خطبه زینب کبرى علیهاالسلام
حضرت زینب عقیله بنى هاشم علیهاالسلام چون جسارت و بى حیائى یزید را تا این حد دید، و از طرف دیگر جو و فضاى مجلس را بسیار مناسب دید بپا خاست و فرمود:
الحمد لله رب العالمین و صلى الله على رسوله و آله اجمعین، صدق الله کذلک یقول (ثم کان عاقبه الذین اساوا السوى ان کذبوا بایات الله و کانوا بها یستهزوون) (1)
اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق کما تساق الاسارى ان بنا على الله هو انا و بک علیه کرامه و ان ذلک لعظم خطرک عنده فشمخت بانفک و نظرت فى عطفک جذلان مسرورا حیث رایت الدنیا لک مستوثقه و الامور متسقه و حین صفا لک ملکنا و سلطاننا، فمهلا مهلا انسیت قول الله عز و جل (و لا یحسبن الذین کفروا انما نملى لهم خیرا لانفسهم انما نملى لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین) (2) امن العدل یابن الطلقاء (3) تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله صلى الله علیه و آله سبایا قد هتکت ستور هن و ابدیت و جوههن، تحدو بهن الاعدا من بلد الى بلد یستشرفهن اهل المناهل و المناقل و یتصفح و جوههن القریب و البعید و الدنى و الشریف، لیس معهن من رجالهن ولى و لا من حماتهن حمى، و کیف یرتجى مراقبه من لفظ فوه اکباد (4)
الازکیاء و نبت لحمه من دما الشهداء، و کیف لا یستبطا فى بغضنا اهل البیت من نظر الینا بالشنف و الشنان و الا حن و الا ضغان ثم تقول غیر متاثم و لا مستعظم:
لاهلوا و استهلوا فرحا
ثم قالوا یا یزید لا تشل
منتحیا على ثنایا ابى عبدالله سید شباب اهل الجنه تنکتها بمحضرتک و کیف لا تقول ذلک وقد نکات القرحه و استاصلت الشافه باراقتک دماء ذریه محمد صلى الله علیه و آله و نجوم الارض من آل عبد المطلب، و تهتف باشیاخک زعمت انک تنادیهم، فلتردن و شیکا موردهم و لتودن انک شللت و بکمت، و لم تکن قلت و فعلت ما فعلت. اللهم خذ بحقنا و انتقم من ظالمنا و احلل غضبک بمن سفک دماءنا و قتل حماتنا، فوالله ما فریت الا جلدک و لا حززت الا لحمک و لتردن على رسول الله بما تحملت منسفک دماء ذریته و انتهکت من حرمته فى عترته و لحمته حیث یجمع الله شملهم ویلم شعثهم و یاخذ بحقهم (و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون) (5) و کفى بالله حاکما و بمحمد صلى الله علیه و آله خصیما و بجبرئیل ظهیرا و سیعلم من سوى لک و مکنک من رقاب المسلمین، (بئس للظالمین بدلا و ایکم شر مکانا و اضعف جندا) (6) و لئن جرت على الدواهى مخاطبتک انى لاستصغر قدرک و استعظم تقریعک و استکثر توبیخک، لکن العیون عبرى و الصدور حرى، الا فالعجب کل العجب لقتل حزب الله النجباء بحزب الشیطان الطلقاء، فهذه الایدى تنطف من دمائنا و الا فواه تتحلب من لحومنا و تلک الجثث الطواهر الزاوکى تنتابها العواسل و تعفرها امهات الفراعل:
و لئن اتخذتنا مغنما لتجد بنا و شیکا مغرما حین لا تجد الا ما قدمت یداک (و ما ربک بظلام للعبید) (7) و الى الله المشتکى و علیه المعول فکد کیدک واسع سعیک و ناصب جهدک فو الله لا تمحو ذکرنا و لا تمیت و حینا و لا تدرک امدنا و لا ترحض عنک عارها، و هل رایک الا فند و ایامک الا عدد، و جمعک الا بدد؟ یوم ینادى المنادى: (الا لعنه الله على الظالمین). و الحمدلله رب العالمین الذى ختم لاولنا بالسعاده و المغفره و لاخرنا بالشهاده و الرحمه، و نسال الله ان یکمل لهم الثواب و یوجب لهم المزید و یحسن علینا الخلافه انه رحیم و دود، حسبنا الله و نعم الوکیل. (8)
ترجمه خطبه شریفه زینب کبرى علیهاالسلام
سپاس خدایى را که سزد که پروردگار جهانیان است و درود خدا بر پیامبر و خاندان او بادا خداى تعالى راست گفت که فرمود: عاقبت آنان که کار زشت کردند، این بود که آیات خدا را تکذیب نموده و آن را به سخره گرفتند. اى یزید، اکنون که به گمان خویش بر ما سخت گرفته اى و راه اقطار زمین و آفاق آسمان و راه چاره را به روى ما بسته اى، و ما را همانند اسیران به گردش در آوردى، مى پندارى که خدا تو را عزیز و ما را خوار و ذلیل ساخته است؟ و این پیروزى به خاطر آبروى تو در نزد خداست؟ پس از روى کبر مى خرامى و با نظر عجب و تکبر مى نگرى و به خود مى بالى خرم و شادان که دنیا به تو روى آورده، و کارهاى تو را آراسته و حکومت ما را به تو اختصاص داده است.
اندکى آهسته تر! آیا کلام خداى تعالى را فراموش کرده اى که فرمود: گمان نکنند آنان که به راه کفر رفتند مهلتى که به آنان دهیم به حال آنان بهتر خواهد بود، بلکه مهلت براى امتحان مى دهیم تا بر سرکشى بیفزایند و آنان را عذابى است خوار و ذلیل کننده
اى پسر آزد شده جد بزرگ ما! آیا از عدل است که تو زنان و کنیزان خود را در پرده بنشانى و پردگیان رسول خدا صلى الله علیه و آله را اسیر کرده و از شهرى به شهر دیگر ببرى؟ پرده آبروى آنها را بدرى و صورت آنان را بگشایى که مردم چشم بدانها دوزند، و نزدیک و دور و فرومایه و شریف، چهره آنها را بنگرند، از مردان آنان کسى به همراهشان نیست، نه یاور و نه نگهدارنده و نه مددکارى. چگونه مى توان امید بست به دلسوزى و غمگسارى کسى که مادرش جگر پاکان را جویده و گوشتش از خون شهیدان روییده؟ واین رفتار از آن کس که پیوسته چشم دشمنى به ما دوخته است بعید نباشد، و این گناه بزرگ را چیزى نشمارى، و خود را بر این کردار ناپسند و زشت بزهکار نپندارى، و به اجداد کافر خویش مباهات وتمناى حضورشان را کنى تا کشتار بى رحمانه تو را ببینند و شاد شوند و از تو تشکر کنند! و با چوب بر لب و دندان ابى عبدالله سید جوانان بهشت مى زنى! و چرا چنین نکنى و نگویى که این جراحت را ناسور کردى و ریشه اش را ریشه کن ساختى و سوختى و خون فرزندان پیامبر صلى الله علیه و آله را که از آل عبدالمطلب و ستارگان روى زمین بودند - ریختى و اکنون گذشتگان خویش را مى خوانى.
شکیبایى باید کرد که دیرى نگذرد که تو هم به آنان ملحق شوى و آرزو کنى که اى کاش دستت خشک شده بود و زبانت لال و آن سخت را بر زبان نمى آوردى و آن کار زشت را انجام نمى دادى!
بار الها! حق ما را بستان و انتقام ما را از اینان بگیر و بر این ستمکاران که خون ما ریخته اند چشم و عذاب خود را فرو فرست.
به خدا سوگند اى یزید! که پوست خود را شکافتى و گوشت بدن خود را پاره پاره کردى، و رسول خدا را ملاقات خواهى کرد با آن بار سنگینى که بر دوش دارى، خون دودمان آن حضرت را ریختى و پرده حرمت او را دریدى و فرزندان او را به اسیرى بردى، در جایى که خداوند پریشانى آنان را به جمعیت مبدل کرده و داد آنها را بستاند، و مپندار آنان که در راه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه زنده و نزد خدا روزى مى خورند همین بس که خداوند حاکم و محمد صلى الله علیه و آله خصم اوست و جبرئیل پشتیبان اوست و همان کس که راه را براى تو هموار ساخت و تو را بر مسلمین مسلط کرد بزودى خواهد یافت که پاداش ستمکاران چه بد پاداشى است، و خواهد دانست که کدام یک از شما بدتر و سپاه کدام یک ناتوانتر است. اگر مصائب روزگار با من چنین کرد که با تو سخن گویم، اما من ارزش تو را ناچیز و سرزنش تو را بزرگ مى دانم و تو را بسیار نکوهش مى کنم، چه کنم؟ دیده ها گریان و دلها سوزان است، بسى جاى شگفتى است که حزب خدا به دست حزب شیطان کشته شوند، و خون ما از پنجه هاى شما بچکد، پاره هاى گوشت بدن ما از دهان شما بیرون بیفتد و آن بدنهاى پاک و مطهر را گرگهاى وحشى بیابان دریابند و گذرگاه دام و ددان قرار گیرند!
آنچه امروز غنیمت مى دانى فردا براى تو غرامت است، و آنچه را از پیش فرستاده اى، خواهى یافت، خدا بر بندگان ستم روا ندارد، به او شکوه مى کنم و بر او اعتماد مى جویم، پس هر نیرنگى که دارى بکن و هر تلاشى که مى توانى بنما و هر کوششى که دارى به کار گیر، به خدا سوگند یاد ما را از دلها و وحى ما را محو نتوانى کرد، و به جلال ما هرگز نخواهى رسید و لکه ننگ این ستم را از دامن خود نتوانى شست، راى ونظر تو بى اعتبار و ناپیدار و زمان دولت تو اندک و جمعیت تو به پریشانى خواهد کشید، در آن روز که هاتفى فریاد زند: الا لعنه الله على القوم الظالمین و الحمدالله رب العالمین سپاس خداى را که اول ما را به سعادت و آمرزش و آخر ما را به شهادت و رحمت رقم زد و از خدا مى خواهم که آنان را اجز جزیل عنایت کند و بر پاداش آنان بیفزایید، خود او بر ما نیکو خلیفه اى است، و او مهربان ترین مهربانان است و فقط بر او توکل مى کنیم.
آنگاه یزید رو به شامیان کرد و گفت: نظر شما درباره این اسیران چیست؟ ایشان را از دم شمشیر بگذرانیم؟
یکى از ملازمان او گفت: ایشان را بکش. نعمان بن بشیر (9) گفت: ببین اگر رسول خدا صلى الله علیه و آله بود با آنان چه مى کرد، همان کن. (10)
تفسیر قرآن کرد و رفت
زینب آمد شام را یکباره ویران کرد و رفت
اهل عالم را ز کار خویش حیران کرد و رفت
از زمین کربلا تا کوفه و شام بلا
هر کجا بنهاد پا فتح نمایان کرد و رفت
با لسان مرتضى از ماجراى نینوا
خطبه اى جانسوز اندر کوفه عنوان کرد و رفت
با کلام جانفزا اثبات دین حق نمود
عالمى را دوستدار اهل ایمان کرد و رفت
فاش مى گویم که آن بانوى عظماى دلیر
از بیان خویش دشمن را هراسان کرد و رفت
بر فراز چو آن قرآن ناطق را بدید
با عمل آن بى قرین تفسیر قرآن کرد و رفت
در دیار شام بر پا کرد از نو انقلاب
سنگر استمگران را سست بنیان کرد و رفت
خطبه اى غرا بیان فرمود در کاخ یزید
کاخ استبداد را از ریشه ویران کرد و رفت
زین خطب اتمام حجت کرد بر کافر دلان
غاصبین را مستحق نار نیران کرد و رفت
از کلام حق پسندش شد حقیقت آشکار
اهل حق را شامل الطاف یزدان کرد و رفت
شام غرق عیش و عشرت بود در وقت ورود
وقت رفتن شام را شام غریبان کرد و رفت
دخت شه را بعد مردم در خرابه جاى داد
گنج را در گوشه ویرانه پنهان کرد و رفت
ز آتش دل بر مزار دختر سلطان دین
در وداع آخرین شمعى فروزان کرد و رفت
با غم دل چون که مى شد وارد بیت الحزن
سروى دلخسته را محزون و نالان کرد و رفت
خطبه حضرت سجاد علیه السلام
حضرت على بن الحسین علیه السلام از یزید در خواست نمود که در روز جمعه به او اجازه دهد در مسجد خطبه بخواند، یزید رخصت داد، چون روز جمعه فرا رسید یزید یکى از خطباى مزدور خود را به منبر فرستاد و دستور داد هر چه تواند به على و حسین علیهماالسلام اهانت نماید و در ستایش شیخین و یزید سخن براند، و آن خطیب چنین کرد.
امام سجاد علیه السلام از یزید خواست تا به وعده خود وفا نموده و به او رخصت دهد تا خطبه بخواند، یزید از وعده اى که به امام علیه السلام داده بود پشیمان شد و قبول نکرد. معاویه پسر یزید لعین به پدرش گفت: خطبه این مرد چه تاثیرى دارد؟ بگذار تا هر چه مى خواهد بگوید.
یزید لعین گفت: شما قابلیتهاى این خاندان را نمى دانید، آنان علم و فصاحت را از هم به ارث مى برند، از آن مى ترسم که خطبه او در شهر فتنه بر انگیزد و وبال آن گریبانگیر ما گردد. (11)
به همین جهت یزید لعین از قبول این پیشنهاد سرباز زد و مردم از یزید لعین مصرانه خواستند تا امام سجاد علیه السلام نیز به منبر رود. یزید لعین گفت: اگر او به منبر رود، فرود نخواهد آمد مگر اینکه من و خاندان ابوسفیان را رسوا کرده باشد! به یزید لعین گفته شد: این نوجوان چه تواند کرد؟
یزید لعین گفت: او از خاندانى است که در کودکى کامشان را با علم برداشته اند. بالاخره در اثر پافشارى شامیان، یزید موافقت کرد که امام به منبر رود. آنگاه حضرت سجاد علیه السلام به منبر رفته و پس از حمد و ثناى الهى خطبه اى ایراد کرد که همه مردم گریستند و بى قرار شدند. فرمود:
ایها الناس! اعطینا ستا و فضلنا بسبع: اعطینا العلم و الحلم و السماحه و الفصاحه و الشجاعه و المحبه فى قلوب المومنین، و فضلنا بان منا النبى المختار محمدا و منا الصدیق و منا اسد الله و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامه. من عرفنى فقد عرفنى و من لم یعرفنى انباته بحسبى و نسبى. ایها الناس! انا ابن مکه و منى، انا ابن زمزم و الصفا، انا ابن من حمل الرکن باطراف الردا، انا ابن خیر من ائتزر و ارتدى، انا ابن خیر من انتعل و اختفى، انا ابن خیر من طاف و سعى، انا ابن خیر من حج ولبى، انا ابن خیر من حمل على البراق فى الهواء انا بن من اسرى به من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى، انا ابن من بلغ به جبرئیل الى سدره المنتهى، انا ابن من دنا فتدلى فکان قاب قوسین او ادنى انا ابن من صلى بملائکه السما انا ابن من اوحى الیه الجلیل ما اوحى، انا ابن محمد المصطفى، انا ابن على المرتضى، انا ابن من ضرب خراطیم الخلق حتى قالوا: لااله الاالله.
انا ابن من ضرب بین یدى رسول الله بسیفین و طعن برمحین و هاجر الهجرتین و بایع البیعتین و قاتل ببدر و حنین و لم یکفر بالله طرفه عین، انا ابن صالح المومنین و وارث النبیین و قامع الملحدین و یعسوب المسلمین و نور المجاهدین و زین العابدین و تاج البکائین و اصبر الصابرین و افضل القائمین من آل یاسین رسول رب العالمین، انا ابن الموید بجبرئیل، المنصور بمیکائیل. انا ابن المحامى عن حرم المسلمین و قاتل المارقین و الناکثین و القاسطین و المجاهد اعداءه الناصبین، و افخر من مشى من قریش اجمعین، و اول من اجاب و استجاب لله و لرسوله من المومنین، و اول السابقین، و قاصم المعتدین و مبید المشرکین، و سهم من مرامى الله على المنافقین، و لسان حکمه العابدین و ناصر دین الله و ولى امر الله و بستان حکمه الله و عیبه علمه سمح، سخى، بهى، بهلول، زکى، ابطحى، رضى، مقدام، همام، صابر، صوام، مهذب، قوام، قاطع الاصلاب و مفرق الاحزاب، اربطهم عنانا و اثبتهم جنانا، و امضاهم عزیمه و اشدهم شکیمه، اسد باسل، یطحنهم فى الحروب اذا ازدلفت الا سنه و قربت الاعنه طحن الرحى، و یذروهم فیها ذرو الریح الهشیم، لیث الحجاز و کبش العراق، مکى مدنى خیفى عقبى بدرى احدى شجرى مهاجرى.
من العرب سیدها، و من الوغى لیثها، وارث المشعرین و ابو السبطین: الحسن و الحسین، ذاک جدى على بن ابى طالب. ثم قال: انا ابن فاطمه الزهراء انا ابن سیده النساء
فلم یزل یقول: انا انا، حتى ضج الناس بالبکاء و النحیب، و خشى یزید ان یکون فتنه فامر الموذن فقطع الکلام، فلما قال الموذن: الله اکبر الله اکبر، قال: على:
لاشى اکبر من الله، فلما قال الموذن: اشهد ان لا اله الا الله، قال على بن الحسین: شهد بها شعرى و بشرى و لحمى و دمى فلما قال الموذن: اشهد ان محمدا رسول الله، التفت من فوق المنبر الى یزید فقال: محمد هذا جدى ام جدک یا یزید؟ فان زعمت انه جدک فقد کذبت و کفرت و ان زعمت انه جدى فلم قتلت عترته؟
ترجمه خطبه شریفه امام سجاد علیه السلام
اى مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگى بر دیگران فضیلت بخشیده است، به ما ارزانى داشت علم، بردبارى، سخاوت فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مومنین را، و ما را بر دیگران برترى داد به اینکه پیامبر بزرگ اسلام، صدیق (امیر المومنین على علیه السلام)، جعفر طیار، شیر خدا و شیر رسول خدا صلى الله علیه و آله (حمزه)، و امام حسین و امم حسین علیه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اکرم صلى الله علیه و آله را از ما قرار داد. (12)
(با این معرفى کوتاه) هر کس مرا شناخت که شناخت، و براى آنان که مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان مى شناسام. اى مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند کسى هستم که حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود، من فرزند بهترین طواف و سعى کنندگانم، من فرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان هستم، من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پیامبرى هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سیر کرد. من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدره المنتهى برد و به مقام ربوبى و نزدیکترین جایگاه مقام بارى تعالى رسید، من فرزندآنم که با ملائکه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او وحى کرد، من فرزند محمد مصطفى و على مرتضایم، من فرزند کسى هستم که بینى گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند.
من پسر آن کسى هستم که برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه مى رزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، و در بدر و حنین با کافران جنگید، و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا کفر نورزید، من فرزند صالح مومنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم، من پسر آنم که جبرئیل او را تایید و میکائیل او را یارى کرد، من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد، من فرزند بهترین قریشم، من پسر اولین کسى هستم از مومنین که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت، من پسر اول سبقت گیرنده اى در ایمان و شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکانم، من فرزند آنم که به مثابه تیرى از تیرهاى خدا براى منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و یارى کننده دین خدا و ولى امر او و بوستان حکمت خدا و حامل علم الهى بود.
او جوانمرد، سخاوتمند، نیکوچهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائما روزه دار، پاکیزه از هر آلودگى و بسیار نماز گزار بود.
او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید.
او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده محکم و استوار و عزمى راسخ بود و همانند شیرى شجاع که وقتى نیزه ها در جنگ به هم در مى آمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بستان باد آنها را پراکنده مى ساخت.
او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکى و مدنى و خیفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى (13) است، که در همه این صحنه ها حضور داشت. او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر (14) و پدر دو فرزند: حسن و حسین علیهم السلام. آرى او، همان او (که این صفات و ویژگیهاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابیطالب علیه السلام است. آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم. و آنقدر به این حماسه مفاخره آمیز ادامه داد که شیون مردم به گریه بلند شد! یزید بیمناک شد وبراى آنکه مبادا انقلابى صورت پذیرد به موذتن دستور داد تا اذان گوید تا بلکه امام سجاد علیه السلام را به این نیرنگ ساکت کند
موذن برخاست و اذان را آغاز کرد، همین که گفت: الله اکبر، امام سجاد علیه السلام فرمود: چیزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد. و چون گفت: اشهد ان لا اله الا الله، امام علیه السلام فرمود: موى و پوست و گوشت و خونم به یکتائى خدا گواهى مى دهد. و هنگامى که گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام علیه السلام به جانب یزید روى کرد و فرمود: این محمد که نامش برده شد، آیا جد من است یا جد تو؟ اگر ادعا کنى که جد توست پس دروغ گفتى و کافر شدى، و اگر جد من است چرا خاندان او را کشتى و آنان را از دم شمشیر گذراندى؟
سپس موذن بقیه اذان را گفت و یزید پیش آمد و نماز ظهر را گزارد. (15) در نقل دیگرى آمده است که: چون موذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام سجاد علیه السلام عمامه خویش از سر برگرفت و به موذن گفت: تو را بحق این محمد که لحظه اى درنگ کن، آنگاه روى به یزید کرد و گفت: اى یزید! این پیغمبر صلى الله علیه و آله، جد من است و یا جد تو؟ اگر گویى جد من است، همه مى دانند که دروغ، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روى ستم کشتى و مال او را تاراج کردى و اهل بیت او را به اسارت گرفتى؟ این جملات را گفت و دست برد و گریبان چاک زد و گریست و گفت: بخدا سوگند اگر در جهان کسى باشد که جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا این مرد، پدرم را کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد؟ آنگاه فرمود: اى یزید! این جنایت را مرتکب شدى و باز مى گویى: محمد صلى الله علیه و آله رسول خداست؟ و روى به قبله مى ایستى؟ واى بر تو! در روز قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند. پس یزید فریاد زد که موذن اقامه بگوید! در میان مردم هیاهویى برخاست، بعضى نماز گزاردند و گروهى نماز نخوانده پراکنده شدند. (16)
و در نقل دیگر آمده است که امام سجاد علیه السلام فرمود:
انا ابن الحسین القتیل بکربلا، انا ابن على المرتضى، انا ابن محمد المصطفى، انا ابن فاطمه الزهرا، انا ابن خدیجه الکبرى، انا ابن سدره المنتهى، انا ابن شجره طوبى انا ابن المرمل بالدما، انا ابن من بکى علیه الجن فى الظلماء، انا ابن من ناح علیه الطیور فى الهواء (17)
من فرزند حسین شهید کربلایم، من فرزند على مرتضى و فرزند محمد مصطفى و پسر فاطمه زهرایم، و فرزند خدیجه کبرایم، من فرزند سدره المنتهى و شجره طوبایم، من فرزند آنم که در خون آغشته شد، و پسر آنم که پریان در ماتم او گریستند، و من فرزند آنم که پرندگان در ماتم او شیون (18)
کردند. پس از خطبه غراى عقیله بنى هاشم حضرت زینب کبرى علیهاالسلام و خطبه حضرت سید الساجدین امام زین العابدین علیه السلام، مردم ماهیت یزید کافر ستمکار را شناختند و شروع کردند به لعن و طعن یزید. یزید خود را بیچاره دید و فهمید که منفور جامعه است، با کمال بى شرمى و ندامت تمام این جنایات را به گردن امراى لشگر انداخت تا خود را تبرئه کند ولى این ننگ تا قیامت پاک شدنى نبود.
عجیب تر از قصه اصحاب کهف
قطب راوندى (19) از منهال بن عمرو روایت کرده است که گفت: به خدا سوگند که در دمشق دیدم سر مبارک امام حسین علیه السلام را بر سر نیزه کرده بودند و در پیش روى آن حضرت کسى سوره کهف مى خواند. چون به این آیه رسید:
ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا (20) به قدرت خدا سر مقدس سید الشهدا علیه السلام به سخن آمد و به زبان فصیح گفت: امر من از قصه اصحاب کهف عجب تر است. و این اشاره است به رجعت آن جناب براى طلب خون خود. مزدوران و جیره خواران یزید کافر، اهل حرم و اولاد سید پیغمبران را در مسجد جامع دمشق که جاى اسیران بود بازداشتند. در این وقت پیر مردى از اهل شام به نزد اسرا آمد و گفت: الحمدالله که خدا شما را کشت و شهرها را از مردان شما آسوده نمود و یزید را بر شما مسلط گردانید.
على بن الحسین امام سجاد زین العابدین علیه السلام به او فرمود: اى پیرمرد آقا قرآن خوانده اى؟ گفت: بلى، فرمود: این آیه را خوانده اى؟ قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فى القربى (21) بگو اى پیغمبر من براى رسالت مزدى از شما نمى خواهم به جز دوستى خویشاوندانم على بن الحسین علیه السلام فرمود: خویشاوندان ماییم که خداوند دوستى ما را مزد رسالت رسول خدا صلى الله علیه و آله گردانیده. امام علیه السلام باز فرمود: این آیه را خوانده اى؟
و آت ذاالقربى حقه (22) عرض کرد: بلى. امام علیه السلام فرمود: مائیم آنها که خداوند بزرگ پیغمبر خود را امر کرده است که حق را به ما عطا کند. امام علیه السلام باز فرمود: آیا این آیه را خوانده اى و اعلموا انما غنمتم من شى فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى (23) بدانید هر چه سود برید پنج یک آن مخصوص خداست و رسول و خویشاوندان رسول صلى الله علیه و آله. فرمود: ماییم خویشاوندان پیغمبر. آیا این آیه را خوانده اى
انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا (24) پیر مرد گفت: این آیه را خوانده ام. امام علیه السلام فرمود: ماییم آن خاندانى که خداوند آیه تطهیر را مخصوص آنها نازل فرموده است. راوى مى گوید: پیرمرد ساکت شد و از گفته هاى خود پشیمان گردید و عمامه خود را از سر انداخت و رو به آسمان کرد و گفت: خداوندا، بیزارى مى جویم به سوى تو از دشمنان آل محمد صلى الله علیه و آله سپس به حضرت عرض کرد: آیا راه تو به براى من هست؟ امام علیه السلام فرمود: آرى اگر تو به کنى خداوند تو به تو را مى پذیرد و تو با ما خواهى بود. عرض کرد: من تو به کارم. گزارش رفتار این پیر مرد به یزید رسید.
دستور داد پیرمرد را کشتند. (25)
نویسنده:على ربانى خلخالى
پی نوشت:
1-سوره روم: 10
2-سوره آل عمران: 178
3-اشاره به فرموده رسول خدا صلى الله علیه و آله است که در فتح مکه رسول خدا صلى الله علیه و آله ابوسفیان جد یزید لعنه الله علیهما مورد عفو قرار داد و آنها را آزاد نمود و فرمود: اذهبوا فاتتم الطلقاء
4-این جمله مبارکه اشاره است به هند جگر خواره که در جنگ احد دستور داد شکم حضرت حمزه سیدالشهدا را پاره نموده و جگرش را به دندان گرفت، خداوند در او تلخى قرار داد تا به بدن نجس او نرود
5-سوره آل عمران: 169
6-سوره مریم: 78
7-سوره فصلت: 46
8-بحار الانوار، 45/133، الاحتجاج 2/122 با کمى اختلاف
9-نعمان بن بشیر، از انصار است و پدرش بشیر بن سعد از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله است و او امیر کوفه بود در زمان معاویه و در سال 65 در حمص به قتل رسید.
10-قمقام زخار، 565
11-نفس المهموم، ص 450
12-در این خطبه آمده که هفت عامل برترى به اهل بیت داده شده، ولى شش خصلت بیشتر ذکر نگردیده است. در نقل کامل بهائى آمده است که خصلت هفتم: و المهدى الذى یقتل الدجال و مهدى که دجال را مى کشد، از ماست (نفس المهموم 450)
13-از شجره رسالت و در بیعت شجره شرکت کرد، و از مکه به مدینه هجرت نمود.
14-ممکن است مراد از دو مشعر، دو بهشت باشد زیرا مشعر به موضعى گفته مى شود که داراى درخت زیاد باشد، بنابراین مراد وارث دو بهشت است، و در آیه مبارکه آمده است و لمن خاف مقام ربه جنتان و ممکن است مراد از مشعر، مزدلفه باشد و آن جایى است که حاجیان شب دهم تا طلوع آفتاب روز دهم ذیحجه در آنجا وقوف مى کنند و این موقف از جمله مکانهاى حرم است، و در این صورت مراد از دو مشعر، مزدلفه و عرفات باشد.
15-بحار الانوار 45/137، الاحتجاج 2/132 به اختصار نقل کرده است.
16-نفس المهموم 451
17-نفس المهموم 451
18-قصه کربلا، اثر ارزنده حجه الاسلام و المسلمین حاج شیخ على نظرى منفرد از خطباى بزرگ حوزه علمیه قم، ص 499 - 513
19-منتهى الامال، ج 1، ص 424
20-سوره کهف، آیه 23
21-سوره شورى، آیه 23
22-سوره اسرا، آیه 26
23-سوره انفال، آیه 42
24-سوره احزاب، آیه 33
25-احتجاج طبرسى، چاپ نجف، ج 2، ص 33
منبع : کتاب چهره درخشان حسین بن علی (علیه السلام)