ازدواج آسان در قرن بیست‌و‌یکم در بلندای کوه توچال

به نظر شما ازدواج آسان در شرایط اقتصادیِ امروز امکان‌پذیر است؟ گفت‌وگو با زوجی که مراسم ازدواج آسان خود را در بلندای کوه توچال گرفتند و زندگی عاشقانه‌شان را در یکی از اتاق‌های خانۀ پدری داماد می‌گذرانند. ازدواج آسان را در روزچین دنبال کنید.

ازدواج آسان در قرن بیست‌و‌یکم در بلندای کوه توچال

به نظر شما ازدواج آسان در شرایط اقتصادیِ امروز امکان‌پذیر است؟ گفت‌وگو با زوجی که مراسم ازدواج آسان خود را در بلندای کوه توچال گرفتند و زندگی عاشقانه‌شان را در یکی از اتاق‌های خانۀ پدری داماد می‌گذرانند. ازدواج آسان را در روزچین دنبال کنید.

داستان این آشنایی

معمولاً می‌گویند که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها، ولی افرادی هم هستند که آنقدر همه چیز را راحت می‌گیرند و کام‌شان را به همین راحتی تلخ نمی‌کنند که سالیان سال می‌توانند در همان بخش اولیه که عشق آسان نمود اول بمانند و گذرشان هم به بخش دوم شعر نرسد. هرچند که اگر بگوییم نمی‌کشد دروغ است. چون زندگی بالا و پایین‌های بسیار و مشکلات عدیده‌ای دارد. اما این روحیۀ تلاشگر و مصمم افراد است که در مواجهه با هر سختی نااُمید نمی‌شوند و ساده‌ترین راه‌حل را برای عبور از آن اتخاب می‌کنند. حمید طاهر و الهه مستمند یکی از همین افراد هستند؛ زوجی که شامِ مراسم عروسی‌شان آش رشته و اُلویه بود و اولین ماشین مشترک‌شان یک فولکس واگن برای سفر به هر جایی که دلشان می‌خواهد.

برای کاهش چربی خون چه بخوریم؟

آیا با 15 ماده غذایی قاتل چربی خون آشنا هستید؟ 
اگر به دنبال راهی بی‌دردسر برای کم کردن کلسترول خون هستید این کتاب الکترونیکی برای شماست
کافی است نشانی ایمیل خود را در فرم زیر وارد کنید تا یک نسخه از این کتاب ارزشمند را رایگان برای شما بفرستیم​

روزی که عاشق شدم

سال 88 بود که الهه، حمید را در یکی از شبکه‌های مجازی مرسوم آن دوران می‌بیند. حمید پسری فعال و ورزشکار بود که عکاسی در طبیعت را دنبال می‌کرد و الهه دختری 24 ساله بود که یک دل نه صد دل عاشق حمید و سبک زندگی‌اش شده بود. الهه دربارۀ نحوه آشنایی‌شان می‌گوید: «حمید و دوستانش برنامه‌های طبیعت‌گردی و عکاسی‌شان را در صفحه‌شان اعلام می‌کردند و همین برای من کافی بود که دوربین کوچک عکاسی‌ام را بردارم و به جایی که آن‌ها اتراق کرده‌اند بروم. آنجا برای اولین بار همدیگر را دیدیم و در رابطه با نحوۀ صحیح عکاسی و کادر‌بندی و ژست‌ها صحبت کردیم، با هم کمی پیاده‌روی و بعد خداحافظی کردیم. دوست حمید شماره‌ام را به‌واسطۀ شرکتی که در آن کار می‌کردم و در رابطه با خرید تجهیزات الکترونیکی بود، داشت. مدتی بعد از آن روز، حمید به من زنگ زد و این اول آشنایی و عاشقی ما بود. هرچند که حمید پسری به‌شدت سخت و سرد بود و همین موضوع کم‌کم بین‌مان فاصله انداخت و باعث شد مدتی بینمان جدایی بیفتد تا اینکه یک روز حمید با من تماس گرفت و خیلی صریح به من گفت: با من ازدواج می‌کنی؟»

علاقه به طبیعت و ورزش ما را به هم وصل کرد

ازدواج آسان
ازدواج آسان و بدون تشریفات

الهه الکترونیک خوانده است و حمید شغلش کارهای هنری و گرافیک بود. خانوادۀ الهه مخالف این وصلت بودند، چون معتقد بودند این دو نفر نقطه مقابل یکدیگرند. اما وجوه مشترک بین این دو نفر که علاقه به طبیعت و ورزش است آن‌ها را مجدد به هم پیوند داد و این شد که اولین کادوی بعد از عقد آقای داماد که معمولاً برای زوج‌های دیگر طلا و جواهر است، دادن دوچرخه به همسر بود. حمید می‌گوید: «از همان کادو می‌خواستم به خودش و خانواده‌اش اعلام کنم قرار است سبک زندگی‌مان چگونه باشد.» این کار به مذاق الهه خوش آمد و این کادو شروع سفرهای این زوج شد. آن‌ها در همان سالِ اولِ ازدواج یک ماه، خط ساحلی جنوب را از بندرعباس تا جزایر آن رکاب زدند و بعد با دوچرخه ارمنستان، گرجستان و ترکیه را گشتند و در همان سال‌ها بود که تصمیم گرفتند یک فولکس واگن برای خود داشته باشند تا بیش‌از‌پیش دل به طبیعت بزنند و تا می‌توانند سفر کنند. همچنین دقیقاً بعد از ازدواج بود که الهه با پشتکار و علاقه و با مربیگری همسرش کوهنوردی، سنگ‌نوردی و دره‌نوردی را به‌صورت حرفه‌ای آموخت و بودن همیشگی این زوج در کنار هم و پیشرفت‌شان به‌نوعی بقیه دوستان‌شان را به ازدواج و البته ازدواج آسان تشویق می‌کرد.

ازدواج آسان و زندگی بدون جهیزیه، مهریه و خانه

اما داستانِ رسم و رسومات عروسی، مهریه و جهیزیۀ این زوج هم شنیدنی است. الهه می‌گوید: «من اعتقادی به مهریه و این رسم و رسومات نداشتم. به‌همین‌دلیل و به‌خاطر خانواده‌ام قبول کردم با 14 سکه عقد کنیم. مراسم عروسی را هم تصمیم داشتیم در دماوند برگزار کنیم، اما چون می‌دانستیم آمدن خانواده‌ها و مهمان‌های‌مان به آنجا سخت است، ناگزیر ایستگاه پنجم توچال را انتخاب کردیم و با لباس‌هایی ساده و آماده‌کردن آش رشته و الویه به‌عنوان ناهار منتظر مهمان‌هایمان شدیم. حدود 50 مهمان داشتیم اما در آن روز مهمان‌ها به 150 نفر رسیدند؛ چرا‌که هر کسی در کوه می‌شنید آنجا در حال برگزاری این مراسم هستیم به ما ملحق می‌شد. اما یکی از سخت‌ترین کارهای آن روز پیدا‌کردن عاقد برای مراسم بود. همین آسان گرفتن‌هایمان باعث شد در آن روز عاقدی پیدا کنیم که کوهنورد هم باشد. پس این کار سخت را هم توانستیم با خوش‌شانسی پشت سر بگذاریم.» الهه همۀ این‌ها را با لبخندی سرشار از رضایت می‌گوید و حمید هم با یادآوریِ این خاطرات لبخندی آرام و همیشگی بر لب دارد. آن‌ها با وجود اینکه هر دو خانواده‌ای داشتند که توان حمایت مالی فرزندانشان را داشتند، با‌این‌حال زندگی مشترکشان را در اتاق خانۀ پدریِ حمید و بدون جهیزیه شروع کردند و حالا پنج سال است که از آن روزها می‌گذرد، بدون اینکه این خاطرات و هیجانات ذره‌ای کهنه شود و فروکش کند. این زوج هم اکنون کافه‌ای زده‌اند و هردو در آن مشغول به کارند. الهه 9 سال سابقۀ کار کارمندی را در روز عقد خود کنار گذاشت و حالا 4 سال است که شغل اصلی و به نوعی تمام وقت این زوج کافه‌داری است و نکته‌ای که در زندگیِ آن‌ها جالب توجه است حضور 24 ساعتۀ آن‌ها در کنار هم است. آن‌ها هدف اصلی‌شان را راه‌اندازی و جا انداختن کافه معرفی می‌کنند و می‌خواهند در آینده‌ای نزدیک آن را به فردی معتمد بسپارند و خودشان سفر کنند و از روزهای جوانی‌شان لذت ببرند و در این روزگاری که اغلب جوان‌ها ناامید و افسرده هستند، شاد و پویا زندگی کنند. آن‌ها یک شعار دارند و آن این است: «باورتان را درست کنید تا راحت زندگی کنید.»

منبع: روزنامه هفت صبح، شماره 2091، سه‌شنبه 19 تیرماه 1397

این مقاله را در شبکه‌های اجتماعی بازنشر دهید
Share
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان