داستان ها و حکایاتی از دوران امام سجاد(ع)

زهری می گویدمن باغلام خویش در شبی بارانی که تاریکی همه جارافراگرفته بوددرمدینه باشتاب می رفتیم ناگهان علی بن الحسین علیهام السلام رادیدم که همیانی پرازآردباپشته ای هیزم به دوش گرفته ،می رفت سخت درشگفت ماندم که حضرتشس دراین موقعیت ازشب بااین توشه به کجامی رود .

داستان ها و حکایاتی از دوران امام سجاد(ع)

مسافرنمونه

زهری می گویدمن باغلام خویش در شبی بارانی که تاریکی همه جارافراگرفته بوددرمدینه باشتاب می رفتیم ناگهان علی بن الحسین علیهام السلام رادیدم که همیانی پرازآردباپشته ای هیزم به دوش گرفته ،می رفت سخت درشگفت ماندم که حضرتشس دراین موقعیت ازشب بااین توشه به کجامی رود .

عرض کردم :ای فرزندرسول خدااینهاچیست ؟فرمود: قصدسفردام واین توشه آن است که باخودحمل می کنم که به جایگاه محفوظی ببرم .

گفتم :این غلام من حاضراست اجازه بفرماییدباشمابیایداین توشه رابرایتان به دوش می گیرد .

امام سجادعلیه السلام نپذیرفت .

فکرکردم که حضرتش میل ندارد غلام ناراحت گردد .

عرض کردم :خودم حاضرم خدمت شمابیایم وآن راشخص به دوش گیرم .

امام فرمود:چیزی که موجب نجات من درسفرمی باشدخودم ازحمل آن شانه خالی نمی کنم .

وچون آن بزرگواراصرارمرادیدفرمود:زهری توراب ه خدا سوگنددنبال کارت بروومرابه خودواگذار .

من خداحافظی کرده رفتم ،وبعداز چندروزکه آن حضرت رادرمدینه دیدم عرض کردم :ای فرزندرسول خداازسفری که فرمودیدخبری نمی بینم ؟فرمد:بلی ،زهری منظورم آنچه توگمان کردی نبود،بلکه هدفم سفرمرگ بودوازبرای آن خودراآماده می سازم .

جزاین نیست که آمادگی برای مرگ درپرهیزازگناه وحرام وبخشندگی ونیکی کردن است .

آری امام باقر علیه السلام فرمود:پدرم درشبهاهمیانی ازپول وگاهی غذاوپشته هیزم به دوش می گرفت وبه یک یک درب خانه های فقرامی بردوصورت خودرامی پوشاندکه اورا نشناسندوصدخانواده بودکه آن حضرت بدین نحوآنهارااداره می کردولذادر هنگام غسل درپشت حضرتش آثارپینه بستگی مانندزانوی شتردیده می شد . (1)

کودکى درچاه

امام چهارم علیه السلام مشغول نمازبودکه فرزندارجمندش محمدباقرعلیه السلام درچاه عمیق منزلش افتادمادرآن کودک وقتی افتادن فرزندش رادرچاه عمیق دیددرحالی که ازشدت ناراحتی برخودمی زدباگریه وناله وهیجان انی طرف وآن طرف می دویدو دیگران رابه کمک می طلبید .

تاچشمش به امام چهارم افتادفریادزدکه :ای پسر پیغمبرفرزندت محمددرچاه غرق شده .

امام زین العابدین که براستی زینت عبادت کنندگان بودبدون توجه به آن همه سروصداباکمال آرامش به نمازش ادامه می داد مادرکودک که می دیدماندن فرزندش درچاه طول کشیدوخوف تلف شدن اوراداشت ازشدت ناراحتی امام سجادعلیه السلام رامخاطب قرارداده است ،گفت :شما اهل بیت پیغمبرچقدرسخت دل می باشید؟امام چهارم علیه السلام که بااطمینان خاطروبطورکامل نمازش رابه پایان رسانیده بود،کنارچاه آمده دست خودرا درچاه کردوفرزندش رادرحالی که لبخندمی زدوهیچ گونه اثرتری درلباس و بدنش دیده نمی شود،ازچاه بیرون آوردوبه دست مادرش دادوبه فرمود:"یا ضعیفه الیقین بالله "ای کم اعتمادبه خدااین فرزندت .

زن اگرچه ازاینکه فرزندش راسالم دیدخوشحال شده بود،اماازاینکه امام اوراکم اعتمادبه خدا معرفی کردمتاثروگریان گشت .

سپس امام چهارم علیه السلام به اوفرمود:مانعی برتونیست اگرمی دانستی که من درپیشگاه خدای بزرگ بودم که اگرتوجه وصورتم راازاوبرمیگردانیدم اوتوجه خودراازمن برمی گردانیدم ،دراین صورت آیا غیرازاوکسی بودکه به من وفرزندم رحم کند؟ . (2)

تنبیه غلام

امام سجادعلیه السلام باغ سرسبروآبادی داشت که یکی ازغلامانش رابرای اداره وباغبانی آن گماشته بود .

یک روزبرای سرکشی به باغبشریف برد،دیددراثرکوتاهی غلام باغویران شده ، وبیشتردرختان ومزارع آن ازبین رفته است .

امام ازکوتاهی غلام وضع اسفبارباغ نگران شدوبرای تنبیه غلام چندتازیانه به اوزد،وسپس ازکارخودناراحت شد، ولذاوقتی به منزل رفت ،غلام راطلبید .

غلام وقتی آمد،دیدآن حضرت بدنش برهنه است وتازیانه ای دردست دارد،خیال کردبازهم امام میخواهداوراتنبیه نماید ،لذاسخت وحشت کرد،ولی برخلاف انتظاردیدآن حضرت به آرامی تازیانه را بطرف غلام بردوفرمودامروزکاری ازمن سرزدکه من نبایدسرمیزد،واین لغزش بود،حال تازیانه رابگیرمراقصاص کن .

غلام عرض کرد:ای سرور،چون من خود راسزاوارکیف میدانستم خیال کردم بازهم میخواهیدمراتنبیه نمایید،پس چگونه ازشماقصاص کنم ؟امام چهارم علیه السلام بابیانی جدی فرمود:بگیرقصاص کن .

غلام عرض کرد:پناه می برم به خداکه بخواهم ازشماقصاص کنم من شمارابخشیدم امام چندباربه اوفرمود،بگیرقصاص کن .

غلام هم متقابلااحترام کرده وحضرتش رابه بزرگی یادمی کرد .

وقتی امام سجادعلیه السلام دیدغلام قصاص نمی کندفرمود :حال که ازقصاص کردن امتناع می کنی توراآزادکردم وآن باغرابه توبخشیدم وبدنبال آن باغراتحویلش داد . (3)

طلب حاجت از امام سجاد ع

نقل است که روزی امام سجادع مردی رادیدکه بدرب خانه یکی ازتوانگران مدینه نشسته است .

ازاوپرسیدبرای چه بدرخانه این مردعیاش جبارنشسته ای ؟وی گفت:گرفتاری مرابه اینجاکشانده .

فرمود:برخیرتاترابدرب خانه ای به ازاین خانه وبصاحب خانه ای که ترابه از این صاحب خانه باشدراهنمائی کنم .

پس دست اورابگرفت واورابمسجدپیغمبر بردوفرمود:روبسوی قبله کن ودورکعت نمازبخوان ودست بسری خدابردارواو راسپاس گوی وبرپیغمبرش درودفرست وسپس آیات آخرسوره حشر"لوانزلنا..

"وشش آیه ازاول حدیدودوآیه ازسوره آل عمران "شهدالله .

وآیه بعد"بخوان آنگاه حاجتت راازخدابخواه که هرچه بخواهی بتوخواهدداد .

عجله در نماز

روزی عربی ، به مسجدحضرت رسول ص واردشدودورکعت نمازدرنهایت عجله بجای آورد .

امام سجادع درآنجاحضورداشت واورامی نگریست .

اعرابی بعدازسلام نماز،دست به دعابرداشت وگفت:خدایامرااعلی درجات بهشت روزی کن ویک قصرزرین وچهار حورعین ،بده !امام سجادعلیه السلام فرمود:ای عرب ،مهرکسرم ناچیزآوردی و نکاح بزرگ طمع کردی

امیدواری به خدا

عبدالملک بن مروان پنجمین خلیفه اموی ازطاغوتهای خاندان ستمگربنی امیه بود، وبه عنوان امیرمسلمین ،چندسال ،خلافت کرد .

درتاریخ آمده قیصرروم شاه ابر قدرت روم درآن عصربرای عبدالملک به این مضمون نامه ای نوشت آن شتری که پدرت مروان برآن سوارشدوازمدینه فرارکردخورده شدیاآن راخوردم واینک صد هزاروصدهزاروصدهزارنفرلشکربه سوی توبرای سرکوبی تومی فرستم منظورقیصر روم این بودکه دیگرشتری نیست که برآن سوارشده ومثل پدرت فرارکنی وحتما دستگیرومغلوب می شوی .

عبدالملک پس ازدریافت این نامه ،برای حجاج بن یوسف ثقفی فرماندارخونخوارش نامه ای نوشت وازاوخواست که ازامام سجادع بخواهد که چگونگی جواب نامه قیصرروم راآن گونه که موجب وحشت اوشود،بفرماید .

پس ازرسیدن نامه بدست حجاج ،وی جریان رابه امام سجادع عرض کرد،امام فرمودبرای عبدالملک بنویس که درجواب شاه روم چنین بنویسیدبرای خداوندلوح محفوظهست که درهرروزسیصدبار،آن راملاحظه می کند،وهیچ لحظه ای نیست مگر اینکه خداونددرآن لحظه ،افرادی رامیمیراند،وزنده می کند،وذلیل وخوار می نماید،وعزت می بخشد،وآنچه بخواهدانجام می دهدومن امیدآن رادارم که خداونددریکی ازلحظه هاشرتوراازمابازدارد .

حجاج ،همین مطلب رابرای عبدالملک نوشت ،وعبدالملک نیزپس ازدریافت نامه حجاج ،همین مطلب رادر جواب نامه تهدیدآمیزقیصرروم نوشت .

وقتی که نامه به قیصررسیدوآن راخواند وحشتزده شدوگفت "ماخرج هذاالامن کلام النبوه "این مطلب جزازگفتار نبوت ،نشات نگرفته است !

عظمت امام سجاد

امام باقرع فرمودعبدالملک پنجمین خلیفه اموی سالی در مراسم حج شرکت کرد،هنگام طواف ،شخصی رادیدکه بدون توجه به شوکت وطمطراق او،باکمال بی اعتنائی به دستگاه سلطنتی عبدالملک ،مشغول طواف است ،پرسید این شخص کیست ؟ .

گفتنداین شخص علی بن الحسین امام سجادعلیه السلام است .

پس ازطواف ،عبدالملک دستوردادکه امام سجادع رادرکنارمسجدالحرام نزداو ببرند،امام رانزداوحاضرکردندوبین اووامام این گفتگوصورت گرفت عبدالملک ـ من که پدرت حسین ع رانکشتم ،بنابراین چراازآمدن به حضورما خودداری میکنی ؟! .

امام ـ قاتل پدرم ،دنیای خودراتباه کردوآخرتش راتباهتر نمودواگرمی خواهی مثل اوباشی ،خوددانی !عبدالملک ـ نه ،هرگز،بلکه منظورم این است که تونزدمابیائی ودراطراف ماازدنیای مابهره مندگردی .

امام ـ ردایش رابه زمین انداخت وروی آن نشست وبه خداعرض کرد"اللهم اره حرمه اولیائه عندک "خداوندا،احترام دوستان خاص خوددرپیشگاهت راآشکارکن پس ازاین دعا،عبدالملک واطرافیانش دیدند،دامن امام سجادع پرازدانه های درومرواریدشد،که شعاع برق آنها،چشمهای حاضران راخیره کرد .

آنگاه امام سجادع به عبدالملک فرمودکسی که درپیشگاه پروردگارش دارای این گونه مقام و حرمت است ،آیانیازبه دنیای توداردکه به اطراف توبرای توبرای کسب زرق وبرق دنیابیاید؟!

نشانه شیعه

شخصی به امام سجادع عرض کردمن ازشیعیان شماهستم .

امام فرمودازخدابترس ،و ادعای چیزی مکن که خداوندبه توبگویددروغمی گوئی ودرادعای خود،راه انحراف رامی پیمائی .

"ان شیعتنامن سلمت قلوبهم من کل غش ودغل "بی گمان شیعیان ما کسانی هستندکه دلشان اوهرنیرنگ ودسیسه ،پاک وسالم است ،بلکه بگومااز موالیان ودوستان شماهستیم

غفلت از خدا

یحیی بن علاءمی گویدازامام باقرع شنیدم می فرمودامام سجادع برای انجام فریضه حج ،از مدینه به سوی مکه رهسپارشد،درراه به بیابانی بین مکه ومدینه رسید،ودرآنجا به مردی ازدزدهای راه برخوردنمود،دزدبه امام سجادع گفت ازمرکب بپائین بیا .

امام فرمودتوازمن چه می خواهی ؟ .

دزدمی خواهم تورابکشم وآنچه داری همه راغارت کنم .

امام من خودم آنچه دارم بین خودتوتقسیم می کنم وآنچه به تو می دهم ،برای توحلال باشد .

دزدنه ،من دراین کارراضی نیستم .

امام آنچه می خواهی بردارولی به اندازه کفاف ولازم برای من بگذار .

دزدناپاک ،این پیشنهادرانیزردکرد .

امام فرمودپروردگارتوکجاست ؟اودرجواب گفت پروردگارمن درخواب است ،دراین هنگام دوشیرازبیابان آمدند،یکی سردزد راودیگری دوپای اورادریدندوبه این ترتیب آن دزدبه هلاکت رسید،امام سجادع به اوفرمود"زعمت ان ربک عنک نائم "توپنداشتی که پروردگارت نیست به تودرخواب است ؟!

عبادت امام حسین ع

شخصی ازامام سجادع پرسیدچراپدرتوامام حسین ع فرزندان اندک داشت ؟امام سجادع فرمودهمین قدرکه داشت ،تعجب آور بود،زیراپدرم درهرشبانه روزی هزاررکعت نمازمی گذارد،بنابراین ،کی برای آمیزش بازنان ،فراغت می یافت ؟!ودرشب عاشوراحسین ع ویارانش تاصبح مناجات وناله می کردند،وزمزمه ناله آنهاهمچون آوای بال زنبورعسل ،شنیده می شد،جمعی دررکوع وجمعی درسجده ،وگروهی ایستاده وبعضی نشسته مشغول عبادت بودند .

ودرآن شب سی ودونفرازسپاه عمرسعدکه گذارشان به خیمه های حسین ع افتاد،به آنحضرت پیوستندوازمناجات امام حسین ع درلحظات آخرعمراست "صبراعلی قصائک یارب ،لااله سواک یاغیاث المستغیثین " .

برتقدیرتو صبرمی کنم ای پروردگارمن ،معبودی جزتونیست ای پناه پناه آورندگان .

امام سجاد و پیرمرد جاهل

هنگامی که درسال _ هجری ،بازماندگان شهدای کربلا رابه صورت اسیر،وارددمشق مقرحکومت یزیدکردند،پیرمردی کنارزنهاو بچه های اسیرآمدوباکمال گستاخی گفت حمدوسپاس خداوندی راکه شمارابه هلاکت رساندوشهرهاراازاخلال شماآسوده نمود،وامیرمومنان یزیدرابرشما مسلطکرد .

امام سجادع به آن پیرمردفرمودآیاقرآن خوانده ای ؟ .

پیرمرد ـ آری .

امام ـ آیااین آیه رادرک کرده ای که خداونددرسوره شوری آیه ‚می فرماید "قل لااسئلکم علیه اجراالاالموده فی القربی " .

ای پیامبر؟بگومن برای رسالت خود،ازشمامزدی ـ جزدوستی باخویشاوندانم ـ نمی خواهم .

پیرمرد ـ آری این آیه رامی شناسم .

امام ـ خویشاوندان پیامبرص ماهستیم .

امام ـ ای پیرمرد! آیادرسوره اسراءآیه ‚این آیه راخوانده ای ؟"وآت ذاالقربی حقه "حق خویشاوندان پیامبرص رااداکن .

پیرمرد ـ آری خوانده ام .

امام ـ ای پیرمرد! آیااین آیه پسوره انفال راخوانده ای ؟"واعلمواانماغنمتم من شیی ءفان لله خمسه وللرسول ولذی القربی " .

وبدانیدهرچه سودببرید،پنج یک آن مخصوص خدااست ،ومخصوص رسول وخویشاوندان رسول خدااست .

پیرمرد ـ آری خوانده ام .

امام ـ خویشاوندان پیامبرص ماهستیم .

امام ـ ای پیرمردآیااین آیه سوره احزاب راخوانده ای ؟!"انمایریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا" .

خداوندخواسته است که ناپاکی راازشماخاندان برداردوشما راکاملاپاک فرماید .

پیرمرد ـ آری خوانده ام .

امام ـ آن خاندانی که خداوند، پاکی آنهاراخواسته ،ماهستیم .

پیرمردخاموش شد،وآثارپشیمانی درچهره اش نمایان گشت ،وگفت تورابه خدا،شماازخاندان پیامبرص هستید؟ .

امام سجادفرمودآری سوگندبه خدا،ماهمان خاندان هستیم وبه حق جدمان رسولخدص ما همان خویشان رسول خداص هستیم .

پیرمرد،منقلب شدوسخت گریه کردوبراثر شدت ناراحتی ،عمامه اش راازسرگرفت وبرزمین کوبیدوسپس سربه آسمان بلند نمودوعرض کردخداونداماازدشمنان جنی وانسی آل محمدبیزاریم .

سپس به حضرت سجادع عرض کردآیاراه توبه هست ؟ .

امام ـ آری اگرتوبه کنی ،خداوند آن رامی پذیردوباماخواهی بود .

پیرمرد ـ من ازگفتاروکردارخودتوبه کردم .

یزیدازاین جریان آگاه شد،دستوردادآن پیرمردرااعدام کردند (4)

مردفحاش

شخصی به حضور امام سجادع آمدونسبت به آنحضرت جسارت کرده وسخنان درشت وناسزاگفت: امام سجادع سکوت کرد،وهیچ سخنی به اونگفت ،اورفت باتوجه به اینکه آن شخص دریک جریان شخصی نسبت به امام ناراحت شده بود،ومربوطبه کیان دین نبود .

امام به همراهان فرمودشنیدیدکه این مرد،بامن چگونه برخوردکرد؟ اینک دوست دارم ،بامن نزداوبرویم تابنگریدجواب اوراچگونه خواهم داد؟ همراهان باامام حرکت کرند،شنیدندکه آنحضرت درمسیرراه ،مکرراین آیه را می خواند"والکاظمین الغیظ"ازویژگیهای پرهیزکاران این است که ،خشم خودرا فرومی برندآل عمران ـ .

همراهان دریافتندکه امام سجادع به درخانه اورسید ،اوراصدازد،اوازخانه بیرون آمد،درحالی که تصورمی کردبابرخوردشدید امام ،روبروخواهدشد،برخلاف انتظارشنیدندامام ع به اوفرمودبرادرم !اگر آنچه به من گفتی ،درمن وجوددارد،ازدرگاه خدا،طلب آمرزش می کنم ،واگر درمن وجودندارد،ازخدامی خواهم که تورابیامرزد .

آن مردبین دوچشم امام را بوسیدوعرض کردآنچه گفتم دروجودتونیست بلکه من به آن سزاورترم (5)

گریه امام سجاد به یاد کربلا

یکی ازغلامان امام سجادحضرت علی بن حسین ع نقل میکندروزی امام سجادع به بیابان رفت ومن نیزبدنبال اوبیرون رفتم دیدم پیشانی اش را برروی سنگ سختی نهاده است من درکنارایستادم صدای گریه وناله امام رادر سجده شنیدم شمردم هزاربارگفت لااله الاالله حقاحقالااله الاالله تعبداو رقالااله الاالله ایماناوتصدیقاوصدقامعبودی جزخدانیست که وجودش حق و ثابت است دربرابراین معبودیکتاخشوع کرده وتنهااورامیپرستم واورا تصدیق کرده وبه اوایمان میاورم .

سپس سرازسجده برداشت درحالی که محاسن و صورتش غرق دراشک چشمش بود .

بجلورفتم وعرض کردم ای آقای من آیاوقت آن نرسیده که اندوهت پایان یابدوگریه ات کم شودبه من فرمودوای برتوحضرت یعقوب پیغمبروپیغمبرزاده بوددوازده پسرداشت یکی ازفرزندانش بنام یوسف راخداوندپنهان کردموی سرش ازفراق اوسفیدشدوازغم اوکمرش خمیدو دیدگانش نابیناشدبااینکه پسرش درهمین دنیابوده وزنده ولی من پدروبرادر وهفده تن ازبستگانم راکشته شده وبه روی زمین افتاده دیدم چگونه روزگار اندوهم به سرآیدوازگریه ام بکاهد؟ (6)

تولد زیدبن علی بن الحسین

زیدفرزندامام سجادع ازمردان نمونه تاریخ است که درهمه ابعاداسلامی مانند عرفان زهد جهاد شجاعت علم و فقاهت بیداری و هجرت و ...

پس ازامامان بی نظیر بود. قابل ذکراست که درنگین انگشتر او که خط فکری او را نشان میداد نوشته شده بود اصبر توجر اصدق تنجح استقامت کن تابه پاداش آن برسی و راستگو باش تا نجات یابی .

مادر او کنیز بود و حوارء یا غزاله نام داشت زید بسال شصت وشش یاشصت وهفت هجری بعداز طلوع فجر متولد شد و در سال 121در سن 55سالگی بر ضدطاغوت زمانش هشام بن عبدالملک قیام کرد و سرانجام بشهادت رسید از سخنان او است سیزده سال قرآن را با تدبر خواندم چیزی درقرآن بهتر از آگاهی و عبادت نیافتم ...

جالب اینکه قبل ازتولد زید از ناحیه پیامبرص وعلی ع خبراز ولادت او و سپس انقلاب او و کیفیت شهادت او و نام و نشان او داده بودند و به این ترتیب درذهن امام سجادع ترسیمی از زید بود که درآینده رهبرانقلاب میشود .

تا اینکه طبق معمول امام سجادع پس از اذان صبح نماز صبح را خواند و مشغول تعقیب گردید و عادت آنحضرت این بودکه تعقیب نماز را تا طلوع آفتاب ادامه میداد و در این هنگام خبر آوردند که خداوند پسری به آنحضرت عنایت کرده است .

امام سجادع به اصحاب خودروکردوفرموداین کودک راچه نام بگذارم ؟ هرکسی نامی گفت حضرت قرآن طلبیدقرآنی رابه آنحضرت دادندبه قرآن تفال زد آیه اول صفحه اول این آیه آمدوفضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا"عظیما خداوند مجاهدان رابرنشستگان به پاداش بزرگ برتری دادنساءآیه 95باردیگر قرآن راگشوداین باردرآغازصفحه اول قرآن این آیه آمدان الله اشتری من المومنین انفسهم واموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون ویقتلون وعدا"علیه حقا"فی التوراه والانجیل والقرآن ومن اوفی بعهده من الله فاستبشرواببیعکم الذی بایعتم به ذلک هوالفوزالعظیم خداوندجان ومال مومنان رادربرابربهشت خریداری کرده مومنانی که درراه خدامیجنگندویاخودکشته میشوندواین وعده قطعی درتورات وانجیل وقرآن است کیست که باوفاترازخدا درانجام وعده اش باشدپس شمادراین معامله ای که کرده ایدبخودمژده دهیدکه این پیروزی سعادت بزرگ است توبه آیه 111 .

امام سجادع این دوآیه رادرذهن خودبررسی کردودیدکه هردودرموردجهادوایثاردرراه خداست وازآن ترسیمی که درموردزیدرسول خداوعلی ع فرموده بودکه درصلب امام سجادپدید میایدنتیجه گرفت این کودک همان زیداست آنگاه مکرربه حاضران فرمودسوگند بخدااین فرزندهمان زیداست ونام اورازیدگذاشت . (7)

یعقوب و یوسف ع

ابوحمزه ثمالی گفت نماز صبح را در مدینه روز جمعه با امام سجاد علیه الصلوه والسلام گزاردم چون از نماز و تسبیحات فارغ شد بطرف منزل براه افتاد و من نیز در خدمت آن امام علیه السلام بودم .

کنیزی در خانه حضرت بود که او را صدا زدند و بدو گفتند هیچ فقیری امروز از در خانه من عبور نکند مگر اینکه حاجتش را داده باشید که امروز ، روز جمعه میباشد .

ابوحمزه گوید بامام علیه السلام عرض کردم که هر فقیری محتاج نیست ، فرمودند میترسم که بعضی از آنان محتاج باشند و ماآنها را از در خانه محروم برگردانیم و آن بلائی که بر سر یعقوب واهل بیتش آمد بر سر ما نیز وارد شود که یعقوب علیه السلام هر روز در خانه اش گوسفندی ذبح مینمود و صدقه میداد و خود و عیالش هم از قسمتی از آن استفاده میبردند .

شب جمعه ای سائلی بدر خانه یعقوب علیه السلام آمد که مومن واقعی و روزه دار بودو در نزد خداوند متعال مقام و منزلتی داشت در آن شهر غریب بود و تقاضای طعام کرد چند بار تکرار نمود ولی آنها سخن او را باور نکردند و چون مایوس شد بخانه برگشت و شکایت گرسنگی اش را بخداوند متعال نمود .

آنشب را گرسنه خوابید و صبح باز روزه گرفت و صبر اختیار کرد اما یعقوب و خاندانش همگی با شکم سیر برختخواب رفتند و غدایشان نیز زیاد آمد ! خداوند جل و علا به یعقوب علیه السلام وحی فرمود که بنده مرا ذلیل نمودی و مستوجب تادیب من گشتی و عقوبتم بر تو حلال گشت .

ای یعقوب ! محبوبترین انبیاء من کسی است که بر فقراء رحم کند و آنها را بخود نزدیک ساخته ، شکمشان را سیر سازد و پناهگاه آنان باشد ، ای یعقوب بر بنده من که دیشب بر در خانه ات آمد و کرارا طلب طعام نمود رحم نکردی ، او دیشب سر گرسنه ببالین نهاد و تو و خاندانت غذایتان اضافه هم آمد او شکایت گرسنگی اش را بمن نمود آیا ندانستی که عقوبت و مصیبت من بر اولیایم زودتر میرسد تا دشمنانم ! و این حسن نظر من باولیاء است ! بعزتم سوگند که بر تو مصیبتی نازل مینمایم و ترا بعقوبتم ادب میکنم و تو و فرزندانت در معرض این مصیبت هستید پس آماده عقوبت شوید و بقضای من تن در دهید .

ابوحمزه ثمالی گوید از حضرت سجاد علیه السلام پرسیدم که یوسف علیه السلام آن خواب معروف خود را کی دید ؟ یعنی خواب ماه و خورشید و ستارگانی که بدو سجده میکردند امام چهارم علیه السلام فرمودند همان شبی که یعقوب و خاندانش سیر خوابیدند و آن فقیر مومن ، گرسنه خوابید چون صبح یوسف علیه السلام خوابش را بر پدر نقل کرد ، خداوند ، وحی نمود ای یعقوب آماده بلا باش ! یعقوب بیوسف گفت خوابت را برای کسی نقل مکن میترسم در حق تو مکری نمایند اما یوسف ، خوابش را پنهان ننمود و برای برادرانش باز گفت و آنها سرانجام او را بچاه افکندند و یعقوب سالهای دراز بفراق او مبتلا گردید تا اینکه چشمانش از غمها سفید گشت . (8)

موعظه امام سجاد

عبدالملک پنجمین خلیفه اموی برای انجام حج ،واردمکه شد،ودستورداد،هیچ کس واردمسجدالحرام نشود،تااوبدون مزاحم ،به طواف کعبه بپردازد .

اومشغول طواف شد،امام سجادع نیزدرآن سال رمکه بود،بدون اعتنابه دستوراو،به طواف پرداخت ،عبدالملک پرسیداین شخص کیست ؟خادمانش گفتنداین شخص ،زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام است .

گفت به اوبگوئیددرنزدمن آید،پس ازطواف ،امام سجادع رابه مجلس عبدالملک آوردند .

عبدالملک به امام سجادع گفت چرانزدمانمی آیی ؟من که پدرتورانکشته ام ،بنابراین ازمادوری نکن امام سجادع فرمودآنکس که پدرم راکشت ،تنهادنیای پدرم رادرظاهرتباه ساخت ،اکنون اگرتومیخواهی دنیای مراتباه کنی ،باکی نیست .

عبدالملک گفت معاذالله که به شماآسیب برسانم ،بلکه نزدمابیا،تادراموردنیوی توراکمک کنیم .

امام سجادع دستهایش رابه سوی آسمان بلندکردوگفت خدایااحترامی راکه درپیشگاه تو دارم ،به عبدالملک نشان بده .

هماندم هزاران نوع ازجواهرات ودانه های مرواریددرکنارامام سجادع دیده شد،که نظیرنداشت ،آنگاه امام سجادع به عبدالملک فرمودکسی که درپیشگاه خدااینگونه احترام دارد،چه نیازی به مخلوقاتش دارد؟سپس عرض کردخدایااین جواهرات رابالاببر،آن جواهرات ناپدیدشدند .

عبدالملک که تحت تاثیراوج معنویت امام سجادع قرارگرفته بود، گفت مراموعظه کن امام سجادع فرمودآیاواعظی بالاترورساترازقرآن ،وجود دارد؟خداونددرآیه اول سوره مطففین میفرمایدویل للمطففین وای برکم فروشان وقتی خداونددرموردکم فروشان چنی بفرماید،پس چگونه است حال آن کسی که همه اموال مردم راچپاول کند؟ .

پى نوشت ها:
1 ) وسائل ، ج 6،ص 276و277 .
2 ) بحارالانوار،جلد46صفحه 34
3 ) بحارالانوار،جلد46،صفحه 96
4 ) لهوف ص
5 ) اعلام الوری
6 ) لهوف سیدبن طاووس ص 209آخرکتاب
7 ) قاموس الرجال ج 4ص  / 271وقایع الایام خیابانی صیام ص 63 / مقاتل الطالبین ص 96شرح
8 ) البرهان ج 2 ص 243 با تلخیص و تصرف
9 ) القاب الرسول وعترته ص 53 .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان