ورود حرمله و یزید به ادبیات سینمای ایران!

سینمای ایران: سینمای ایران در عمر بیش از یکصدساله خود شاهد فراز و فرودهای بسیاری بوده؛ زمانی این سینما اسیر یورش فیلم های کافه ای و سطح پایین بوده که نتیجه تمام شده اش در اواخر سال ۵۶ به مرگ سینمای فارسی و کوچ بازیگران این سینما به سمت سریال های تلویزیونی و یا دنیای خوانندگی بود و امروز و در جریان ادامه این روند تخریبی، می توان به سری دوزی های عده ...

ورود حرمله و یزید به ادبیات سینمای ایران!

سینمای ایران: سینمای ایران در عمر بیش از یکصدساله خود شاهد فراز و فرودهای بسیاری بوده؛ زمانی این سینما اسیر یورش فیلم های کافه ای و سطح پایین بوده که نتیجه تمام شده اش در اواخر سال 56 به مرگ سینمای فارسی و کوچ بازیگران این سینما به سمت سریال های تلویزیونی و یا دنیای خوانندگی بود و امروز و در جریان ادامه این روند تخریبی، می توان به سری دوزی های عده ای کارگردان نما اشاره کرد که صحنه سینما و نمایش خانگی را محل مناسبی برای جولان آثار مبتذل و بازاری خود دیده و با بهره مندی از پول ها و سرمایه های کثیف، هر فیلم سخیفی را وارد این آشفته بازار می کنند!

از گذشته تا امروز و در میان این فراز و نشیب های سینمای ایران، شاید دنیای نقد و نقدنویسی کمتر آغشته به چنین موارد بوده و جریان نقدنویسی و منتقدان سینمایی تلاش شان بر این بوده که نقدنویسی از فضای غرض ورزی، مماشات، مجیزگویی و بده و بستان های پشت پرده در امان بماند و نوشتارهای سینمایی بر اساس میزان توجه هنری و سلیقه فرهنگی نویسنده نقد و قابلیت های هنری یک اثر سینمایی به رشته تحریر درآیند.

این شیوه اخلاقمدارانه و حرفه ای در نقدنویسی سینمایی متاسفانه در طول سالیان پس از انقلاب، تنها توسط تعدادی از منتقدان حرفه ای و قدیمی و برخی از چهره های تازه وارد مورد به دنیای نقدنویسی رعایت می شد و احترام به ارزش های انسانی و اخلاقی در بیشتر نوشته های سینمایی این عده معدود مورد توجه ویژه قرار می گرفت.

در سوی دیگر این ماجرای نقد نویسی، به دلیل جذابیت های دنیای نقدنویسی و در دسترس ترین و حتی بعضا ساده ترین راه برای ورود به دنیای حرفه ای تولید فیلم برای علاقمندان به سینما، جمع زیادی به سمت نگارش نقدهای سینمایی سرازیر شدند و این ازدحام نویسنده  که می توانست برای نقد و نقدنویسی به عنوان یک فرصت جهت شناسایی منتقدان صاحب قلم و متکی بر اصول حرفه ای شمرده شود، ناگهان به عذابی ممتد بدل شد!

با رشد سرسام آور نشریات مختلف عمدتا سیاسی در دوران موسوم به اصلاحات، این فضا بیشتر در دسترس جویندگان نام در وادی نقد نویسی فراهم شد. بیشتر نشریات آن دوره تقریبا همگی از یک مدل و  رویه مشترک در ارایه صفحات خود استفاده می کردند. در این گرته برداری از یکدیگر، هرکدام بنا بر فراخور حال و روز مواضع سیاسی و جناحی شان، یک یا دو صفحه از صفحات روزنامه را به انتشار مطالب سینمایی و هنری اختصاص می دادند. این دوران که شاید عمری کمتر از چهارسال داشت، منتقدانی را به دنیای نوشتارهای سینمایی معرفی کرد که بخش زیادی از آنان در مدت زمانی کوتاهی بر اریکه ادعا نشسته و به تمسخر جریان قدیمی سینما می پرداختند!

یکی از رویه هایی که یادگار این دوران و جمعی از منتقدان بود، جابه جایی «جسارت» در نوشته با «وقاحت» هنگام نگارش نقد بود؛ این افراد که به شکل مقطعی و بنا بر میزان وابستگی شان به برخی از فیلمسازان، مدتی با آنها دمخور می شدند و به تعریف و تمجید از آن کارگردان بخصوص می پرداختند و در عوض از موهبت های اقتصادی و اعتباری آن فیلمساز در جریان روزمره شان بهره می گرفتند، تا هنگامی که ماه عسل شان تمام و میانه شان با آن فیلمساز شکرآب می شد، این جماعت قلم به دست به سراغ کارگردانی دیگر می رفتند و باز روز از نو و روزی از نو !

این جریان و طرفداران نقدهایی این چنینی، خوشبختانه به مرور از نشریات وزین و معتبر رانده شدند، اما به دلیل عادت مالوف شان به سهم خواهی و نشستن بر صندلی قضاوت های نادعادلانه، با رفتن و نشستن بر صندلی مسئولیت های مانند روابط عمومی برخی از نهادها که به روایت خودشان در جمع دوستانه اذعان می کردند که با آن نهادها زاویه دارند، هر از گاهی به سفارشی قلم به دست می گرفتند و این امکان  را می یافتند تا در یک رسانه مکتوب، قلمفرسایی کنند و از این طریق به دیگران بگویند که «هستند»!

در خلال همین سالها، نقطه اتکایی این جماعت به اصطلاح منتقد، برخی از فیلمسازانی بودند که بنا بر شیوه هایی که پیش تر در سینمای ایران مرسوم بود، عادت به «نوچه»پروری داشتند؛ در این بین چه نوچه ای بهتر از یک منتقد حرف شنو و قابل هدایت در دنیای رسانه ها؟!

گناه این دسته از فیلمسازان که برخی شان از دنیای فیلمفارسی به سینمای پس از انقلاب کوچ کرده و عده ای شان هم از دانش آموختگان سینمای پس از انقلاب بودند، به مراتب بیشتر از قلم به دستانی است که در کنار این فیلمسازان فرصت رشد می یافتند.

در این میان البته نقش تعدادی از مدیران و مسئولان سینمایی که به دلیل قالب شخصیتی شان از جریان نقدنویسی وابسته به سمت و سوی قدرت به شدت حمایت می کردند بسیار پررنگ است؛ کسانی که با گستراندن فضای سیطره خود برتعدادی از منتقدان قدیمی تلاش می کردند نه تنها خروجی نوشته های سینمایی مجلات معتبر را کنترل کنند، بلکه حتی از گردهمایی منتقدان مستقل و دارای دیدگاه تا جای ممکن نیز جلوگیری می کردند.

به هرحال شرایط نقد و نقدنویسی در این دوران که می توانست به دوره ای شکوهمند برای نقدنویسی تبدیل شود و از طریق رشد و فضای مناسب برای نگارش های سینمایی و تحولی بزرگ در حوزه نوشتارهای سینمایی بینجامد، متاسفانه نه تنها به بیراهه بی هویت و تاریک کشیده شد، بلکه مسیرش در سال های بعد نشان داد که بسیاری از طرفداران چنین رویه هایی در نقدنویسی، به نقطه ای تاریک ختم شده است.

تمامی اضلاع مثلث نگارش های فرمایشی و دستوری همچنان به بقای خود در میان رسانه ها ادامه دادند و با گسترده شدن فضاهای مجازی، نه تنها برخی از این جریان ها خود را صاحب تریبونی برای انتشار نوشته های مسموم شان تحت عنوان نقد می دیدند، بلکه در یک فرآیند عجیب وغریب، این افراد خود را ذیحق می دانستند و متاسفانه همچنان می دانند!

اشاعه و توسعه ادبیات سخیف و بی ادبانه ای که شالوده اصلی بیشتر نوشته ها و نقدهای این جماعت قلم به دست را تشکیل می داد و می دهد، چنان آفتی به دنیای رسانه ها وارد کرده که متاسفانه دامنه آن از سطح رسانه های «مجازی غیرمجاز» کشیده شده و در برخی از برنامه های تلویزیونی که موضوع شان را سینما قرار داده بودند نیز شاهد چنین رفتارهایی هستیم!

این رویه که ابتدا با توسل به اتهام زنی و ایجاد فضای نادرست علیه فیلمساز و منتقد شکل می گیرد، در نهایت به نقطه ای می رسد که هیچ نشانه ای از بلوغ فرهنگی و اعتبار هنری در این بیان مکنونات درونی پیدا نمی شود.

این مقدمه نسبتا مطول را نوشتیم تا به شکل مصداقی به رسوب شیوه های نادرست نقد فیلم و مواجهه فیلمساز با نقد اثرش برسیم.

چندی پیش فیلم «ماموز» در برنامه سینمایی شبکه شما مورد نقد و بررسی قرار گرفت. تا اینجای کار به دلیل حضور کارگردان فیلم و داشتن فرصت برای دفاع از فیلم، روالی درست داشته. منتقدان این برنامه هم  بنا بر سلیقه شخصی و میزان آگاهی شان از تحلیل و بررسی یک فیلم سینمایی، مطالبی را عنوان کردند. تا اینجای کار نه تنها برنامه «میزانسن» کار حرفه ای خود را انجام داده، بلکه از منظری دیگر به دلیل ارتباط نسبی که میان یکی از کارگردانان این برنامه با مدیر پیشین سازمان وجود دارد، دایره ملاحظات سیاسی و جناحی تا حدودی بیشتر از سایر برنامه های این چنینی بوده!

این موضوع و روال طبیعی، اما به یکباره و با انتشار یادداشت کارگردان «ماموز» وارد فاز درگیری و اتهام زنی شد.

تبریزی با آماتوری خواندن نقد فیلمش در برنامه شبکه شما نوشت: «حرمله وار، «مارموز» بی پناه را ناجوانمردانه سر از تن جدا کردند»! تبریزی در حالی در نوشته خود نسبت به  قضاوت آیندگان هشدار داد که خود با نواختن مجری برنامه او را طرفدار شمقدری و دشمن خان سینما معرفی کرد! این نوع ادبیات که کمال تبریزی در نوشته اش به کار برد، مسلما از سوی دو منتقد این برنامه با واکنشی متوازن و با همان ادبیات روبرو شد!

این کارگردان در پایان یادداشتش هم در مورد قضاوت های آیندگان در مورد نوشته ها و نقدها این جمله را نوشت: «…و سخن آخر… نسل های آتی ما را زیر نظر دارند نقد سفارشی و باسمه ای و خوشایند سیمای میلی به همه جهان نمی ارزد. چه رسد به حق الزحمه ای ناچیز از سوی سازمان… عزت زیاد!»

مهرزاد دانش در بخشی از یادداشت خود در پاسخ به اظهارات کمال تبریزی نوشت: «به جای توسل‌های رقت‌بار به تمهیدهای مظلوم‌نمایانه‌ای که دیگر برای نسل کنونی هم رنگی از حنا ندارند، چه رسد به نسل‌های بعدی؛ قدری شکیبایی پیشه کنند و این نکته بدیهی را دریابند که حوزه نقد و تحلیل فیلم، وارسته از ابتذال سیاسی و توهم توطئه‌ای است که ذهن ایشان را انباشته است. نقد فیلم، دیوار سفارتخانه نیست که بتوان از آن بالا رفت و تسخیرش کرد و شعارهای مد روز علیه‌ش سرداد. نقد فیلم، بسته به میزان آگاهی و بینش و دانش منتقد، ابراز می‌شود و همان طور که فیلمساز با فیلمش، خود و اثرش را در معرض قضاوت مخاطب می‌گذارد، منتقد هم با نقدش چنین می‌کند.»

اما سوی دیگر ماجرا منتقد دیگری بود که به تندی به یادداشت کارگردان «مارموز» جواب داد. نیما حسنی نسب در بخشی از یادداشت خود درباره تبریزی نوشت: «وقیحانه و حق به جانب نصیحت کرده بودید که نسل های آتی ما را زیرنظر دارند! اگر اندکی به این حرفتان اعتقاد داشتید، چرا این سال ها یزیدوار به جان این سینمای مظلوم افتادید و سالی یک یا دو فیلم بیهوده با سرمایه های بادآورده ساختید و نعل را به میخ گره زدید و هی رنگ عوض کردید و برای یک تکه نان به هر سازِ ناسازِ سیاست و قدرت و جناحها واکنشِ موزون نشان دادید؟ چرا همیشه همه جا بودید و هستید و جای بزرگان قدیم و استعدادهای جدید را تنگ کردید؟راستی اگر تلویزیون را «سیمای میلی» می دانید، چرا سیاهه  سریال های شما اینقدر طولانی است و چرا همین الان فاز نمی دانم چندم سریال عظیم و بودجه خوار «سرزمین کهن» را هم ول کن نیستید؟»!

با خواندن قسمت هایی از این نوشته ها می توان به راحتی به میزان عصبیت و بیرون شدن منش نویسندگانش از دایره احترام در این مناقشه سینمایی پی برد!

همان گونه که کمال تبریزی حق دارد از فیلمش خوشش بیاید و تعریفش را کند، به همان اندازه منتقدان هم محق هستند که فیلم را زیر ذره بین نقد و بررسی ببرند. این یک شیوه مرسوم و پذیرفته شده بر اساس احترام متقابل است.

نه یک فیلمساز از نقد منفی علیه فیلمش، دنیای سینما را رها می کند و نه یک منتقد با عتاب یک کارگردان از نوشتن دست بر می دارد!

متاسفانه باید اذعان کنیم این صورت ناخوش برای نقد و نقدپذیری، یک نوع آفت است و باز هم متاسفانه با رسانه ای شدن جدال کلامی کارگردان «مارموز» با منتقدان برنامه میزانسن، نقد فیلم به دوران تازه ای رسید!

اینکه کارگردان فیلم با اتهاماتی نظیر طرفداری از شمقدری و بیان ترکیباتی چون سیمای میلی، دیگران را کم ارزش نشان دهد و از سوی دیگر منتقدان در پاسخ او را در دسته بالارفتگان از دیوار سفارت و استفاده از رانت سریال سازی و فیلمسازی متهم کنند و… به هیچ عنوان نشانی از بلوغ فرهنگی این کارزار کلامی ندارد.

ادبیات سینمایی ایران تنها واژگانی چون «حرمله» و «یزید» را برای از میدان بدر کردن حریف مقابل کم داشت که به لطف این نوشته ها آن هم حاصل شد. مسلما هم امروزی ها و هم آیندگان در مورد میزان پایبندی نویسندگان این یادداشت ها به اصول حرفه ای و اخلاقمدارانه  قضاوت و داوری خواهند کرد.

در کنار انواع و اقسام مشکلات ریز و درشتی که سینمای ایران با آنها درگیر است، خواندن چنین یادداشت هایی تنها بر میزان تاسف و حیرت می افزاید… آیندگان هم در مورد این موضوع به تفصیل خواهند نوشت…!

اشتراک گذاری در:

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان