متن روضه شب دوم محرم - ورود کاروان امام حسین به کربلا

کاروان امام حسین علیه السلام و یارانش در روز دوم محرم وارد کربلا شدند. در این بخش مجموعه‌ای از متن روضه شب دوم محرم از مراسم عزاداری مداحان اهل بیت گردآوری شده است.

متن روضه شب دوم محرم

 

ستاره ؛ سرویس مذهبی - کاروان‌ امام‌ حسین علیه السلام روز هشتم‌ ذی‌الحجه‌ سال 60 هجری قمری از مکه خارج شد و روز دوم‌ محرم‌ سال 61 به‌ کربلا رسید. از این رو در شب دوم دهه اول محرم، روضه «ورود کاروان امام حسین علیه السلام به کربلا» را می خوانند. با مجموعه‌ای از متن روضه شب دوم محرم با ما همراه باشید.


متن روضه شب دوم محرم - میرداماد


کیست زینب همیشه بی همتا
 نور مستور عالم بالا

 

 کیست زینب نفس نفس حیدر
کیست زینب تپش تپش زهرا

 

 کیست زینب حسین پرده نشین
کیست زینب حسن به زیر کسا

 

 زود می گم و رد می شم، حواست و  جمع کن

 

کیست زینب کسی چه میداند
غیر آن پنج آفتاب هدی

 

 کیست زینب تلاطم عباس
کیست زینب تموّج دریا

 

 کیست زینب فراتر از مریم
 روشنی بخش هاجر و حوّا

 

کیست زینب حجاب جلوه غیب
صبر اعظم ، صلابت عظما

 

ذوالفقار علی میان نیام
 اوج نهج البلاغه ای شیوا

 

خیالت و راحت کنم،اگه تا صبح هم بگم کیست زینب،باید دوباره همین رو بگم

 

 قلمم بشکند چه می گویم
 من و اوصاف زینب کبری؟

 

 من چه گویم که گفت اربابم
 حضرت عشق ، التماس دعا

 

 جانم زینب،یه جمله بسه،درخانه اگر کس است،یک حرف بس است،می خوای مقام زینب و بفهمی،امام زمانش بهش گفت،زینب جان فردا ،منو تو نماز شبت دعا کن،داداشت و دعا کن.

 

السلام ای شکوه نام حسین
دومین فاطمه ، تمامِ حسین

 

 حالا این زینب فردا تموم غصه های عالم رو دلش می آد،مگه فردا چه خبره؟این زینب فردا یه لحظه ای می رسه،غم های عالم رو روی سینه اش می بینه،کِی؟ اون موقعی که دیدند،ذوالجناح حرکتنمی کنه،عوض شد مرکب های ابی عبدالله،روضه مو بخونم و یاعلی،روایت می گه هفت مرکب برا حسین علیه السلام عوض کردند،اما باید بمونه،آخه اینجا کربلاست،همچین که اون پیرمرد گفت:اینجا کربلاست،دیدن ابی عبدالله یه دست به محاسنش گرفت،یه نگاه به آسمون کرد،انا لله و انا الیه راجعون،اعوذباالله من الکرب و البلا، هاهُنا مسفک دمائنا،هاهُنا مقتل رجالُنا،اینجا کربلاست،همین جا می مونیم،زبون حال بگم برات،این جا می مونیم،اینجا خوبه، آب داره، نزدیک آبیم،آخه ما بچه کوچیک داریم،اینجا خوبه درختاش سایه داره،چیه؟ مگه من چی میگم؟خوبه،اون تپه رو می بینید،برید خیمه هارو پشت تپه ها بزنید،محفوظ باشه،کسی زن و بچه ام رو نبینه،بچه ها همه دارن بابا رو نگاه می کنن،هزار تا سئوال تو چشماشون نهفته است،مهمونی که می گفتی همینه،مردم من ازشما سئوال دارم،یکی بلند شه جواب من رو بده،تا حالا مهمونی دعوتت کردن،معلومه که دعوت شدی،چقدر آمادگی پیدا می کنی،خصوصاً مهمونی که آدم با زن و بچه دعوت بشه،خودت باشی،هر لباسی شد می پوشی،هرجور باشه آماده می شی،اما زن و بچه بخوای ببری،سخته،زن وبچه ببری،حساسیت می ره بالاتر،حالا من ازت یه سئوال دارم،خداییش امشب رو این سئوال من فکر کن تا صبح،اگه با زن و بچه بری مهمونی راهت ندن،بهت بگن کی تو رو دعوت کرده،جلو زن و بچه ات چقدر خجالت می کشی؟هی بچه ها بهت می گن بابا چی شد،این همه قول دادی مهمونی می بریمون،بابا چی شد؟  آدم راش ندن می ره یه جای دیگه،راهش رو عوض می کنه،می ره یه جای دیگه،اما وای به اون روزی که نذارن برگردی،وای به حال اون روزی که بگن برو وسط بیابون بشین،حق نداری حرف بزنی،صدا زد همین جا خیمه ها رو برپا کنید،خیمه ها رو زدن،اما چه خیمه ای،چه زدنی،می خوام امشب هزار بار بگم وای از دل زینب می دید دارن خیمه ها رو می زنن دادش این چه خیمه زدنیه،مگه می خوای این خیمه هارو جمع نکنی،یه جوری خیمه می زنی،انگار می خوای بری،قراره من تنها باشم،من چه جوری تنها خیمه هارو جمع کنم،زینب غصه نخوری تنهایی نمی ذارم جمع کنی،میآن کمکت،یه عده نامحرم میآن،نمی ذارن خسته بشی،خودشون خیمه ها رو آتیش می زنن،هیچی از خیمه ها نمی مونه،حسین..... ،خیمه هارو زدن،بچه هارو جمع کرد،همه دور ابی عبدالله حلقه زدن،یاالله،می گن ابی عبدالله فقط نگاه می کرد،گریه می کرد، دین ما سفارش اکید می کنه،سفر می خوای بری،اول باید همسفرهاتو انتخاب کنی،من می خوام سئوال کنم،همسفر بهتر از عباس؟همسفر بهتر از علی اکبر؟ آدم با این همسفرها هرجای عالم بره غصه نداره؛اما ابی عبدالله فردا هی نگاه می کرد،گریه می کرد،هیچی نمی گفت،شروع کرد بعد از اون گریه خطبه معروفی رو خوندن،الله اکبر:می بینید به حق عمل نمی شه، می بینید امر به معروف و نهی از منکر نمی شه، شروع کرد حضرت خطبه خوندن،تاریخ می گه اصحاب بلند شُدن،زهیر بلند شد،یااباعبدالله، اگر دنیا بقاء دائم باشه،ببین یار به این می گن،حسین جان نبینم گریه کنی آقا، اگر دنیا بقاء دائم باشه ،ماهم عمر جاویدان داشته باشیم، آقا محال تورو رها کنیم،ما اومدیم تو این سرزمین برات بمیریم، بصیرت رو نگاه کن،نمی گه اومدیم پیروز بشیم، خیلی ها نرفتن کربلا،چون می دونستند،در ظاهر پیروزی با اون لشکره،گفتند چه کاریه هفتاد نفر بریم به جنگ سی هزار نفر،مگه عقلمون رو از دست دادیم،ولی نمی دونستند توی این لشکر یه نفر هست به نام حسین علیه السلام،نمی دونستند پای اعتقاد و پای ایمانشون باید وایستند،گفت ما اومدیم برات جون بدیم،بُریر گفت:آقاجان خدا به ما منت گذاشته،توفیق داده برات جهاد کنیم،ان شاءالله می مونیم توفیق بده برات تیکه تیکه بشیم،ما دست از تو برنمی داریم،تو همین حالات بودند یه وقت ابی عبدالله دید از توی خیمه زن ها صدای ضجه می آد،روضه مو دارم می برم به نقطه اوج ،هرکی آماده ناله است بسم الله،چه خبره؟دید بچه های زینب دارن می دوند،دایی به دادمون برس،چرا؟گفتند دایی مادرمون داره دق می کنه،دایی بیا ببین مادرمون داره یه جوری گریه می کنه،ما می ترسیم از این گریه،الله اکبر،ابی عبدالله اومد تو خیمه،نشست جلو خواهر چه زینبی چه حسینی ،پنجاه و چهار سال باهم بودند،یه نفر تو این عالم،می تونه زینب و آروم کنه،اونم حسینه،این حسینی که جلوش نشسته، همونیه که وقتی به دنیا اومد،خودش زینب و بغل کرد،این حسین روز اول زینب و آروم کرد، این حسین همونیه که یاالله،نمی خوام بی اشک بری،این حسین همونیه که وقتی اون شب مادرشون و داشتند شبونه می بردند،می دید خواهرش دنبال جنازه هی می خوره زمین، خدا مادرم را کجا می برند.

این حسین همونه،اون شب زینب و آروم کرد،این حسین همونه که وقتی باباشو با فرق شکافته،آوردند،زینب و آروم کرد،وقتی جیگر پاره پاره رو دید زینب و آروم کرد،حالا باید کربلا زینب و آروم کنه،خواهر چی شده،نبینم،زانوی غم بغل بگیری،حالا زبون حال خونده،روضه ی من این چند بیته،صدا زد داداش:

 

 آه از این خاک و خارها برگرد
وای از این شوره زارها برگرد

 

 خوب پیداست جای نخلستان
 لشگری در غبارها برگرد

 

 جان به لب کرده کودکانت را
خنده‌ی نیزه دارها برگرد

 

 یه اسمی رو ببرم شب دومی براش لعنت بفرستی

 

حرمله آمده ست و بند آمد
 نفس شیرخوارها برگرد

 

 دخترانت چقدر میلزرند
از حضور سوارها برگرد

 

ای حسین..........

 

 ترس دارم که بال و پر بزنند
به علمدارمان نظر بزنند

 

 تا که از خواهرت جدا نشوی
تا که صاحب عزای ما نشوی

 

 تا که در خارهای این صحرا
غرق در زخم ها نشوی

 

 داداش نگام افتاد به این گودال تنم لرزید

 

تا که در شیب تند آن گودال
با لب تیغ آشنا نشوی

 

 تا لباس تو را ز تن نبرند
تا هم آغوش بوریا نشوی

 

 جان مادر بیا بیا برگرد
آه از این کربلا بیا برگرد

 

انگار زینب داره می بینه،با چه عزتی پیادش کردند،همه مراقب زینبند،همه مراعات زینب و می کنند،تموم شد روضه ام،همه میآن دورش حلقه می زنند،قد و بالاش و نبینه دشمن،ای وای،همه کاری می کنند،گرد و خاک رو چادرش نشینه،آخه این زینبه،این دختر علی است،همه مراقبند،نمی دونم،هشت روز دیگه،نه روز دیگه،کار همین زینب،به جایی رسید،دیدند داره وسط بیابون می دوه،هی دو دستی رو سرش می زنه،هی می گه واحسینا،کارش به جایی رسید،این زینب پرده نشین،اومد تو گودال نیزه هارو کنار زد،شمشیرهارو کنار زد،ای وای می خوای بگم آخرش چی شد،این لبهاشو گذاشت رو لب‌های بریده،حسین...........


متن روضه شب دوم محرم - حاج میثم مطیعی


اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِالله

 

 خیمه ها برپاست، بسم الله الرحمن الرحیم
کربلا اینجاست، بسم الله الرحمن الرحیم  

 

بار بگشایید یاران چون قرار ما و دوست
در همین صحراست، بسم الله الرحمن الرحیم

 

آه از آن ساعتی که بسم الله نگفته سر از بدنِ پسر فاطمه جدا کردن.. آه از آن ساعتی که با تنِ چاک چاک نهادی ای تشنه لب، صورت خدا را به خاک...

 

بار بگشایید یاران چون قرار ما و دوست
در همین صحراست، بسم الله الرحمن الرحیم

 

هاهُنا مَوضِعُ کَربٍ وَ بَلا، این سرزمین
قتلگاه ماست، بسم الله الرحمن الرحیم

 

حسین جان .. حسین جان ..

 

قتلگاه ماست، بسم الله الرحمن الرحیم ..
از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین ..

 

دست و پا میزد حسین ، زینب صدا میزد حسین ..

حسین جان،حسین جان

 

خیمه گاه بزم عشاق خدا در دشت خون
تا ابد برپاست، بسم الله الرحمن الرحیم

 

آقا این بیتُ که خوندم ، یه عرض حاجتی دارم .. آقا اربعین یادت نره مارو .. آقا دستت همیشه روی سرِ ما پیاده هاست، این اربعین به لطف خدا کربلایی ام ...حسین جان ، حسین جان


متن روضه شب دوم محرم - حاج محمود کریمی


اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ،عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ ،وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ،وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ"

 

آمد ورودیه بارانی است حال و هوای حسین
در اوج احترام یک کاروان رسیده ، به صحرای ماریه

 

خیلی باید مَحرم باشیم ناله مادرشو بشنویم برا پسرش داره گریه میکنه ....

 

گرچه رسیده اند، پایان این سفر شده آغاز مرثیه
زینب به خویش گفت، بوی فراق می رسد از سمت بادیه

 

قدم به قدم ،لحظه به لحظه خانوم دلشوره اش بیشتر میشه .تو مسیر گفتن: آقا جان! خواهرتون کار داره با شما .مهار ذوالجناح رو برگردوند به تاخت اومد کنار محمل حضرت زینب...

چنان به سرعت برگشت اومد کنار محمل خواهرش زینب ؛خواهر جان ، خانوم جان ...خیلی احترام میکرد حضرت زینب رو .داریم به حضرت زینب فرموده : بانو ..

امام حسین با دو رکعت نماز شب عاشوراش همه عالم رو نجات داده بعد به حضرت زینب میگه که منو یادت نره .دعا کنی منو .تو نماز شبت منو دعا کن .

نزدیک و نزدیک تر شد .خواهر جان چی شده ؟ داداش دلم شور زد .یه آن گرد و غبار شد ندیدمت...جلو چشم من باش...

 

زینب به خویش گفت ، بوی فراق می رسد از سمت بادیه
قبل از ورود شمر قلبش شکست ، حضرت زهرای مرضیه

 

ناحیه ی گلو شد شرحِ آن زیارت مخصوص ناحیه
امسال می رسد دست رقیه،دست ابالفضلِ مرثیه

 

امسال می خورد اصغر از آب مشک و لو چند ثانیه
حی علی الصلاة...حی علی العزا شد و آغاز مرثیه ...

 

دل اضطراب داشت ، شکر خدا رقیه به صورت نقاب داشت...
هر محملی که بود از گیسوی فرشته به دورش حجاب داشت...

 

کاروان اومدن با یه جلال و جبروت و قانون و مراسمی ؛ همه ی بنی هاشم به صف ایستادن ، عقیله بنی هاشم ، شفیقه‌ی امام حسن ، نایبه ی امام امیرالمومنین ، نایبه ی فاطمه ،علیا مخدره ، بانوی عالم بعد از فاطمه سلام الله علیهما،میخواد از محمل پیاده بشه .شتر رو خیلی آروم نشوندن .همه آماده شدن اول خانوم ، خسته است خانوم ، پیاده شدن ...یه قدمی بزنن با ابی عبدالله ..

همه از روی محمل میان پایین.راحت میان پایین...و لو سر سوزنی نمیخواد اذیت بشه...عباس تا رسید زانو زد.سریع زانوهای مبارک رو گذاشت .خانوم جان دستتونو بدید به من. یه دست رو شونه علی اکبر یه دست رو شونه عباس ....

هر رفت و آمدی در کاروان عشق حساب و کتاب داشت .

آمد سکینه و شرم حضور پیش رخ آفتاب داشت...

از ناقه بر زمین زینب قدم گذاشت و اکبر رکاب داشت...

عباس من کجاست ؟ عباس من کجاست ؟

 اینجاست خانوم جان...امری دارین؟

آری هنوز پرسشِ زینب جواب داشت...

عباس من کجاست ؟ آری هنوز پرسش زینب جواب داشت .

تو مدینه زینب می گفت عباس کجاست ؟ همه می‌رفتن صداش می کردن .مثل برق و باد می رسید خانوم جان امری بود ؟

اولین باری که عباس من کجاست؟ جواب نداشت این بود : عباس من کجاست ؟ جوابش کشیدنِ عمودِ خیمه شد .*

حرف از عطش نبود ...سقا برای اهل حرم مشک آب داشت .

سیراب و بی صدا پیش رباب، کودک شش ماهه خواب داشت .

وقتی پیاده شد خانوم زینب؛دستش رو ابی عبدالله گرفت شروع کردن تو این بیابونا قدم زدن....


متن روضه شب دوم محرم - سید مجید بنی فاطمه


حسین و یارانش ؛ رسیده اند به صحرا طلایه دارانش

بهشت خواهد شد، به زیر پای رباب عاقبت بیابانش

حسین آمده با اویس و مالک و عمار و حجر و سلمانش

ببین چه سقایی که آب هم بکند جان خود به قربانش

زن است و مردترین کسی که حضرت عباس بوده دربانش

دو هدیه آورده که افتخار کند عاقبت به طفلانش

رباب با خنده نشانده اصغر سیراب را به دامانش

موذن این دشت به صوت خویش اذان را نموده از آنش

به رسم هدیه حسن دو ظرف پر عسل آورده نزد جانانش

زمان جلو می رفت به روی دوش زمین کاروان جلو می رفت

تا رسیدن کربلا،تاریخ میگه: اباعبدالله الحسین علیه السلام،هفت مرکب ابی عوض کرده، می دید اسبا حرکت نمی کنند،پیر مردی رو گفتن اومد،حضرت اومد سوال کرد،پیر مرد اسم این سرزمین چیه؟آقا جان! اینجارو نینوا میگن،قادسیه هم میگن، دونه دونه گفت تا رسید به یه جمله تن زینب لرزید،دلشوره ی زینب شروع شد،آقا جان! اینجا رو کربلا میگن،فرمود: بار بگشایید اینجا کربلاست،آب و خاکش با دل و جان آشناست،اینجا همون جاییِ است که جدم رسول خدا فرمود....

زمان جلو میرفت به روی دوش زمین کاروان جلو میرفت

شبیه جنگ جمل دوباره یک حسن نوجوان جلو میرفت

به سمت اکبر خویش دریغ جام جهان نیمه جان جولو میرفت

یه شعبه با شدت به قصد زیر گلو از کمان جلو میرفت

زمان عقب می ماند در زمان گریه سنان جلو میرفت

امیر بود چنان که نیزه تا وسط استخوان جلو میرفت

برای خاتم نه، برای غارت او ساربان جلو می‌رفت

رقیه دید خودش، برای بوسه به لب خیزران جلو می‌رفت

 گفت: داداش! اگه میشه بیا برگردیم،صدا زد: خواهر غصه نخور عزیزم،گفت: داداش! اینجا بوی جدایی میاد،خدا تو رو ازم نگیره،میخوای درد دلی برات بگم؟ داداش! چهار ساله بودم بین در و دیوار مادرم رو کشتن،بابام و کوفه شهید کردن،دلم خوش بود داداش دارم،سایه ی حسن بالاسرم هست... سایه ی حسین بالاسرمه،یه روز اومدم پاره های جگر حسن و دیدم،ای سایه ی سرم نکنه زینب و تک و تنها بزاری...

حالا همه اومدن پایین،اول کسی که داره علم داری میکنه ابالفضلِ،شروع کردن برا خیمه زدن، دستورات رو ابالفضل میده حالا دونه دونه میخوان زن و بچه رو پیاده کنن،رباب و گفتن بچه شیرخواره داره زودتر پایین بیارید...رقیه رو بغل گرفت،یه مرتبه دیدن جوانای هاشمی جلو یه محملی رو گرفتن،کوچه درست کردن،عباس زانو زد سر مؤدب پایینِ، علی اکبر جلو اومد، میخوان عقیله رو از محمل پایین بیارن،یه دست زینب و علی اکبر گرفت، یه دستش رو قاسم، پا رو پای عباس... چرا دورش و گرفتن؟ چون کسی قد و بالای زینب و نبینه....

با احترام زینب و پایین آوردن،این طرف رو نگاه میکرد قاسم،عبدالله ،عون ،جعفر، محمد،اباالفضل....

اما یه شب...شب یازدهم...همه رو دونه دونه سوار کرد زینب،دور و برش و نگاه کرد دید فقط نامحرم ها ایستادن....


متن روضه شب دوم محرم - حاج منصور ارضی


غصه وغم ،اشک وماتم رابه من دادی حسین

بهترین های دوعالم را به من دادی حسین

یازده ماه است کارم را معطل کرده ام

خوب شد ماه محرم را به من دادی حسین

هرزمان دم میدهم یعنی زتو دم میزنم

نیستم عیسی ولی دم را به من دادی حسین

خانه زاد کربلایم خانه ات اباد باد

خانه ام آباد شد غم را به من دادی حسین

پیش ختم الانبیا و پیش ختم الاوصیا

همنشینی دوخاتم را به من دادی حسین

من محرم تامحرم فطرس این خانه ام

بال من افتاد بالم را به من دادی حسین

من حسینیه شدم رخت سیاهم پرچمت

ای به قربانت که پرچم را به من دادی حسین

کار باباران ندارم گریه هایم رانگیر

بهتراز باران زمزم را به من دادی حسین

ریزه خواران محرم سفره دارعالمند

سفره های چند حاتم را به من دادی حسین

من کنار سفره های روضه ات ادم شدم

توبه مقبول آدم را به من دادی حسین

سررسید از حکایات من ودلبر من

تا چه آید وسط دشت بلا برسرمن

این زمینی است که فرمود مادر من

کربلا جای تو و جای حسین دخترمن

من قسم خوردم از شوق تو پرپر بزنم

اگرامروز کنار نفس یارم هست

همچنان کوه بدنبال علمدارم هست

لشکر هاشمیان در پی هرکارم هست

لطفشان درهمه خوابم بیدارم هست

ترسم اوقات خوشم تار شود

تو نباشی به خدا کار دلم زارشود

اگر امروز رکابم شده زانوی قمر

روی اکبرشده ماه شب من تا به سحر

سینه قاسم تو گشته برایم چوسپر

نیست دورروبرم از چشم پراز فتنه خبر

ماه نیمه نشده خسته و دلگیر شوم

هم صدای غم و هم ناله زنجیر شوم

چند روزی نشده شام دلم تار شود

غصه عالم و آدم به سرم بار شود

اکبرت در نظر نیزه گرفتار شود

تیرهم مدعی چشم علمدار شود

پای من را زسرکوی تو دلبر ببرند

ماه نیمه نشده از بدنت سرببرند


متن روضه شب دوم محرم - حاج حسن خلج


هزار تا لشکر آمده بیا که برگردیم،بیا که برگردیم

یکی با خنجر آمده،بیا که برگردیم، بیا که برگردیم

دل نگرون ِ زینب،برا سرت برادر

من هیچی

رباب دلش می لرزه،برا گلوی اصغر

می دونم اینجا یه جوریه،همین که پام به اینجا رسید،دلشوره ام شروع شد.

برا چی؟

مارو می گیرند از هم،بعیده که بمونی

سه ساله ات رو بغل کن،حالا که پیشمونی

زینب جان اینقدر بی تابی نکن

هنوز حرم عمو داره

نگاه به قد و بالای عباس بکن

هنوز حرم عمو داره،غصه نخور خواهر،غصه نخور خواهر

خانمم چرا اینقدر رنگت پریده؟

رکاب محملت میشه،پای علی اکبر ،پای علی اکبر

از الان زوده این جور بی تابی کنی،صبر کن یه خورده

یه روز میآد که خواهر،مَحرم برات نمونه

آتیش بی حیاها، خیمه رو می سوزونه

وقتی به خیمه ریختند،گوشواره ها رو وا کن

از دست تازیونه، رقیه رو جدا کن

حسین....

تا شنید اینجا کربلاست،فرمود:عباس جان

با احتیاط لاله ی من را زمین گذار

عباس جان:

سه ساله ی من را زمین گذار

با احتیاط یار حرم را پیاده کن

زانو بگیر وقار حرم را پیاده کن

با احتیاط تا که نیوفتد ستاره ای

می ترسم آنکه گیر کند گوشواره ای

چشم مخدرات به سمت نگاه تو

دوشیزه گان محترمه در پناه تو

با حوریان رفته به زیر نقاب ها

یک لحظه روبرو نشده آفتاب ها

اینها آفتاب ندیده هستند عباس جان،اینها پرده نشین های پیغمبرند عباس جان

تو هستی و اهالی ِاین خیمه راحتند

در زیر سایه ات همه در استراحتند

خیالم راحت ِ عباس جام

هستی تو و به روز حرم شب نمی رسد

چشم کسی به قامت زینب نمی رسد

چقدر کار عباس سنگین شد

از این به بعد ماه حرم آفتاب باش

عباس جان،مراقب این با حجاب باش

جون تو و جون زینب

یک عده یوسفند و یک عده مریمند

احساس می کنم همه دلواپس همند

فرمود:خیمه هارو به پا کنید،دقایقی گذشت. آقا ابی عبدالله دیدند بی بی زینب نیست،خبری از زینب نیست،این طرف آن طرف زینب من کجاست؟ کسی زینب من رو ندیده؟ یه مرتبه دیدند علی اکبر سراسیمه آمد جلو،بابا، عمه رفته پشت یه خیمه ای نشسته زانوهاش رو بغل گرفته،هی زیر لب میگه آخه من چیکار کنم؟آخه من چه جوری بدون تو برگردم؟سراسیمه رسوند ابی عبدالله خودش رو بالا سر زینب، بالا سر زینب ایستاد آفتاب به صورت زینب نخوره،خواهر جان چی شده اینقدر بی تابی؟سرش رو بلند کرد،گفت: حسین، خدا سایه ات رو از سر من کم نکنه. علی اکبر خبرم کرد،گفت:داری بی تابی میکنی،چیه زینب جان؟فرمود:حسین جان از وقتی پام به این زمین رسیده قلبم تحت ِ فشاره

از آن ترسم به غم دم ساز گردم

تو را بگذارم و خود باز گردم

حرف هایی بین این خواهر و برادر رد و بدل شد،همه راجب به امروز شما،زینب جان:اینجا میشه سرزمینی که قبله ی دوستان ما میشه،از تمام عالم میآن،زیارت میکنند،برای ما گریه میکنند،خدا گناهاشون رو می بخشه،اگه اینجوریه باشه قبوله فچشم،صبر میکنم، حرف ها که تموم شد سرش رو بلند کرد یه نگاه به علی اکبر .گفت: علی جان یه دون عمه به تو بدهکار شد،رفتی داداشم رو آوردی ممنونم عزیزم،بدهی رو گذاشت زینب، کی بدهی رو داد؟ابی عبدالله بالا سر علی اکبر نگاه کرد دید زینبم نشسته، حسین......


متن روضه شب دوم محرم - حاج محمد رضا طاهری


از خدا هر وقت که اذن محرم خواستم

پیشتر از آن ظهورت را دمادم خواستم

هر زمان هم رخصت سینه زدن می خواستم

پشت بندش دیده ای از اشک زمزم خواستم

خواستم در این عزاداری بساطی جور را

تا که خرج تو شوم رزقی فراهم خواستم

صبح گریه می کنی تا شب، و شب تا صبح را

گریه کردن را شبیه تو دمادم خواستم

وقتی از آقا امام زمان(عج) در عالم رؤیا سئوال کرد برا کدوم روضه فرمودید چشمام مرتب گریانند،اگه اشک چشمم تموم شه خون گریه می کنم؟ آیا روضه ی جد غریبتون حسین بود؟ فرمود:اگه جدَّم هم بود با من برای این روضه گریه می کرد.آیا روضه ی عمو جانت قمر بنی هاشم بود؟فرمود: اگه عموم هم بود با من گریه می کرد. روضه ی علی اکبر و قاسم؟نه..آقا پس اون کدوم روضه است؟ فرمود:من برای روضه ی عمه جانم زینب ،برای مظلومیت عمه جانم زینب،برای اسیری رفتن عمه جانم زینب

تا عزاداران جدت را بگریانم ز تو

روضه و شعر و گریز و نوحه و دَم خواستم

چون شهیدان در رکاب تو شهادت را ولی

روی دامان تو در خط مقدم خواستم

کجایند اونایی که با اخلاص برای عمه جان امام زمان اشک می ریختند؟

تو عزاداری و در این روزها غرق غمی

از سر شرمندگی بوده اگر کم خواستم

آقا جان کم خواستم از شما،اما این یکی رو التماستون هم می کنم:

تا که امضای تو زینت بخش طومارم شود

غیر اشک و ناله از تو کربلا هم خواستم

کربلا،کربلا....هر کی دلش دنبال قافله ی حضرت زینب سلام الله علیهاست بگه:کربلا،کربلا.....

این دل تنگم غصه ها دارد

گویا میل کربلا دارد

کربلا کربلا.....

می روم بینم در کجا زینب

شکوه از شمر بی حیا دارد

از راه خسته ای از التهاب می لرزید

تمام ِ عاطفه زیـر ِ نقـاب می لرزید

ستاره رنگ پریده سراغ ِ ماه گرفت

ز ترس و دلهره­ی بی حساب می لرزید

گلابِ اشک رویِ گونه هایِ معصومی

که پوست پوست شد از آفتاب می لرزید

تا حالا که سوار برمحمل ها بودند،سایه ی عمو رو سرشون بود،سایه ی داداش علی اکبر رو سرشون بود،حالا که دارند از مرکب ها پیاده میشند،امشب صورت ها سوخته،پوست پوست شده. ای وای از بعد از این چه می کنند بچه ها؟ هر کار کردند مرکب تکون نخورد:

گرفته بود زمین پایِ ذوالجناح انگار

ز شرم ِ هِی شدن و اجتناب می لرزید

هر آنچه بیشتر از نام ِ این زمین می گفت

چه بیشتر دلی از هر جواب می لرزید

کجاست این سرزمین؟این جا رو غاضریه میگند،این جا رو نینوا هم میگند.آقا اباعبدالله فرمود:آیا اسم دیگه ای هم داره؟یه وقت یه پیرمردی گفت:آقاجان،بله، این جا رو کرببلا هم میگند. تا گفت:کرببلا. یه وقت دیدند زینب یه آهی کشید،صدا زد وای دلم،حسین جان،این چه سرزمینی است؟یه مرتبه ابی عبدالله صدا زد: اَعوذُ بالله مِنَ الْکَربِ وَالْبَلا

کشید چادرِ عصمت عقیله بر صورت

ز گریه شانه­ی او در حجاب می لرزید

یه نگاه ابی عبدالله کرد،عباسم چرا معطلی؟ خواهرت رو با احترام پیاده کن،جوانهای بنی هاشم صف کشیدند،جلوتر از همه قمر بنی هاشم،پاهاشو رکاب قرار داد،سیدتی و مولاتی،پای عباس رکاب شد

به خیر گذشت، ز محمل پیاده اش کردند

عجیب پاش ولی بر رکاب می لرزید

نشست سایه و گهواره را تکان می داد

ز برقِ تیرِ سه شعبه رباب(س) می لرزید

ز رسمِ تازه­ی مهمان نوازیِ کوفه

هنوز شکرِ خدا مشکِ آب می لرزید

وزید گرد و غباری که بویِ هجران داشت

نگاهِ ابریِ زینب(س) هوای باران داشت

گفت:داداشم،عزیز دلم،این چه سرزمینی است قربونت برم؟

بگو اکبر ببندد محمل من

که این صحرا نموده خون دل من

اَمون از دل زینب،وای از دل زینب

گفت:گریه نکن عزیز دلم،این وعده ی حتمی خداست،جدم رسول خدا رو در عالم رؤیا دیدم اینجارو بهم نشون داده،زینب جان یاد خاطره ای افتادم برات بگم:از جنگ صفین برمی گشتیم،رسیدیم توی این سرزمین یه چند لحظه بابام امیرالمؤمنین سرش رو گذاشت روی شونه ی داداش حسنم،یه چند لحظه ای خوابید،یه مرتبه دیدم بابام از خواب بیدار شد،شروع کرد گریه کردن،داداشم می گفت:باباجونم چی شده؟چرا اینقدر بی تاب شدی بابا؟ فرمود: الان توی این سرزمین دیدم دریایی از خون ِ،حسینم توی این دریا داره دست و پا میزنه، هرچی میگه: یکی کمکم کنه، کسی به دادش نمی رسه

گفت حسین(ع)جان

چقدر لشکر ِ مستِ غرور می آید؟

برایِ بستن ِ راهِ عبور می آید!

کتابِ خاطره های دلِ صبورم را

شرارِ تیغ برایِ مُرور می آید

پی گرفتنت از زندگی ِ شیرینم

سپاهِ حرمله با چشم ِ شور می آید

تلافی ِ دم ِ گرم ِ دعای بارانت

داداش من که یادم نرفته،تو همین کوفه،وقتی خشک سالی اومده بود،اومدند دورت رو گرفتند،گفتند: حسین جان بابات علی گفته بیاییم پیش تو،تو دعا کنی خدا باران رحمتش رو بفرسته، حسین جان یادته تا دستت رو بالا آوردی،اصلاً خدا نگذاشت معطل بشی،چنان باران رحمتی تو این شهر فرستاد،سابقه نداشت حسین،یادته حسین اومدند دورت حلقه زدند،گفتند:حسین جان ان شاءالله یه روز برات تلافی می کنیم، حالا موقشه

تلافی ِ دم ِ گرم ِ دعای بارانت

کمان و تیر به حدِّ وَفور می آید

میخوای ناله بزنی برای این ناله بزن:

دلم برای گلویِ تو غرق ِ آشوب است

ز بسکه نیزه­ی پهن و قَطور می آید

به چنگِ مسلخ ِ این دشت چند خورجین سنگ

به قصدِ کشتن ِ آیاتِ نور می آید

ابی عبدالله از همین روز اول سفارش کرد،زینب جان: نکنه بی صبری کنی،نکنه یه وقت موهاتون بر اثر عزاداری در برابر نامحرم مشخص بشه، حالا زینب داره یه روزهایی رو می بینه،گفت:

گُل و خوش آمدِشان پیشکش، چرا دیگر؟

برایِ بردنِ معجر به زور می آید

رقیه­ی تو دلش آب می شود از ترس

صدایِ شیهه و سُمِّ سُتور می آید

صدایِ مادر ِ پهلو شکسته از حالا

ز سمتِ کوفه ز کُنج ِ تنور می آید 

 

حسین....... با چه عزت و جلالی عمه ی سادات رو پیاده کردند، اما این عزت و جلال چقدر زود تموم شد،چیزی نگذشت اومد کنار گودال،نشست روی خاک،صدا زد آی غیرت الله، پاشو ببین ناموست رو دارند می برند،یکی بیاد به داد زینب برسه....حسین... اشکاتو روی دست بگیر،موقع اجابت دعاست، اللهم عجل لولیک الفرج

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان