سروده‌هایی به مناسبت ایام مخصوص زیارت امام رضا(ع)؛گره گشوده ز کارم به طرفةالعینی به نام پاک جوادش چو داده‌ام قسمش

۲۳ ذی‌القعده به روایتی روز شهادت امام رضا علیه‌السلام و ایام زیارتی خاص حضرت است.به این مناسبت اشعار پر احساس شاعران آیینی کشورمان را مرور می‌کنیم.

سروده‌هایی به مناسبت ایام مخصوص زیارت امام رضا(ع)؛گره گشوده ز کارم به طرفةالعینی به نام پاک جوادش چو داده‌ام قسمش

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، 23 ذی‌القعده به روایتی روز شهادت امام رضا علیه‌السلام و ایام زیارتی خاص حضرت است. این روزها که دنیا و کشورمان اسیر چند گرم ویروس شده و به همین دلیل نمی‌توانیم همچون گذشته آداب زیارت امام هشتم را به صورت کامل انجام دهیم، بسیاری از دل‌ها برای زیارت امام رضا پر می‌کشد. 

در زیر چند شعری در وصف ایام خاص زیارتی امام رضا علیه‌السلام را از نظر می‌گذرانید: 

نشسته‌ام به رواقی به گوشه حرمش
رها رهای رها زیر آبشار غمش

یقین به چشمه تسنیم دوست متصل است
که نور می‌چکد از روزن سپیده دمش

چه سال‌ها که هم‌آوای نوبتی‌خوانان
رسیده است به گوشم طنین زیر و بمش

به کاظمین و به مشهد سلام و عرض ادب
به حس و حال غریبانه شبیه همش

دم مسیح خراسان به لطف حق گرم است
برایتان چه بگویم ز لطف دم به دمش

چو پا گذاشت به ایران هزار چشمه شکفت
 هزار جان گرامی فدای هر قدمش

هوای روضه رضوان اگر به سر داری
بیا به سمت خراسان و روضه ارمش

به پادشاه و گدا و به عارف و عامی
خبر دهید که عام است سفره کرمش

گره گشوده ز کارم به طرفةالعینی
به نام پاک جوادش چو داده‌ام قسمش...

هر آنچه داده به من لطف بی‌کران بوده‌ست
که راضی‌ام به زیادش که قانعم به کمش

شهید عشق شد و آرمید کنج بهشت
هر آن که رقص‌کنان رفت زیر تیغ غمش

چه افتخاری از این افتخار بالاتر
که شاعرش شده‌ام زیر سایۀ علمش

چه می‌شود که شبی نامۀ سیاه مرا
بگیرد و بنوازد به گوشۀ قلمش

سپاه منتقمانش همیشه بیدارند
یکی خبر برساند به اولیای دمش

نمی‌کنیم دل از این حرم، از این درگاه
قسم به مادر بی‌بارگاه و بی‌حرمش...

سعید بیابانکی

ذکری‌ست مدام بر لب چشمانم
شرمنده‌تر از همیشه‌ام، ویرانم
با حال خراب و سر به زیر آمده‌ام
آداب زیارت تو را می‌دانم

در این همه ازدحام خلوت کردم
در همهه مدام خلوت کردم
امشب که حرم شلوغ‌تر هم شده است
بی‌دغدغه با امام خلوت کردم

سیدضیاءالدین شفیعی

دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست

با قطاری کهنه و ارزان به پابوس آمدم
تا نگویند: این زیارت فی سبیل الله نیست!

عشق‌بازی با زیارت فرق دارد، این حرم
در نگاه عاشقان تنها زیارتگاه نیست

زائرت را بی‌خود از خود می‌کنی، با این حساب
در حرم جایی برای آدم خودخواه نیست

از کبوترهای روی گنبدت آموختیم
«عبد اگر بالا نشیند کسرِ شأن شاه نیست»

«بندۀ شاه خراسانم که لطفش دائم است
ورنه لطفِ شیخ و زاهد، گاه هست و گاه نیست

حسین طاهری

از هر چه غصه دارد و غم، می‌شود رها
هر سائلی به خدمت این شاه می‌رود

اینجا بهشتِ رویِ زمینِ فرشته‌هاست
از کوی تو فرشته به اکراه می‌رود

باب‌الجواد راه ورودی به قلب توست
حاجت رواست هر که از این راه می‌رود

فاطمه‌ نانی‌زاد

کم کم مسافران سحر را خبر کنید
با ذکر یا حسین به مشهد سفر کنید
خود را میان صحن رضا دربه در کنید
شب تا اذان صبح به گنبد نظر کنید

داریم اهل رحمت مخصوصه می‌شویم 
آماده زیارت مخصوصه می‌شویم 
باید تمام همت خورا به کار بست
حالا که بار عام شده کوله بار بست
یا جبر عشق در به‌روی اختیار بست
دل را به حلقه‌های ضریح نگار بست

در طوس برگزار شده اعتکاف ما
صد حجِ واجب است ثواب طواف ما

شکرخدا که از فقراییم تا ابد
از حاجیان کوی رضاییم تا ابد
پیش رضا کنار خداییم تاابد
ما راهیان کرببلاییم تا ابد

در صحن کهنه بود که تأیید ما رسید
آقا نگاه کرد و روادید ما رسید

ای کربلا نرفته حرم را بهانه کن
دل را بیا به جاده‌ مشهد روانه کن
یک گوشه‌ای ز صحن رضا آشیانه کن
پیش کریم نوکری عاشقانه کن

آنجا برات کرببلا زود می‌رسد 
هی خون دل نخور به‌خدا زود می‌رسد 
آقا خودش غریب و به فکر غریب‌هاست
مرثیه‌خوان روضه یابن شبیب‌هاست
هرشب دلش شکسته‌ شیب الخضیب‌هاست
آزرده از مزاحمت نانجیب‌هاست

یک عمه بود و لشکر اوباش بی‌حیا
عالم فدای شیرزن دشت کربلا

سیدپوریا هاشمی

بسکه‌ ای زهر تو از تیغ دل آزارتری
جگرم سوخت که از شعله شرربارتری

از دلِ خونِ حسن، تا جگرِ زخمِ حسین
سوخت بر حال دلم، بسکه تو خونبارتری

سینۀ زخمیِ مادر ز تو یادم آمد
یعنی ای زهر ز مسمار تو مسمار تری

ظُهر زَهرم دهی و عصر عزادار شوی!
یابن هارون! تو ز هر شمر تبهکارتری

اِبنِ ملجم که به قدّاریِ خود می‌نازید 
تو از آن قلدرِ بی واهمه قدّارتری

دستت آغشته به قتلِ دو امام است، خبیث!
از معاویۀ بَد ذات تو بی عارتری

تیرِ قلبم که نشد، وَرنه نشان می‌رفتی
تو در این مرحله از حرمله خونخوارتری

نَه تو معصوم کُشی، بلکه تو مظلوم کُشی
ظالم! از هر چه جفاکار، جفاکار تری

من چه کردم به تو اینگونه شهیدم کردی؟
تو ز هر خار و خسِ پَست، خَس و خارتری

به زمین خوردنَم از دور چه بَد خندیدی
تو ز ابلیس هم ای خصم، گنهکارتری

دیدی از جورِ تو بدجور به خود می‌پیچیم
گفتی از جدِّ غریبت تو گرفتارتری

گر لگدمالِ سُمِ اسب نکردی بدنم
نشد ای پَست، وگرنَه تو سزاوار تری

گفتی از غِیظ که هان! آنهمه انصار چه شد؟
از حسن هم تو دگر بی‌کس و بی‌یارتری

آمدی تا بشوی مطمئن از کُشتنِ من
چه شده از پسر من تو عزادارتری

«نه بقا کرد ستمگر، نه به جا ماند ستم»
به خدا از عمرِ سعد نگونبارتری

مادرم را به خدا در غمِ من سوزاندی
هر چه گویم ز پلیدیِ تو بسیارتری

محمود ژولیده

زیر ایوانِ طلا چشم ترم مخصوص ِ توست
جَلد خود کردی مرا! بال و‌ پرم مخصوص ِ توست

ضامن آهو شدی! پشتم به عشقت گرم شد
آبروداریِ روزِ محشرم مخصوص توست

رو زدم بر غیر و تا درها به رویم بسته شد
زائرم کردی و گفتی: این حرم مخصوص توست

رد نکردی از درِ باب ٱلجوادِ(ع) خود مرا
آمدم آقا! امیدِ آخرم مخصوص توست

مشهدت حجّ فقیران است و اطرافِ ضریح
هر چه می بینم تویی! دور و برم مخصوص توست

سر به دیوارِ حرم عشق شهادت داشت و
زائری می‌گفت آقاجان! سرم مخصوص توست

چشم‌هایش قطره قطره اشک، بعد از هر نماز...
دست بر سینه سلام ِ مادرم مخصوص توست

لااقل ایکاش امشب زائرت بودم! ولی-
نیستم...امّا حسابم کن! کرم مخصوص توست!

مرضیه عاطفی

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان