آنچه درباره گنجینه خواف نمی‌دانیم

شهید سیدحسن مدرس از موثرترین و هوشمندترین شخصیت های تاریخ معاصر ایران است که به رغم شهرت، سوگمندانه همچنان ناشناخته باقی مانده است.

آنچه درباره گنجینه خواف نمی‌دانیم

یکی از منابع اصیل و خواندنی که همزمان می تواند روزنه ای برای شناخت اجمالی چهره علمی و نیز عظمت روح و میزان بزرگ منشی و فداکاری وی باشد، کتاب «گنجینه خواف» است.
«خواف» اشاره به نام یکی از شهرستان‌های استان خراسان رضوی است که در 250 کیلومتری جنوب غربی مشهد واقع است. زندگی سراسر مبارزه و فداکاری مُدرّس، با یک دوره طولانی از تبعید و حبس در این شهر کوچک به پایان می رسد؛ به تعبیر خود او:« در مَحبسی که مسلمان نشنود و کافر نبیند.»

 مدرس می گوید: «در دالانچه ای که تقریباً دو ذرع و چهاریک، در یک ذرع و چهاریک بود، گلیمچه ای تقریباً دو ذرع در یک ذرع انداخته با پوستین نیمداری که داشتم در آنجا منزل کردم و اغلب اوقات درب آن دالانچه باز نبود. در امور زندگی هم فقط اسم نان و آبی برده می شد.»

از نظر بهداشت و نظافت نیز «نوایی»، یکی از مأموران سرشناس نظمیه وقت گفته است:« به دیدن او به خواف رفتم. یک چشمش نابینا شده و موی سر و ریشش دراز و ژولیده و پشت او خمیده بود». مدرس خود  در جایی از این کتاب می نویسد:« تقریباً یک سال است که سرم تراشیده نشده ...»، و در مناجات شبانگاهی اش می گوید: « الهی! من یک نفر شخص عادی بیش نیستم. من کجا و این همه ناملایمات کجا؟!»

با این حال، خودش می نویسد:« از جمله اعمالی که در مدت حبس، تکرار آن را روز و شب اهمیت می دادم، سجده شکر بود.»

این دوره، « نُه سال و یک ماه و بیست و چهار روز» به درازا کشیده و با شهادت مدرس خاتمه یافته است. در غالب این مدت، مأموران و زندانبانان، بنا به دستور، با وی سخت می گرفته اند؛ تا جایی که به آنان می گوید:« اگر مقصود تلف کردن من است، چرا این رویه و تضییقات غیر مرسوم و غیر عادی را پیش گرفته اید که مرا زجرکُش کنید؟!»

شهید مدرس می گوید: ماموران که معتاد هم بودند، «خیلی نادراً به من سرکشی می‌کردند. در امورات و معیشت من هم حتی آب و نان، بسا می‌شد که از موقع خود به تأخیر می‌افتاد.» تا اینکه از بخت خوش، یکی از دو مامور معتاد جای خود را به مامور جدیدی به نام « ناصرقلی خان جوانشیری» می دهد، و مدرس او را «اهل فضل و کمال» و دارای استعداد می بیند، به درخواست او مبنی بر تدریس معقول و عرفان پاسخ مثبت می دهد!

این شهید سعید می گوید:« ناصر قلی خان چند روز بعد از ورود، اظهار اشتیاق به مذاکره علمی نمودند. سوال کردم از چه مقوله ای؟ گفتند: از عرفان و معقول ... این مسئله خیلی موجب حیرت شد»، ولی چون دیدم که بذر کمال در او « هنوز نپوسیده و در مقام نموّ است ... بنابراین مهیا شدم که شروع کرده به قدر استعداد، این بذر کِشته در قلب ایشان را آبیاری کنم. شب ها، الّا نادراً، بعد از فراغ از نماز و اعمال مرتّبه، تقریباٌ شبی دو ساعت قبل از صرف شام مشغول حال و قال می شدم ...».

بخشی از آنچه مدرس بدون دسترسی به هیچ منبعی برای مطالعه، و با آن همه آزار جسمی و فشار روحی به این مامور نظمیه تدریس کرده است، اینک در کتاب «گنجینه خواف» که نام انتخابی خود اوست، و « مشتمل بر یک مقدمه و چهل درس و یک خاتمه» در دسترس ما است. موضوعات و مباحث این درسها عمدتاٌ حول چهار محور خودشناسی، انسان شناسی، هستی شناسی و خدا شناسی است که نشان از عمق بینش و مقام بلند علمی و معنوی آن بزرگوار است.

علاوه بر این درس ها، بخش نخست کتاب، یادداشت های روزانه شهید مدرس است که آن هم از جهات گوناگون خواندنی و درس آموز است و در خلال آنها موضوعات و نکات مهمی یافت می شود که در سایر منابع نیست؛ مانند تفسیر شهید مدرس از عبارت معروف «اَلّناسُ عَلی دین مُلُوکهِم» و یا نظر او راجع به مجازات زندان در اسلام و آثار آن.

داستان پیدایش این نوشته ها نیز به نوبه خود شنیدنی است. ظاهراً مدرس آنها را به یکی از ماموران می دهد تا به تهران و به دست فرزندش برساند. به هردلیل این اتفاق نمی افتد، و بعدها معلوم می شود که «دکتر مهدی ملک زاده»، طبیب وقت ژاندارمری، یادداشت ها را از شخصی که آن را در اختیار داشته خریداری کرده و سپس نزد ورّاث او باقی مانده است.

سال های سال بود که محققان از وجود چنین گمشده ای، البته با نام های مختلف یاد می کردند؛ بدون اینکه کسی از سرنوشت آن خبر داشته باشد؛ تا اینکه نوه دکتر ملک زاده، یعنی خانم دکتر شیرین بیانی، استاد گروه تاریخ دانشگاه تهران، در سال 1381 پاکت سربسته ای را در میان اشیای بازمانده از پدر بزرگ خود می یابد که بر روی آن نوشته شده بود: «یادداشت های مربوط به مدرس».

ایشان پاکت مزبور را برای تحقیق و بررسی به « دکتر نصرالله صالحی» می سپارند، و در نتیجه معلوم می شود که «محتویات درون پاکت، در واقع همان دست نوشته های مرحوم مدرس در دوران حبس و تبعید در خواف است که در برخی منابع به آن اشاره شده و تا کنون محل نگهداری آن معلوم نبوده است و برخی احتمال از بین رفتن آن را می داده اند.»

خوشبختانه این کتاب در سال 1385 با نام « گنجینه خواف (مجموعه درس‌ها و یادداشت‌های شهید سید حسن مدرس در تبعید)» برای نخستین بار به همت انتشارات طهوری منتشر شده است. این کتاب را سالها پیش خوانده و به تازگی بازخوانی کرده ام. در سالگرد شهادت این اسطوره دینی و سیاسی میهن عزیزمان ایران، به سهم خود از همه آنان که در آماده سازی و نشر «گنجینه خواف» زحمت کشیده اند، سپاسگزارم و خواندن این کتاب را به شما نیز توصیه می کنم.

*استاد دانشگاه تهران و نماینده مجلس خبرگان رهبری

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان