روزنامه شهرآرا - محدثه شوشتری: هنوز خورشید از پشت دیوارهای بلند زندان بالا نیامده، باید وارد زندان شود. گاهی چند ساعت مانده به طلوع خورشید و گاهی از نیمهشب کارش شروع میشود. شب آخر زودتر از روزهای عادی، خودش را به زندان میرساند. در سکوت و تاریکی شب، شاید همه خواب باشند، اما او درکنار زندانیای که صبح باید حکم قصاص برایش اجرا شود، خواب به چشمانش نمیآید. زندانی اعدامی گویی میخواهد تمام خوشیها و ناخوشیها، حسرتها و آرزوهای سالهای زندگیاش را با او مرور کند؛ مثل ورقزدن کتاب در شب امتحان، یک دور از اول تا آخر....
برای زندانی شب آخر است و اگر پای چوبهدار، معجزه بخشش رخ ندهد، روز بعدی در کار نیست. برای همین روحانی ویژه شبهای اجرای حکم قصاص همراه او شده است. درددلهای اعدامی را میشنود، وصیتش را میگیرد، آرامَش میکند و مهمتر از همه قول میدهد برای گرفتن بخشش از اولیای دم، تا واپسین لحظات تلاش کند.
زمان در شب آخر بهکندی میگذرد؛ روحانی ساعتی را درکنار زندانی و ساعتی را درکنار اولیای دم مینشیند. او بارها قبل از این شب با اولیای دم صحبت کرده، اما آنها راضی به بخشش نشدهاند و حالا در لحظات پایانی، آخرین جملاتش را برای نجات زندانی از چوبه دار با آنها درمیان میگذارد.
ساعتی به اذان صبح مانده، روحانی شانهبهشانه زندانی وارد محوطه میشود؛ زمان اجرای حکم فرارسیده، صدای تند تپشهای قلب زندانی به گوش روحانی نزدیکتر است، اما تا آخرین تپش قلب امید به بخشش دارد.
روحانی ویژه شبهای اجرای حکم قصاص در هوای گرگومیش در محوطه زندان، پای چوبه دار تا آخرین نفسهای زندانی به امید گرفتن بخشش، میماند. دیالوگ آخر را چشم در چشم اولیای دم چند بار تکرار میکند. از اینجا به بعد، شنیدن دو جمله، خاطرات شیرین و تلخ را رقم میزند. اولیای دم یا میگویند: «از چوبه دار بیاورید پایین!» یا یک کلام میگویند: «قصاص!»
خودش کارش را نوعی مذاکره هم میداند که فن بیان میخواهد و تبحر در نرمکردن قلبهای دردکشیده و درانتظار قصاص. این روحانی تمام 20سالی که زندان مشهد را برای کار انتخاب کرده، از این شبها کم نداشته است. دکترای فقه و مبانی حقوق دارد و هم تحصیلات حوزوی، اما بودن درکنار آدمهایی که سرنوشتشان به زندان گره خورده است و کمک به آنها را به مسئولیت و مدیریت در هر ارگان دیگر ترجیح داده است.
در یکی از همین روزهای کرونایی در دفتر کاری حجتالاسلام محسن لزگی نشستهایم تا از سالهای کاریاش بهعنوان یک روحانی شاغل در زندان بگوید. شروع صحبتهایش فرهنگ بخشش را به آمار مرگهای کرونایی گره میزند و میگوید: بیماران کرونایی در یک لحظه قلبشان از تپش میایستد و هیچکس نمیتواند جلو آن را بگیرد، اما اینجا که نشستهایم، تپشهای قلب خیلی از آدمهای پشت این دیوارها، دست افرادی از جنس من و شماست که میتوانند زندگی ببخشند یا قصاص کنند. چیزی که به آنها میگویم این است که لذتی که در بخشش یک جان است در قصاص جان نیست.
حجتالاسلام محسن لزگی حالا بعد از دو دهه کار در زندان، در آستانه پنجاهسالگی است. درکنار اینکه یک روحانی است، مسئولیت اداره فرهنگی زندانهای خراسان رضوی را نیز برعهده دارد. آنچه در ادامه میخوانید، حاصل گفتوگوی ما با این روحانی است.
قبل از روایتهایتان، از انتخاب این شغل بگویید؛ چرا زندان را انتخاب کردید؟
با توجهبه سطح تحصیلات حوزوی و تحصیلات دانشگاهیام، موقعیتهای مناسب شغلی در سازمانها و ادارات مختلف داشتم، اما پشیمان نیستم که زندان را انتخاب کردم و هنوز هم با کوچکترین کمک به افرادی که از همه جا درمانده و مستأصل شدهاند، خوشحال میشوم. امیدبخشی به زندانیان و آرامکردن آنها، حس خوشایند و رضایتبخشی دارد که آن را به مناصب و مشاغل دیگر ترجیح دادم.
قطعا در مدت 20سالی که در زندان مشهد مشغول به کار هستید، شاهد اجرای بسیاری از احکام قصاص بودهاید. چه چیزی از صحنه اجرای حکم اعدام برای شما دردناکتر است؟
اینکه زندانی اعدامی بخشیده نشود و قصاص شود. گرفتن بخشش اصلا ساده نیست. کاری بسیار سخت و خیلی از اوقات، نشدنی است. در بعضی پروندههای اعدامی تا 10 جلسه هم با خانواده مقتول مذاکره کردهام، اما تنها حرفشان، اجرای حکم است و بس. شب آخر هم با اولیای دم دوباره صحبت میکنم و نمونههای بسیاری را هم در این سالها شاهد بودهام که در لحظات آخر، حاضر به بخشش شدهاند.
درباره کار یک روحانی ویژه شبهای اجرای حکم قصاص بیشتر توضیح دهید.
ما امیدبخشی به زندانیان اعدامی و سایر زندانیان را بهعنوان یک کار فرهنگی در زندان انجام میدهیم. تصور کنید فردی که محکوم به حبس ابد یا حبس کوتاهمدت و طولانیمدت یا قصاص است، حتی یکساعت هم برایش در زندان سخت میگذرد. اگر آنها امید به زندگی نداشته باشند، اصلا طاقت نمیآورند؛ لذا یکی از کارهای روحانی، امیددادن به زندانی تا آخرین نفس و حتی تا پای چوبه دار است. ممکن است یک زندانی در آخرین لحظات و پای چوبه دار بخشیده شود و نجات یابد.
کار دیگر ما گرفتن وصیتنامه زندانی است. همراهشدن با او در شب آخر اجرای حکم، آرام کردن او، شنیدن درددلهایش و تلاش برای گرفتن بخشش، از دیگر وظایف ماست. درواقع نقش روحانی، مذاکرهکننده بین فرد محکوم به اعدام و خانواده اولیای دم است. در این مسیر، هم هنر مذاکره مهم است و هم راهآمدن و بخشش خانواده مقتول.
به طور معمول آخرین صحبتهای یک زندانی اعدامی با یک روحانی در لحظات پایانی عمرش درباره چیست؟
بعضیها خیلی حرف دارند و برخی ناامیدند و ساکت. اما بهطورمعمول بیشتر آنها از آرزوهایشان میگویند. اظهار پشیمانی میکنند. طلب بخشش دارند. درخواست دیدار خانوادهشان را دارند. به ما وصیت میکنند. حتی توصیههایی به افراد بیرون از زندان میکنند؛ مثل اینکه «بگویید مردم به خشم و احساسات خودشان غلبه کنند تا به سرنوشت ما دچار نشوند.» درواقع زندانی قصاصی میداند فردا طلوع آفتاب را نمیبیند.
ما نمیدانیم کی قرار است قلبمان از تپش بایستد، اما آنها میدانند که چه زمان و ساعتی نفسشان به آخر خواهد رسید؛ برای همین ثانیهبهثانیه شب آخر برای آنها زجرآور است. ما بهعنوان روحانی با آنها صحبت میکنیم و درکنارشان هستیم. خیلی از آنها که بیرون از زندان اصلا قرآنخوان و اهل راز و نیاز نبودهاند، در این لحظات شروع به مناجات و قرآنخواندن و حاجتخواستن از خدا برای نجات از چوبه دار میکنند. شب سختی است و نمیتوان آن را با کلمات توصیف کرد.
با گفتمان و هنر مذاکره چقدر موفق میشوید اعدامیها را از چوبه دار نجات دهید؟
در این 20سال کاریام در زندان مشهد موارد فراوانی بوده است که تعدادشان را به خاطر نمیآورم.
از آخرین موردی که توانستید یک اعدامی را در لحظه آخر کشیدن اهرم طناب دار نجات بدهید، برایمان بگویید.
در یک نزاع، جوان بیستوسهسالهای، جوان دیگری را به قتل رسانده بود. با پدر و مادر مقتول چندمرحله که مذاکره کردیم، راضی به رضایت نشدند. دقیقا 40دقیقه قبل از اعدام توانستم اول پدر مقتول را راضی کنم و بعد مادرش را. صحنه اعدام آماده شده بود، اما با رضایت اولیای دم صلوات فرستادیم تا کار تمام شود و زندانی از قصاص نجات یابد. اما در یک لحظه دوباره مادر مقتول، نظرش را تغییر داد و فریاد زد که باید قصاص شود.
چارهای نبود؛ قصاص حق شرعی و قانونی خانواده مقتول است. زندانی را دوباره بالای چوبه دار بردند تا حکم اجرا شود. همان موقع من برای آخرین تلاش گفتم «مادر! این لحظه آخر است؛ با اعدام قلبت آرام نخواهد شد.» و اشاره کردم به توصیههای امامرضا (ع) درخصوص بخشش. در همان لحظه، مادر مقتول، هنوز طناب دار کشیده نشده بود، فریاد زد «بیاورید پایین، بخشیدم.»
زندانی محکوم به اعدام دیگری داشتیم که در سالهای زندان، در اقدامات مفید برای زندانیان بسیار فعال بود. بهکرات سراغ خانواده مقتول رفتم، اما رضایت ندادند. روز اعدام رسید و باز هم راضی نشدند. اصرار کردم به اولیای دم که یکماه دیگر هم به این جوان فرصت زندگی بدهند. آنها یکماه را پذیرفتند. بعد از یکماه دوباره لحظه اعدام رسید و همچنان اصرار داشتند به قصاص، اما درعین ناباوری لحظه آخر بخشیدند. با این بخشش، زندانی که فرزندان کوچکی داشت، توانست سر خانه و زندگیاش بازگردد. در طول هفتسالی که از زمان زندانیشدن تا اجرای حکمش گذشته بود، به حد کافی در زندان متنبه و نادم شده بود و واقعا شرایط بازگشت به جامعه را برای زندگی سالم داشت.
شده برای قاتلی دلتان بسوزد یا هنگام اجرای حکم قصاص گریهتان بگیرد؟
همهی ما انسانیم و احساس داریم. وقتی تا یک لحظه قبل از جاندادنش امید بسته بودم که بتوانم بخشش را از اولیای دم بگیرم، لحظه جاندادنش قطعا تحت تأثیر قرار میگیرم. البته نکته شایانتوجه این است که باید میان فردی که در یک لحظه مرتکب قتل شده و فردی که ذاتا جانی و قاتل است، تفاوت قائل شویم. برخی از افراد شاید سزاوار بخشش نباشند و حتی افکار عمومی منتظر اعدام آنها باشند؛ این افراد اعدامی، برای اینکه ما روحانیون هم برای زندگیشان تلاش کنیم، جایی باقی نگذاشتهاند. نمونه آن، قاتلان کودکان یا دختربچههایی هستند که مورد تجاوز و جنایت این افراد قرار گرفتهاند. روحانی با شناختی که سالها از فرد اعدامی کسب میکند، درصورت متنبهشدن و آمادگی آن فرد برای بازگشت به زندگی سالم، همه تلاش خود را برای گرفتن رضایت به کار میگیرد.
گفته میشود برخی از اولیای دم درازای بخشش و اجرانشدن حکم قصاص، مبلغ دیه را و در مواردی حتی مبالغ بیشتر از دیه را مطالبه میکنند. پول چقدر در سرنوشت زندانیهای اعدامی نقش دارد؟
خیلی از خانوادهها بدون گرفتن یک ریال دیه، قاتل را میبخشند، اما در مواردی هم داریم که از قصاص گذشتهاند، اما باید دیه مقتول داده شود و، چون زندانی پولی ندارد، سالهای سال در زندان میماند؛ لذا از خیران خواهش میکنم که درکنار کمک به زندانیان جرایم غیرعمد، به زندانیان قصاص نیز که حکم اعدام دارند، توجه کنند. در مواردی اگر دیه مقتول پرداخت شود، این زندانیها از قصاص نجات پیدا میکنند.
و، اما سخن پایانی شما درباره قصاص پای چوبه دار چیست؟
قصاص حق خانواده مقتول است، اما لذتی که در بخشش جان کسی و پایینآوردنش از چوبه دار است، قطعا در قصاص نیست. پروندههای قتل تا زمان اجرای حکم، زمانبر است و در این مدت کسی که مرتکب قتل شده، به حد کافی در زندان متنبه و پشیمان میشود و سختیهای حبس را تحمل میکند؛ بنابراین این فرد را میتوان به جامعه بازگرداند.
توصیهام به جوانان این است که خشم خود را در هر لحظه کنترل کنند. خیلی از جوانان کمسنوسالی که محکوم به قصاص میشوند، میگویند که فقط در یک لحظه اشتباهی مرتکب شدهاند، اشتباهی که به قیمت جانشان تمام میشود.
به خانوادهها هم توصیهام این است که رابطه خوبی با جوانانشان داشته باشند تا آنها از نظر احساسی و روانی تخلیه شوند و کمبودها و فشارهای روانی در جامعه، آنها را از حالت عادی خارج نکند؛ مبادا دست به اشتباهی بزنند که راه برگشت از آن راحت نباشد یا حتی در خیلی از موارد، نشدنی باشد.پشیمان نیستم که زندان را انتخاب کردم و هنوز هم با کوچکترین کمک به افرادی که از همه جا درمانده و مستأصل شدهاند، خوشحال میشوم.
امیدبخشی به زندانیان و آرامکردن آنها، حس خوشایند و رضایتبخشی دارد که آن را به مناصب و مشاغل دیگر ترجیح دادم.گرفتن بخشش اصلا ساده نیست. کاری بسیار سخت و خیلی از اوقات، نشدنی است.یکی از کارهای روحانی شب اعدام، امیددادن به زندانی تا آخرین نفس و حتی تا پای چوبه دار است.بعضیها خیلی حرف دارند و برخی ناامیدند و ساکت. اما بهطورمعمول بیشتر آنها از آرزوهایشان میگویند.ثانیهبهثانیه شب آخر برای آنها زجرآور است.
شب سختی است و نمیتوان آن را با کلمات توصیف کرد.از خیران خواهش میکنم که درکنار کمک به زندانیان جرایم غیرعمد، به زندانیان قصاص نیز که حکم اعدام دارند، توجه کنند.قصاص حق خانواده مقتول است، اما لذتی که در بخشش جان کسی و پایینآوردنش از چوبه دار است، قطعا در قصاص نیست.خیلی از جوانان کمسنوسالی که محکوم به قصاص میشوند، میگویند که فقط در یک لحظه اشتباهی مرتکب شدهاند.