از توحیدشناسی تا امام شناسی

جریان مهدویت هرگز روشن نمی شود، مگر در ظلّ شناخت خاتمیّت؛ و معنای خاتمیت هرگز معلوم نمی شود، مگر در سایه توحید؛ یعنی جریان علم و معرفت همان جریان عین و وجود است

از توحیدشناسی تا امام شناسی

 

اشاره:

 

 جریان مهدویت هرگز روشن نمی شود، مگر در ظلّ شناخت خاتمیّت؛ و معنای خاتمیت هرگز معلوم نمی شود، مگر در سایه توحید؛ یعنی جریان علم و معرفت همان جریان عین و وجود است. بنابراین همان طوری که در نشئه هستی، امامت در سایه نبوت پدید می آید و نبوت در سایه الوهیت شکل می گیرد، از نظر معرفتی هم بشرح ایضاً؛ لذا معرفت امام مهدی(عج) و مهدویت روشن نمی شود، مگر بعداز روشن شدن معنای نبوت و رسالت؛ و بالأخص خاتمیت؛ و معنای رسالت و نبوت هم روشن نمی شود، مگر بعد از معرفت توحید. به همین جهت است که وجود مبارک امام صادق(ع) در پاسخ به سؤال زراره در مورد وظایف منتظران در عصر غیبت، به خواندن دعای شریف « أللّهمّ عرّفنی نفسک فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک...»1 تأکید فرمودند.

دعای« أللّهم ّعرّفنی نفسک...» با دعای « أللّهم کن لولیّک الحجة...» از آسمان تا زمین فرق دارد. آن دعا برای حفظ، نصرت، دوام و بقا است، اما این دعا معرفتی است با برهان و استدلال. تأثیر علمی این دعا با آن فرق می کند؛ این دعا به انسان قدرت تشخیص می دهد که بین غدیر و سقیفه، بین انسان محوری و حق محوری فرق بگذارد. سرّ این که لحن دعا از نبی به رسول منتقل شده، این است که انبیاء دارای دو سمت می باشند که جهت ارتباطشان با خدا، مقام نبوت است و جهت گزارش با مردم که خبریابی و نبأیابی است، مقام رسالت می باشد؛ لذا هرکس رسول است، الّا و لابد نبی هم هست، اما ممکن است نبی باشد ولی رسول نباشد؛ نظیر بعضی از انبیایی که قلمرو رسالتشان مربوط به آنها بود و اینکه حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند: «لا نبیّ بعدی»؛ برای آن است که اگر نبی، نفی شد، یقیناً رسول هم نفی می شود؛ ولی اگر رسول نفی شود، ممکن است نبی نفی نشود؛ طبق این بیان اگر کسی خدا را نشناخت، ممکن نیست پیامبرشناس شود.

 در این بخش از دعا، معرفت حجت و امام عصر(عج) منوط به معرفت رسول گرامی اسلام(ص) شده است. چون، امام «خلیفة الرسول» است، نه «وکیل الناس». و بنابراین امامت شناخته نمی شود مگر با معرفت رسالت.بنابراین آنهایی که رسول(ص) را نشناختند، فکر کردند که کارشان با سقیفه حل می شود و رهبری می خواهند که فقط زندگی دنیایی شان را تأمین کند. این اندیشه که با آرای مردم حل می شود، همان مردم سالاری است نه مردم سالاری دینی. پس آن چه را مردم براساس انسان محوری و مردم سالاری انتخاب کردند و به آن رأی دادند، محصول سقیفه است نه غدیر؛ محصول غدیر چیزی است که پیامبر(ص) ابلاغ فرمودند: هرکس من ولیّ و نبیّ او هستم و بر او و ولایت دارم، به استثنای نبوت، ولایت من نصیب علی بن ابیطالب است، باذن الله. بنابراین امام هر عصری خلیفةالرسول است و خلیفه هم بدون مستخلف عنه شناخته نمی شود. وجود مبارک حضرت خاتم الأوصیاء، مهدی موجود موعود(عج)، هم خلیفه ائمه گذشته است و هم خلیفة الرسول و هم خلیفة الله؛ که با حفظ مراتب می شود سلسلةالذهب. پس هرکس پیامبر(ص) و ائمه(ع) قبلی را نشناخت، مهدی شناس نخواهد شد.

 جریان خاتمیت، امامت و نبوت، نظیر مسئله توحید است؛ یعنی همان طوری که معنای «لا إله إلّا الله» این است که یک خدا در عالم هست، بود و خواهد بود و غیر از خدای فطرت پذیر، دل پذیر، معقول و مقبول، خدای دیگری نیست، معنای خاتمیت هم نفی ما عدا نیست، بلکه نفی ما عدا است در جمله سلبیه؛ و اثبات استمرار و دوام است در جمله موجبه؛ یعنی بعد از پیامبر خاتم، پیامبری نمی آید و او هم چنان نبیّ الهی است الی یوم القیامه. در مسئله مهدویت هم این چنین است، یعنی بعداز خاتم الأوصیاء، وجود مبارک امام موجود و موعود منتظر(عج)، امام دیگری غیر از او نیست و امامت آن حضرت(ع) هم تا ظهور ایشان انقراض عالم مستمر است.

معنای خاتمیت این است که انبیای الهی از آدم تا خاتم، تلاش و کوشش کردند که جامعة بشری را به رشد و بالندگی برسانند و ذخائر عقول آنها را شکوفا نمایند. آن گونه که حضرت امیر(ع) در خطبه اول نهج البلاغه در وصف انبیای الهی بازگو فرموده اند: «یثیرلهم دفائن العقول»؛ البته یک سری علومی است که انسان با حوزه و دانشگاه آمدن یاد می گیرد که در سوره مبارکه نحل مشخص شده است: « و الله أخرجکم من بطون أمّهاتکم لاتعلمون شیئاً»2؛ اما یک سلسله علومی است که در نهان مان نهادینه شده است که تبدیل ناپذیر است و ما را با آن علوم آفریدند؛ که فرمود: « فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله»3 و« و نفس و ما سوّاها فألهمها فجورها و تقویها»؛4 با این وصف مشخص می شود که ما با علوم میزبان خلق شده ایم، نه با علوم مهمان؛ بنابراین تلاش حوزویان و دانشگاهیان باید این باشد که چیزی فراهم کنند که صاحب خانه را از خانه بیرون نکنند و اگر علم کسی ـ از حوزه و دانشگاه ـ با علم صاحب خانه هماهنگ باشد، عالم ربّانی است،« و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس»؛5 در این صورت نه تاریکی می طلبد و نه راه کسی را تنگ و تاریک می کند. اما اگر علوم از بیرون به عنوان مهاجم و غارت گر وارد شدند و صاحب خانه را دستگیر و زنده به گور کردند و روی قبر او کاخی ساختند، چنین عالمی یا نحله آفرین است و یا بلای جامعه خواهد شد.

شما ملاحظه بفرمایید، ملل را انبیاء آوردند اما در مقابل، علمایی که علم حوزوی و دانشگاهیشان ناهماهنگ با علم درونشان بود، نِحَلْ آوردند؛ و این همه منحول ها، مجهو ل ها، جعلیات و مذاهب گوناگون، محصول کارشان شد؛ که امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: « کم من عقلٍ أسیر تحت هوی أمیر»6؛ این گونه افراد، عالمان متهتّکی هستند که جاهلانه عمل می کنند و مصداق «قد خاب من دسّاها» می باشند.

اینکه می بینید همین که چهار کلمه درس یاد گرفتند، سینه وجب می کنند و می گویند: یک وجب سینه و این همه علم! برای همان است. این گونه افراد مسلح نیستد؛ چون اسلحه انسان وارسته اشک و ناله است «و سلاحه البکاء»؛ لذا کسی که اهل اشک و ناله نیست اگر عالم شود، نحله آور است و اگر مسئول دولت شود، غارت گر بیت المال خواهد شد.

 بنابراین کسی که به بیچارگی خود پی نبرد و اهل دعا و نماز شب نباشد، با چهار کلمه سواد و چهار تا مقام از جا در می رود؛ اما همة پیامبران از آدم تا خاتم آمدند تا این دفینه و گنجینه های عقل و غریزه ها و ... را کنار بزنند و آن زنده به گور شده ها را احیاء و شکوفا نمایند تا انقلاب فرهنگی ایجاد کنند. آن وقت عقل شکوفا شده در برابر این عقل می تواند قواعد خود را الی یوم القیامه اثبات کند و در این صورت نیازی به نبیّ دیگر نمی باشد. با این بیان دیگر نمی توان گفت که دموکراسی ما با تشیّع، نبوّت، مهدویت و با اسلام سازگار نیست؛ چون اگر مرز این دموکراسی و حقوق انسان ها مشخص شود خواهید دید که چیزی نیست که اسلام مشخص نکرده باشد؛ و اگر بگویید دموکراسی چیزی است که در اسلام به آن اشاره نشده است، در این صورت شما با توحید مشکل دارید؛ یعنی« لا اله الا الله و الغرب و الشرق»، که همان تلبّیه جهالیّت است که می گفتند: « لا شریک إلا لک تملکه و ما ملک».

به هر تقدیر، وظیفه ما است که در عصر غیبت توحیدشناس خوبی باشیم تا در سایه او نبی شناس خوبی باشیم و در سایه او امام شناس خوبی باشیم؛ خاتم النبوه را خوب بشناسیم تا در ظل او خاتم الولایه را خوب بشناسیم.

 

پی نوشت ها:

به نقل از: هفته نامه افق حوزه، سال چهارم، شماره 46، دوشنبه 25 مهر 1384.

1. محمد باقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 52، ص 146. ح 70 و 71، متن کامل این روایت چنین است: «قال زرارة: فقلت: جعلت فداک؛ فإن أدرکت ذلک الزمان فأیّ شیء أعمل؟ قال: یا زرارة إن أدرکت ذلک الزمان فألزم هذا الدعاء: «أللّهمّ عرّفنی نفسک، فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف نبیّک، أللّهم عرّفنی رسولک فإنّک إن لم تعرّفنی رسولک لم أعرف حجتک، أللّهم عرّفنی حجّتک فإنّک إن لم تعرّفنی حجّتک ضللت عن دینی». همچنین ر.ک: شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، شایان ذکر است که شیخ صدوق در کتاب کمال الدین این دعا را از عثمان بن سعید عمری نایب اول امام زمان(ع) نقل کرده است (ج 2، ص 512، ح 43).

2. سورة نحل(16)، آیة 78.

3. سورة روم(30)، آیة 30.

4. سورة شمس(91)، آیة 7 و 8.

5. سورة انعام (6) آیة 122.

6. نهج البلاغه (صبحی صالح) کلمات قصار، ش 211.

 

 

پدید آورنده : آیت الله جوادی آملی ، 


منبع : پایگاه حوزه
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان