بعثت انبیا صرفاً پیام رسانی نیست بلکه پیامبران الهی مسؤولیت هدایت انسانها به سوی خدا را به عهده دارند و هدایت تنها با بیان احکام الهی حاصل نمیشود بلکه ایمان راسخ انبیا به آنچه آوردهاند و تجلّی آن در اعمال آنها در هدایت مردم نقش اساسی دارد؛ زیرا نقش تربیتی طرز عمل و رفتار مربّی و حالتها و صفات او در افرادی که تحت تربیت او قرار دارند، به مراتب بیشتر از گفتار او است.
در مورد مدّت و امتداد زمان عصمت انبیا در میان مسلمانان اختلافاتی به چشم میخورد که به طور کلّی میتوان از این جهت آنها را به سه گروه تقسیم کرد:
1 ـ مذهب امامیه که انبیا را از تاریخ ولادت تا کسب فیض لقاء اللّه معصوم و پاک از گناه میدانند.
2 ـ معتزله عقیده دارند که انبیا از زمان بلوغ شرعی معصوم علی الاطلاق میباشند و قبل از شروع نبوّت به کفر و گناهان کبیره آلوده نگشتهاند.
3 ـ اشاعره و از آن جمله فخر رازی است که انبیا را از زمان شروع نبوّت دارای مقام عصمت میداند.
امّا آنچه از روایات متواتر و اجماع مطلق مکتب امامیه به نظر میرسد همان عصمت مطلقه انبیای الهی است که خود از ضروریات مکتب محسوب میگردد و قبل و بعد از بعثت را شامل میشود.
مقدّس اردبیلی میفرماید:
«اعتقاد باید کرد که پیغمبر معصوم است از همه گناهان صغیره و کبیره عمداً و سهواً، پیش از پیغمبر شدن و بعد از آن»[1].
بعثت انبیا صرفاً پیام رسانی نیست بلکه پیامبران الهی مسؤولیت هدایت انسانها به سوی خدا را به عهده دارند و هدایت تنها با بیان احکام الهی حاصل نمیشود بلکه ایمان راسخ انبیا به آنچه آوردهاند و تجلّی آن در اعمال آنها در هدایت مردم نقش اساسی دارد؛ زیرا نقش تربیتی طرز عمل و رفتار مربّی و حالتها و صفات او در افرادی که تحت تربیت او قرار دارند، به مراتب بیشتر از گفتار او است. از این رو باید عوامل بازدارنده از گناه و خطا به اندازهای در پیامبر نیرومند باشد که به
کلّی از گناه به دور بوده و از مصونیت کامل نسبت به گناه و مخالفت احکام الهی برخوردار باشد و هیچ نقطه تاریکی در صفحه حیات او پیدا نشود.
بیگمان اگر پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله در طول عمر خویش اندکی به پرستش و ستایش بتها میگرایید، بزرگترین بهانه را به دست مخالفان خویش میداد؛ کسانی که در تأیید راه و روش خود میگفتند: آیا ما را از آنچه پیش از این، خود میپرستیدی نهی میکنی؟ در مورد سایر پیامبران علیهمالسلام هم همین مطلب صدق میکند.
[1] اصول دین ، مقدّس اردبیلی : 53 ؛ بحارالانوار : 11/72 ، باب 4 .