در مسیر شناخت

پدید آورنده :سید علی محمد رفیعی ،

در مسیر شناخت

 

پدید آورنده :سید علی محمد رفیعی ،  

 

در این مقاله به منظور آگاهی استدلالی شما از دانسته هایی پیرامون شخصیت و و یژگیهای زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی امام زمان، علیه السلام، و عصر غیبت و ظهور، صفحاتی را به شیوه بحثهای کلامی گشوده ایم.

روش کلامی - یعنی روش علم کلام - آن است که اعتقادات دینی با استفاده از دلیلهای عقلی مطرح و اثبات می شود، این اعتقادات از وجود خدا و شناخت صفات او شروع می شود و به اثبات نبوت، امامت، معاد و دانسته هایی مربوط به جهان پس از مرگ می رسد و هر قسمت نیز پایه ای برای استدلال قسمتهای دیگر می شود. مثلا اگر وجود خدا و نبوت پیامبر و الهی بودن قرآن ثابت شد، از این به بعد آیات قرآن نیز در استدلال به کار می آیند، یا اگر سندیت روایتها اثبات شد، روایتهای مورد قبول هم وارد استدلال می شوند.

ما در این سلسله بحثها بنا را بر این گذاشته ایم که شما خدا را قبول دارید و پیامبر اسلام را و قرآن را و روایتهایی را که در سندیت و درستی آنها تردید نیست. کوشش ما این بوده است که زبان و استدلالهای ما تا جایی که ممکن است ساده باشد.

هرگونه اشکال و ایرادی که به این روش و به شیوه استدلالها داشتید با ما در میان بگذارید. هر گونه تردید یا پرسشی که خود شما یا خانواده، دوستان یا نزدیکانتان درباره مسائل اعتقادی داشته باشید خوشحال می شویم که برای ما بنویسید تا به آنها پاسخ بگوییم. از تردید نترسید زیرا مقدمه آگاهی است. نوشتن نام و نشانی شما در نامه الزامی نیست.

هر روز آگاهتر و اندیشمندتر باشید.

1- اگر خدا همه جاست، دوری و نزدیکی به او یعنی چه؟

اگر دو نفر با هم زندگی کنند یا در یک جا کار کنند یا پهلوی هم نشسته باشند می گوییم آنها به هم نزدیک اند. مقصود ما این است که «جا»ی این دو نفر به هم نزدیک است. شاید هم شنیده باشید که می گویند فلان دو شخصیت معروف تاریخی به هم نزدیک اند. در اینجا مقصود این است که «زمان » زندگی آنها به هم نزدیک است. اما وقتی گفته می شود: «من به مادرم خیلی نزدیکم » یا «با دوستم احساس نزدیکی زیاد می کنم » مقصود این است که ویژگیهای مشترک زیادی داریم. هر چه او دوست دارد من هم دوست دارم. استعداد و اندیشه های ما یکسان است. بین من و او دوستی بسیاری است و دلهایمان به هم نزدیک است.

این گونه نزدیکی دیگر وابسته به جا و مکان یا زمان نیست بلکه نزدیکی ویژگیها یا «صفات » است.

ممکن است دو نفر از نظر مکان یا زمان بسیار به هم نزدیک باشند اما نه تنها از نظر صفات با هم نقطه مشترکی نداشته باشند بلکه حتی با یکدیگر دشمنی بورزند یا چشم دیدن هم را نداشته باشند. پس نزدیکی از نظر مکان یا زمان همیشه باعث نزدیکی از نظر صفات نمی شود همان طور که دوری زمان یا مکان نمی تواند مانع نزدیکی از نظر صفات و ویژگیها باشد.

وقتی از نزدیکی و دوری به خدا یا نزدیک شدن و دور شدن از او سخن می گوییم مقصود ما داشتن و نداشتن یا به دست آوردن و از دست دادن ویژگیها و صفاتی است که خداوند دارای آنهاست.

2- چگونه می توان به خدا نزدیک بود؟

با توجه به آنچه گفتیم پاسخ این سؤال روشن است: با داشتن صفاتی که خدا دارد.

برای این کار اول باید خدا را بشناسیم. او مهربان است، بخشنده است، داناست، تواناست، آفریننده است، همیشه در کار است، هیچ گاه غافل نمی شود، خوب است و خوبیها را دوست دارد، عادل و عدالت گستر است، یار ناتوانان و دستگیر درماندگان است، راهنماست، دلسوز است، قدردان است،.... و خیلی از ویژگیهایی که ستودنی و دوست داشتنی است. او همه این ویژگیها و صفات را نه تنها دارد، که در بیشترین حد دارد. علاوه بر اینها، هیچ ویژگی ناجور و نادرست در خدا نیست.

گام بعدی این است که ببینیم کدام یک از این ویژگیها در ما هست و کدام نیست. آنها را که نیست در خود به وجود بیاوریم و آنها را که هست تقویت کنیم. ویژگیهای نادرست را هم از خود به دور بریزیم: حسادت، تنبلی، دروغ، بدگویی، ترس، تملق ناامیدی،...

3- تا کجا می توان به خدا نزدیک شد؟

اگر کسی میلیاردها تومان پول داشته باشد و شما از او صد تومان پول بخواهید بگیرید، از پول او کم می شود. به همین خاطر شاید نخواهد حتی یک تومان هم به شما بدهد. اما اگر کسی یک بیت شعر بداند و آن یک بیت را به شما یاد بدهد، از دانش اندک او ذره ای کم نخواهد شد. بنابراین همه مردم دنیا می توانند هر چه خدا می داند بدانند بی آنکه از علم خدا چیزی کم شود. همه می توانند به اندازه خدا مهربان باشند; بدون این که از مهربانی خدا سر سوزنی کم بیاید. خدا هم مثل بعضی آدمها نیست که اگر چیزی می دانند یا چیزی دارند، دوست ندارند به دیگران بدهند. او همه موجودات را آفریده است، همه را دوست دارد و ینهایت بخشنده است. بنابراین دوست دارد که همه مانند او دانا و توانا و دارای ویژگیهای ستودنی و دوست داشتنی باشند.

پس خدا نمی توان شد اما همه ویژگیهای خدا را می توان داشت. نزدیک شدن به خدا حد و مرزی جز خود خدا ندارد.

4- نزدیکترین موجود به خدا چیست؟

به هستی که نگاه کنیم، در هر موجودی یک یا چند ویژگی خدا را به مقدار کم یا زیاد می بینیم: عظمت کوهها، بی انتهایی آسمان، بخشندگی و حیاتبخشی خاک و ابر، مهربانی و هدایتگری ماه و خورشید و....

در این میان گیاهان کاملتر از موجودات بیجان اند زیرا رشد و نمو و ویژگیهای دیگری دارند که در آب و خاک و دیگر موجودات بیجان نیست. حیوانات هم از گیاهان کاملترند زیرا حرکت و درک و فهم بیشتری دارند. انسانها از دیگر موجودات کاملترند چون همه ویژگیهای آنها را دارا هستند به علاوه نیروی عقل و اندیشه.

پس هر مقدار از صفات و ویژگیهای خدا در موجودات بیجان وجود داشته باشد، بیشترش در گیاهان است و بیشتر از آن در جانوران و از همه بیشتر در انسانها. پس گیاهان، بیشتر از جمادات به خدا نزدیک اند و جانوران بیشتر از گیاهان و انسانها بیش از جانوران.

5- انسان، بالاترین موجود هستی

انسان نه تنها از جانوران بالاتراست بلکه به خاطر نیروی دانش و اندیشه و توان بالای روحی خود قابل مقایسه با دیگر موجودات هستی نیست.

انسانها همه یک موجودند اما گاه چنان با هم فرق دارند که باعث تعجب است. در یک انسان آن قدر ویژگیهای بد می توان دید که شرم داریم به او انسان بگوییم و در انسان دیگر آن قدر ویژگیهای مثبت وجود دارد که از خود می پرسیم آیا او هم می تواند انسان باشد؟

خداوند موجوداتی به نام فرشتگان دارد که هیچ ویژگی ناجور و نادرست در آنها نیست. با این حال آن گاه که انسان را می آفریند، افتخار می کند که بهترین آفرینندگان است. از اینجا معلوم می شود که انسان بهترین آفریده خداست و حتی از فرشتگان نیز بالاتر است.

6- انسان کامل، اوج آفرینش

انسان کامل انسانی است که هیچ ویژگی منفی ندارد و همه ویژگیهای مثبت را که در خدا هست، داراست.

پس او برتر از همه انسانها، برتر از همه فرشتگان و در نتیجه برتر از همه آفرینش است و به خاطر کامل بودن صفات الهی در وجود او، نزدیکترین موجود به خداست. او در نظام هستی در مرتبه ای بعد از خدا و قبل از همه موجودات قرار دارد و بالاتر از همه آنهاست.

7- آفرینش در فرمان انسان کامل است

فرشتگان موجوداتی هوشمند، دانا و فرمانبردارند که با نیروی خود چرخ عالم هستی را می چرخانند و هر گونه حرکت و جنبش و پویش را که در جهان می بینیم پدید می آورند. اما همین فرشتگان که بیخبر بودند از این که چه توانها و استعدادها نهفته در وجود انسان است، شگفت زده شدند، به وجود انسانهای کامل پی بردند، از انسان دانش آموختند و سر اطاعت در برابر او فرود آوردند تا به فرمان او باشند و فرمان خدا را از طریق او دریافت کنند.

درک این مطلب از آیات 34 - 30 سوره بقره (سوره دوم) در قرآن مجید چندان دشوار نیست:

و آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت : «من نماینده ای در زمین می نهم »، [فرشتگان] گفتند: «آیا کسی را نماینده خویش در زمین می کنی که در آنجا تباهکاری کند و خونها بریزد؟ با آن که [اگر انگیزه تو از آفرینش او، سپاسگزاری و ستایشگری است] ما همواره سپاسگزار و سپاسگوی توییم و تو را به پاکی می ستاییم.»

[خداوند] به آدم [پدر انسانها و نمونه ای از آنها] همه نامها [و ویژگیهای انسان کامل را آموخت] و سپس آنان را به فرشتگان نمایاند و وجودشان را آشکار ساخت و گفت: «اگر راست می گویید [که شما برترین موجود جهان هستی اید و از همه چیز آگاهید] نامهای اینان را به من بگویید [و بگویید که کیستند و چه ویژگیهایی دارند].

[فرشتگان که تا آن زمان از وجود چنین انسانهایی بزرگ بیخبر بودند به خداوند] گفتند : «تو از کاستی و بیهوده کاری پاک و پیراسته ای. ما چیزی جز آنچه تو به ما آموخته ای، نمی دانیم. این تویی که بس دانا و درست کرداری.»

[خداوند] گفت: «ای آدم! آنان را از نامهای ایشان [که برترین انسانها و برتر از همه آفرینش اند] آگاه کن.»

و آن گاه که [آدم] فرشتگان را به نامهای آنان آگاه ساخت، [خداوند] فرمود: «آیا به شما نگفتم که من از نهان آسمانها و زمین آگاهم و آنچه را آشکار می سازید [که انسان شایستگی نمایندگی خداوند ندارد] و آنچه را پنهان می داشتید [که شما فرشتگان بالاترین آفریدگان و برترین موجودات جهان هستی اید] می دانم؟»

و هنگامی که به فرشتگان گفتیم : «در برابر آدم [به خاطر آگاهی او از نامها و ویژگیهای انسان کامل] سر [تسلیم و فرمانبرداری] فرود آورید...

آنهایی از شما که اندکی عربی خوانده اند، می دانند که کاربرد اصلی و حقیقی ضمیرهای «هم » و «هؤلاء» در «عرضهم » و «باسمائهم » که در آیات 31 و32 سوره بقره آمده است برای موجوداتی است که زنده اند و عقل و شعور دارند. این موجودات یا باید انسان باشند، یا جن یا فرشته. از ناآگاهی فرشتگان و این که بحث بر سر آفرینش آدم بوده است معلوم می شود که این موجودات برتر نمی توانند جن یا فرشته باشند. پس انسان اند.

از این آیات چندین نکته تازه دیگر را می توان آموخت:

1) انسان نماینده خدا در زمین است و شایسته ترین کس برای این نمایندگی انسان کامل است.

2) پدید آمدن انسان کامل در زمین هدف آفرینش است و فسادها و خونریزیها را جبران می کند.

3) انسانهای کاملی هستند که پشت پرده آسمان و زمین اند و آفرینش وابسته به آنهاست.

4) آگاهی از ویژگیهای این انسانهای کامل باعث می شود که فرشتگان (یعنی نیروهای عالم طبیعت) در برابر انسان سر تعظیم و اطاعت فرود آورند و به فرمان انسان درآیند.

8- جریان اراده خداوند

خداوند جهان را اداره می کند. روش اداره او از خیلی جنبه ها شبیه اداره هایی است که انسانها دارند. رئیس اداره اگر بخواهد کاری توسط یک کارمند یا کارمندان اجرا شود، به معاون خود می گوید. او نیز دستور را به زیردستان خود می رساند و آنها نیز به رده های پایین تر می گویند تا این که دستور به پایین رده ها می رسد.

خداوند با آن که به همه موجودات نزدیک است اما می خواسته است که خواست او در جهان آفرینش مانند یک اداره، از بالا به پایین جریان یابد. طبیعی است که در این جریان، موجوداتی که به او نزدیکترند، پیش از آنها و بیشتر از آنها که دورترند، جریانهای هستی و تغییرات آن را دریافت می کنند. مانند نور خورشید که در خود خورشید و در نزدیک آن بسیار زیاد است و بعد بتدریج کم می شود تا به اندازه لازم به ما می رسد.

بنابراین هر موجود، از خود و بالاتر از خود می گیرد انسان نه تنها از جانوران بالاتراست بلکه به خاطر نیروی دانش و اندیشه و توان بالای روحی خود قابل مقایسه با دیگر موجودات هستی نیست.

انسان کامل انسانی است که هیچ ویژگی منفی ندارد و همه ویژگیهای مثبت را که در خدا هست، داراست.

و به موجود یا موجودات پس از خود و پایین تر از خود می دهد. مانند یک آموزگار که دانش خود را از دیگری فرا گرفته است و در اختیار یک، ده، دهها و گاه صدها و هزارها نفر می گذارد.

با توجه به این، خداوند هر چه می خواهد به جهان ببخشد، از هستی گرفته تا هر گونه تغییر در هستی، نخست آن را به انسان کامل می دهد یا در دل انسان کامل می اندازد که آن گونه کند که خدا می خواهد. و این اراده از انسان کامل به سوی موجودات دیگر سرازیر می شود. مانند رودخانه ای عظیم که در بستر حرکت خود به رودهای بزرگ و سپس به نهرهای کوچکتر و پس از آن به جویبارها و جویها تقسیم می شود و به همه مزرعه ها می رود و آنها را سیراب می کند.

انسان کامل بستر تقسیم اراده خدا در جهان آفرینش است و اوست که سهم هر موجود را به اراده خدا، به فراخور توان، ظرفیت و صلاح او به او می رساند.

9- آیا انسان کامل پیشرفت نمی کند؟

بعضی فکر می کنند که انسان کامل، چون انسان کامل است; دیگر پیشرفتی ندارد. اما واقعیت این است که خداوند همواره در آفرینش جدید و تحول نو و پیدایشهای تازه به تازه است و از وجود او هر لحظه جلوه ای تازه ظهور می کند و پیدا می شود. به همین خاطر انسان کامل هر لحظه چیزی تازه از خداوند دریافت می کند و هر لحظه در نو شدن و تحول و دگرگونی است و هر لحظه کاری جدید در جهان آفرینش انجام می دهد.

10- شباهتهای انسان کامل با خدا

نه تنها عقل این را به ما می گوید، بلکه گزارشهای قرآنی و روایات بسیار، از وجود انسانهایی خبر داده اند که نیروها و دانشهای فوق العاده ای داشته اند. معجزات پیامبران و انسانهای صالح از این قبیل است.

بر اساس آنچه در بند 3 گفتیم، هیچ اشکالی ندارد و هیچ مانعی از سوی خدا وجود ندارد که موجودی همه صفات و ویژگیهای خداوند را داشته باشد بی آن که خدا باشد.

انسان کامل می تواند مانند خدا همیشه باشد، قدرت آفرینندگی داشته باشد، بر آفرینش تسلط داشته باشد، از دانش بی انتها و قدرت بی پایان برخوردار باشد، فراتر از زمان و مکان زیست کند و زمان و مکان از او فرمان ببرد، اراده او اراده خداوند باشد و هر چه خداوند می بخشد و هر چه می کند از طریق او باشد.

11- تفاوتهای انسان کامل با خدا

میان انسان کامل و خدا رابطه و تفاوتی است که نمی تواند نباشد. خدا حتی نسبت به انسان کامل نهان است و انسان کامل سبت به خدا آشکار، وجود خدا وابسته به چیزی نیست اما وجود انسان کامل وابسته به خداست.

خدا انسان کامل را آفریده است و او آفریده خداوند است. خدا بر انسان کامل تسلط دارد و انسان کامل تحت سلطه اراده خداوند است. خدا بی نیاز مطلق است اما انسان کامل، نیازمند کمال و کاملا محتاج خداوند. او از خود هیچ ندارد و در برابر خدا بنده ای است ناتوان و وابسته و بی چیز. هرگاه خدا اراده کند در یک چشم به هم زدن، نه انسان کاملی خواهد بود نه آفرینشی.

12- نام و نشان انسانهای کامل

بهترین و برترین انسانها پیامبران اند. بهترین و برترین پیامبران آنها هستند که دین آنها کاملتر است. کاملترین دینها اسلام است. پس پیامبر اسلام بهترین و برترین پیامبر و در نتیجه بهترین و برترین انسان است. جانشینان یک پیامبر باید همانند پیامبر (البته بدون رسالت پیامبری) باشند تا مردم پس از پیامبر احساس کمبود نکنند. پس جانشینان پیامبر اسلام همانند او بهترین و برترین انسانها هستند.

از آنجا که انسانهای کامل باید بهترین و برترین انسانها باشند، پس پیامبر اسلام و جانشینان او همان انسانهای کاملی هستند که تاکنون از آنها سخن به میان آمد.

این را علاوه بر حکم عقل و شهادت تاریخ، روایات بسیاری از شیعه و اهل سنت تایید می کند.

13- انسان کامل انسان است

این سخن گزاف نیست. گفتیم که هیچ مرزی برای پیشرفت و نزدیکی انسان به خدا نگذاشته اند، انسان می تواند در همین دنیا و در همین عمر کوتاه، به جایی دست پیدا کند که هیچ فرشته ای به آن دست خداوند موجوداتی به نام فرشتگان دارد که هیچ ویژگی ناجور و نادرست در آنها نیست. با این حال آن گاه که انسان را می آفریند، افتخار می کند که بهترین آفرینندگان است.

انسان کامل بستر تقسیم اراده خدا در جهان آفرینش است و اوست که سهم هر موجود را به اراده خدا، به فراخور توان، ظرفیت و صلاح او به او می رساند.

نیافته است. جایی که در کنار دیگر انسانهای کامل نزدیکترین حالت را به خدا داشته باشد و روی قله آفرینش ایستاده باشد. انسان کامل هم یکی از انسانهاست.

14- میوه های آگاهی

آگاهی درباره انسان کامل، آگاهی از توان بالای انسان است. این آگاهی افق حرکت انسان را روشن می کند، او را به کوشش بیشتر وا می دارد و برای او روشن می کند که کجای کار است و چه قدر عقب است.

شناخت انسان کامل شناخت روش کار خداوند در جهان هستی است. شناخت لطف و مرحمت خداست نسبت به انسان و شناخت جایگاه انسان در عالم هستی. مقدمه ای است برای تسلط انسان بر جهان هستی.

ذات خدا را نمی توان شناخت. تنها از صفات و ویژگیهای خداوند آگاهی می توان یافت. مقصود از شناخت خدا همین است. شناخت ویژگیها و صفات انسان کامل، شناخت ویژگیها و صفات خداست. پس شناخت انسان کامل و تفاوتهای او با خدا، شناخت خداست.


منبع : پایگاه حوزه
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان