گوهر اخلاص/ از تفکر تا توحید

پدید آورنده : خواجه نصیرالدین طوسی ،

گوهر اخلاص/ از تفکر تا توحید

 

پدید آورنده : خواجه نصیرالدین طوسی ،

 

تفکر

هر چند در معنی تفکر وجوه بسیار گفته اند، خلاصه همه وجوه آن است که تفکر، سیر باطن انسانیت از مبادی به مقاصد است و نظر را همین معنی گفته اند در اصطلاح علما و هیچ شک از مرتبه نقصان به مرتبه کمال نتواند رسید الاّ به سیری و به این سبب گفته اند: اوّل واجبات تفکّر و نظر است و در تنزیل، حثّ بر تفکّر زیاده از آن است که بر توان شمرد و در حدیث آمده است: «تفکّر ساعة خیر من عبادة سبعین سنة»

* * *

در آثار آورده اند که جابر بن عبداللّه انصاری، که یکی از اکابر صحابه بود و در آخر عمر به ضعف پیری و عجز مبتلا شده بود محمد بن علی بن الحسین المعروف بالباقر علیه السلام به عیادت او رفت و از حال او سؤال نمود گفت: در حالتی ام که پیری از جوانی و بیماری از تندرستی، و مرگ از زندگانی دوست تر دارم! محمد گفت: من باری چنانم که اگر مرا پیر دارد پیری دوست تر دارم و اگر جوان دارد جوانی دوست تر دارم و اگر بیمار دارد بیماری و اگر تندرستی دارد تندرستی، و اگر مرگ دهد مرگ و اگر زندگانی، زندگانی را دوست تر دارم.

جابر چون این سخن شنید بر روی محمد علیه السلام بوسه داد و گفت: صدق رسول اللّه که مرا گفت: تو یکی از فرزندان مرا ببینی هم نام من و به این سبب او را باقر علوم الاوّلین و الاخرین گفتند و از معرفت این مراتب معلوم شود که جابر در مرتبه اهل صبر بوده است و محمد علیه السلام در مرتبه رضا.

 

شُکر

شکر در لغت، ثنا است بر مُنعم به ازای نعمت های او، چون معظم نعمت ها، بل جمله نعمت ها از حق تعالی است، پس بهترین چیز مشغول بودن به شکر او تعالی باشد.

و قیام شکر به سه چیز لازم آید: یک معرفت نعمت منعم که آفاق و انفس مشتمل بر آن است و دوم شادمانی به وصول آن نعمت ها باد و سوم جهد نمودن در تحصیل رضای منعم به قدر امکان و استطاعت و آن به محبت او باشد در باطن و ثنای او بر وجهی که به او لایق باشد در قول و فعل و جهاد نمودن در قیام به آنچه به قیاس با منعم به آن قیام باید نمود از مکافات طاعت یا اعتراف به عجز.

* * *

درجه شکر از درجه صبر عالی تر است و چون شکر نتوان گذارد الاّ به دل و زبان و اعضای دیگر که هر سه نعمت اوست و قدرت بر استعمال هر یکی نعمت دیگر، پس اگر خواهد که بر هر نعمتی شکری گذارد بر این نعمت ها هم شکری دیگر باید گذارد و سخن دراز گردد و آن به که شکر هم چنان باشد که در اوّل و انتها به عجز باشد و اعتراف به عجز از شکر، آخر مراتب شکر است چنان که اعتراف به عجز از ثنا بزرگ ترین ثناست و به نزدیک اهل تسلیم شکر منتفی شود، چه شکر مشتمل است بر قیام مجازات و مکافات منعم، و آن کسی که در مقام بندگی به محلّی بود که خود را هیچ محلّی ننهد، چگونه در مقابل کسی تواند آمدن که همه او باشد؟! پس نهایت شکر تا آنجا باشد که خود را وجودی داند و منعم را وجودی.

 

توکّل

توکّل، کار با کسی واگذاشتن باشد و در این موضع مراد از توکل بنده آن است که در کاری که از او صادر شود یا او را پیش آید، چون وی را یقین باشد که خدای تعالی از او داناتر است و تواناتر با او واگذارد تا چنان که تقدیر اوست آن کار را می سازد و به آنچه او تقدیر کند و کرده باشد، خرسند و راضی باشد و خرسندی او به آنچه خدا کند و سازد، به آن حاصل شود که تامّل کند در حال گذشته خود که اوّل بی خبر او را در وجود آورد و چندین حکمت در آفرینش او پیدا کرده که به همه عمر خود هزار یک آن را نتواند شناخت و او را بپرورانید و از اندرون و بیرون و کارهایی که بدان توانست بودن و به آن از نقصان به کمال توانست رسیدن بی التماس و مصلحت دید او بساخت تا بداند که آنچه در مستقبل خواهد بود، خواهد ساخت و از تقدیر و ارادت او بیرون نخواهد بود.

 

رضا

رضا خشنودی است و آن ثمره محبت است و مقتضای عدم انکار است، چه در ظاهر و چه در باطن و چه در دل و چه در قول و چه در فعل و اهل ظاهر را مطلوب آن باشد که خدای تعالی از ایشان راضی باشد تا از خشم و عقاب او ایمن شوند و اهل حقیقت را مطلوب این باشد که از خدای تعالی راضی باشند و آن چنان باشد که ایشان را هیچ حالی از احوال مختلف مانند مرگ و زندگانی و بقا و فنا، و رنج و زحمت و سعادت و شقاوت و غنی و فقر مخالف طبع او نباشد و یکی را بر دیگری ترجیح ننهند. چه دانسته باشند که صدور همه از باری تعالی است و محبت باری تعالی در طبایع ایشان راسخ شده باشد، پس بر ارادت و بر مراد او هیچ مزیدی نطلبند و هر چه پیش ایشان آید بدان راضی باشند.

 

توحید

توحید، یکی گفتن و یکی کردن باشد؛ و توحید به معنی اوّل شرط باشد در ایمان که مبدأ معرفت بود به معنی تصدیق با آن که خدای تعالی یکی است «انّما اللّه اله واحد»؛ و به معنی دوّم کمال معرفت باشد که بعد از ایمان حاصل شود و آن چنان بود که هرگاه که موقن را یقین شود که در وجود جز باری تعالی و فیض او نیست و فیض او را هم وجود به افراد نیست، پس نظر از کثرت بریده کند و همه یکی داند و یکی بیند، پس همه را با یکی کرده باشد در سرّ خود از مرتبه «وحده لا شریک له فی الإلهیة» بدان مرتبه رسیده که «وحده لا شریک له فی الوجود». و در این مرتبه ما سوی اللّه حجاب او شود و نظر به غیر اللّه شریک مطلق شمرد و به زبان حال بگوید: «انّی وجّهت وجهی للذی فطر السموات و الارض حنیفا مسلما و ما انا من المشرکین.»


منبع : پایگاه حوزه
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان