عصر ایران؛ مهرداد خدیر- شعف خود از پیروزی دکتر مسعود پزشکیان را انکار نمیکنم ولیاین یادداشت نه در ابراز آن احساس یا بیان تمام جوانب رخداد بزرگ نیمه تیر 1403 که در ذکر 20 خطای فاحش اصولگرایی ایرانی در انتخابات اخیر است که شکستی تاریخی و فاحش را برای آنان رقم زد. به ویژه این که نام خود را به «جبهه انقلاب» تغییر داده بودند تا کل انقلاب 57 را به نام خودشان سند بزنند:
1. مناسبات رانتی؛ طی هفته گذشته هر بار که از عباس عبدی تحلیلگر سیاسی دربارۀ اصولگرایان پرسیده شد این جمله را گفت که چون مناسبات آنها رانتی است و از درون این روابط خبر ندارد نمی تواند به آنان بپردازد. اما در واقع پاسخ داده بود. چون جان کلام همین است. آنها در مناسباتی رانتی سامان داده شدهاند و به خاطر همین در هر رقابت واقعی کم میآورند.مسعود پزشکیان اما از هیچ رانتی برخوردار نبوده و تنها نماینده مجلس بوده با رأی مردم تبریز و یک دوره هم نایب رییس مجلس باز با رأی نمایندگان. آن هم دورهای که مجلس به اراده و علاقهٔ عمومی نزدیکتر بوده است. قبل از آن نیز وزیر موفقترین دولت بعد از انقلاب در تمام شاخص های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی بوده در دولت دوم خاتمی.
در مقابل اما سعید جلیلی قرار داشت که به سایه نشینی میبالید و در هیچ رقابتی برنده نشده است. باقر قالیباف هم در هیچ یک از ادوار گذشته نتوانست رییس جمهور شود و اگر رییس مجلس شد به خاطر انتخابات غیر رقابتی 98 و 1402 بود. به بیان دیگر اصول گرایی ایرانی برنده مسابقه بی رقیب است و این را فراموش کرده بودند.
2. انقلاب و ضد انقلاب؛ اصول گرایی ایرانی در هر انتخابات یک نام تازه برای خود برمی گزید. اوج انحصار طلبی خود را وقتی نشان دادند که نام خود را «جبهه انقلاب» گذاشتند. انگار که دیگران ضد انقلاباند. خودشان هیچ توجیهی و توضیحی در این باره نداشتند که اگر آنها جبهه انقلاباند آیا مسعود پزشکیان ضد انقلاب است؟ اگر نه آن نام چیست و اگر آری آیا اکنون یک ضد انقلاب رییس جمهور شده است؟!
احتمالا از حالا تا آخر شب حسین شریعتمداری به این موضوع می اندیشد که پزشکیان را چه بنامد؟ اگر انقلابی است چرا او را از جببه انقلاب بیرون گذاشتند؟ اگر ضد انقلاب است چرا رأی او را به حساب کلیت می گذارند و این چه ضد انقلابی است که رییس جمهوری ایران می شود؟ پزشکیان اتقلابی است اما نه از جنس انقلاب ندیدهها که از جمس انقلاب 57 و همین عنوان «جبهه انقلاب»خطای فاحشی بود که مرتکب شدند. اگر طرف مقابل می گوید «جبهه اصلاحات» به خاطر این است که آنان را با این عنوان پذیرفته اند و مدعی دیگری ندارد ولی کی گفته این جماعت انقلابیاند و پزشکیان نیست؟
3. نسبتهای دروغ؛ خطای سوم این بود که به دروغ چنگ زدند و به پزشکیان نسبتهایی دادند تا او موفق نشود. از گران کردن قیمت بنزین تا سوء تعبیر از عبارتی که درباره سردار سلیمانی به کار برده بود. آن قدر دروغ گفتند که به آدم حال تهوع دست میداد.
4. دولت سوم روحانی؛ جوری میگفتند «دولت سوم روحانی» که انگار روحانی، نتانیاهو بوده است. اما همین هم به ضررشان شد. چون وزیر روحانی نبوده و باعث شد نام خاتمی مطرح شود و بگویند دولت سوم خاتمی و در مناظره گفت: مردم! زمان خاتمی وضع شما بهتر بود یا حالا؟ فکر این را نکرده بودند. خاصه آن دو نابغه مناظرهها.
با این حال نهایت بیاخلاقی را در حق رییس جمهوری سابق به کار بردند تا از سه سال دولت مرحوم رییسی بگذرند و شگفتا که هم لباسان روحانی در جناح راست این لحن در قبال یک معمم را تقبیح نکردند و از هم لباس دیگر هم حمایت نکردند. روزگاری در این مملکت وقتی جلسه سخنرانی مرحوم فلسفی را بر هم زدند صدای همه درآمد و حالا نشستند و تماشا کردند. در حالی که اتفاقا دولت اول روحانی موفق بوده هم در تنشزدایی و هم در مهار تورم و حکایت دولت دوم کاملا جداست. ضمن این که «به عقب برنمیگردیم» شعار خود روحانی بود. با تقلید شعار خود او که نمیتوانی به او فحش بدهی!
5. سوء تفاهم تشییع جنازه؛ با این که حضور احساسی و عاطفی مردم در مراسم تشییع مرحوم رییسی را به حساب خودشان گذاشتند منتها مشخص نشد کی می خواهد راه او را ادامه بدهد؟
یک نفر تمام مدت انتخابات لباس سیاه پوشید تا بگوید سوگوار اوست و « شهید رییسی عزیز» از دهان او نمیافتاد اما دست آخر جامه سیاه از تن به درآورد و اعلام انصراف کرد! قبلا نوشته بودم صندوق همان تابوت نیست. تشییع را باید با تشییع مقایسه کرد و انتخابات را با انتخابات. رقابت بر سر این که کدام یک ادامه دهندهٔ راه رییس جمهور فقید است این ادعا را از اثرگذاری انداخت. به یاد آوریم چگونه سه وزیر و دو معاون رییس جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری شدند و آن نامه کودکانه را به شورای نگهبان نوشتند. هنوز از آن نامه به شگفتی و خنده میافتم. از بس که کودکانه بود و سطح نازل آنان را نشان داد.
6. طرح نور و صیانت؛ شانه خالی کردن نامزدهای اصول گرا از طرحهایی چون نور (علیه زنان) و صیانت ( علیه اینترنت) آزاد نشان داد که خودشان میدانند این کارها زشت است اما مرتکب میشدند. نشان داد پای قدرت در میان باشد از شریعت دم نمی زنند و گرنه باید با صدای بلند می گفتند «حکم شریعت را اجرا میکنیم» ولی نگفتند و طالبان از این حیث بر آنان ارجح است. هیچ یک هم طرح نور را به گردن نگرفت و طبعا بخشی از زنان و دختران ایرانی که مورد اهانت قرار گرفته و در مرحله اول رأی نداده بودند به صحنه آمدند و یکی از عوامل پیروزی پزشکیان شدند. صریح تر: دکتر مسعود پزشکیان را زنان و دختران ایران به ریاست جمهوری رساندند. همان ها که به اسم نور مورد اهانت قرار گرفتند و پزشکیان هم کل طرح را با نسبت دادن به باطوم نفی کرد و گفت: «ما را به سیاهی میرساند» و اصولگرایی مدعی شریعت هم لام تا کام حرفی نزد!
7. رادیکالیسم به جای سنت؛ روزگاری اصولگرایی و جریان راست با سنت و محافظهکاری و روحانیت و بازار نسبت داشت و اکنون پشت سر یک چهره رادیکال قرار گرفته بود. همین سبب شد دو رقیب سال 76 (خاتمی و ناطق) و دو فیلسوف که بارها هم دیگر را نقد کردهاند (سروش و داوری) متفقا از پزشکیان حمایت کنند. چون بحث تقابل «فهم» با «وهم« بود.
8. رسانه های مردمی و بودجه دار؛ جنس فعالیت رسانههای حامی پزشکیان با حامیان قالیباف و جلیلی کاملا تفاوت داشت. در آنجا از بالا سامان داده شد و با اتکا به انواع بودجهها و رانتها و یارانهها و این طرف دلی بود و حسی و از پایین. برخی از آنها شأن خود را در حد بوق تبلیغاتی فروکاسته بودند و مخاطبان دریافتند کدام به کار رسانهای شبیه تر است. مهم تر این که نتوانستند از قالیباف به جلیلی شیفت و مخاطبان را مجاب کنند.
9. خالص سازی شکست خورده؛ سه سال خالصسازی مردم را به ستوه آورده بود. اخراج استادان مستقل و به زندان انداختن روزنامه نگاران افشاگر با ادعای حمایت از افشاگران و مقابله با گردن کلفت ها را باور ناپذیر ساخته بود. این همان نکته بود که اصولگرایی ایرانی از درک آن عاجز بود. آنها حتی به این روش زشت در میزگرد تلویزیونی هم ادامه دادند و کاسه صبر دکتر فاضلی جامعهشناس هم لبریز شد. خشم جامعه شناس خشم یک جامعه بود علیه دروغ و در نهایت مردم به صداقت و راست گویی رأی دادند. راست افراطی مملکت داری را با ادره دبستان اشتباه گرفته و افرادی خام و بی تجربه را بر مصادر امور گماشته بودند. علت کاهش آرای باطله همین رأی کارمندان عاصی بود که از نزدیک می دیدند در دولت رییسی سطح مدیریت چقدر نازل شده است.
10. بلوغ سیاسی در قبال وعده های پوچ؛ وعده های رنگارنگ دو نامزد و طرح 5 فوریتی رییس کنونی مجلس در حالی بود که هر سه نفر در این سه سال صاحب منصب بوده اند. اوج بلوغ مردم گرفتار در تأمین معیشت این بود که فریب وعدههای دروغینی چون 200 گرم طلای زاکانی و یک میلیارد تومان قاضی زاده هاشمی را نخوردند و 200 متر زمین رایگان باقر قالیباف را عملیاتی ندانستند. جایی نوشتم مهدی چمران باید شرم کند که با اعتبار برادر رییس شورای شهر شده و آن را برای آدمی مثل زاکانی هزینه کرده است.
نه که ندانم او در زمره حامیان اصلی زاکانی نبوده ولی اکنون و در سن بالای 80 می تواند برکناری او را به خاطر رفتار ایام انتخابات که به اعتبار شهرداری و شورا آسیب رسانده خواستار شود اگر واقعا موافق نیست. روزنامه شهرداری تهران را نگاه کنید. شبیه روزنامه دیواری شده و هر چه توانستند از محل عوارض من و شما تبلیغ کردند. این که مردم به وعده های طلا و زمین و وام توجه نکردند اوج بلوغ است و قابل توجه خارج نشینانی که گمان می کنند انقلاب به خاطر وعده آب و برق رایگان بود در حالی که تا قبل از هدف مندی یارانه ها را رایگان فاصله نداشت. خطای دهم راست افراطی این بود که شعور مردم را دست کم گرفتند.
11. سید محمد خاتمی؛ چه کسی می تواند نقش رییس جمهوری پیشین ایران را انکار کند؟ ممنوع التصویری او بعد حوادث 88 نه تنها از محبوبیت خاتمی نکاست بلکه او را برای نسل تازه به چهره ای افسانه ای بدل ساخت و همین باعث اقبال به او شد. این خطا هم در شکست اصول گرایی رادیکال نقش داشت. حالا کیهان است و رییس جمهوری که خاتمی او را برکشیده است.
12. واقعیت یخچال ها؛ ضرب المثلی هست که مردم به یخچال خانه شان بیشتر اعتماد دارند تا تلویزیون. مردم ایران تورم سه سال اخیر و عملی نشدن سه وعده یک میلیون شغل و یک میلیون مسکن و تورم تک رقمی را با گوشت و پوست خود درک کردند و از خطاهای این جماعت این بود که مدام می گفتند روحانی روزی 300 هزار بشکه نفت صادر کرد و ما روزی یک میلیون و نیم و اتفاقا این به زیان شان شد. چون توجیه روحانی در دولت دوم کاهش درآمد بود و اینها خودشان اذعان کردند 5 برابر شده. طبعا وقتی درآمد 5 برابر شده دیگر استمرار کاستی های سابق توجیه نداشت. به عبارت دیگر هر چه گفتند بیشتر نفت فروختیم بیشتر در معرض نقد قرار گرفتند.
13. سلبریتیها!؛ اصولگرایی رادیکال میپنداشت مردم چشم به سلبریتیها دارند و انگار اصلاحطلبی از این سرچشمه سیراب میشود. در حالی که این بار نیامدند و چه بهتر که نیامدند. چون دو روز دیگر میخواستند بگویند پشیمانیم! امر بر برخی هنرپیشهها مشتبه شده بود که دنبال کنندههای اینستاگرام در همه شئون پیرو آنها هستند. در سال 96 این خطا را با عکس یادگاری مرحوم رییسی با تتلو مرتکب شدند و بعد با فشار به آنها و دور کردنشان از سیاست تا جایی که در انتخابات اخیر جز معدودی که شعور سیاسی داشتند مانند کیانیان و پرستویی بقیه نیامدند تا از گزند فحاشان در امان بمانند و موضعشان لو نرود و بهتر که نیامدند و گرنه باید نگران پشیمانیشان میبودیم!
14. قالیباف تشنه؛ عطش آقای قالیباف برای ریاست جمهوری بسیار به او و جبهه موسوم به انقلاب لطمه زد. آن یکی هم به تعبیر آقای پورمحمدی 11 سال است زنبیل گذاشته و سومی نیز. خیلی زشت بود که یک هفته بعد از ریاست مجلس و به عنوان عضو شورای موقت ریاست جمهوری کاندیدا هم بشوی و شد.
چرخشهای قالیباف که در ظاهر او هم جلوه میکند تصویر فرد ثابت قدم را از او ترسیم نمیکند. در هر یک از 4 دوره و از 44 سالگی تا 63 سالگی هر بار در یک قالب ظاهر شده و هر نوبت هم او را لب آب بردهاند و تشنه بازگشته است! جالب این که آرای او در سال 84 بیش از 92 بود و 92 بیش از 1403! در سال 96 هم که وادار به انصراف شد.
مردم این عطش را تشخیص دادند و از خود پرسیدند اگر دغدغه آب و نان ما را دارد چرا در مجلس تحت ریاست او در حال قانون نوشتن درباره حجاب و محدودیت اینترنت بودند؟ قالیباف ضربهای سهمگین به جبهه به قول خودشان انقلاب وارد کرد. هم با کاندیدا شدن هم با وعده های 5 گانه. هم با حمایت بعد از شکست از جلیلی در مقام رییس مجلس نباید موضع میگرفت. همه اینها البته به سود پزشکیان شده چون موقعیت او را تضعیف کرده و از نظر شخصی هم رابطه خوبی با رییس جمهور جدید دارد.
15. نامزدهای پوششی؛ خطای بزرگ دیگر فرستادن زاکانی و قاضیزاده هاشمی بود در حالی که بارها گفتند کنار نمیروند ولی رفتند و نماد دروغ و دستکم حرف مفت شناخته شدند. طبیعی است که مردم صداقت را بر دروغ ترجیح میدهند. قاضی زاده هاشمی یک بار به ابراهیم متقی و نوبت بعد به حسین انتظامی گفت تا آخر میماند اما نماند. زاکانی هم در واکنش به آن طعنه مشهور پزشکیان (تاآخر می مونی دیگه؟!) گفت: بله و نمیگذارد او رییس جمهوری شود. اصولگرایی رادیکال آلوده به دروغ شده و همین دروغها آنها را بلعید. سعید جلیلی البته در ابتدا چهره اخلاقیتری از خود نشان داد ولی حضور در نماز جمعه به امامت شیخ کاظم صدیقی و مناظره آخر به وجهه او آسیب رساند.
16. پول پاشی؛ خطای بزرگ دیگر پولپاشی در شب انتخابات بود. این روشها کهنه شده ولی دستبردار نیستند. این جماعت مردم را دستکم گرفتهاند وگرنه برای هر ایرانی یک نقش باشکوه تعریف نمیکردند. آخر شمایی که در جمع خودتان با هم به توافق نرسیدید چگونه می خوتستید برای کسانی که قبولتان ندارند نقش تعریف کنید؟ البته واریز پول به حساب بازنشسته ها کار بدی نیست اما تقارن ناگهانی کمکی به رأی آوری نکرد. پول خودشان بود. نه ارث پدری هیچ نامزدی تا احساس دین کنند.
17. مصباحیون و جمهوریت؛ در تفکر مصباح رأی مردم ارزشی ندارد ولی برای رهبری نرخ مشارکت بسیار مهم است و باید درک میکردند رهبری برای جبران کاهش نرخ مشارکت در انتخابات مجلس تدبیری میاندیشد. اگر سانحه هلیکوپتر هم رخ نداده بود در سال آینده فکری میشد و این سانحه جلو انداخت. اینها خیال کردند نظام با مشارکت پایین ادامه میدهد. داعیه پیروی و نزدیکی به رهبری را دارند ولی از درک راهبردهای کلان رهبری عاجزند.
18. حکایت ملانصرالدین؛ امثال باهنر و بادامچیان با ادعای مرگ اصلاحطلبان خودشان و حامیانشان را فریفتند. در حالی که اصلاحطلبان هم بمیرند اصلاحطلبی نمیمیرد و آن که دچار ضعف و فتور شده راست سنتی است که نتوانسته خود را به روز کند. آنها مثل ملانصرالدین قصهای را که خودشان ساخته بودند باور کردند. در حالی که واقعیت جامعه از اصلاحطلبان هم فراتر است چه رسد به اصولگرایی. رأی آقای جلیلی نشان داد در بدنه اصولگرایی هم نفوذ ندارند چه رسد به دیگران و شگفتا که داعیهدار عدالت هم هستند در حالی که اگر بنا بر عدالت باشد سهم آنان بسیار کمتر از مواهب کنونی باید باشد.
19. تاجر پیشگی ایرانی؛ خطای دیگر نشناختن ایرانیان است. ما مطلقا مردمانی اهل انزوا نیستیم. چرا از اصول قانون اساسی حتی در دولت جنگ، دولتی بودن تجارت خارجی کنار گذاشته شده؟ حتی بی تفسیر. چون ایرانیان از دیرباز اهل تجارت و معامله بودهاند. حالا یکی به اسم سعید جلیلی پیدا شده میگوید به جای آمریکا و اروپا برویم سراغ سریلانکا و با صادرات صیفیجات به روسیه ارزآوری کنیم! حال آن که روشن است زندگی ایرانیان به فروش نفت بستگی دارد و فروش نفت به بهبود سیاست خارجی. این اصل بدیهی را البته جلیلی انکار نمیکرد ولی میگفت در وضعیت تحریم و بدون پیوستن به افایتیاف هم میتوانیم نفت بفروشیم منتها وقتی پزشکیان پرسید به چه قیمتی پاسخ روشنی نداد!
20. تکرار ملالآور؛ سرانجام این که خطای بزرگ شان این است که نمی دانند اگر قرار بر انتخابات و صندوق باشد به مقدمات و احزاب و رسانه های آزاد نیاز دارد و این که هر دوره چهار نفر تکراری را با وعده های دروغین به میدان بفرستند دیگر جواب نمیدهد. در خیابان دنبال دختر مردم بدوند که چرا مویت بیرون است و بعد دم از حقوق زنان بزنند!
اصول گرایی ایرانی باید از زیست رانتی بیرون بیاید. شتر سواری دولا دولا نمی شود. اقتدارگرایی با دموکراسی نمیخواند. به عنوان حزب باید فعالیت کنند. تکلیف عنوان «جبهه انقلاب» را هم روشن کنند. دو چهرهای که میخواستند اجماع ایجاد کنند نیز کمی به خود استراحت دهند و نامی بهتر از خود به ثبت برسانند: فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر/ سخن نو آر که نو را حلاوتی است دیگر
اصولگرایی ایرانی در شکل و شمایل کنونی بوی نا گرفته و همین بو به اضافه ترس از رادیکالیسم موجب پیروزی مسعود پزشکیان شد.