اینجا مسیرها با عقل معاش‌اندیش محاسبه نمی‌شوند

حمید حسام در سفرنامه‌ اربعینی خود که آن را نذر اشک‌های شهید همدانی کرده است،‌ می نویسد:‌ اگر در ایام حج، حاجیان سوار بر اتوبوس مسیرهایی را برای رسیدن به مسجدالحرام می‌پیمایند، اینجا اگر مسیرها با عقل معاش‌اندیش محاسبه شوند...

اینجا مسیرها با عقل معاش‌اندیش محاسبه نمی‌شوند

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، انتشارات سوره مهر اخیرا سفرنامه جدید از راویان اربعین حسینی را به زیور نشر آراسته است،‌ سفرنامه‌ای از حمید حسام که در سال‌های اخیر با آثار درخشانش او را شناخته‌ایم.

حمید حسام که پیش از این در آثار متعدد راوی زندگی، سفرها و رزم بسیاری از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس بوده است، در این کتاب با اذن از شهدا قدم در راهی می‌گذارد که سال‌ها پیش همرزمانش یک شبه طی‌اش کردند و نامشان را به عنوان یکی از ساکنان آن سرزمین رویایی به ثبت تاریخ رساندند.

سفرنامه حسام در حقیقت روایت سفری است که سربازی به پشتوانه و دلگرمی فرماندهش راهی آن می‌شود؛ بی‌خبر از آنکه فرمانده پیش از او راه را طی کرده است و منتظر لحظه موعود وصالش است. حسام خود در مقدمه چنین گفته است:‌

 «گفتم: «چراغ خاموش آمده بودی، ولی بسیجی‌ها دیده بودنت.»

پرسید: «کجا؟»

گفتم: «انتهای جاده‌ی نجف، ابتدای راه کربلا.»

گفت: «با خانواده‌ام بودم.»

و نگفتم که هزاران هزار قافله‌ی دل، خانواده‌ی توست؛ اما جسارت کردم و گفتم: «سفرنامه‌ی اربعین را نوشته‌ام. مقدمه‌اش را شما بنویس.» مثل همیشه با فروتنی پذیرفت و یک ماه بعد نوشت.

و نوشت؛ اما نه با قلم که با خون و نه بر اوراق این دفتر که بر تربت حریم صاحب اربعین ـ زینب (س) و عجبا که چه رازی بین او و زینب (س) در منظومه‌ اربعین‌ها بود؟

چهل سال جهاد کرد و بر کارنامه‌ جهاد هیچ‌کس ـ جز او ـ این‌همه فراز و نشیب و زخم و آبله و صبر نگاشته نشد؛ در دفاع از حریمِ حرم حضرت زینب (س) به شهادت رسید و اربعین شهادت او مقارن با اربعین سیدالشهدا(ع) بود.

نامش حسین بود، ولی بی کفن نماند                گریان روضه‌های امام غریب بود»

این کلمات به جای مقدمه‌ای است که قرار بود فرمانده‌ام، سرورم، سنگ صبورم و برادرم، شهید «حاج حسین همدانی» (ابو وَهب) بر دیباچه‌ی این سفرنامه بنویسد. او با خون نوشت، من با اشک چشم.»

«خس بی‌سروپا» یک سفرنامه عاشقانه و البته متفکرانه است. حسام در جای جای سفرنامه خود رد کنار توئجه به جزئیات مدام نقبی به گذشته می‌زند،‌ به دوران دفاع مقدس،‌ تجربه‌های مشترکی که داشته استف  به صدر اسلام به مسجد کوفه و ...

«ساعت یازده ظهر است؛ از دور اتوبانِ بصره به بغداد را می‌بینم. جاده‌ای که در دوران جنگ با دوربین و از روی دکل دیده‌بانی دیده بودم و آرزو داشتم روزی پایم به آن برسد. از کنار این جاده، انبوه جمعیتی از جنوب عراق به سمت نجف روانه‌اند. این مسیر هفتصد کیلومتری از فاو و بصره آغاز می‌شود و یکی از «میقات‌«های اربعین است که حسب شنیده‌ها، زائرین عراقی، بیست و چهار روز برای طی کردن آن در راهند تا ظهر اربعین خودشان را به کربلا برسانند. میقات‌های اربعین فراوان‌اند؛ از سامرا، کاظمین و بغداد تا حتی کرکوک و مناطق کردنشین شمال عراق، هرکدام مبدأ حرکت میلیون‌ها زائر پیاده‌ی عاشق است؛ مثل میقات «حجفه» در مکه و میقات «شجره» در مدینه به ایام حج تمتع، ولی این میقات‌های پابرهنگان، به هیچ روی در تراز معقولات بشری نیست.

اگر در ایام حج، حاجیان سوار بر اتوبوس مسیرهایی را برای رسیدن به مسجدالحرام می‌پیمایند، اینجا اگر مسیرها با عقل معاش‌اندیش محاسبه شوند، این جنون و شیدایی در تمام ذرات هوا و در نقطه‌نقطه‌ی زمین پراکنده است و آن خار مغیلان که حافظ گفته بود، نه بر پا که اگر بر چشم هم بنشیند، نشانه‌ی غمزه‌ی دوست است و نکوست.

از کنار کوفه رد می‌شویم، اما وارد کوفه نمی‌شویم. امتحان کوفه، امتحان سختی است؛ اگر صدای گریه‌های علی(ع)را در چاه شنیده باشیم. کوفه و مسجد کوفه نشان دادند که می‌شود برق شمشیر در پوشش نماز پنهان کرد و کوفیان نشان دادند که می‌شود پسر علی را برای بیعت دعوت کرد و در ادامه‌ راه تنها گذاشت و اگر بخواهیم کوفی نباشیم، باید به ولایت علی (ع) و اولاد او برسیم. روحانی کاروان هم وسط اتوبوس ایستاده و همین موضوع را از زبان حدیث قدسی می‌گوید که: «ای پیامبر، اگر بنده‌ای آن‌چنان مرا عبادت کند که همچون مشک خشکیده، لاغر و میان‌تهی شود‌، اما ولایت علی و فرزندانش را قبول نداشته باشد، زیر سایه‌ی الطاف ما قرار نخواهد گرفت.»

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان