«آستیگمات»؛ حکایت مصنوعی اندوه بی‌پایان

توالی مشکلات و قرار گرفتن انسان‎ها در بن‎بست، چند سکانس شلوغ دعوا و بیش از هر چیزی گفتن و گفتن و گفتن، مخاطب را آزار می‎دهد اما این به معنای ایجاد هم‎حسی با شخصیت‎های فیلم نیست

«آستیگمات»؛ حکایت مصنوعی اندوه بی‌پایان

به گزارش سینماپرس، فیلم سینمایی «آستیگمات» در سی‌وششمین جشنواره جهانی فیلم فجر به نمایش در آمد که در ادامه نگاهی به آن داریم:

«آستیگمات» دومین ساخته «مجیدرضا مصطفوی» است. آستیگمات یا آستیگماتسم یک بیماری سیستم بینایی است که در آن چشم کروی بودن خود را از دست می‌دهد و تصاویر اشیاء چه دور و چه نزدیک تار دیده می‎شوند. این بیماری اغلب ریشه‎ای ارثی دارد.

آستیگمات شاید کنایه‎ای به آینده‎ نامعلوم «کسرا» پسر بچه‎ آرام فیلم است. پسری که بدون این که حق انتخاب داشته باشد و به جبر طبیعت در خانواده‎ای به دنیا آمده که پدر برای فرزند تنها بدبختی را به ارث می‎گذارد. پدر کسرا به الکل اعتیاد دارد، مرتب دروغ می‎گوید و توجهی به تربیت فرزند خود ندارد. خصایصی که از پدر خود به ارث برده و گویی کسرا نیز محکوم به همین سرنوشت خواهد بود.

کسرا دانش‎آموز ممتاز کلاس است که به رغم افت تحصیلی ناشی از شرایط نامساعد خانوادگی، هنوز هم یک سر و گردن از سایر دانش‎آموزان کلاس بالاتر است. پدر او شغل ثابتی ندارد و دل به پرورش خانگی و فروش زالو بسته است. مادر کسرا نیز توجهی به فرزند خود ندارد و در این میان تنها مادربزرگ به فکر اوست. پدر و مادر کسرا با هم اختلاف دارند و مرتب بین آن‎ها درگیری و دعوا و قهر برقرار است؛ همان طور مادربزرگ و پدربزرگ کسرا با هم اختلاف داشتند.

فیلم با تمام وقایع و شخصیت‎های مدام سعی دارد مدلی از بدبختی موروثی را ارائه دهد که راه گریزی از آن وجود ندارد.

در سکانسی که دانش‌‏آموزی از روی کتاب درسی درباره احساس غم می‎خواند، شاید بتوان خلاصه تمام فیلم را جای داد؛ غمی که در دل‎های افراد، خانه کرده و حاصل اعمال خودشان یا دیگران است. اما فیلم حسی از این غم را به مخاطب منتقل نمی‎کند.

توالی مشکلات و قرار گرفتن انسان‎ها در بن‎بست، چند سکانس شلوغ دعوا و بیش از هر چیزی گفتن و گفتن و گفتن، مخاطب را آزار می‎دهد اما این به معنای ایجاد هم‎حسی با شخصیت‎های فیلم نیست. کج‎فهمی بزرگی که جریان «فلاکت»، در سینمای اجتماعی ایران به آن دچار است. مثل چنین فیلم‎هایی مانند روضه‎خوانی است که بجای شعرخوانی، چماق بر سر مستمع می‎کوبد تا اشک او را در آورد.

*محمد احمدخانلو

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان