ما گروهی خانوادگی در تلگرام داریم. یکی از برادرزادههایم در پایان هر جملهای، یک «تامام» هم در این گروه مینویسد، شده تکه کلامش. از سریالهای ترکیهای آن را گرفته. یکی دیگر از برادرزادههایم هم به واسطه همین سریالها و ترانههای ترکی استانبولی، کمی ترکی استانبولی یاد گرفته.
این مُشت، نمونه خوبی از خروار جامعه ایرانی است. ایران هم که باشم، خیلیها که میفهمند ترکیه درس میخوانم، یک جمله یا اصطلاح ترکی استانبولی میگویند، یا تکهای ترانه استانبولی میخوانند، یا درباره یکی از خوانندگان/ بازیگران ترکیه چیزی میپرسند. فیلمها، سریالها و ترانههای استانبولی، ایران را فتح کرده است. خوراکیهای ترکیه (از کباب دونر گرفته تا سیمیت، باقلوا و شکلات ترکی) نیز.
بازار پوشاکمان هم که دستکم یک دهه است به طور تمام و کمال در اختیار ترکیه است. حتی معماری ترکیه نیز در میان اهل سنتمان دارد رایج میشود (معماری مسجد مکی در زاهدان که چند سال گذشته بازسازی شده را همسنجی/ مقایسه کنید با عکسهای معماری همین مسجد، پیش از بازسازیاش). آموزشگاههای زبان ترکی استانبولی هم در بیشتر شهرها یکی پس از دیگری گشوده میشود.
پیشفرضهایی که گوگل در هنگام جستجو نشان میدهد نیز، نشان از گستردگی جستجوی واژهها به ترکی یا شهرهای تزکیه و شرایط زندگی در آن دارد. چرا که اکنون چندین سال است به واسطه اقتصاد ناکارآمدمان، شهرهای ترکیه یکی یکی دارد به تسخیر ایرانیان و سرمایههایشان درمیآید. این روزها اگر در خیابانهای خیلی از شهرهای ترکیه واژهای به فارسی بگویید، دستکم چند ایرانی پیدا میشود که برگردند و نگاهتان کنند. گویا ترکیه شده شعبه دوم ایران؛ با این تفاوت که ایرانیان آن دیار، دیر یا زود در فرهنگ ترکیه حل خواهند شد.
در این چند دهه، دیدگاههای افراطی به نام مبارزه با غربزدگی یا فرهنگ طاغوتی یا فساد و…، آنچنان تیشه به ریشه فرهنگ و هنر ایرانی و زبان فارسی زدهاند که هیچ دشمنی نمیتوانست چنین کند. صد در صد با سخن وزیر اطلاعات همسو و موافقم که کسانی که به حاکمیت نفوذ میکنند، تندترین و افراطیترین شعارها را سر میدهند. همینهاست که ویرانیها در فرهنگ و ادب و هنرمان در پی داشته است. اینها را نمیتوان تهاجم فرهنگی نامید؛ اینها پر شدن خلأیی است که همین دیدگاههای افراطی آفریدهاند و همچنان بر آن پا میفشارند.
همین شده که سریال تاریخیمان خرم سلطان است، موسیقیمان ابراهیم تاتلیس و ابرو گوندش، رمانهای پر فروشمان اورهان پاموک و الف شفق (الیف شافاک). همه اینها ارزشمندند (بهویژه این دو نویسنده ترکیهای که نگارنده هم خیلی نوشتههایشان را دوست دارد)؛ اما وقتی میبینی کالاهای فرهنگی ترکیه ـ خواه قانونی خواه غیرقانونی ـ بازارشان اینچنین داغ شده و بازار کالاهای فرهنگی ایرانی دچار سانسور و حرام دانستن و…، بیشتر به اهمیت آن سخن وزیر اطلاعات، پی میبری.
روزگاری ابن بطوطه عرب از غربیترین نقطه جهان اسلام به شرقیترین نقطه آن رفته و حتی از آن میگذرد تا با پادشاه سیام/ تایلند گفتوگو کند و چون زبان یکدیگر را نمیدانند، بر پایه نوشته خود ابن بطوطه در سفرنامهاش، زبان فارسی را واسطه میگیرند که هر دو با آن آشنا بودند. فارسی در آن روزگار، زبان میانجی در آسیای میانه، قفقاز و حتی پر کاربرد در خودِ سرزمینهای عثمانی بود. اما امروزه در همه این سرزمینها، ترکی استانبولی دارد زبان میانجی میشود. حتی دیگر گویشهای ترکی هم دارد «استامبولیزه» میشود؛ از جمله ترکی آذری خودمان که یکی یکی واژههای استانبولی دارد در آن جا باز میکند.
گوارای وجود ترکیهایها که روشنفکران و حکومتشان در این راه هزینهها کرده و اکنون ثمرش را میچشند. برخلاف روشنفکران چپاندیش ما که ملیگرایی را فاشیسم و امتگرایانمان که آنرا مخالف اسلام برشمرده و به شیوههای گوناگون میهندوستی را سرکوب کردهاند. بعد همین سرکوبگرانِ اندیشه، شکایت دارند که چرا غربزدگی (و این روزها لابد «ترکیهزدگی») فضای فرهنگی کشور را در نوردیده؟
هرچند فرهنگ راه خود را پیش میبرد، زیر بار این همه ندانمکاری و حتی شاید به روایت وزیر اطلاعات، عمدیکاری، فرهنگ و هنر ایرانی و زبان فارسی هر روز نحیفتر میشود. مباد روزی که بپرسند: «راستی، فرهنگ ایرانی که روزگاری در این پهنه میدرخشید، چه شد؟» و پاسخ بشنوند: «تامام»!
امیر هاشمی مقدم، ایران شناس