مژده اى دل کز ره امشب جان جانان آمده
جان جانان در جهان از راه احسان آمده
خلق عالم را صفابخش دل و جان آمده
اى محبّان بار دیگر ماه شعبان آمده
ملک هستى غرق رحمت گشته از این فیض عام
ساقیا برخیز و ما را باز مى در جام کن
شعلهور جان مرا از آب آتش خام کن
در میان مردم دنیا مرا گمنام کن
یا چو مجنونم اسیر عشق بى فرجام کن
بیش از این دارى مرا حیران چرا هر صبح و شام
تا سحر مى سوخت جانم دوش از داغ فراق
بود سرتاپاى من گویى همه در احتراق
ناگهان زد هاتف غیبم نداى اشتیاق
کز چه بنشستى چنین مغموم در کنج وثاق
خیز از جا کآمد از ره خسرو شیرین کلام
سرو باغ دین گل گلزار پیغمبر حسین
سبط خیرالمرسلین سلطان بحر و بر حسین
زیب آغوش و ضیاى دیده حیدر حسین
میوه قلب بتول و حجت داور حسین
شد رُخ ماهش ضیابخش دل خیرالانام
چون ز رنج عصمت آن دُردانه آمد در وجود
گشت روشن از فروغش عالم غیب و شهود
باب لطفش را خدا بر عالم امکان گشود
جبرئیل آمد به سوى خانه زهرا فرود
گوییا بهر نبى دارد ز سوى حق پیام
اى حسین اى شهریار ملک دین و سرورى
اى درخشان آفتاب چرخ حسن و دلبرى
اى که در عالم زدى از عشق کوسِ برترى
کرده اى در راه خود عشاق را از خود برى
دست ماه و دامن لطف تو اى والامقام
اى که مرکب تاختى هر سوى در میدان عشق
اى که سرانداختى چون گوى در چوگان عشق
اى که بودى روز و شب سرگشته و حیران عشق
روح عشق و قلب عشق و جسم عشق و جان عشق
ریخت ساقى از ازل آرى مى عشقت به جام
اى قرار جان زهرا زینت عرش برین
نور چشم مصطفى اى خسرو دنیا و دین
باعث ایجاد خلق اولین و آخرین
بنده عشقت نجومى سوده بر خاکت جبین
از کرم دریاب او را اى ولى ذوالکریم
منبع : نجومى خراسانى