شناسه : ۱۴۶۴۶۳۳ - پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۲۱:۴۷
یادداشتی بر فیلم کلایمکس, Climax, و ترسناکتر از آدمی...
یادداشتی بر فیلم کلایمکس, Climax, و ترسناکتر از آدمی...
نمای افتتاحیه درست شبیه پتک میزند توی سرم تمام این فیلمهای10روز اخیر سینمای خودمان را، این همه تصویرکه انگار مشق میکنند سینما را...
گاسپارنوئه هیچوقت کارگردان محبوبم نبوده، از همان «بازگشت ناپذیر » تا این لاوو آخری، اما همیشه شگفت زدهام کرده، نه از تکنیکهای بالای فیلمبرداری و سوژههای عجیبش! از نگاهش به دنیا و دغدغه داشتن، چیزی که فیلمهای جشنواره خودمان از آن تهی بودند. اینکه دغدغه داشته باشی و دنبالش کنی، تبدیلت میکند به تک، به یکی که فقط خودش است، مثل خیلیها توی سینمای دنیا. و گاسپار نوئه کلایمکس-اوج- همان است که تولد، مرگ، رابطه و وجود برایش مسأله است، کودک «بازگشت ناپذیر» حالا متولد شده و میان حجم ترسناکی از مردان و زنانی که توی همان مهمانی پایان فیلم که مردی به اشتباه کشته میشود گیر کرده، همان نورهای قرمز و فریادهای انسانی، کودکی که بزرگ شده، راه میرود و میخندد، و درست حالا که سیاهی اشتباه مادرش را سفید کرده، ته یک اتاق برق گیر میکند و جیغهایش به گوش هیچ کس نمیرسد.
و مردن... شاید زیباترین اتفاق ممکن باشد، وقتی حجمهای از نیستی احاطهات کرده، آنقدر که دست به سلاخی همه آنچه ساختهای میزنی، از هنر و روابط انسانی شروع میکنی و تخریب را تا اوج خشونت بالا میبری! حالا هیچ چیز برای ماندن باقی نمانده، تویی و نیروی محرک عظیمی که انگار هولت داده توی این جهنم.میان قربانگاهی که هم ابراهیمش تویی و هم قربانی....
راه نجاتی نیست!
دوربین ثابت صحنههای معرفی ابتدای فیلم، خیلی نرم و آرام با شخصیتها همراه میشود و در تمام صحنههایی که دیالوگ نقش مهمی ندارد یک تنه جلو میرود و با نماهای سوبژکتیو همراهت میکند با انسانهایی که در باتلاقی گیر کردهاند، هرچه بیشتر دست و پا میزنند جلوتر میروند. نابودی همه نشانههای تمدن و تبدیل انسانها به حیواناتی که غریزه میفهمند و بس، اینبار با عامل خارجیای مثل مخدر امکان مییابد-در «مادر» آرنوفسکی مذهب و اعتقادات کور همین عامل محرک است- انگار بشر بدون انتخاب خود، دچار این توحش ذاتی خواهد شد و انگار راه گریزی نیست!
کلایمکس ، ترس بزرگ انسانیست که هشدار میدهد و مقالهاش را بیرحمانه با تصاویر جسور و بیرحمش مینویسد. مقالهای که نویسندهاش-کارگردان- بیشک لحظاتش را تجربه کرده و ترس عظیمش از انسان-این موجود عجیب خلقت- به وضوح نمایان است.انسانی که زیباترین ها را تبدیل به نفرت میکند، رقصی تنها میان شبانهای که نورهای قرمزش توی ذوق میزند، رقصی که کف زنین عق میزنی و بالایش میآوری و به همین سادگی نابودش میکنی!
جمع شدهای گوشه وان حمام، زل زدهای به در آهنی بسته و رگت را زدهای، زیر برفها خوابت برده و توی تخت فرو رفتهای میلن ملافهها و زمین سرد وسرخ تنت را میلرزاند، سرت آتش گرفته از این همه جیغ و روشویی کوچکتر از آن است که لحظهای آرامت کند.
پایانبندی.... بینظیر!
پانوشت: برای من «کلایمکس» بهترین فیلم گاسپار نوئه است.-نقطه-
1
نقدهای مرتبط با این اثر