چرا طلحه و زبیر در مقابل حضرت علی(ع) ایستادند؟

«إنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلائِکةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کنْتُمْ تُوعَدُونَ»{۱}


صورت های مختلف ناپایداری

 

«إنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلائِکةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کنْتُمْ تُوعَدُونَ»{1}

همانا کسانی که گفتند خدای ما الله است، سپس پایداری کردند، فرشتگان بر آنان فرود می آیند که نترسید و ناراحت نباشید و بشارت بادتان به بهشتی که وعده داده شده بودید.

بحث ما راجع به حرکت امام حسین (علیه السلام) و قیام آن حضرت بود که عرض کردم محور آن پایداری در حرکت به سوی حق و پایداری در حرکت برای به پاداشتن حق بود. اوّلی جنبه معرفتی و دومی جنبه اجتماعی داشت. در جلسه گذشته، بحث به اینجا رسید که پایداری در حرکت به سوی حق و همچنین اقامه حق، متوقّف بر چند چیز است؛ اوّل، تشخیص حق؛ دوم، تشخیص راهی که انسان را به آن حق می رساند؛ سوم، حرکت به سوی آن هدف که حق است و بعد از این مسأله پایداری مطرح است. من این بحث را حتی از نظر ماده قَوَمَ وارد شدم و عرض کردم که استقامت به معنای پایداری است که به نوعی مفهوم حرکت نیز در آن نهفته است. [2] جلسه گذشته جملاتی را از حضرت علی (علیه السلام) از خطبه ای در نهج البلاغه در مورد بیان فرق بین استقامت و صبر نقل کردم. در آن روایات آمده بود که اگر کسی بعد از تشخیص حق، شناخت راه رسیدن به حق و شروع حرکت به سوی حق، بخواهد به مقصد برسد و واصل شود، باید پایداری داشته باشد. در آخر جلسه گذشته هم به مناسبت روایاتی را خواندم؛ که یکی از پیغمبر اکرم بود «اِن تَستَقیمُوا تُفلِحُوا» اگر بخواهید رستگار شوید، باید پایداری داشته باشید.

 

پایداری مهم ترین لازمه وصول به حق و اقامه حق

 

جملات علی (علیه السلام) این بود که: «ألْعَمَلَ الْعَمَلَ ثُمَّ النِّهَایةَ النِّهَایةَ وَ الِاسْتِقَامَةَ الِاسْتِقَامَةَ» که بعد در ادامه داشت «إِنَّ لَکمْ نِهَایةً فَانْتَهُوا إِلَی نِهَایتِکمْ». در ادامه همین خطبه، علی (علیه السلام) به همین آیه ای استشهاد می کنند که من هر شب در ابتدای بحثم تلاوت می کنم؛ «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلائِکةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کنْتُمْ تُوعَدُونَ» حضرت شروع می کند به بیان این جملات که: «وَ قَدْ قُلْتُمْ رَبُّنَا اللَّهُ فَاسْتَقِیمُوا عَلَی کتَابِهِ وَ عَلَی مِنْهَاجِ أَمْرِهِ» شما گفتید که حق را تشخیص داده اید؛ این «حق» چیست؟ حق این است که پروردگارمان خدا است. شما اعتراف کردید.

 

تشخیص و حرکت به سوی حق مهم است امّا پایداری مهم تر

 

من قبل از این که روایت را توضیح دهم، این نکته را عرض کنم که تشخیص حق آسان نیست. بدانید که آدم باید «جست وجو» کند تا حق را بشناسد. تشخیص صراط مستقیم و راهی هم که انسان را، مستقیم به حق منتهی می کند، آسان نیست. انسان باید جست وجو کند. باید هم دنبال خود حق و هدف باشد، هم به دنبال راه رسیدن به آن باشد. از طرفی هم مسأله حرکت و پایداری در این حرکت مطرح است. در بین این چهار مورد، اهمِّشان، چهارمی است که همان استقامت و پایداری است. تشخیص حق، مهم است. تشخیص راه رسیدن به حق هم مهم است. حرکت کردن به سوی حق هم مهم است. امّا پایداری در حرکت، اهمّ است. آن ها همه مهمّ هستند، ولی این مورد اهمّ است

 

بیراهه رفتن و بدعت گذاشتن ضد پایداری است

 

من حالا ادامه جملات حضرت را می خوانم. «وَ قَدْ قُلْتُمْ رَبُّنَا اللَّهُ» شما گفته اید که پروردگار ما، خدا است. اعتراف کرده اید. یعنی شما حق را تشخیص داده اید. حالا که این طور است، «فَاسْتَقِیمُوا عَلَی کتَابِهِ وَ عَلَی مِنْهَاجِ أَمْرِهِ» پس بر کتاب او و راه فرمانبری-اش استقامت کنید! راه رسیدن به حق چیست؟ کتاب و قرآن او است. خدا تو را راهنمایی کرده است و تنها راهش هم همین است. «وَ عَلَی الطَّرِیقَةِ الصَّالِحَةِ مِنْ عِبَادَتِهِ» پس شما بر این راه شایسته استقامت ورزید! «ثُمَّ لَا تَمْرُقُوا مِنْهَا وَ لَا تَبْتَدِعُوا فی ها وَ لَا تُخَالِفُوا عَنْهَا» سپس از آن راه، به بیراهه نروید، بدعت نگذارید و از راه حق تخلّف نکنید! یعنی در همین راه پایداری کنید. «لَا تَمْرُقُوا مِنْهَا» یعنی از این راه خارج نشوید. معنای این حرف، پایداری در حرکت و راه رفتن است. در مسیر حق بدعت نگذارید! با راه حق مخالفت نکنید! این ها همه «پایداری» است. همه این ها حول محور استقامت و ادامه حرکت در مسیر حق است. یعنی همه این کارها ضدّ پایداری است.

 

اگر پایداری در حرکت نباشد به مقصد نمی رسی

 

اهمّ چهار مطلبی را که گفتم، مسأله پایداری در حرکت است. چرا؟ چون اگر پایداری در حرکت نباشد، به مقصد نخواهی رسید. خیلی روشن است. بدان که بدون پایداری به آن هدفت نمی رسی! «فَإِنَّ أَهْلَ الْمُرُوقِ مُنْقَطَعٌ بِهِمْ عِنْدَ اللَّهِ یوْمَ الْقِیامَةِ.»[3] ما این طور تعبیر می کنیم که این عبارت، علّت جملات قبلی است. زیرا کسانی که از آن راه قدم بیرون نهادند، روز قیامت به خدا نمی رسند و به رحمت الهی هم واصل نمی شوند. یعنی به هدف نمی رسند. {4}

آن چه مهم است، پایداری است؛ چه در مسیر معرفتی و چه در بُعد اجتماعی. یعنی کسی به لقاءالله می رسد و واصلِ به الله می شود که در این مشی و حرکت، استقامت داشته باشد و آن کس به هدف اقامه دین الهی در جامعه می رسد که پای آن بایستد. امّام حسین هم همین کار را کرد و به مقصدش هم رسید. چون اگر این پایداری حضرت نبود، از اسلام خبری نبود. یعنی اگر این قیام و این حرکت نبود، دیگر از اسلام خبری نبود. «و مِن الاسلام والسلام!» پایداری هم در راه وصول به حق و لقاءالله بود و هم پایداری در اقامه حق یعنی اقامه «دینُ الله» بود.

شما در تحلیل قیام امام از نظر ظاهری، یک حرکت را مشاهده می کنی، امّا در واقع دو حرکت در کنار هم انجام شد که هر دو به هم وابسته بودند. نمی توانی این ها را از هم جدا کنی. اینجا از جداسازی خبری نیست. این دو سیر و دو حرکت آمیخته به هم بودند. ظاهراً یک قیام بود، امّا باطنش دو چیز است. حسین (علیه السلام) هم به هر دو هدفش رسید و این به خاطر پایداری کردن در ادامه این حرکت معنوی و اجتماعی بود.

 

رابطه پایداری و حیات طیبه

 

من حالا در این رابطه، یک آیه می خوانم؛ «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیناهُمْ ماءً غَدَقاً»[5] اگر پایداری در این راه کنید، ما شما را از آن، زیاد سیراب می کنیم. من نمی خواهم تفسیر بگویم. بعضی گفته اند که این آیه یعنی اگر شما اسلام بیاورید و پای آن بایستید، برایتان باران زیاد می آید و نعمت های فراوان پیدا می کنید؛ سراغ مسائل مادی رفته اند. ولی نه! مسأله بالاتر از این است. ما نباید برای کلام الهی و حتی کلام اوّلی ای خدا، عینک مادیت به چشمانمان بزنیم و آن ها را فقط از جنبه های مادّی ببینیم. یک روایت در ذیل همین آیه از امام محمد باقر (علیه السلام) آمده است که مرحوم کلینی آن را در کافی نقل می کند. در تفاسیر هم، صافی این روایت را آورده است که: «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَی «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیناهُمْ ماءً غَدَقاً» قَالَ یعْنِی لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَی وَلَایةِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَوْصِیاءِ مِنْ وُلْدِهِ وَ قَبِلُوا طَاعَتَهُمْ فِی أَمْرِهِمْ وَ نَهْیهِمْ لَأَسْقَینَاهُمْ مَاءً غَدَقاً یقُولُ لَأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ الْإِیمَانَ»[6] وقتی از امام باقر درباره این آیه می پرسند، حضرت جواب می دهند که اگر بر همین روشی که علی (علیه السلام) و ائمه (علیهم السلام) داشتند، پایداری کنید، یعنی از نظر ظاهری امر و نهی آن ها را اطاعت کنید و پای آن بایستید، آنجا است که ماءِ غَدَق که یک ماده حیاتی است، به شما نوشانده می شود. اگر می خواهی زنده شوی، باید در راه حق پایداری کنی، ولو اینکه جانت نیز گرفته شود! اگر بخواهی واقعاً زنده شوی، یعنی دلت به ماءِ حیات معنویّت، که عبارت از «ایمان» است، زنده شود، راه منحصر در این است. هر کس بخواهد در دو بُعد معرفتی و اجتماعی که احکام الهیه ظاهری اسلامی است، به هدف برسد، باید پای حق بایستد و پایداری کند.

بگو: «خدا» و پایش بایست!

عرض کردم تشخیص حق، آسان نیست، تشخیص راه رسیدن به حق هم آسان نیست. وارد شدن و حرکت در راه حق هم، مشکلاتی دارد که به صبر نیاز است. امّا بدانید از همه مهم تر، استقامت است. من روایت دیگری را از پیغمبر اکرم می خوانم که سُفین بن عبدالله سقفی نقل می کند. «قُلتُ یا رَسُولَ اللهِ أخبِرنِی بِأمرٍ أعتَصِمُ بِهِ» به پیغمبر عرض می کند که به من چیزی بگویید که به اصطلاح خودمان، من به آن پناه ببرم. حضرت فرمود: «قُل رَبِّی اللهُ ثُمَّ استَقِم!» حضرت اوّل و آخر همه چیز را به او گفت که حق را تشخیص بده و پای آن بایست! چون این که حق را تشخیص دادی، راه رسیدن به آن را هم میدانی، کافی نیست؛ خدا ادامه کار را هم برایت مشخص کرده است. او کتاب الهی نازل کرده، و راه وصول به حق را نیز به تو یاد داده است. دین مرا می خواهی؟ دین من در کتاب من است. همه راه و روش های مورد قبول من، داخل آن کتاب هست. در اجرای فرامین آن پایداری کن!

 

تلوّن در مقابل پایداری

 

ما میگوییم: در مقابل پایداری، تلوُّن است؛ گوناگون شدن و رنگ عوض کردن است. فرض کنید انسان در یک مقطع زمانی حق را تشخیص داده، راه آن را نیز فهمیده، حرکت هم کرده ولی استقامت به خرج نداده است، چنین کسی قطعاً به مقصد نمی رسد و هلاکت و نابودی را در پیش رو دارد. جلسه بعد منشأ آن را میگویم، چون آن بحث دیگری است. من یک روایت از علی (علیه السلام) می خوانم: «اِعْلَمُوا...» بدانید... «...أَنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی یبْغِضُ مِنْ عِبَادِهِ الْمُتَلَوِّنَ» خدا در بین بندگانش آن هایی را که رنگ عوض می کنند و به تعبیر من، یک روز یک مدل و روز دیگر یک مدل هستند و در مسیر حق استقامت ندارند، مبغوض می دارد. «فَلَا تَزُولُوا عَنِ الْحَقِّ» پس از حق دست برندارید! معلوم می شود نظر علی (علیه السلام) به عده ای بوده است که حق را تشخیص دادند، راه رسیدن به آن را هم پیدا کردند و چه بسا مدتی هم در آن راه قدم گذاشتند، بعد عواملی موجب شد که دیگر پایداری نکردند. «فَلَا تَزُولُوا عَنِ الْحَقِّ وَ وَلَایةِ أَهْلِ الْحَقِّ فَإِنَّه مَنِ اسْتَبْدَلَ بِنَا هَلَک»[7] چه قدر زیبا می گوید. این ها از حق کناره گرفتند و رابطه شان را با کسانی که راهبران به سوی حق بودند و در مسیر حق راه بر بودند، قطع کردند و برای همین هلاک شدند. «وَلَایةِ أَهْلِ الْحَقِّ فَإِنَّه مَنِ اسْتَبْدَلَ بِنَا هَلَک» اگر کسی به جای ما شخص دیگری را قرار دهد، هلاک می شود. ما کسانی بودیم که راهبران به سوی حق بودیم. می خواستی به خدا برسی، من می رساندمت. می خواستی به دین الهی برسی، من می رساندمت. آمدی راه عوض کردی. این را بدان! این ها متلون هستند. منشأ تلوّن هم کناره گیری از حق است. «فَلَا تَزُولُوا عَنِ الْحَقِّ» از حق کناره گیری نکنید که مورد غضب الهی قرار می گیرید. خدا چنین افرادی را مورد خشم خود قرار می دهد.

 

ولایت اهل حق، یعنی ولایت علی (علیهالسلام)

 

یک نکتهای را می خواهم بگویم که اگر هم به تاریخ مراجعه کنید، در آنجا می بینید که افراد به اصطلاح شناخته شده در اسلام چگونه در مسیر حق پایداری داشتند. روایتی از پیغمبر اکرم است که عامّه و خاصّه، به طور متواتر آن را نقل کرده اند، یعنی صحبت این حرف ها نیست که خبر واحد باشد، حتی عامه هم آن را نقل کرده اند که مکرر از پیغمبر شنیده شد که ایشان گفتند: «عَلِی مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِی یدُورُ حَیثُمَا دَارَ»[8] این را فقط ما نمی گوییم، همه علمای عامّه هم این روایت را نقل کردند. همه مردم این روایت را از حضرت شنیده اند؛ خصوصاً اصحاب پیامبر که علی با حق است و حق با علی است، هرطور که علی بگردد حق هم بر همان محور می چرخد. این که در روایت قبل داشت: «فَلَا تَزُولُوا عَنِ الْحَقِّ وَ وَلَایةِ أَهْلِ الْحَقِّ فَإِنَّ مَنِ اسْتَبْدَلَ بِنَا هَلَک» این را می خواهد بگوید که اگر بخواهی به جای ما به عنوان ولی و سرپرست، از کس دیگری پیروی کنی بدان که به هلاکت می رسی. من این روایت را به روایت دیگر وصل کردم که همه آن را شنیده بودند.

 

عاقبت استقامت نکردن و ناپایداری

 

طلحه و زبیر دو نفر از اصحاب شناخته شده پیغمبر در تاریخ اسلام هستند. دو شخصیّتی هستند که قابل انکار نیستند. در تاریخ آمده که این ها در جنگ جمل، مقابل علی (علیه السلام) ایستادند. من از شما یک سؤال می کنم؛ آیا این ها روایت پیغمبر را نشنیده بودند که «عَلِی مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِی یدُورُ حَیثُمَا دَارَ»؟ این ها که بیشتر از همه شنیده بودند. حالا چه شد که در مقابل علی (علیه السلام) قرار گرفتند؟ سرّ این را فردا شب خدمتتان عرض می کنم. امشب نمی توانم بگویم که منشأ آن چه بود. امّا دیدید که این ها از حق کنارهگیری کردند. زبیر وقتی که امیرالؤمنین با او صحبت کرد، کنارهگیری کرد، نجنگید و رفت، از صحنه خودش را خارج کرد. امّا پیش علی نیامد. بعد هم کسی رفت و او را کشت. شمشیر و سرش را برداشت و پیش امیرالمؤمنین آورد. حضرت شمشیر را بر دستش گرفت و گفت: «سَیفٌ طَالَمَا جُلِّی بِهِ الکربَ عَن وَجهِ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ»[9] این شمشیر میدانید چه شمشیری است؟ چه بسیار غصه هایی را که این شمشیر زبیر، از روی پیغمبر بر طرف کرد. امّا سرنوشتش این می شود.

چرا؟ چون پایداری ندارد. حق را تشخیص داد، راهش را شناخت، حرکت هم کرد امّا پایداری نکرد. وسط راه، عواملی موجب انحراف می شود. وسط راه را میگویم. به همین دلیل است که در این رابطه، آیات متعدّدی داریم؛ «إنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلائِکةُ». حسین (علیه السلام) این را به ابنای بشر آموخت که وقتی حق را تشخیص دادید، راهش را شناختید، در آن حرکت کردید باید تا «آخرش» بایستید.

 

ذکر مصیبت ورود کاروان حسینی به کربلا

 

به حسب ظاهر، امروز بود که حرکت ظاهری امام حسین (علیه السلام) که حرکت مکانی بود، به انتها رسید. ابومخنف و دیگران می نویسند: امام حسین (علیه السلام) امروز با کاروان در حال حرکت بود. یک وقت دید که دیگر مرکب قدم از قدم بر نمی دارد. ابومخنف یک تعبیری دارد، من عین جمله اش را می خوانم. «فَلَم یَزَل، یَرکَبُ فَرَساً فَرَساً حَتَی رَکِبَ سِتَّةَ اَفراسٍ» وقتی دید که مرکب حرکت نمی کند، مرکبش را عوض کرد. آن هم نرفت. گفت: یکی دیگر بیاورید! آن هم نرفت؛ یکی دیگر، یکی دیگر... میگویند تا شش مرتبه مرکبش را عوض کرد. دید هیچ کدام نمی رود. این جنبه ظاهری داشته و می خواهد مسألهای را بفهماند. حضرت سؤال کرد: «ایُّ مَوضِعٍ هَذِه؟» اینجا کجا است که مرکب ها راه نمی روند؟ شش بار مرکب را عوض کردیم ولی راه نرفتند! قدم از قدم بر نمی دارند! در تاریخ چیزهای مختلفی گفته اند که شاطئ الفرات هست، قاضریه هست و چه چه... تا گفتند: اسم اینجا کربلا است.

 

دلیل خوشحالی حضرت

 

من جمله را برایتان می خوانم. التماس دعا. می نویسند «فَتَنَفَّسَ السُّعَدَاءَ وَ بَکَی بُکَاءً شَدِیداً» می فهمی یعنی چه؟ «تنفّس السعدا» یعنی نفس راحتی کشید. گویی با خود گفت: دیگر به مقصد رسیدم. از نظر مکانی به مقصدم رسیدم. الحمد لله که تا این جاش آمدیم. «فَتَنَفَّسَ السُّعَدَاءَ وَ بَکَی بُکَاءً شَدِیداً» بعد حسین شروع کرد های های گریه کردن و این جمله را گفت: «مَوضِعُ کَربٍ وَ بَلاءٍ» بدانید اینجا محل سختی و بلا است. حسین (علیه السلام) شروع کرد به اشاره کردن و تمام جریان را فهرست وار به آنان گفت.

 

روضه خوانی امام حسین (علیهالسلام)

 

من اعتقادم این است که یکی از صحنه هایی را که در این سفر، واقعاً منقلب کننده بود، صحنه امروز بود که حسین (علیه السلام) شروع کرد با دست اشاره کرد و گفت: «هَاهُنَا مَقتَلُ رِجَالِنَا» در یک نقل دارد، «مَصرَعُ رِجَالِنَا» میدانی یعنی چی؟ یعنی جای خوابگاه شما است. همه شما اینجا می خوابید. دیگر به آخر کار رسیدیم و همه چیز تمام شد. «وَ هَذَا مَسفَکُ دِمَاءِنَا» اینجا خون ما را می ریزند. «هَاهُنَا مَذبَحُ أطفَالِنَا» اینجا بچه من را ذبح می کنند. راجع به خواهر و بیبیهایش هم گفت. «اینجا است که زن های ما را به اسارت می برند...»

 

پی نوشتها:

[1]. سورة مبارکه فصلت، آیه 30

[2]. مادّه قامَ ـُ، اَقامَ و امثال این ها، به نوعی معنای ایستادگی و برپا بودن را در خود دارد.

[3]. نهج البلاغه، خطبهٔ 176

[4]. البتّه بعداً روایت دیگری هم در این رابطه می خوانم.

[5]. سوره مبارکه جن، آیه 16

[6]. اصول کافی، ج 1، ص 220

[7]. بحارالأنوار، ج 10، ص 105

[8]. بحارالأنوار، ج 10، ص 432

[9]. بحارالأنوار، ج 10، ص 105

 

 


منبع : نورپرتال
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان