چون خون زحلق تشنه او ، بر زمین رسید جوش از زمین ، به ذروه ی عرش برین رسید
نزدیک شد ، که خانه ی ایمان شود خراب از بس شکستها ، که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چه خسان ، بر زمین زدند طوفان به آسمان ، ز غبار زمین رسید
باد، آن غبار چون به مزار نبی رساند گرد از مدینه ، بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه، در خم گردون، به نیل زد چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش از انبیا به حضرت روح الامین رسید
کرد این خیال، وهم غلط کار، کان غبار تا دامن جلال جهان آفرین، رسید
هست از ملال، گر چه بری، ذات الجلال او در دلست و، هیچ دلی ، نیست بی ملال
منبع : تبیان