سعید توجهی
جنجالی که چند هفته پیش در پی ماجرای بگو مگوی مجری یک برنامه زنده تلویزیونی با یکی از منتقدان سینما و متعاقب آن ترک استودیو توسط آن منتقد به پا شد و حاشیههایی به همراه داشت، بیش از هر موضوعی، تاکیدی دوباره بود بر یک واقعیت غیر قابل انکار یعنی کم اهمیت شمردن و بی اعتنایی به نقد و ایضا عدم تحمل آن در عرصه عمومی، که نه تنها هنر و سینما بلکه دیگر عرصهها از جمله اقتصاد و سیاست و ... را نیز شامل میشود. چرا که در این به اصطلاحهای لایت شدن این خبر، آنچه به تمامی به محاق و فراموشی سپرده شد موضوع اصلی مناقشه پیش آمده در آن برنامه تلویزیونی بود. منتقدی که به اعتراض برنامه زنده تلویزیون را ترک کرد، صرف نظر از اینکه با نظرش موافق یا مخالف باشیم، هجوم دوباره کمدیهای بیمایه به پرده سینما را به نقد گرفته بود. اما در تمامی اظهار نظرها ، نقل قولها، نوشتهها، کامنتها و توییتهای مخاطبان و چهرههای مشهور و مسئول و غیرمشهور و غیر مسئول هیچ اشارهای به موضوع مورد مناقشه دیده نشد.
اما غرض از این مقدمه با اشاره به آن اتفاق یادآوری این معضل در آستانه برگزاری دوازدهمین جشن منتقدان و نویسندگان سینماییست و اینکه که چه دل خجستهای دارند این منتقدان سینما که در این آشفته بازار هنوز هم امیدوارند و بساط جشن شان به راه!
در جامعه ای که حرمت و احترام دانایی و نقد چنان است که افتد و دانی و حوصله جماعت در خواندن متن مکتوب به پست های چند کلمهای تلگرام و اینستاگرام رسیده و تیراژ کتاب به زیر 500 جلد، اینگونه ایستادگی در کسب و کاری که سرمایهاش وقت و عمر است و هیچ امیدی به بازگشتش نیست ستودنی است. اینگونه ایستادن پای سینمایی که دیگر متولیان آن هم خیلی دغدغه بازگشت به روزهای اوج را ندارند و انگار همین که رکوردهای فروش میلیاردی را تجربه کنند کافیست و مهم نیست که به عنوان مثال سینمای کمدی از اوج اجاره نشین ها به هزارپا رسیده و چون میفروشد انگار هیچ کس جز چشم نگران منتقد بخت برگشته این حجم از بی مایگی و سقوط را نمیبیند و با کمترین نق و نقدی به این اوضاع با لشگری روبرو میشود که پشت آمار و ارقام فروش میلیاردی سنگر گرفتهاند از احترام به خواست مخاطب سخن میگویند.
چند سال پیش دکتر هوشنگ کاووسی منتقد سینما تقریبا همزمان با یکی از منتقدین مشهور سینمای آمریکا دنیا را وداع گفت، راجر ابیرت که بالا و پائین رفتن انگشت شصتش بر فروش فیلمها تاثیر گذار بود. اما در اینجا بسیاری از ناموران این حرفه حتی برای بسیاری علاقهمندان پیگیر سینما هم ناشناختهاند و در انبوه نشریات حقیقی و مجازی سینمایی کمتر یاد و خاطرهای از آنها حتی در سالگرد درگذشتشان به چشم میاید. آنهایی که به قول کیومرث وجدانی از منتقدین دهه چهل سینمای ایران، "روشن ترین لحظات عمرشان را در سالنهای تاریک سینما گذراندند" تا عشق و نفرتشان از فیلمهای روی پرده را با مخاطب به اشتراک بگذارند.
در پایان از آنجاییکه وجه غالب جشن سرخوشی است پس در این روزگار که نقد سینما برای مخاطب و فیلمساز موضوع جدی و قابل اعتنایی نیست، ورای مباحث جدی و تحلیلی و نظری درباره سینما که به نقدهای مکتوب و شفاهی راه مییابد، بگذارید الصاق ستاره و دایره به فیلمها همان بازی دلپذیر و سرخوشانهای باشد که با سینما شروع شده و انگار عمری به در ازای سینما خواهد داشت.
243