هفت نظریه دین ( قسمت دوم )

چکیده نظریاتی که در این قسمت ارائه می شود بیشتر  از زاویه اجتماعی به دین نگاه کرده و به بیان دیدگاههای انسان شناسانی همچون ایوانز پریچارد و کلیفورد گیرتز پرداخته شده است

هفت نظریه دین ( قسمت دوم )
تعریف دین از دیدگاه نظریه پردازان
 
چکیده
نظریاتی که در این قسمت ارائه می شود بیشتر  از زاویه اجتماعی به دین نگاه کرده و به بیان دیدگاههای انسان شناسانی همچون ایوانز پریچارد و کلیفورد گیرتز پرداخته شده است. از سوی دیگر الیاده دین را با مفهوم مقدس پیوند می دهد. در واقع این نظریاتی که معرفی شده با رویکرد مردم شناسانی بوده که دیدگاههای آنان در حوزه مطالعات دینی بسیار تأثیر گذار بوده است.

تعداد کلمات: 1318 کلمه، تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
 
 
 
نویسنده : سمیه خلیلی ( دانشجوی دکتری ادیان ایرانی)
 

 4. دین به معنای از خود بیگانگی
این دیدگاه مربوط به مارکس است.  مارکس دین، را توهمی محض می پندارد. دین را توهمی می داند که پیامدهای مسلماً بدی را به دنبال دارد. دین حادترین مثال ایدئولوژی است. مثل یک نظام عقیدتی که هدف عمده آن، حفظ امور جامعه به گونه ای است که ستمگران دوست دارند. مارکس می گوید اعتقاد به خدا و یا خدایان محصول نامیمون نزاع طبقاتی است، چیزی که نه تنها باید رها شود، بلکه باید با تحقیر رها شود.
مارکس تأکید می ورزد که ما باید به شباهت چشم گیر فعالیت های دینی و فعالیت های اجتماعی ـ اقتصادی توجه کنیم. ویژگی هر دو، از خود بیگانگی است. در واقع نگاه  مارکس به دین این است که خصلت های حیات طبیعی انسانی ما ایده آل های اخلاقی را می گیرد و آنها را به صورت غیرطبیعی به یک موجود خیالی و بیگانه ای که ما خدا می نامیم، نسبت می دهد.
شاخص ترین بخش دیدگاه مارکس درباره دین همان پیامدهای منفی سیاسی و اجتماعی باشد. آنجا که می گوید: « دین آه خلق ستم دیده و قلب جهان بی قلب است...دین افیون مردم است. از بین بردن دین به صورت خرسندی خیالی مردم برای نیل به خرسندی واقعی آنان، ضرورت دارد»
به عقیده او دین مردم را تخدیر می کند و با طرح آرزوها و آمال خیالی، آنها را از درد و رنج رهایی می بخشد.
مارکس دین، را توهمی محض می پندارد. دین را توهمی می داند که پیامدهای مسلماً بدی را به دنبال دارد. دین حادترین مثال ایدئولوژی است. مثل یک نظام عقیدتی که هدف عمده آن، حفظ امور جامعه به گونه ای است که ستمگران دوست دارند. مارکس می گوید اعتقاد به خدا و یا خدایان محصول نامیمون نزاع طبقاتی است، چیزی که نه تنها باید رها شود، بلکه باید با تحقیر رها شود.
 

5. واقعیت مقدس

دیدگاه میرچا الیاده به دین این است که به مثابه یک واقعیت مقدس است.الیاده می گوید مردم باستان کسانی بودند که در دوره های ماقبل تاریخ زندگی می کردند یا افرادی که امروز در جوامع قبیله ای و فرهنگ های عامیانه روستایی زندگی می کنند. جایی که شکار و ماهی گیری و کشاورزی کارهای روزمره آنها را تشکیل می دهد. چیزی که در بین این انسان ها دیده می شود تقسیم زندگی به دو بخش کاملاً متفاوت است: مقدس و دنیایی.  دیدگاه الیاده درباره مقدس بسیار شبیه دیدگاه اتو می باشد.مقدس امر روحانی و به امور فوق طبیعی و در حوزه نظم و کمال و ... تعلق دارد و درست نقطه مقابل امور دنیوی می باشد. الیاده معتقد است رابطه دین با موجودات فوق طبیعی، صریح و ساده است. 
 

6. ساخت قلب جامعه

ایوانز پریچارد یکی از شخصیت های بزرگ انسان شناسی جدید است.  او درک عمیق تری از آن چه می توان آن را طبیعی بودن و یا "بهنجاری" ذهن ابتدایی نامید، به نظریه پردازان دین و جامعه ارائه کرد.
ایوانز پریچارد به مطالعه ادیان ابتدایی و بررسی نظریات ارائه شده در مورد این ادیان،توجه ویژه ای نشان داد و به نقد منصفانه این نظریات پرداخت.او مطالعه ادیان ابتدایی را جهت شناخت ماهیت دین و تعیین ویژگی های اصلی پدیده های دینی ضروری می دانست. بنابراین پژوهش های میدانی در میان قبایل ابتدایی محور اصلی در تحقیقات دین شناسی او به حساب می آیند. تا آن جا که ارزش داوری های ایوانز پریچارد در مقایسه با سایر نظریات دین شناسانه، تا حد زیادی به ماهیت و کیفیت تحقیقات انسان شناسانه اش وابسته است.
او یادآوری می کند که نظریه پردازان در شرح های روان شناختی خود از دین تقریباً بدون استثنا به حدس های زیرکانه توسل جسته اند. آنها فکر می کنند که مردم ابتدایی مانند خود آنها می خواستند همه چیز را تبیین کنند و از این رو عقاید دینی را به عنوان راهی برای نشان دادن نحوه عملکرد جهان انتخاب کردند. فروید گمان می کند که مردم اولیه  نگرانی ها و ترسهایی داشتند که تنها راه رهایی از آن ها فرض یک پدر الوهی در بالای سر خود بود.مارت دانشمند انگلیسی و انسان شناسانی چون لوی و مالینوفسکی فرض می کردند که انسان های اولیه احساس ترس و شگفتی عمیقی درباره زندگی داشتند و این احساس را نشانه موجود و یا قدرت ترسناکی می دانستند که زندگی را به وجود آورده است. صرف نظر از ویژگی های هر یک از این نظرات یکی از وجوه مشترکی که در همه آنها وجود دارد این است که آنها تفکر و اندیشه محض اند. ایوانز-پریچارد آنها را نمونه هایی از اشتباه "اگر من اسب بودم" می داند! نظر قاطعی که ایوانز –پریچارد درباره این نظریه ها ی روان شناختی ارائه می دهد این است که آنها تا حد زیادی بی ارزشند.
پریچارد یادآوری می کند که نظریه پردازان در شرح های روان شناختی خود از دین تقریباً بدون استثنا به حدس های زیرکانه توسل جسته اند. آنها فکر می کنند که مردم ابتدایی مانند خود آنها می خواستند همه چیز را تبیین کنند و از این رو عقاید دینی را به عنوان راهی برای نشان دادن نحوه عملکرد جهان انتخاب کردند.
 

7. دین به مثابه یک نظام فرهنگی

آخرین نظریه پردازی که به دیدگاه او خواهیم پرداخت، یک انسان شناس فرهنگی به نام کلیفورد گیرتز است. از نظر او دین از جهان بینی و خلقیات تشکیل شده و این دو با هم ترکیب می شوند تا یکدیگر را تقویت کنند. به بیان دیگر مجموعه ای از باورهایی که مردم درباره امور واقعی، وجود خدایان و مانند آن یعنی جهان بینی دارند، ارزش ها و عواطف اخلاقی را تقویت می کند.
 از نظر گیرتز هر دین یا جنبش مذهبی خاص در محیط عملکرد خویش کارکردهایی دارد، هرچند ممکن است در مقایسه با جامعه دیگر فاقد کارکرد باشد. از این رو، این سؤال که آیا دین به طور کلی کارکرد مثبت یا منفی دارد، از نظر گیرتز پرسش معقولی به نظر نمی رسد. ما تنها می توانیم از کارکرد یک دین خاص، در یک قلمرو معین سؤال کنیم. گیرتز در ضمن آراء خود به صورت جسته و گریخته به برخی از کارکردهای دین اشاره کرده که مهم ترین آن ها عبارتند از:

بیشتر بخوانید: هفت نظریه دین (قسمت اول) 

ـ القاء یک جهان بینی مجاب کننده و تصویر ویژه از نظم کلی حاکم بر هستی و به عبارتی، جهان را معنادار معرفی کردن و مرتبط ساختن آن با روحیات و انگیزه های آدمیان
ـ ایجاد چشم اندازها، حالات و انگیزش های دارای وجهه عقلانی، واقع بینانه، بی همتا، تردیدناپذیر و دارای قدرت تأثیرگذاری عمیق (به اعتقاد گیرتز، مهم ترین ویژگی دین، ایمان است
ـ پوشاندن مفاهیم و فرمول بندی های مربوط به نظم عام هستی در هاله ای از واقعیت تردیدناپذیر
ـ معنادار ساختن وجود انسان و اعطای هویت به او
ـ منطقی جلوه دادن روحیات آدمیان از نظر عقلی، چه نمادهای مقدس روحیات آدم ها یعنی آهنگ، خصلت و کیفیت زندگی، سبک اخلاقی و زیباشناختی و حالت زندگی آن ها را با جهان بینی شان، یعنی همان تصویری که از واقعیت عملکرد اشیا دارند وفراگیرترین اندیشه های آن ها درباره نظم، ترکیب می کند.
ـ ایجاد همخوانی میان سبک معینی از زندگی با نوعی تفکر مابعدالطبیعی
ـ فهم پذیری و توضیح پذیر ساختن رخدادها و تجربه های نابهنجار زندگی همچون مرگ، خواب و خیال، بلایای طبیعی، سرگردانی، رنج و شر، ناکامی و مصیبت، سختی و گرفتاری (از جنبه عقلانی) و معنادار ساختن آن ها از طریق ارتباط دادن آن ها با قلمرو گسترده ای از واقعیت و در نتیجه، اعطای توانایی برای پذیرش، تحمل و کنار آمدن با آن ها
ـ هدایت کنش ها و تمایلات انسانی در پرتو مجموعه پایداری از ارزش های اخلاقی و ترغیب آن ها به کسب آرمان های اخلاقی
ـ تأیید و تقویت روحیه تحمل پذیری امور نابهنجار (از جنبه عاطفی) و کاهش بی قراری انسان با قرار دادن امور فوق در یک زمینه معنادار و انطباق انسان با آن ها و ترغیب به انجام کنش های خاص در برخورد با آن ها
ـ فراهم کردن نمادهایی برای بیان عواطف انسان ها
ـ توجیه تجربه های ناخوشایند بشر از نابرابری و بی عدالتی و معنادار ساختن آن (چه در منطق دین بی عدالتی های این جهان با دادگری در جهان دیگر جبران خواهند شد.)
ـ توجیه خصلت یکنواختی و روزمرگی چرخه عادی زندگی انسان ها و اعتبار دادن به آن.

 

 منبع
پالس، دانیل، ترجمه محمد عزیز بختیاری، هفت نظریه درباب دین، انتشارات مؤسسه پژوهشی امام خمینی، 1389

 


 
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان