گروه سیاسی فردا: سعید حجاریان روزی میگفت ما دندانه کلید روحانی هستیم روز دیگر طراح نظریه انتقاد مخفی به دولت روحانی و حمایت علنی از او شد و دیگر روز چنان از روحانی عبور کرد که گویی از پیش از انتخابات سال92 سرسختترین مخالف او بوده است. یا فراموش نمیکنیم که محمدرضا تاجیک در سال92 چهطور ائتلاف یا اتحاد اصلاحطلبان با یک نیروی غیراصلاحطلب که روحانی باشد را توجیه میکرد و حالا میگوید اصلاحطلبان سرشناس که از روحانی حمایت کردند باید محاکمه شوند: «از حسن روحانی انتظاری نمیرفت که در کنار اصلاحطلبان باقی بماند، اما اصلاحطلبان سرشناس باید در پیشگاه تاریخ محاکمه شوند که چرا آبروی اصلاحات را بردند؟ و آرام آرام به مقطعی نزدیک میشویم که باید برباددهندگان سرمایه عظیم اصلاحات را در پیشگاه وجدان عمومی محاکمه کنیم... من باور دارم که در همان سال 92 نیز افرادی از جریان اصلاحات بودند که میتوانستند به عنوان نامزد نهایی اصلاحات معرفی شوند و نیازی نبود که اصلاحطلبان در زمین روحانی بازی کنند».(گفتوگو با روزنامه آرمان، 1397)
جلاییپور؛ از وسطگذاشتن آبرو برای روحانی تا انتقاد به دو خطای بزرگ رئیسجمهور
یا حمیدرضا جلاییپور که روزگاری میگفت باید آبرویمان را برای روحانی وسط بگذاریم بعد از انتخابات 92 به تندی به روحانی انتقاد کرد و گفت: «آقای روحانی پس از پیروزی بزرگ انتخابات 1396 دو خطای بزرگ انجام داد. یکی افرادی که در اطراف خود گمارد با پایگاه رأی خود قطع ارتباط کرد و ضعیف شد و تندروها بر دولت او تاختند. دوم اینکه خیلی از انتصابات روحانی در میان معاونان، وزیران و استانداران افراد قوی نیستند تا یاریگر روحانی باشند».(گفتوگو با روزنامه ایران، 1397)
عبدی از حمایت حداکثری تا درخواست استعفای روحانی
حتما سخنان عباس عبدی که اینروزها یکی از شخصیتهای پر کار اصلاحطلبان در ارائه نظریه محسوب میشود و ستوننویس ثابت روزنامه اعتماد هم شده است را فراموش نمیکنیم که در سال 95 یعنی قبل از آغاز دوره دوم ریاست جمهوری روحانی در گفتوگویی با خبرگزاری «فارس» گفته بود: «قضیه این است که جدا شدن اصلاحطلبان از آقای روحانی به این راحتی نیست یا آقای روحانی فکر کند اگر رای آورده این رأی ناشی از سبد خودش است و می تواند متمایز باشد. چنین چیزی امکان ندارد و تردید نکنید اصلاح طلبان دور بعد از آقای روحانی دفاع میکنند و اصلانباید ذرهای تردید داشت». این شخصیت که خود را در مقام نظریهپردازی میداند حالا آنقدر خود را علیه روحانی نشان میدهد که در گفتوگو با هفتهنامه «صدا» در سال98 گفت: «رییس جمهور می تواند استعفا دهد و کنار برود و بعد، تصمیم بگیرند انتخابات زودرس برگزار کنند. البته، در اصل 131 قانون اساسی هست که مقام رهبری می توانند کسی را به عنوان رییس جمهور معرفی کنند تا زمانی که انتخابات مجدد برگزار شود. معاون اول هم همزمان استعفا دهد تا شایبه دیگری پیش نیاید. این راه هم وجود دارد. فکر نمی کنم این پیشنهاد، مشکل حقوقی داشته باشد. در مملکتی که تصمیمات زیادی تحت عنوان تشخیص مصلحت و... می گیرند، خیلی نباید در بند قانونی بودن این کار بود. کشوری که امور عادی خود را با شیوه های خاص و فراقانونی پیش می برد حالا که به این وضعیت خطرناک رسیده باید در بند قانون شود؟»
علویتبار و قدرتطلب نامیدن روحانی
علیرضا علویتبار دیگر تئوریسین اصلاحطلب هم فارغ از این تناقضگوییها نیست. او که در سال92 در کنار دیگر اصلاحطلبان حامی همهجانبه روحانی بود حالا روحانی را متهم به قدرتطلببودن میکند: «برای آقای روحانی ماندن در عرصه قدرت ایران مهمترین نکته است». (گفتوگو با ماهنامه اندیشه پویا، 1397)
اجرای سیاست فرار از روحانی برای بازیابی آبروی از دسترفته
همه این تناقضات نظرهای اصلاحطلبانی است که مدعی ارائه نظریات سیاسی و راهگشا برای سیاست ایران هستند؛ افرادی که وقتی روحانی را وسیلهای برای بازگشت به قدرت میدیدند با او ائتلاف کردند و هنگامی که نامزد مورد حمایتشان نتوانست به نیازهای جامعه پاسخ دهد و از پس مسئولیتهای ریاستجمهوری برنیامد سعی کردند با چرخشی بزرگ خود را مخالف او جلوه دهند تا مردم چنین تصور کنند که روحانی جدای از اصلاحطلبان است؛ البته اعتراضات بخشی از مردم در دو مقطع دیماه96 و آبانماه98 نشان داد که نهتنها چنین سیاسی از سوی اصلاحطلبان موثر نبوده بلکه عکس آن رخ داده است و مردم بخش اعظم مشکلات را ناشی از تصمیمات اصلاحطلبان میدانند.
ندادن لیست برای گریز از شکست بزرگ
اصلاحطلبان هرچه به پیش آمدند دریافتند که دیگر نمیتوانند در عرصه انتخابات توفیقی داشته باشند زیرا میدانستند که دیگر سبد رأیی نزد مردم ندارند. به همین دلیل با پیشبینی زودهنگام و البته درست نتیجه انتخابات مجلس در سال98 اعلام کردند که لیستی ارائه نمیکنیم؛ هرچند همین جمعبندی هم مورد توافق همه طیفهای اصلاحطلب نبود زیرا دیدیم که حزب کارگزاران سازندگی لیست مستقل خود را داد که البته با شکستی سنگین روبهرو شد. به همین دلیل بود که شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان پیش از انتخابات اعلام کرد که هیچ لیستی به صفت اصلاحطلبی منتشر نخواهد شد. آنها با دستاویز قرار دادن ردصلاحیت برخی از نیروهایشان چنین استدلال میکردند وقتی نیرویی وجود نداشته باشد، توان شرکت در انتخابات هم وجود نخواهد داشت اما پر واضح بود که هدف اصلی فرار از یک شکست سنگین بود.
اصلاحطلبان و چالش 1400
بعد از انتخابات مجلس، اصلاحطلبان با چالش تصمیمگیری درباره یک رویداد مهم سیاسی یعنی انتخابات ریاستجمهوری سال1400 مواجه شدند؛ طیفی از آنها بازگشت به جامعه و دوری از عرصه سیاسی را مطرح کردند تا با این روش دستِکم بخشی از سرمایه اجتماعی از دست رفته برای دورههای بعد انتخابات احیا شود اما بخش دیگری از آنها همچنان بر حضور در انتخابات تأکید میکردند. حتی بین آنهایی که قائل به مشارکت در انتخابات بودند هم اختلافاتی در چگونگی ورود به انتخابات به وجود آمد؛ بهنحوی که عدهای میگفتند هنوز میتوان با نیروهای غیراصلاحطلب مانند علی لاریجانی ائتلاف کرد و طیف دیگری بر هویت اصلاحطلبی و حمایت از یک نامزد کاملا اصلاحطلب تأکید میکردند. همه این تفاوت آراء در حالی بود که همه هم میدانتسند که دیگر نمیتوان بر پیام خاتمی مانند «تَکرار»کردنِ او در سال94 یا 96 حساب کرد زیرا طرفداران اصلاحات حتی از خاتمی هم عبور کردهاند و دیگر خاتمی از نفوذ کلام سابق در میان طرفداران جبهه سیاسی خود برخوردار نیست.
ورود موسویخوئینیها به تصمیمسازی اصلاحطلبان
چنین شرایطی و چنین اختلافاتی ادامه یافت تا آنکه شیخِ پشتپرده اصلاحطلبان یعنی سید محمد موسوی خوئینیها رخ نمود و با انتشار دو نامه سعی کرد که عرصه سیاسی را به دست بگیرد. نخستین نامه چند وقت اخیر او مربوط به سخنانی است که او خطاب به رهبر انقلاب مطرح کرد؛ نامهای طلبکارانه که گویی اصلاحطلبان هیچ نقشی در بهوجود آمدن مشکلات کنونی نداشتهاند و میتوانند در جایگاه نقد بنشینند و خطاب به رهبری تذکر دهند که کشور باید از چنین شرایطی نجات یابد! این نامه آنقدر بیمنطق بود که علاوه بر نیروهای اصولگرا بلکه بخش زیادی از اصلاحطلبان هم به آن انتقاد کردند. خوئینیها که تیرش در نامه به رهبری به سنگ خورد، سمت و سوی یادداشت اخیرش را به سیاست داخلی چرخاند و در یادداشتی که در کانال تلگرامیاش منتشر شد خطاب به اصلاحطلبان فرمان انتخاباتی صادر کرد که در انتخابات شرکت میکنیم و حتی اگر ردصلاحیت هم شدیم، باکی نیست زیرا چهره ردصلاحیتکنندگان را افشا میکنیم! در حقیقت خوئینیها با ادبیاتی تقابلی همجبههایهای خود را به نبرد انتخاباتی فراخواند تا از یک سو این شائبه به وجود آید که گویا او میخواهد از این پس جایگاه محمد خاتمی در بین اصلاحطلبان را بگیرد و از سوی دیگر سعی میکند چندماه به انتخابات مانده اصلاحطلبان را حول یک محور ثابت حرکت کرد.
تمسخر اصل انتخابات پیش از دستور تشکیلاتی خوئینیها
البته که تا حدی در بخش دوم هدفگذاری خود موفق بود زیرا تئوریسنهایی که تا پیش از این انتخابات ریاستجمهوری را سخره میگرفتند و خطر مسخ آن را گوشزد میکردند حالا به مدافعان شرکت در انتخابات تبدیل شدهاند. همین چندوقت پیش بود که عباس عبدی در یادداشتی در روزنامه اعتماد با زبان کنایه نوشت: « صلاحطلبان با وجود چنین حفرهای میان این دو وجه، چه میتوانند انجام دهند؟ در این وضعیت تکرار اقدامهای قبلی بیمعناست به دو دلیل یا به نتیجه نمیرسد، یا اگر هم منجر به نتیجه انتخاباتی شود برای کشور فایدهای ندارد. چرا به نتیجه نمیرسد؟ چون مردم دیگر حاضر به ورود در این بازی تکراری و ترجیح یکی بر دیگری از میان نامزدهای تاییدشده بسیار محدود نیستند. حتی اگر مردم هم حاضر به این کار شوند، نتیجه همین وضعیت تاسفباری است که پس از انتخابات سال 96 میبینیم. بنابراین اگر به جای انتخابات غیر راهگشای سال بعد، نهاد نخستوزیری را در قانون زنده کنند، خیلی بهتر است. حداقل رییسجمهور منتخب و دولت او 4 یا 8 سال روی دست ساختار نمیماند. به نحوی که نه میتوانند آن را قورت دهند و نه میتوانند آن را بالا بیاورند. ولی نخستوزیری این مشکل را ندارد. میتوان هر ماه یا هر سال یک نخستوزیر جوان و زبده و انقلابی را امتحان کرد و پس از مدتی، یا تجربه کسب میکنند و پیچ و خم کارها دست آنان میآید و مشکلات حل میشود. اگر هم نتوانستند مثل آب خوردن میتوان او را تغییر داد و یک امید کاذب و سراب دیگر به روی مردم گشود. حداقل از حالا کمتر دچار مشکل خواهند شد».
بعد از این یادداشت سعید حجاریان هم دل به دل او داد و در تکمیل یادداشت عبدی به با ادبیاتی استهزاگونه نوشت: «من برای آنکه نظر آقای عبدی لحاظ شود و ترکیب قانون اساسی برهم نخورد، پیشنهاد ایشان را اینگونه اصلاح میکنم که در انتخابات آتی فقط یک نامزد از سوی شورای نگهبان برای تصدی سمت ریاست جمهوری معرفی و تأیید شود. به این ترتیب اولا احزاب و نیروهای سیاسی تکلیف کار خود را پیش از موعد میدانند. ثانیا مردم سود و زیان ورود یا عدم ورود به انتخابات را دقیقتر محاسبه میکنند. ثالثا دعوایی میان نهاد اجرایی و نظارتی پدید نخواهد آمد، وانگهی در مصرف صندوق صرفهجویی میشود. رابعا در تولیدات سمعی و بصری و متنی صرفهجویی میشود و خبری از برنامه تلویزیونی و ستاد انتخاباتی و پوستر و... نخواهد بود. البته فکر نکنیم مردم از چنین انتخاباتی استقبال نخواهد کرد. چرا که به هر حال در کشور ما عدهای سخن، عمل و پروژه کلان آقای جنتی را حجّت میدانند. بر همین مبنا میتوان عدهای را هم بسیج و به سوی صندوق رأی دلالتشان کرد و گفت، چنانچه مُهر انتخابات 1400 در شناسنامهتان درج و کدملیتان ثبت نشده باشد، قادر به دریافت گذرنامه و گواهینامه و کارت بازرگانی و… نخواهید بود و حق استخدام و تحصیل و هر نوع ارتقاء هم از شما سلب خواهد شد».
نکته بسیار جالب این است که همین نیروهایی که تا چندروز پیش اصل انتخابات را به سخره میگرفتند حالا و بعد از دستور تشکیلاتی خوئینیها بازهم با بازی با کلمات سعی میکنند که شرکت در انتخابات را یک ضرورت انکارناپذیر برای اصلاحطلبان معرفی کنند؛ رویکردهایی متناقض که تنها از تئوریسینهای اصلاحطلب برمیآید.