توسط نشر روزنه صورت گرفت:

مرگنامه اولا-کارین روی پیشخان کتابفروشی‌ها

روزنوشت‌های دو سال پایانی زندگی اولا-کارین لیندکوئیست، گوینده مشهور سوئدی در قالب کتابی با عنوان «مرگنامه اولا-کارین» (قایق‌راندن بدون پارو) با ترجمه پریسا موسوی راهی بازار کتاب شد.

مرگنامه اولا-کارین روی پیشخان کتابفروشی‌ها

به گزارش خبرنگار مهر، اولا-کارین لیندکوئیست یک خبرنگار و یک گوینده مشهور تلویزیونی در سوئد بود که در سن 50 سالگی (سال 2004) به دلیل ابتلا به «ای ال اس» نوعی بیماری عصبی-عضلانی که رفته رفته منجر به فلج شدن و ازکار افتادگی کل بدن می‌شود، درگذشت. او از زمان مشاهده علائم ابتلا به این بیماری به نوشتن خاطرات زندگی، بیماری و مرگ خود با عنوان «قایق راندن بدون پارو» روی آورد و این کار را تا آخرین روزهای زندگی خود ادامه داد.

این کتاب که در سال 2005 و به فاصله یک سال از مرگ اولا-کارین در سوئد منتشر شد، به تازگی با ترجمه پریسا موسوی و با عنوان «مرگنامه اولا-کارین» از سوی انتشارات روزنه در 244 صفحه، در قطع جیبی و باقیمت 21 هزار تومان راهی بازار نشر ایران منتشر شده است.

پریسا موسوی درباره ترجمه این کتاب گفت: وقتی متن انگلیسی کتاب را شروع کردم و سه چهار صفحه خواندم فکر می‌کردم با کتابی رو به رو هستم پر از غم و اندوه انسانی رو به مرگ. همین. اما به زودی متوجه شدم اشتباه می‌کنم. پیش چشم من زنی قرار داشت نزدیک به مرگ؛ زنی که صادقانه از احساسات درونی‌اش حرف می‌زد. خودش بود نه یک راوی دیگر، پزشکش، همسر یا فرزندانش. زنی که می‌خواست بیشتر زنده بماند. او کم کم داشت فلج می‌شد اما از نوشتن احساسات، خاطرات کودکی و اتفاقاتی که برایش در طول بیماری پیش آمده، دست برنداشت. از یک جایی به بعد با دو انگشت دست چپ می‌نویسد و درنهایت مدت کوتاهی پس از نوشتن آخرین یادداشتش از دنیا می‌رود.

او ادامه داد: این زن دو پسر کوچک دارد و بسیار تلاش می‌کند بدون این که کمترین آسیبی ببینند آنها را با این مشکل پیش آمده آشنا کند. او برای رسیدن به مقصودش از همراهی پزشکان و روان شناسان متخصص بهره می‌گیرد. شیوه برخورد پدر و مادر، واکنش‌های کودکانش و مسائلی که در مدرسه برای آنها پیش می آید، همچنین عواطف سرشار او که هیچ کدام را از ما دریغ نمی‌کند از بخشهای درخور توجه این کتاب است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:
به زودی میوه‌های ذرخت تیس مزه تلخشان را از دست می‌دهند و سهره‌های سرسیاه و بال لاکی‌ها را چاق می‌کنند. قارچ‌های قیفی از سرما جان سالم به در می‌برند و من برای پرسه زدن زیر درختان صنوبر دلتنگ می‌شوم.
خواب دیده‌ام در همین جنگل که بوها تند هستند و نور از لابه‌لای شاخه‌ها رد می‌شود و خزه‌ها نم گرفته‌اند، دراز کشیده‌ام تا بمیرم. بی آنکه از زندگی دلزده و یا آرزومند مرگ باشم، خویشاوند انکارناپذیر طبیعت شده‌ام.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان