جاودانگی و اعجاز بیانی قرآن کریم

اعجاز بیانی بیش تر به جنبه های لفظی و عبارات به کار رفته و ظرافت ها ونکته های بلاغی نظر دارد، گرچه در این نکته ها و ظرافت ها در معنا و محتوا نقش اصلی را ایفا می کند. اعجاز بیانی قرآن را می توان در پنج بخش خلاصه نمود:

اعجاز بیانی بیش تر به جنبه های لفظی و عبارات به کار رفته و ظرافت ها ونکته های بلاغی نظر دارد، گرچه در این نکته ها و ظرافت ها در معنا و محتوا نقش اصلی را ایفا می کند. اعجاز بیانی قرآن را می توان در پنج بخش خلاصه نمود:

الف  گزینش کلمات

انتخاب کلمات و واژه های به کار رفته در جملات و عبارت های قرآنی کاملا حساب شده است به گونه ای که اگر کلمه ای را از جای خود برداشته، خواسته باشیم کلمه دیگری را جای گزین آن کنیم که تمامی ویژگی های موضع کلمه اصل را ایفا کند، یافت نخواهد شد، زیرا گزینش واژه های قرآنی به گونه ای انجام شده که اولا،تناسب آوای حروف کلمات هم ردیف آن رعایت گردیده، آخرین حرف از هر کلمه پیشین با اولین حرف از کلمه پسین هم آوا و هم آهنگ شده است، تا بدین سبب تلاوت قرآن روان و آسان صورت گیرد ثانیا، تناسب معنوی کلمات با یک دیگررعایت شده تا از لحاظ مفهومی نیز بافت منسجمی به وجود آید به علاوه، مساله فصاحت کلمات طبق شرایطی که در علم ((معانی بیان )) قید کرده اند کاملا لحاظ شده است که این رعایت های سه گانه با ملاحظه و دقت در ویژگی های هر کلمه انجام گرفته است در مجموع هر یک از واژه ها در جای گاه مخصوص خود به گونه ای قرار گرفته است که قابل تغییر و تبدیل نخواهد بود.  ابن عطیه در این باره گوید: ((و کتاب اللّه سبحانه لو نزعت منه لفظة ثم ادیر بهالسان العرب علی لفظة فی ان یوجد احسن منها لم توجد[1]، هرگاه واژه ای ازقرآن را از جای خود برداشته و تمامی زبان عرب را گردیده تا واژه ای مناسب تر پیداشود، یافت نمی شود. ))

ابو سلیمان بستی گوید: ((اعلم ان عمود هذه البلاغة التی تجمع له هذه الصفات، هو وضع کل نوع من الالفاظ التی تشتمل علیها فصول الکلام، موضعه الاخص الاشکل به، الذی اذا ابدل مکانه غیره جا منه اما تبدل المعنی الذی یکون منه فساد الکلام، و اما ذهاب الرونق الذی یکون معه سقوطالبلاغة[2]، بدان که پایه اصلی بلاغت قرآن که صفات یاد شده را در خود گردآورده، بر این اساس است که هر نوع لفظی را  که ویژگی های یاد شده در آن فراهم است  درست به جای خود به کار برده که مخصوص به آن و متناسب با آن بوده است به گونه ای که اگر به جای آن، کلمه دیگری را به کار برند، یا معنا به کلی تغییر می کند وموجب تباهی مقصود می گردد، یا آن که رونق و جلوه خود را از دست می دهد و ازدرجه بلاغت مطلوب ساقط می گردد)) شیخ عبدالقاهر جرجانی گوید: ((فلم یجدوافی الجمیع کلمة ینبو بها مکانها، و لفظة ینکر شانها او یری ان غیرها اصلح هناک اواشبه او احری او اخلق، بل وجدوا اتساقا بهر العقول و اعجز الجمهور[3]،ادبا و بلغا از دقت در چینش و گزینش کلمات قرانی، کاملا فریفته و مجذوب گردیدند، زیرا هرگز کلمه ای را نیافتند که متناسب جای خود نباشد، یا واژه ای را که در جایی بی گانه قرار گرفته باشد، یا کلمه دیگری شایسته تر یا مناسب تر یا سزاوارترباشد بلکه آن را با چنان انسجام و دقت نظمی یافتند که مایه حیرت صاحب خردان و عجز همگان گردیده است )).

این گونه تصریحات از بزرگان ادب و بلاغت، که گزینش و چینش کلمات قرآن رادر حد اعجاز ستوده اند، فراوان است البته این دقت در انتخاب و گزینش کلمات، به دو شرط اصلی بستگی دارد که وجود آنهادر افراد عادی  عادتا  غیر ممکن است:

اول، احاطه کامل بر ویژگی های لغت به طور گسترده و فراگیر، که ویژگی هر کلمه بخصوصی را در سرتاسر لغت بداند و بتواند به درستی در جای مناسب خود به کاربرد شرط دوم، حضور ذهنی بالفعل، تا در موقع کاربرد واژه ها، آن کلمات مد نظر اوباشند و در گزینش الفاظ دچار حیرت و سردرگمی نگردد، حصول این دو شرط درافراد معمولی غیر ممکن به نظر می رسد. ابو سلیمان بستی در این زمینه به خوبی سخن گفته و مساله گزینش الفاظ را دررساله خود به طور گسترده مطرح ساخته است گوید: ((دانش بشر، امکان احاطه به تمامی ویژگی های لغت را ندارد، علاوه که حضور ذهنی چیزی نیست که همیشه رفیق با وفای انسان باشد)) در این باره مثال های چندی می آورد از جمله از ((نضر بن شمیل ))  یکی از ادبای بزرگ عرب  نقل می کند که در مجلس ((مامون  خلیفه عباسی )) حضور یافت، مامون به او گفت: ((اجلس، بنشین )) نضر گفت: ای امیرمؤمنان! من نلمیده ام تا جلوس نمایم ((ما انا بمضطجع فاجلس )) مامون پرسیدچگونه است؟ گفت: به کسی که ایستاده است می گویند ((اقعد)) و به کسی که لمیده است می گویند ((اجلس )) زیرا ((قعود)) در مقابل ((قیام )) است و ((جلوس )) در مقابل ((اضطجاع )) مامون از این اشتباه و ناآگاهی خود خجل شد و دستور جایزه داد. [4]معروف ترین شاهد مثال در این زمینه آیه قصاص است: ((وَلَکمْ فِی الْقِصَاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الألْبَابِ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ[5]، در اجرای قانون قصاص، تضمین حیات شده است، ای صاحب خردان، باشد که [ در رفتار خود] پروا را پیشه خود کنید)). عرب را عادت بر این بود که برای سهولت در حفظ قوانین مدنی و اجتماعی وکیفری خود، آنهارا در قالب جمله های کوتاه و ظریف و ادبی در می آوردند، زیرادر آن زمان کتابت و تدوین در میان آنان رایج نبود، آن چه داشتند در سینه ها نگاه می داشتند ازاین رو برای تدوین قوانین و بهتر محفوظ ماندن، از شیوه های ادبی کمک می گرفتند و ادبا و فصحای عرب در کنار قانون دانان و حکمایشان گردمی آمدند.

برای تنظیم قانون قصاص از فصحای برجسته خود کمک گرفته تا کوتاه ترین وشیواترین جمله را بسازند و پس از کنکاش و نشست و برخواست ها بر تنظیم عبارت ((القتل انفی للقتل )) اتفاق نظر دادند یعنی کشتن قاتل بهترین بازدارنده است از ارتکاب جنایت قتل ولی در این انتخاب از چند نکته غفلت ورزیدند اول، آن که هیچ چیزی خود را نفی نمی کند و از لحاظ ادبی اشتباه بزرگی مرتکب شدند که قتل را نافی قتل شمردند، زیرا قتل نافی را در عبارت یاد شده مطلق آورده اند، درصورتی که قتل اگر به عنوان قصاص انجام شود نافی قتل خواهد بود عرب از این نکته غفلت ورزید با آن که خود واضع واژه ((قصاص )) که به همین معنا است بود ولی قرآن از این نکته دقیق غفلت نورزید و درست واژه مناسب را در جای خود به کار برد. دوم، آن که در مقابله قصاص با حیات در آیه، فن ((طباق )) به کار رفته، که جمع بین ضدین و ائتلاف میان متنافرین است، زیرا قصاص  که نوعی قتل به شمار می رود ضد حیات است، که در آیه موجب و خواهان حیات به شمار آمده است! . سوم، در عبارت یاد شده  ((افعل التفضیل )) به کار رفته، که از نظر ادبی دچارمشکل حذف ((مفضل علیه )) گردیده و موجب ابهام شده است، زیرا معلوم نیست که قتل از چه چیزی بازدارنده تر می باشد[6] در صورتی که در آیه این مشکل وجود ندارد، صرفا ضمانت حیات را در قصاص به عهده گرفته است.

چهارم، از نظر ادبی، آیه قرآن جنبه ایجابی دارد و عبارت یاد شده جنبه نفی،حال آن که در سخن سنجی عبارت اثباتی برتر از عبارت سلبی است، به ویژه درتدوین مواد قانونی و احکام. پنجم، آن که در به کار بردن لفظ ((قصاص )) جنبه عدالت قانونی تداعی می شود که این قانون از منشا عدالت برخاسته است، در صورتی که به کار بردن لفظ قتل درعبارت یاد شده آن هم ابتدا و بی سابقه، فاقد این خاصیت است علاوه که لفظ قتل ابتدا حالت تنفر و انزجار دارد، برخلاف به کار بردن لفظ قصاص که حالت عدالت خواهی و انبساط خاطر و تشفی را ایجاب می کند.

جلال الدین سیوطی تا بیست وجه در ترجیح آیه بر عبارت یاد شده بر شمرده،و زمخشری عبارت یاد شده را به شدت نکوهش کرده و از غفلت عرب در ساختن یک چنین جمله پراشکال تعجب کرده است، همان گونه که خود عرب در موقع نزول آیه قصاص و پی بردن به اشتباهات خود در ساختن جمله ای در همین معنا و این که قرآن هرگز غفلت نورزیده، در شگفت شدند و خاضعانه اعتراف نمودند که ((ما هذاکلام البشر و انما هو کلام اللّه عزوجل، هرگز به سخن بشر نمی ماند و جز سخن خدانخواهد بود)) چنان که پیش از این گذشت نمونه هایی از این قبیل بسیارند که به برخی از آنهادر ((التمهید)) اشاره شده است. [7]

ب  سبک و شیوه بیان

اسلوب و شیوه بیان قرآنی در عین حال که موجب جذب و کشش عرب گردید با هیچ یک از اسلوب و شیوه های متداول عرب شباهت و قرابتی ندارد قرآن سبکی نو و روشی تازه در بیان ارائه داد که برای عرب بی سابقه بود و بعدا هم نتوانستند در چنین سبکی سخنی بسرایند. این از شگفتی های سخن وری است که سخن ور سبکی بیافریند که مورد پذیرش و پسند شنوندگان قرار گیرد، با آن که از شیوه های سخن متعارف آنان بیرون است شگفت آورتر آن که از تمامی محاسن شیوه های کلامی متعارف بهره گرفته باشد، بی آن که از معایب آنهاچیزی در آن یافت شود.

در گذشته اشارت رفت که شیوه های سه گانه متعارف (شعر و نثر و سجع ) هریک محاسنی دارند و معایبی سبک قرآنی، جاذبیت و ظرافت شعر، آزادی مطلق نثر، حسن و لطافت سجع را دارا است، بی آن که در تنگنای قافیه و وزن دچار گردد،یا پراکنده گویی کند یا تکلف و تحمل دشواری به خود راه دهد همین امر مایه حیرت سخن دانان عرب گردید و خود را در مقابل سخنی یافتند که شگفت آفرین است و در عین غرابت و تازگی، جاذبیت و ظرافت خاصی دارد که در هیچ یک ازانواع کلام متعارف آنان یافت نمی شود. امام کاشف الغطا  فقیه و دانش مند ادیب معروف  در این باره می گوید: ((تلک صورة نظمه العجیب و اسلوبه الغریب، المخالف لاسالیب کلام العرب و مناهج نظمها و نثرها، و لم یوجد قبله و لا بعده نظیر، و لا استطاع احد مماثلة شی منه، بل حارت فیه عقولهم، و تدلهت دونه احلامهم، و لم یهتدوا الی مثله فی جنس کلامهم من نثر او نظم او سجع او رجز و او شعر هکذا اعترف له افذاذ العرب و فصحاؤهم الاولون[8]، چنان است صورت نظم عجیب و اسلوب غریب (شیوه و سبک تازه ) قرآن، که بر خلاف سبک و شیوه های کلام عرب و روش نظم و نثر آنان بود نه پیش از آن و نه پس از آن نظیری ندارد و کسی را یارای هم آوردی با آن نباشد بلکه درحیرت شدند و اندیشه شان فرو افتاد و ندانستند چگونه با او مقابله کنند، چه در نثرو چه در نظم و چه در سجع یا رجز و شعر که سخن متداول آنان بود این چنین زبدگان عرب و فصحای اولین آنان در مقابل قرآن به زانو درآمدند)).

بزرگ مرد عرب و یگانه فرزانه آن عصر به ناچار اعتراف نمود: ((یا عجبا لما یقول ابن ابی کبشة، فواللّه ما هو بشعر ولا بسحر و لا بهذی جنون و ان قوله لمن کلام اللّه[9]، آن چه محمد(ص ) می گوید مایه شگفتی است، به خدا سوگندسخن او نه شعر است و نه سحر و نه به بیهوده گویی بی خردان می ماند همانا سخن او کلام خدا است )).

سخنان شگفت انگیز دیگر فرهیختگان عرب آن روز را پیش از این آوردیم آری،بیان رسا و دل پذیر قرآن گرچه شعر نیست ولی ویژگی شعر را دارد، حتی برشیواترین آهنگ های وزین عرب تنظیم گردیده، بی آن که در تنگناهای شعری قرارگیرد چنان که در بخش ((نظم آهنگ )) قرآن خواهیم آورد متانت نثر و استواری کلام آزاد را نیز دارا می باشد، که در چینش و گزینش کلمات و واژه ها راه او فراخ و هرگز بادشواری برخورد ندارد هم چنین از زیبایی های سجع و کلام موزون  بی تکلف  به خوبی بهره مند می باشد بدین سبب جامع محاسن انواع کلام و فاقد تمامی معایب آنهاگردیده است.

ج  نظم آهنگ قرآن

یکی از مهم ترین جنبه های اعجاز بیانی قرآن  که اخیرا بیش تر مورد توجه دانش مندان قرار گرفته  نظم آهنگ واژگانی آن است این جنبه، چنان زیبا و شکوه مند است که عرب را ناچار ساخت، از همان روز نخست اقرار کنند که کلام قرآن از توانایی بشر خارج است و تنها می تواند سخن خداوند باشد. نظم آهنگ واژگان قرآن، نغمه ای دل کش و نوایی دل پذیر پدید می آورد، نوایی که احساسات آدمی را بر می انگیزد و دل ها را شیفته خود می کند نوای زیبای قرآن برای هر شنونده ای، هرچند غیر عرب محسوس است، چه رسد به این که شنونده عرب باشد هنگام گوش جان سپردن به آوای قرآن، نخستین حالتی که اذهان راجلب می کند، نظام بدیع و شیوای صوتی آن است در این نظام، حرکات و سکنات واژگان به شکلی آرایش شده است که به هنگام شنیدن، آوایی دل نشین به گوش می رسد، آوایی که شوری در دل ها می اندازد و نشاطی در جآنهامی دمد از جهتی،حروف ((مد)) و ((غنه )) در کلمات آن به شکلی حساب شده نشسته اند، به طوری که می توانند به پژواک صدا آهنگی ببخشند و به نفس کشیدن قاری کمک کنند تا به سرحد فاصله و آن جایی که استادان ترتیل به طور قراردادی وضع کرده اند برسد ونفسی تازه کند. هرگاه کسی برای چند بار به یک شعر گوش می سپارد، لحن و آهنگ آن برای اوتکراری و ملال آور می شود، اما به هنگام نیوشیدن آوای گونه گون و هر دم تجدیدشونده قرآن که اسباب و اوتاد و فواصل[10] آن پی درپی جای خود را عوض می کنند و هر کدام گوشه ای از قلب را به نوازش وامی دارند، نه تنها خسته و آزرده نمی شود، بلکه عطش او برای شنیدن، همواره فزونی می گیرد. عرب، پیش از نزول قرآن، گاهی در شعر خود از این تنوع صوت بهره می برد، امااغلب به دلیل اسراف و تکرار، تنوع آنان به ملال می انجامید در نثر  چه مرسل و چه مسجع  نیز، چنین سلاست و روانی و حلاوتی که در قرآن مشهوداست، سابقه نداشت و در بهترین نثرهای عرب عیب هایی یافت می شد که از سلاست و روانی ترکیب آن می کاست و امکان نداشت مثل قرآن قابل ترتیل باشد اگر هم برای ترتیل آن پافشاری می شد، بوی تکلف از آن به مشام می رسید و از شان کلام نیز می کاست.

بر این اساس، هیچ جای شگفتی نیست که عرب، در گمان خود کم ترین لقبی که به قرآن داده بود این بود که این سخن شعر است و اگر شعر نباشد سحر است وافسون! و این گفتار خود حیرت زدگی عرب در قبال سخن شکوه مند و بدیع قرآن رانشان می دهد، سخنی که از جلال و شکوه نثر چیزی فراتر دارد و از جمال و حلاوت شعر مایه ای افزون تر. استاد ((دراز)) گفته است: ((وقتی آدمی می بیند که از این مخرج های سخت جوش،چنین گوهرهای تابناکی با این ترتیب حروف و چنان آذین بندی بیرون آمده،التذاذی بی حساب می برد و وجدی بی انتها به او دست می دهد در این حروف گویی یکی می نوازد، دیگری طنین انداز، سومین نجواگر است و چهارمین بانگ برآورنده، پنجمین نفس را می لغزاند و ششمین راه نفس را می بندد و شما زیبایی آهنگ را در دست رس خود می یابید، مجموعه ای گوناگون و هم ساز، نه تکرار مکررو نه یاوه دار، نه سستی و نه غلظت، نه تنافری در حروف و آواها بدین سان کلام قرآن نه به دش خواری سخن بدویان و نه به نرمی کلام شهریان است، بلکه آمیزه ای است از هر دو، صلابت اولی را دارد و لطافت دومی را، گویی شیره جان دو زبان است و نتیجه آمیختگی دو گویش.

آری قرآن چنین جامه تازه و زیبایی به تن دارد و این پیوسته نیز در حکم صدفی است که در جان خود گوهرهای گران بها نهفته است و مرواریدهای ارزش مند را درآغوش می گیرد پس اگر زیبایی پوسته تو را از گنجینه پنهان درونش باز ندارد و تازگی و شادابی، پرده راز نهفته در ماورای خود را بر تو حایل نشود و تو پوسته را از مغزکنار بزنی و صدف را از مروارید جدا بنهی و از نظم و آرایش الفاظ به شکوه معانی برسی، مایه ای شگفت تر و شکوه مندتر بر تو متجلی می شود و معنایی بدیع ترمی یابی آن جا، روح و کنه قرآن است، شعله ای است که موسی را به درخت آتش دربقعه مبارکه در کرانه وادی ایمن کشانید و آن جاست که نسیم روح قدسی می فرماید: (( إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ)). [11]

سید قطب درباره نظم آهنگ قرآن می گوید: ((چنین نوایی در نتیجه نظام مندی ویژه و هماهنگی حروف در یک کلمه و نیز هم سازی الفاظ در یک فاصله پدید آمده و از این جهت قرآن، هم ویژگی نثر و هم خصوصیات شعر را تواما دارد، با این برتری که معانی و بیان در قرآن، آن را از قید و بندهای قافیه و افاعیل بی نیاز ساخته و آزادی کامل بیان را میسر ساخته است در همین حال از خصوصیات شعر، موسیقی درونی آن را گرفته و فاصله هایی که نوعی وزن را پدید می آورند این خصوصیات،قرآن را از افاعیل و قوافی بی نیاز ساخته و در عین حال شؤون نظم و نثر، هر دو راداراست.

در هنگام تلاوت قرآن، آهنگ درونی آن کاملا حس می شود این آهنگ درسوره های کوتاه، با فاصله های نزدیکش و به طور کلی در تصویرها و ترسیم ها بیش ترنمایان است و در سوره های بلند کمتر اما همواره نظام آهنگ آن ملحوظ است برای مثال در سوره نجم می خوانیم: ((وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَی (1)مَا ضَلَّ صَاحِبُکمْ وَمَا غَوَی (2)وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَی (3)إِنْ هُوَ إِلا وَحْی یوحَی (4)عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی (5)ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَی (6)وَهُوَ بِالأفُقِ الأعْلَی (7)ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی (8)فَکانَ قَابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنَی (9)فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی (10)مَا کذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی (11)أَفَتُمَارُونَهُ عَلَی مَا یرَی (12)وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَی (13)عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی (14)عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَی (15)إِذْ یغْشَی السِّدْرَةَ مَا یغْشَی (16)مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَی (17)لَقَدْ رَأَی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکبْرَی (18)أَفَرَأَیتُمُ اللاتَ وَالْعُزَّی (19)وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الأخْرَی (20)أَلَکمُ الذَّکرُ وَلَهُ الأنْثَی (21)تِلْک إِذًا قِسْمَةٌ ضِیزَی (22))). [12]این فاصله ها تقریبا وزنی مساوی دارند  اما نه بر اساس نظام عروض عرب  وقافیه نیز در آن رعایت شده است و این هر دو به علاوه ویژگی دیگری است که مانند وزن و قافیه ظاهر نیست و از هم سازی حروف واژگان و هماهنگی کلمات در درون جمله ها یک ریتم موسیقیایی پدید آورده است ویژگی اخیر به دلیل حس داخلی وادراک موسیقیایی باعث می شود که میان یک ریتم و ریتم دیگری  هرچند که فاصله ها و وزن یکی باشد  تفاوت باشد. نظم آهنگ در این جا به پیروی از نظام موسیقیایی جمله نه کوتاه است و نه بلند وطولی میانه دارد و با تکیه بر حرف ((روی ))[13] فضایی سلسله وار و داستان گونه یافته است تمام این ویژگی ها لمس شدنی است و در برخی فاصله ها بسیارنمایان تر، مانند: ((أَفَرَأَیتُمُ اللاتَ وَالْعُزَّی وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الأخْرَی؟ )) پس اگر بگوییم: ((افرایتم اللات و العزی و مناة الثالثة )) قافیه از دست می رود و به آهنگ لطمه می خورد و اگر بگوییم: ((افرایتم اللات و العزی و مناة الاخری )) وزن مختل می شودهم چنین در فرموده خداوند: ((أَلَکمُ الذَّکرُ وَلَهُ الأنْثَی تِلْک إِذًا قِسْمَةٌ ضِیزَی)) اگرگفته شود ((الکم الذکر و له الا نثی، تلک قسمة ضیزی )) آهنگ کلام که با کلمه ((اذن ))قوام یافته مختل می شود البته، این سخن بدان معنا نیست که کلمه ((الاخری )) یا((الثالثة )) یا ((اذن )) حشو و زاید است و فقط برای پر کردن وزن و قافیه آمده، نه، وظیفه مهم تر این کلمات، مساعدت برای رساندن معانی است، و این یکی دیگر از ویژگی های فنی قرآن است که کلمه هم برای رساندن معنا ضروری است و هم آهنگ را قوام می بخشد و هر دوی این وظایف در یک سطح انجام می گیرند و هیچ کدام بر دیگری برتری نمی یابند.

همان گونه که گفتیم نظمآهنگ در آیه ها و فاصله ها، (یا چیزی شبیه به آن ) درجای جای کلام قرآن آشکار است دلیل سخن ما هم این است که اگر کلمه ای را که به شکلی خاص به کار رفته به صورت قیاسی دیگر کلمه برگردانیم یا واژه ای را حذف یاپس و پیش کنیم، در این نظمآهنگ اختلال به وجود می آید. نمونه نوع اول، ماجرای حضرت ابراهیم (ع ) است: ((قَالَ أَفَرَأَیتُمْ مَا کنْتُمْ تَعْبُدُونَ (75)أَنْتُمْ وَآبَاؤُکمُ الأقْدَمُونَ (76)فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلا رَبَّ الْعَالَمِینَ (77)الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یهْدِینِ (78)وَالَّذِی هُوَ یطْعِمُنِی وَیسْقِینِ (79)وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یشْفِینِ (80)وَالَّذِی یمِیتُنِی ثُمَّ یحْیینِ (81)وَالَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یوْمَ الدِّینِ (82))). [14]((یا متکلم )) در کلمات یهدین، یسقین، یشفین و یحیین، به خاطر حفظ قافیه باکلماتی مانند((تعبدون، الاقدمون، الدین )) برگرفته شده است. مثال دیگر در این آیه هاست: ((وَالْفَجْرِ (1)وَلَیالٍ عَشْرٍ (2)وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ (3)وَاللَّیلِ إِذَا یسْرِ (4)هَلْ فِی ذَلِک قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ (5)))[15] در این جا یا اصلی کلمه ((یسر)) به خاطرهماهنگی با فجر و عشر و الوتر و حجر حذف شده است.

مثال دیگر: ((یوْمَ یدْعُو الدَّاعِ إِلَی شَیءٍ نُکرٍ (6)خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ یخْرُجُونَ مِنَ الأجْدَاثِ کأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنْتَشِرٌ (7)مُهْطِعِینَ إِلَی الدَّاعِ یقُولُ الْکافِرُونَ هَذَا یوْمٌ عَسِرٌ (8)))[16] که اگر یا ((الداع ))حذف نشده بود به نظر می رسید وزن شکسته است. مثال دیگر: ((ذَلِک مَا کنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَی آثَارِهِمَا قَصَصًا))[17] که اگر یا ((نبغی )) راطبق قیاس امتداد دهیم، وزن به نوعی مختل می شود همین اتفاق، به هنگام افزودن ها ساکن بر یا کلمه یا یا متکلم در این مثال ها خواهد افتاد: ((وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ (8)فَأُمُّهُ هَاوِیةٌ (9)وَمَا أَدْرَاک مَا هِیهْ (10)نَارٌ حَامِیةٌ (11)))[18] یا: ((فَأَمَّا مَنْ أُوتِی کتَابَهُ بِیمِینِهِ فَیقُولُ هَاؤُمُ اقْرَءُوا کتَابِیهْ (19)إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسَابِیهْ (20)فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَاضِیةٍ (21))). [19]

نمونه برای حالت دوم: در این نوع هیچ گونه تغییری در صورت قیاسی کلمه به وجود نمی آید، اما اگر نظام ترکیب کلمات تغییر کند، اختلالی در موسیقی نهفته در این ترکیب به وجود می آید، مثلا: ((ذِکرُ رَحْمَةِ رَبِّک عَبْدَهُ زَکرِیا (2)إِذْ نَادَی رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیا (3)قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیبًا وَلَمْ أَکنْ بِدُعَائِک رَبِّ شَقِیا (4)))[20] که اگر  مثلا  کلمه ((منی )) پیش از((العظم )) آورده شود و عبارت به این شکل در بیاید: ((قال ربی انی وهن منی العظم ))احساس می شود وزن شکسته است و ((انی )) فقط باید پیش از ((العظم )) بیاید تا آهنگ حفظ شود: ((قال رب انی، وهن العظم منی )). پس همان گونه که گفته شد، یک نوع موسیقی درونی در کلام قرآن وجود دارد که احساس شدنی است، اما تن به تشریح نمی دهد این موسیقی در تار و پود الفاظ ودر ترکیب درون جمله ها نهفته است و فقط با احساس ناپیدا و با قدرت متعال ادراک می شود. بدین ترتیب، موسیقی درونی، بیان قرآن را همراهی می کند و از آن کلماتی موزون و با حساسیتی والا می سازد که با کوچک ترین حرکات دچار اختلال می شود، هرچند که این کلمات شعر نیستند و قید و بندهای بسیار شعر را هم ندارند، قید و بندهایی که هم آزادی بیان را محدود می کنند و هم از مقصود دورمی سازند))[21]. رافعی نیز گفته است: ((عرب در نوشتن نثر و سرودن شعر، با هم رقابت می کردندو بر یک دیگر فخر می فروختند، اما سبک کلام آنان همیشه بر یک منوال بود آنان درمنطق و بیان آزاد بودند و فن سخن وری می دانستند البته فصاحت عرب از یک طرف فطری و از طرفی الهام گرفته از طبیعت بود اما وقتی قرآن نازل شد، آنان دیدندکه طرح دیگری در انداخته است الفاظ همان بود که می شناختند، پی درپی، بدون تکلف و روان آمده و ترکیب و هماهنگی و هم سازی در اوج است، از شکوه وفخامت آن در شگفت شدند و ضعف نهاد و ناچیزی ملکه ذهن خود رادریافتندبلیغان عرب نیز نوعی از سخن دیدند که تا آن زمان نمی شناختند آنان، درحروف و کلمات و جمله های این سخن تازه، آهنگی با شکوه می دیدند تمام این سخنان چنان متناسب در کنار هم نشسته بود که به نظر می رسید قطعه ای واحد است عرب به خوبی می دید که نظمآهنگی در جان این سخنان جریان دارد و این خود ضعف و ناتوانی آنان را به اثبات می رساند.

تمام کسانی که راز موسیقی و فلسفه روانی قرآن را درک می کنند، معتقدند که درنزد هیچ هنری نمی تواند با تناسب طبیعی الفاظ قرآن و آوای حروف آن برابری یارقابت کند و هیچ کس نمی تواند حتی بر یک حرف آن ایراد بگیرد دیگر این که قرآن از موسیقی بسیار برتر است و این خصوصیت را داراست که اصولا موسیقی نیست.

در نغمه های موسیقی، گوناگونی صدا، مد و طنین و نرمی و شدت و حرکت های مختلفی که همراهش می شود، به اضافه زیر و بم و لرزش که در زبان موسیقی،بلاغت صدا می نامند، باعث خلجانات روحی می شود چنان چه این جنبه از قرآن رادر تلاوت مد نظر بگیریم، در می یابیم که هیچ زبانی از زبان قرآن بلیغ تر نیست وهمین جنبه برانگیزاننده احساسات آدمی  چه عرب و یا غیر عرب  است با توجه به این دست آورد، تشویق به تلاوت قرآن با صدای بلند، نیز روشن می شود. این فاصله ها که آیات قرآن بدان ختم می شوند، تصویرهایی کامل از ابعادی است که جمله های موسیقیایی بدان ختم می یابند این فاصله در درون خود باصداها تناسب بسیار دارد و با نوع صوت و شیوه ای که صوت ادا می شود یگانگی بی مانندی دارد و از جهتی، اغلب این فاصله ها با دو حرف نون و میم که هر دو درموسیقی معمول هستند یا با حرف مد پایان می گیرند که آن هم در قرآن طبیعی است ))[22].

برخی از اهل فن گفته اند: در قرآن کریم بسیاری از فاصله ها با حروف ((مد)) و((لین )) و افزودن حرف نون ختم می شوند و حکمت آوردن چنین حروفی، ایجادنوعی آهنگ است سیبویه نیز گفته است: ((آنان  یعنی عرب  چنان چه می خواستندبه سخن خود آهنگ بدهند، حروف الف و یا و نون را اضافه می کردند و با این کارصدا را کشیده می خواندند، اما اگر مقصودشان ایجاد آهنگ نبود، از آوردن این حروف خودداری می کردند در قرآن نیز این شیوه بسیار غنی تر و شایسته تر به کارگرفته شده است اما چنان چه با یکی از این حروف خاتمه نیابد و مثلا با یک حرف ساکن پایان پذیرد، یقینا این حرف به پیروی از آوای جمله و تقطیع واژگانی آن آمده و متناسب با لحن گفتار، به شایسته ترین نحو در موضع خود نشسته است البته،چنین حروفی اغلب در جملات کوتاه آمده و از ((حروف قلقله )) یا بانگ دار و یا طنین انداز و یا حروف دیگری است که در نظام موسیقی، لحنی برای آن قایل شده اندتاثیر شیوه برانگیختن با صدا در زبان بر دل همه آدمیان طبیعی است درقرآن کریم نظمآهنگ اعجازگون صوت ها همگان را مخاطب قرار می دهد، چه آنان که زبان را می فهمند و چه آنان که نمی فهمند. بنابراین، کلمات قرآن کریم از حروفی تشکیل شده که اگر یکی از آن بیفتد یاعوض شود یا حرف دیگری به آن افزوده شود، اختلالی پدید می آید و در روند وزن و طنین و آهنگ ضعفی آشکار می شود و حس گوش و زبان را با اشکال روبه روخواهد کرد و سرانجام، انسجام عبارت ها و زبدگی مخرج ها و مسندهای حروف وپیوستگی آن را به یک دیگر با اشکال روبه رو خواهد کرد و به هنگام شنیدن،ناهنجاری به هم راه خواهد داشت )). گفته اند: این جنبه از اعجاز قرآن در درجه نخست به احساسات مبهمی برمی گردد که در قلب خواننده یا شنونده برمی انگیزد به عبارتی دیگر، حروف به شکل بی نظیری در کنار هم قرار می گیرند که به هنگام شنیدن، بدون وجوددستگاه های موسیقی و بدون وجود قافیه یا وزن و بحر، چنین آهنگ با شکوهی ازآن به سمع می رسد. در جایی از قرآن، زکریا خطاب به خداوند می گوید: ((قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیبًا وَلَمْ أَکنْ بِدُعَائِک رَبِّ شَقِیا))[23] یا هنگامی که به کلام حضرت مسیح در گهواره گوش فرا می دهیم: ((إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِی الْکتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیا وَجَعَلَنِی مُبَارَکا أَینَ مَا کنْتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلاةِ وَالزَّکاةِ مَا دُمْتُ حَیا))[24] یا آن جمله آهنگین که درباره فرمان برداری پیامبران سخن می گوید: ((إِذَا تُتْلَی عَلَیهِمْ آیاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکیا))[25] یا آن لحن و آهنگ وحشتناک که دیدار با خداوند را در روزقیامت توصیف می کند: ((وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَی الْقَیومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا)). [26]یا آهنگ دل نشین و شیرینی که خداوند رحمان با آن پیامبر گرامی (ص ) را موردخطاب قرار می دهد آهنگی که دل ها را مسخر می کند: ((طه (1)مَا أَنْزَلْنَا عَلَیک الْقُرْآنَ لِتَشْقَی (2)إِلا تَذْکرَةً لِمَنْ یخْشَی (3)تَنْزِیلا مِمَّنْ خَلَقَ الأرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلا (4)الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی (5)لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَمَا بَینَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَی (6)وَإِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَی (7)اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ لَهُ الأسْمَاءُ الْحُسْنَی (8))). [27]اما هنگامی که قرآن به سخن از جانیان و عذابی که برای آنان در نظر گرفته شده می پردازد، لحن آن به آهنگی مسین مبدل می شود و در گوش ها طنین می اندازدواژگان، گویی سنگ های سختی اند که پرتاب می شوند: ((إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی یوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ تَنْزِعُ النَّاسَ کأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ ))[28] ولی زمانی که ملائکه تسبیح گویان از خداوند برای مؤمنین طلب مغفرت می کنند،واژگان، مانند شمش های طلا روان می شوند: ((رَبَّنَا وَسِعْتَ کلَّ شَیءٍ رَحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَک)). [29]اما هنگامی که از روز قیامت سخن به میان می آید، از کلمات ناآرام و عصبی وعبارات مقطع، هول و هشدار می بارد: ((وَأَنْذِرْهُمْ یوْمَ الآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَنَاجِرِ کاظِمِینَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَلا شَفِیعٍ یطَاعُ))[30] سپس نوبت به گلایه می رسد وچه گلایه ای که سودی ندارد: ((یا أَیهَا الإنْسَانُ مَا غَرَّک بِرَبِّک الْکرِیمِ الَّذِی خَلَقَک فَسَوَّاک فَعَدَلَک فِی أَی صُورَةٍ مَا شَاءَ رَکبَک ))[31] و زمانی هم مژدگانی داده می شود ملائکه به مریم مژده می دهند که حضرت مسیح متولد خواهد شد: ((یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ یبَشِّرُک بِکلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ وَجِیهًا فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ))[32] ویا فریادی با کلمه ای عجیب مانند دشنه: ((فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَّةُ (33)یوْمَ یفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ (34)وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ (35)وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ (36)لِکلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یوْمَئِذٍ شَأْنٌ یغْنِیهِ (37) )). [33]دیگر این که این تنوع در سبک و لحن حروف و عبارات در معماری قرآن، بافت بی نظیری است که نه پیش و نه پس از آن بوده و یا خواهد بود تمام این امور در کمال سادگی به وقوع پیوسته اند، و اثری از ساختگی و یا تکلف در آن مشهودنیست واژه ها بسیار روان جریان می یابند، وارد قلب می شوند و پیش از دست به کارشدن عقل و تحلیل و تفکر و تامل آن احساس مبهمی را که آدمی را به خشوع وامی دارد، بر می انگیزد به عبارتی، با رسیدن سخن قرآن به گوش و تماس با قلب،احساساتی را بر می انگیزد که ما تفسیری برای آن نداریم این صفت به علاوه تمام صفات دیگر، روی هم رفته از قرآن پدیده ای می سازد که تفسیرپذیر نیست و مانندهم ندارد. [34]

نظم آهنگ درونی قرآن

((موسیقی بیرونی )) دست آورد صنایعی مانند قافیه، سجع و تجزیه یا تقسیم سخن منظوم به مصراع های مساوی و اوزان و بحور قراردادی است که همگی قالب های مجرد لفظی و پیوسته به شمار می آیند اما ((نظماهنگ درونی )) دست آوردجلالت تعبیر و ابهت بیان پدید آمده از مغز کلام و کنه آن است فاصله نوع نخست بانوع دوم نیز بسیار است، زیرا در نوع دوم، زیبایی لفظ و شکوه مندی معنا، پیوندی ناگسستنی دارند و مؤانست میان این دو نوایی احساس انگیز پدید می آورد و نسیمی روح نواز را به وزیدن وا می دارد و درون آدمی را به خلجان می نشاند.

استاد ((مصطفی محمود)) در بیان راز شگفت معماری قرآن که در سبک خود بی نظیر و در اسلوبش یگانه است، چنین می گوید: ((این راز یکی از عمیق ترین رازهای ساختار کلامی قرآن است قرآن نه شعر است و نه نثر و نه کلامی مسجع، بلکه قسمی معماری سخن است که موسیقی درونی را آشکار می سازد. باید دانست که میان موسیقی درونی و موسیقی بیرونی فاصله بسیار است برای مثال بیتی از شعرهای ((عمر بن ابی ربیعه )) را که شعرهایش به داشتن موسیقی وآهنگ مشهور است، از نظر می گذرانیم: قال لی صاحبی لیعلم مابی  اتحب القتول اخت الرباب. شنونده وقتی این بیت را می شنود، از موسیقی آن به وجد می آید، اما موسیقی این شعر از نوع بیرونی است و شاعر با آوردن کلامی موزون در دو مصراع متساوی وبا نشاندن یک پایان بندی هم سان  یا ممدود  در هر کدام از دو مصراع، به آهنگین شدن سخن خود کمک کرده است موسیقی در این بیت از خارج به گوش می رسد ونه از داخل و به عبارتی، پایان بندی (قافیه ) و وزن و بحر، موسیقی را می سازند اماهنگامی که این آیه را تلاوت می کنیم: ((وَالضُّحَی وَاللَّیلِ إِذَا سَجَی ))[35] با شطری روبه رو هستیم که از قافیه، وزن و مصراع بندی قراردادی تهی است و با این همه سرشار از موسیقی است و از هر حرف آن نوایی دل پذیر می تراود این نوا از کجا وچگونه پدید آمده است؟

این همان نظماهنگ یا موسیقی درونی است نظماهنگ درونی، رازی از رازهای معماری قرآن است و هیچ ساختار ادبی یارای برابری باآن را ندارد هم چنین وقتی می خوانیم: ((الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی ))[36] یا وقتی سخنان زکریا خطاب به خداوند را تلاوت می کنیم: ((قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیبًا وَلَمْ أَکنْ بِدُعَائِک رَبِّ شَقِیا))[37] یا سخن خداوند خطاب به موسی را می شنویم که: ((إِنَّ السَّاعَةَ آتِیةٌ أَکادُ أُخْفِیهَا لِتُجْزَی کلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَی)). [38]یا سخنانی را که خداوند با آن مجرمین را وعده کیفر می دهد تلاوت می کنیم که: (( إِنَّهُ مَنْ یأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا یمُوتُ فِیهَا وَلا یحْیا))[39] هر کدام از این عبارت ها دارای بنیان موسیقیایی قائم به ذاتی است که موسیقی آن را درون واژه ها واز لابه لای آن به شکلی شگرف بیرون می تراود.

وقتی قرآن حکایت موسی را بازگو می کند، شیوه ای سمفونیک و حیرت انگیزپیش می گیرد: ((وَلَقَدْ أَوْحَینَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقًا فِی الْبَحْرِ یبَسًا لا تَخَافُ دَرَکا وَلا تَخْشَی (77)فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِیهُمْ مِنَ الْیمِّ مَا غَشِیهُمْ (78)وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَی (79)))[40]واژگان در اوج سلاست اند کلماتی مانند ((یبسا)) یا ((لا تخاف درکا))  به معنای لا تخاف ادراکا  تجسمی از رقت اند، گویی کلمات در دستان خالقشان ذوب می شوند، نظام می گیرند و نظم و آهنگی بی مانند در آنان تجلی می یابد این نظماهنگ، ساختاری است که در تمام کتب عرب مانندی نداشته و ندارد.

میان این نظماهنگ و شعر جاهلی، یا شعر و نثر معاصر هیچ گونه شباهتی فراهم نیست و علی رغم تمام کینه توزی های دشمنان که برای کاستن از شان قرآن صورت پذیرفته، تمام تاریخ حتی یک نمونه از تلاش های تقلید گونه و کیدهای دشمنانه رامحفوظ نداشته است در میان این همه هیاهو، عبارت های قرآن خصوصیات منحصر به فرد خود را دارند و چون پدیده ای تفسیرناپذیر جلوه می کنند یگانه توجیه باورمندانه ای که می توان از آن داشت، این است که قرآن سرچشمه ای دارددور از دسترس انسان. اکنون، به ایقاع[41] زیبای نغمه آمیز این آیات گوش فرا دهید: ((رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ یلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَی مَنْ یشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِینْذِرَ یوْمَ التَّلاقِ))). [42]((فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَی یخْرِجُ الْحَی مِنَ الْمَیتِ وَمُخْرِجُ الْمَیتِ مِنَ الْحَی)). [43]((فَالِقُ الإصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّیلَ سَکنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا)). [44]((یعْلَمُ خَائِنَةَ الأعْینِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ)). [45]((لا تُدْرِکهُ الأبْصَارُ وَهُوَ یدْرِک الأبْصَارَ)). [46]

د  وحدت موضوعی یا تناسب معنوی آیات

یکی دیگر از ویژگی های قرآن، وجود تناسب معنوی میان آیات هر سوره است،گرچه یک جا نازل نگشته و به صورت پراکنده با فاصله های زیاد یا کم نازل شده باشند زیرا پراکندگی در نزول آیات که به جهت مناسبت های گوناگون بوده  طبیعتا اقتضا می کند میان هر دسته آیاتی که به مناسبتی نازل گشته با دسته دیگر که به مناسبت دیگری نازل گشته است، رابطه و تناسبی وجود نداشته باشد، و این پراکندگی در نزول بایستی در چهره مجموع آیات هر سوره به خوبی هویدا باشد درصورتی که با دقتی که دانش مندان  به ویژه در عصر اخیر  در محتوای سرتاسر هرسوره انجام داده اند به این نتیجه رسیده اند که هر سوره هدف یا هدف های خاصی را دنبال می کند که جامع میان آیات هر سوره است و امروزه به نام ((وحدت موضوعی )) در هر سوره خوانده می شود، همین وحدت موضوعی است که وحدت سیاق سوره را تشکیل می دهد و مساله اعجاز در همین نکته است که پراکندگی درنزول، عدم تناسب را اقتضا می کند، با آن که تناسب و وحدت سیاق در هر سوره به خوبی مشهود است و برخلاف مقتضای طبع پراکندگی در نزول می باشد!. دانش مندان بر این مدعا دلایلی دارند از جمله تفاوت در عدد و کمیت آیات سوره ها است این تفاوت در عدد آیات هر سوره نمی تواند اتفاقی باشد، زیرا اتفاقی بودن یعنی نسنجیده و عاری از حکمت و بدون سبب بودن است و صدور هرگونه عمل حساب نشده از فاعل حکیم ممتنع است سوره های قرآن بیش تر به طور کامل نازل گشته، به ویژه سوره های کوتاه، سوره های دیگر که آیات آنهادر طول مدت وپراکنده نازل گشته است، با نزول (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ) آغاز می گردید، و هر آیه یاآیاتی که پس از آن نازل می گشت، با دستور پیامبر اکرم (ص ) به دنبال آیات پیشین ثبت می گردید، تا بسم اللّه دیگری نازل گردد که پایان سوره قبل و آغاز سوره بعد رااعلام نماید لذا مقدار عدد آیات هر سوره و ترتیبی که میان آیه های هر سوره وجوددارد، تماما توقیفی است و با دست وحی و دستور پیامبر انجام گرفته است.

اکنون این سؤال مطرح است که این اختلاف عدد در آیات سوره ها برای چیست؟

پاسخ درست همان است که یادآور شدیم: هر سوره هدفی را دنبال می کند که با پایان یافتن بیان هدف، سوره پایان می یابد و اختلاف در عدد آیات هرسوره معلول همین علت است این اختلاف هرگز به صورت اتفاقی و بدون سبب معقول انجام نگرفته است و همین جهت است که وحدت موضوعی یا وحدت سیاق هر سوره را تشکیل می دهد، یعنی میان آیات هر سوره یک رابطه معنوی وتناسب نزدیک وجود دارد. مفسرین متاخر به این حقیقت پی برده اند و در پی آنند تا به اهداف ویژه هرسوره دست یابند و تا حدودی نیز پیشرفت کرده اند، از جمله، علا مه طباطبایی ونیز سید قطب که در مقدمه تفسیر هر سوره طبق برداشت خود، هدف آن را مختصرا توضیح می دهد یکی از شاگردان وی به نام ((عبداللّه محمود شحاته )) کتابی به نام ((اهداف کل سورة و مقاصدها)) تالیف نموده و سعی برآن داشته که اهداف هر سوره را مشخص نماید که تا اندازه ای هم موفق گردیده است او از سوره بقره شروع کرده وتا سوره جاثیه ادامه داده و مجموعا در 45 سوره این هدف را دنبال کرده است.

وی در مقدمه کتاب خود می گوید: ((پیشینیان به این امر اهمیت فراوان داده ومقاصد هر سوره در قرآن را تبیین کرده اند، از جمله فیروزآبادی (متوفای 817)کتابی به نام ((بصائر ذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز)) تالیف نموده، که مجلس اعلای شؤون اسلامی در قاهره با تحقیقی که استاد ((محمد علی نجار)) برآن انجام داده آن را به چاپ رسانید.

در آغاز قرن اخیر شیخ محمد عبده صاحب تفسیر المنار، همین نظریه را دنبال ومساله ((الوحدة الموضوعیة للسوره )) را مطرح کرده و اصرار دارد که فهم هدف هرسوره کمک شایانی است به مفسر تا به طور دقیق به مقاصد سوره پی ببرد و به معانی آیه آیه های هر سوره نزدیک شود شاگرد وی سید رشید رضا در تفسیر المنار،این نظر استاد را به خوبی توضیح داده است دیگر مفسران عصر حاضر از همین روش الهام گرفته اند، مانند استاد مصطفی مراغی استاد محمود شلتوت تفسیری دارد که 10 جز قرآن را فرا گرفته و همت گماشته تا اهداف هر سوره و اغراض ومقاصد آنهارا بیان نماید. استاد شحاته می گوید: مرحوم استاد سید قطب در این راستا سعی فراوان مبذول داشته و نظری نافذ در این راه به خرج داده که احاطه کامل خود را در فهم اهداف سوره ها نشان داده است، و نیز استاد دیگرش دکتر محمد عبداللّه دراز دردانشگاه پیش از تفسیر هر سوره در این باره تاکید داشته و این ذهنیت را که قرآن مجموعه ای از گفته ها و اندیشه های پراکنده است، به شدت رد می نمود و می گفت: با دقتی که دانش مندان اسلامی امروزه انجام داده اند، به خوبی روشن گردیده که هرسوره دارای تنظیم خاص و از نظم و ترتیب ویژه ای برخوردار است، که با یک مقدمه شیوا شروع می گردد، سپس به مقاصد عالیه خود می پردازد و با یک جمع بندی کوتاه خاتمه می یابد[47]. لذا استاد محمد عبداللّه دراز می گوید: ((از همین جا نتیجه می گیریم که قرآن باآن که به مقتضای مناسبت های خاص و در زمان های متفاوت نازل گردیده، در عین حال وحدت منطقی و ادبی خود را حفظ کرده و این بزرگ ترین شاهد بر اعجاز قرآن است )). [48]استاد محمد محمد مدنی  ریاست دانشکده الهیات در ازهر  نیز بر این مساله تاکید دارد و دقت در فهم مقاصد هر سوره را بهترین راه برای فهم معانی آیات دانسته است او می گوید: ((تا منظر عام سوره را با دید باز ننگری، هرگز نتوانی به درک جزئیات ترسیم شده در پهنای سوره دست یابی )) این مطلب با ارزش را در مقدمه تفسیر سوره نسا بیان داشته و آن را با نام ((المجتمع الاسلامی کما تنظمه سورة النسا، جامعه اسلامی آن گونه که سوره نسا ترسیم کرده )) یاد کرده است. [49]دکتر محمد محمود حجازی در این زمینه کتابی دارد به نام ((الوحدة الموضوعیة فی القرآن الکریم )) که به سال 1390 ه و 1970م به چاپ رسیده و به تفصیل سخن گفته است.

خلاصه، متاخرین در این باره تاکید دارند که هر سوره دارای یک جامعیت واحدی است که در انسجام و به هم پیوستگی آیات نقش دارد و اولین وظیفه مفسر، پیش از ورود به تفسیر آیات، به دست آوردن آن وحدت جامع حاکم بر سوره است تا به خوبی بتواند به مقاصد سوره دست یابد. به علاوه، علمای بلاغت از دیر زمان، ((حسن مطلع )) و ((حسن ختام )) در هر سوره را از جمله محسنات بدیعی قرآن دانسته اند، بدین ترتیب که هر سوره با مقدمه ای ظریف آغاز می گردد و با خاتمه ای لطیف پایان می یابد گویند: ضرورت بلاغت اقتضا می کند که سخنور سخن خود را با ظرافت تمام به گونه ای آغاز کند که هم آمادگی در شنونده ایجاد کند و هم اشارتی باشد به آن چه مقصود اصلی کلام است این نحو شروع در سخن با نام ((براعت استهلال )) خوانده می شود، یعنی ورزیدگی و هنرمندی در جلب نظر شنونده در آغاز سخن ابن معصوم  ادیب توانای معروف  گوید: ((و قد اتت جمیع فواتح السور من القرآن المجید علی احسن الوجوه و ابلغها و اکملها[50]، تمامی آغاز سوره های قرآن به بهترین وجهی این نکته بنیادین بلاغت را رعایت کرده است )) ابن اثیر نیز در این باره، ابتدای سوره های قرآنی را به عنوان بهترین شاهد مثال یاد می کند. [51]

درباره ((حسن ختام )) ابن ابی الاصبع گوید: ((لازم است که متکلم سخن خود را با لطافت کامل پایان بخشد، زیرا این آخرین جملاتی است که اثر آن در ذهن شنونده باقی می ماند لذا باید سعی کند تا با شیواترین و پخته ترین عبارت ها، سخن خود راخاتمه دهد)) آن گاه به تفصیل، به تک تک سوره ها پرداخته و شیوایی خاتمه هر یک را از دیدگاه ((علم بدیع )) روشن می سازد[52] علمای بلاغت اتفاق نظر دارند، که خاتمه سوره ها هم چون افتتاح آن ها، در نهایت لطافت و ظرافت انجام یافته است ابن معصوم گوید: ((خواتیم السور کفواتحها واردة علی احسن وجوه البلاغة و اکملها ممایناسب الاختتام )) آن گاه خاتمه برخی سوره ها را بر می شمرد و حسن آن را ارائه می دهد، سپس می گوید: ((و تامل سائر خواتیم السور تجدها کذلک فی غایة الجودة و نهایة اللطافة )). [53]جلال الدین سیوطی در زمینه حسن افتتاح و حسن ختام سوره ها  در کتاب بزرگ قدرش ((معترک الاقران ))  به درازا سخن گفته و از استادان سخن دان، گوهرهای تابناکی در این باره ارائه داده است[54] در جلد 5 کتاب ((التمهید)) فشرده مطالب یاد شده را با ذکر شواهد و مثال آورده ایم. [55]اکنون این پرسش پیش می آید: آیا می شود، کلامی با مقدمه ای شیوا و خاتمه ای زیبا، مقصودی بس والا در میان نداشته باشد؟

این همان نکته ای است که متاخرین بدان پی برده اند استاد بزرگوار علا مه طباطبایی بر این نکته اصرار دارد که هر سوره صرفا مجموعه ای از آیات پراکنده و بدون جامع واحدی نمی باشد، بلکه یک وحدت فراگیر بر هر سوره حاکم است که پیوستگی آیات را می رساند مساله ((وحدت موضوعی )) یا ((وحدت سیاق )) در هر سوره  که از قرائن کلامیه به شمارمی رود  از همین جا نشات گرفته است علا مه می فرماید: ((ان لکل طائفة من هذه الطوائف من کلامه تعالی  التی فصلها قطعا قطعا و سمی کل قطعة سورة  نوعا من وحدة التالیف و الالتئام لا یوجد بین ابعاض من سورة، و لا بین سورة و سورة و من هنا نعلم ان الاغراض و المقاصد المحصلة من السور مختلفة، و ان کل واحدة منهامسوقة لبیان معنا خاص و لغرض محصل لا تتم السورة الا بتمامه[56]، این که خداوند هر دسته از آیاتی را جدا از دسته دیگر قرار داده و نام سوره بر هر یک نهاده،شاهد بر این است که یک گونه انسجام و پیوستگی در هر مجموعه وجود دارد، که در قسمتی از یک مجموعه و یا میان هر سوره و سوره دیگر، آن پیوستگی خاص وجود ندارد ازاین رو در می یابیم که اهداف و مقاصد مورد نظر در هر سوره باسوره های دیگر تفاوت دارد، هر سوره برای بیان هدف و مقصد خاصی عرضه شده که پایان نمی یابد مگر با پایان یافتن آن هدف و رسیدن به آن مقصد)).

وی پیشاپیش هر سوره، فشرده ای از مطالب گسترده آن را بیان داشته و با این اقدام شایسته، از راز بزرگی که در متن سوره ها نهفته است پرده برداشته و جهشی ارزنده به جهان تفسیر بخشیده است جزاه اللّه عن القرآن خیر الجزا. ما به عنوان نمونه، از انسجام و به هم پیوستگی آیات سوره حمد و نظم طبیعی هفت آیه آن و نیز از مقدمه و اهداف و خاتمه سوره بقره که حاکی از نظام طبیعی خاصی است، در حد توانایی بحث کرده ایم[57] با تامل و دقت در هر سوره،این انسجام و جامعیت حاکم به خوبی مشهود است. امام فخر رازی درباره آیات پایانی سوره بقره و پیوند آنهابا مطالب مطرح شده در متن سوره گوید: ((و من تامل فی لطائف نظم هذه السورة و فی بدائع ترتیبها، علم ان القرآن کما انه معجز بحسب فصاحة الفاظه و شرف معانیه، فهو ایضا معجز بحسب ترتیبه و نظم آیاته و لعل الذین قالوا انه معجز بحسب اسلوبه ارادوا ذلک الا انی رایت جمهور المفسرین معرضین عن هذه اللطائف، غیر متنبهین لهذه الامور[58]، هر که در ظرافت نظم این سوره  بقره  تامل کند و بدایعی  هنرجالب  که در ترتیب آیات آن رعایت شده مورد توجه قرار دهد، خواهد یافت که قرآن همان گونه که از لحاظ فصاحت الفاظ و شرف و بلندای معانی معجز است، برحسب ترتیب و نظم آیات آن نیز معجز است و شاید کسانی که اعجاز قرآن را برحسب اسلوب گفته اند همین را خواسته اند ولی  متاسفانه  می بینم که بیشترمفسرین از این نکته غفلت ورزیده اند و بدان توجهی ننموده اند)).

آن گاه گفته شاعر را یادآور می شود: ((و النجم تستصغر الابصار رؤیته  و الذنب للطرف لا للنجم فی الصغر،. ستارگان را گرچه دیدگان ما کوچک می بیند، گناه از دیدگان است نه در ستارگان که کوچک می نمایند)).

تذکر لازم:

برخی علاوه بر تناسب آیات، مساله تناسب سوره ها را نیز مطرح ساخته و خواسته اند ترتیب موجود میان سوره ها را توقیفی بدانند بلکه برخی از این فراتر رفته آن را حکمت بالغه الهی گرفته، شاهدی بر اعجاز قرآن در ترتیب سوره ها دانسته اند[59] برهان الدین بقاعی (متوفای 885) تفسیر گسترده ای دارد به نام ((نظم الدرر فی تناسب الایات و السور)) که به افراط در این زمینه سخن گفته و از حداعتدال بیرون رفته است مطلب را از آن جا شروع می کند که تناسب میان ((استعاذه ))و ((بسمله )) در آن است که ((استعاذه )) با حرف ((الف )) شروع می شود و اشاره به ابتدای آفرینش است، ولی ((بسمله )) با حرف ((با)) که حرف ((شفوی )) است شروع وبا حرف ((میم )) ختم می شود که اشاره به ((معاد)) است پس استعاذه و بسمله مبدا ومعاد را فرا گرفته اند به علاوه، یک تناسب دورانی میان آخر قرآن (که به دو سوره معوذتین ختم می شود) و ابتدای قرآن که با ((استعاذه )) شروع می شود، قایل شده، که هرگاه کسی بخواهد در تلاوت قرآن، آخر آن را به اول آن وصل کند، این تناسب رعایت شده است[60] آن گاه در بیان پیوستگی سوره ها به یک دیگر سخنان بسیاری گفته که عموما فاقد دلیل و تعجب برانگیز است.

شگفت آورتر، معاصر وی جلال الدین سیوطی، با آن ذکاوت و تیز نظری  باآن که کار بقاعی را ناپسند خوانده  خود رساله ای به نام ((تناسق الدرر فی تناسب السور)) نگاشته و در عرضه این گونه مطالب بدون پشتوانه اسراف ورزیده است،از جمله مناسبت سوره ((مسد)) با سوره ((توحید)) که پس از آن واقع گردیده را در وزن و قافیه (حرف دال ) گرفته، گوید: ((سوره مسد به آیه ((فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ))[61] ختم می شود و سوره توحید به آیه ((قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ))[62] آغازمی گردد، که حرف آخر هر دو آیه دال است ))[63] و از این گونه تکلفات که آدمی از شنیدن آن رنج می برد به گفته سید قطب: ((قرآن آن اندازه شکوه مند و بزرگ قدر است و عظمت آن فراگیر، که نیازی به این گونه تکلفات بی رنگ و بی مایه ندارد)) جای شگفتی است که برخی از مفسرین عالی قدر ما، این گونه گفته ها راپی گیری کرده در کنار مطالب ارزش مند و والای تفسیر خود درج کرده اند. [64]لذا متذکر می شویم، که هیچ تناسب معنوی میان سوره ها با یک دیگر وجودندارد و هرگز ترتیب موجود بین سوره ها توقیفی نیست، بلکه پس از رحلت پیامبرگرامی (ص ) بر دست صحابه، از روی برخی مناسبت های اعتباری  مثلا بزرگی وکوچکی سوره ها و از این قبیل  انجام گرفته است، که شرح آن در فصل های قبلی آمد.

نکته ها و ظرافت ها

از ویژگی های دیگر قرآن  که مایه شگفتی عرب گردید: دقت در به کار بردن نکات بدیعی و ظرافت های سخن وری است در قرآن انواع استعاره ها و تشبیه وکنایه و مجاز و نکته های بدیعی به حد وفور به کار رفته است با وجود آن که در تمامی موارد چارچوب شیوه های متعارف عرب رعایت شده، ولی مورد کاربرد با چنان ظرافت و دقت انجام شده که موجب حیرت ارباب سخن و نکته سنجان عرب گردیده است سخن دانان پذیرفته اند که تشبیهات قرآنی متین ترین تشبیهاتی است که در کلام عرب یافت می شود، این تشبیهات جامع محاسن نکات بدیعی بوده ورساترین بیان در ارائه فن ترسیم معانی شناخته شده است. ادیب بزرگ قدر جهان عرب، ابن اثیر درباره تشبیه مفرد به مفرد سخن گفته و ازقرآن آیه ((وَجَعَلْنَا اللَّیلَ لِبَاسًا))[65] را مثال می آورد به گفته وی قرآن شب هنگام رابه پوششی هم چون لباس  که پوشش تن است  تشبیه نموده، زیرا تاریکی شب افراد را از دید یک دیگر پنهان می دارد تا اگر از دشمنی بخواهد بگریزد، یا در کمین او بنشیند، یا چیزی را از دید دیگران پنهان دارد، از تاریکی فراگیر شب می تواندبهترین بهره را ببرد ابن اثیر گوید: ((این از تشبیهاتی است که جز در قرآن، در جای دیگر نتوان یافت، زیرا تشبیه تاریکی فراگیر شب به پوشش تن، از جمله ظرافت هایی است که قرآن به آن آراسته است و در دیگر کلام منثور و منظوم عرب یافت نمی شود هم چنین آیه: ((هُنَّ لِبَاسٌ لَکمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ))[66] که همسران را هم چون پوششی برای یک دیگر ترسیم نموده است این از ظریف ترین تشبیهات به شمار می رود، همان گونه که لباس زینتی برای انسان است و عورت و نادیدنی های اندام او را می پوشاند و از گزند سرما و گرما او را نگاه می دارد، همین گونه همسر زینت بخش حیات و پوشش زشتی ها است و از لغزش ها و فروافتادن در چرکی ها اورا نگاه می دارد، پس چه زیبا تشبیه و شیوا تعبیری است )). او می گوید: ((از تشبیهات زیبا و جالب قرآن نیز آیه: ((نِسَاؤُکمْ حَرْثٌ لَکمْ))[67] می باشد و آن اندازه این تشبیه گویا و دقیق است که به حقیقت بیش از مجازمی ماند، زیرا حرث زمین آماده کشت است، که رحم بدان تشبیه شده و زمینه آماده ای برای کشت فرزندان است )) ابن اثیر در این زمینه به درازا سخن می گوید واین گونه ترسیم های فنی چشم گیر قرآن را با برخی از تشبیهات موجود در کلام عرب مقایسه می کند و برتری قرآن را در فن تصویر به خوبی ارائه می دهد. [68]امیر یحیی بن حمزه علوی نیز به تفصیل سخن گفته و به خوبی در ارائه امتیازات قرآن در فن ترسیم معانی، از عهده برآمده است[69] هم چنین سید قطب نویسنده توانا و با ذوق سرشار مصری  کتابی با عنوان ((التصویر الفنی فی القرآن ))دارد علاوه برآن چه در تفسیر ادبی پر ارج خود ((فی ظلال القرآن )) آورده است و دراین باره به خوبی از عهده مطلب برآمده است گوشه هایی از این گفتارهای ذی قیمت در جلد 5 ((التمهید)) ارائه شده و در مورد انواع استعاره و کنایه و مجاز و نکات بدیعی به تفصیل سخن گفته شده است[70]، که این مختصر را گنجایش آن نیست و به همین اندازه بسنده می کنیم.

پی نوشت ها:

[1]. مقدمه تفسیر وی ((المحرر الوجیز))، ص 279 التمهید، ج 5، ص 21-

[2]. ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن، ص 29-

[3]. کتاب دلایل الاعجاز، ص 28-

[4]. ر ک: ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن، ص 34  29-

[5]. بقره 2: 179-

[6]. اگر تقدیر ((من کل شی )) باشد، کاملا نادرست است و اگر ((من بعض الاشیا)) باشد حالت ابهام دارد، که در متن قانون نباید هیچ گونه نقطه ابهامی وجود داشته باشد.

[7]. ر ک: التمهید فی علوم القرآن، ج 5، ص 130  9-

[8]. شیخ محمد حسین کاشف الغطا، الدین و الاسلام، ج 2، ص 107-

[9]. ر ک: تفسیر ابن جریر طبری  جامع البیان  ج 29، ص 98-

[10]. اصطلاحاتی در موسیقی عروض است: یک حرف متحرک و بعد از آن یک حرف ساکن اگر بیاید سبب خفیف نامیده می شود دو حرف متحرک اگر بعد از آن ساکنی نیاید سبب ثقیل نامیده می شود دو متحرک که بعد از آن یک ساکن بیاید، وتد مجموع نامیده می شود اگر حرف ساکن در میان دو متحرک باشد وتد مفروق نامیده می شود اگر سه حرف متحرک پی درپی باشد، فاصله کوچک نامیده می شود و اگر چهار حرف متحرک بیاید و بعد یک ساکن را فاصله بزرگ می خوانند.

[11]. قصص 28: 30 ر ک: استاد دراز، النبا العظیم، ص 99  94-

[12]. نجم 53: 22  1-

[13]. روی، در اصطلاح عروض: حرف اصلی قافیه که مدار قافیه برآن است.

[14]. شعرا 26: 82  75-

[15]. فجر 89: 5  1-

[16]. قمر 54: 8  6-

[17]. کهف 18: 64-

[18]. قارعه 101: 11  8-

[19]. حاقه 69: 21  19-

[20]. مریم 19: 4  2-

[21]. التصویر الفنی فی القرآن، ص 83  80.

[22]. رافعی، اعجاز القرآن، ص 216  188-

[23]. مریم 19: 4-

[24]. مریم 19: 30 و 31-

[25]. مریم 19: 58-

[26]. طه 20: 111-

[27]. طه 20: 8  1-

[28]. قمر 54: 20  19-

[29]. غافر 40: 7-

[30]. غافر 18: 40.

[31]. انفطار 82: 8  6-

[32]. آل عمران 3: 45-

[33]. عبس، 80: 37  33-

[34]. مصطفی محمود، محاولة لفهم عصری للقرآن، ص 447  445-

[35]. ضحی 93: 2  1-

[36]. طه 20: 5-

[37]. مریم 19: 4-

[38]. طه 20: 15-

[39]. طه 20: 74-

[40]. طه 20: 79  77-

[41]. ایقاع: هم آهنگ ساختن آوازها.

[42]. غافر 40: 15-

[43]. انعام 6: 95-

[44]. انعام 6: 96-

[45]. غافر 40: 19-

[46]. انعام 6: 103 ر ک: محاولة لفهم عصری للقرآن ص 19  12-

[47]. شحاته، اهداف کل سورة، ص 5  4-

[48]. استاد دراز، المدخل الی دراسة القرآن الکریم، مقدمه (همان ص 6  5).

[49]. مدنی، المجتمع الاسلامی، ص 7  5-

[50]. ابن معصوم، انوار الربیع، ج 1، ص 34-

[51]. ابن اثیر، المثل السائر، ج 3، ص 98-

[52]. ابن ابی الاصبع، بدیع القرآن، ص 343 و ص 353  346-

[53]. انوار الربیع، ج 6، ص 325-

[54]. ر ک: جلال الدین سیوطی، معترک الاقران، ج 1، ص 79  75 و نیز کتاب ((الاتقان ))، ج 3، ص 319 316البرهان زرکشی، ج 1، 181  164-

[55]. التمهید، ج 5، ص 304  290.

[56]. تفسیر المیزان، ط تهران، ج 1، ص 14، و ط بیروت، ص 16-

[57]. ر ک: التمهید، ج 5، ص 251  248-

[58]. فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 7، ص 127-

[59]. محمد تقی شریعتی، تفسیر نوین، ص 20  19-

[60]. بقاعی، نظم الدرر، ج 1، ص 22 و ص 15-

[61]. مسد 111: 5-

[62]. اخلاص 112: 1-

[63]. سیوطی، تناسق الدرر، ص 71، این رساله با نام ((اسرار ترتیب القرآن )) به تحقیق عبدالقادر احمد عطابه چاپ رسیده است.

[64]. هم چون مفسر گران قدر طبرسی عظیم، در تفسیر پر ارج و گران قیمت خود ((مجمع البیان )).

[65]. نبا 78: 10-

[66]. بقره 2: 187-

[67]. بقره 2: 223-

[68]. ر ک: ابن اثیر، المثل السائر، ج 2، ص 135  133 و ص 128  126-

[69]. ر ک: امیر علوی، الطراز، ج 3، ص 399-

[70]. ر ک: التمهید فی علوم ا لقرآن، ج 5، ص 333 به بعد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان