شخصیت معنوی حضرت عباس علیه السلام :
بدون تردید، شخصیت انسان به پاک سازی و به سازی معنوی است ودر تعبیراسلام، به تزکیه وتعلیم و به عبارت روشن تر به دو نیروی«دفع وجذب» است. اگر دفع وجذب متوقف گردد، انسان درپرتگاه سقوط و نیستی قرار میگیرد، زیرا رشد وتعا لی شخصیت آدمی، بستگی به این دو نیرو دارد:
1.دفع وپاکسازی عوامل وزمینه های سقوط، مانند دفع گناهان از روح وروان.
2.جذب فضائل وارزش ها، مانند جذب ایمان، علم، عمل صالح وخصال نیک در روح وروان و آراسته گردانید آن.
به طورکلی بشریت باید با نیروی «تقوا»، روح وروان را از موانع کمال (گناهان) خالی نموده، سپس آن را با فضایل اخلاقی زینت دهد تا نور خدا وارزش های ملکوتی در سراسر وجودش متجلی وآشکار شده، به هدف اصلی خلقت، یعنی بندگی خدا و نیل به کمال اصیل الهی دست یابد.
با این توضیح، مشخص می گردد که حضرت عباس علیه السلام کمالات معنوی و ابعاد وجودی اش ناشی از برخورداری از ارزش های والای انسانی و دوری از کناه و گناهکاران است و عبودیت خالصانه او در برابر خدا و توتاضع در مقابل بندگان خاص الهی؛ از جمله پدرش امیرمؤمنان(ع) و برادرنش امام حسن و امام حسین علیهما السلام، باعث رشد و بالندگی شخصیت معنوی و رسیدن به کمالات و ارزش های وجودی ایشان گردیده است.
ابعاد وجودی حضرت عباس(ع)، که بر گرفته از شخصیت والا و معنوی و عظمت اخلاقی ایشان بود، عبارتند از:
فداکاری، ایثار، فضیلت، شجاعت و دلیری، رشادت جسمی و روحی، زهد وتقوای الهی، فتوت و جوانمردی، که همه آنها ناشی از بزرگواری و شایستگی حضرتش بود. و بر این اساس وبه دلیل برخورداری از فضائل بی شمار، وجود حضرت عباس(ع) سرشار از کنیه ها و القاب بسیار پسندیده ای گردید که هر کدام، بیانگر یکی از ابعاد درخشان وجودی و زندگی پرنور اوست[1]…
الف) کنیه ها
عظمت آثار و صفات حضرت عباس(ع)، کنیه های درس آموزی برای همگان جلوه گر ساخته است که عبارتند از:
1- ابوالفضل
این کنیه، مشهورترین کنیه حضرت عباس(ع) است که به یقین نشان از فضیلت های بی شمار او در عرصه های مختلف زندگانی؛ یعنی کودکی، نوجوانی و جوانی دارد که هر یک آینه ای شفاف و روشنگر از ویژگی های ارزشمند محسوب می شود[2]. مورخان نقل نموده اند: نامیده شدن او به ابوالفضل، به خاطر یکی از دو علت زیر بوده است:
الف) پسری به نام فضل داشت.
ب) چون سراسر زندگی آن حضرت سرشار از فضیلت بوده؛ زیرا ابوالفضل یعنی پدر فضیلت ها.
به نظرمی رسد که علت دوم، مناسب تر باشد.
2- ابوالقاسم
ابوالقاسم کنیه دیگری است که جابربن عبدالله انصاری در زیارت اربعین، خطاب به حضرت عباس(ع) گفته است:
السلام علیک یا اباالقاسم !السلام علیک یا عباس بن علی ![3]
3- ابوالقربه
این کنیه، سومین کنیه حضرت عباس(ع) است که دلاوری و مردانگی در امواج پرتلاطم آن جلوه گر است و حکایت از شکافتن سینه سپاه دشمن در رسیدن به آب گوارای شریعه دارد تا کام تشنگان، کودکان و زنان را سیراب سازد.[4]
توضیح اینکه: منصب سقایت و آب رسانی به تشنگان، که یکی از ارجمندترین و زیباترین برنامه های اسلامی و انسانی است، یکی از کارهای مهم حضرت عباس(ع) بود و حتی شهادت او در زمانی واقع شد که برای آوردن آب به شریعه فرات رفته بود.
ب) القاب
1- قمر بنی هاشم
همان گونه که ذکر شد، حضرت عباس(ع) از ریبایی ویژه ای برخوردار بود و به خاطر سیمای سپید، سیرت زیبا و ملکوتی و قامت رعنا و رشیدش او را « ماه خاندان بنی هاشم و قمر بنی هاشم» می خواندند. همچنین همگان در مدح ابهت پرشکوه و سرافرازی عظمتش زبان می گشودند و چنین لقبی را برازنده وجود او می دانستند.
2- باب الحوائج
از آنجا که حضرت عباس(ع) فداکاریها، اخلاص و خصال والای انسانی در پیشگاه خداوند دارای مقام بسیار ارجمند و آبروی مخصوص گردید، خداوند مقام و لقب «باب الحوائج» را به حضرتش عطا فرمود و وجود عظیم او را شایسته این لقب دانست.توسل به ذیل عنایت او نیز موجب رواشدن حاجات است؛ زیرا پذیرش شفاعتش در درگاه خداوندف قطعی است. او کریمی است از دودمان کریمان و وسیله ای برای تقرب به درگاه الهی، که سالیان بسیار،شیعه و سنی و مسلمان و غیر مسلمان دست دعا و چشم امید به سوی او داشته، از کرامات شیرین و زلال معرفت او ناگفته های گفتنی فراوانی دارند. نویسندگان، عالمان و محققان بسیاری، در این باره کتاب ها به رشته تحریر در آورده اند.[5]
3- طیار
«طیار» لقبی است که امام سجاد(ع) از بلندای بینش خود، عمویش را بدان ستود و جلوه ای از جلوه های قدسی ابوالفضل(ع) را آشکار نمود.
4- سقّا
منصب سقایت و آب رسانی، یکی از خدمات بزرگ در تاریخ حج است و آب دادن تشنگان، از مستحبات و گاه واجبات دینی شناخته می شود.
حضرت ابوالفضل(ع) از پدرش علی(ع) که در جنگ بدر، با کمال شجاعت کنار چاهی که نزدیک دشمن بود، رفت و از آن برای مسلمانان آب آورد؛[6] لفب سقایی را به ارث برده بود. وی در ماجرای کربلا از مدینه تا مکه واز مکه تا کربلا سرپرست آب رسانی به کاروان امام حسین(ع) و حیوانات آنها بود.
با توجه به اینکه همراهان امام حسین(ع) در آغاز، بیشتر از هزار نفر بودند، با افزودن حیواناتشان، نتیجه می گیریم که تأمین آب برای آنها کار بسیار مهمی بوده است که حضرت عباس(ع) انجام می داده وی حقیقتاً برازنده این لقب بوده است.
5- علمدار
«علمدار» دارنده بیرق لشکر و برگیرنده علم سرافرازی که بسان نگینی، نمایانگر انسجام سپاه، استمرار مبارزه و خروش سپهسالار علیه دشمن داشت. این نشان پرافتخار، به عهده ابوالفضل(ع) بود.
6- اطلس
حضرت عباس(ع) را «اطلس» می خواندند؛ زیرا این لغت به معنی سرخ تیره رنگ، شجاع، چابک، دلاور و دریا دل است. آن حضرت در صحنه های گوناگون، شجاعت و دلاوری خود را نشان داده ود؛ به طوری که حتی دست هایش را قطع کردند؛ ولی تسلیم نشد و همچنان می جنگید و ترس در قاموس زندگی او وجود نداشت.[7]
7- الشّهید
یعنی والا گوهری که توفیق شهادت یافت. حضرت ابوالفضل(ع) به راستی از آن دسته افرادی است که شایسته عنوان عمیق شهید و شهادت است و به تمام امتیازات شهادت نائل گردید و از برجستگان در میان شهیدان سرافراز است. او کسی است که دست هایش زودتر از خودش به بهشت برین خداوند شتافتند و سر بریده اش به گونه ای ضربه دید که صورتش مشخص نبود.[8] امام سجاد(ع) نیز وقتی به کنار پیکر مطهر ابوالفضل العباس(ع) آمد، خطاب به او فرمود:
و علیک منّی السّلام من شهیدٍٍ مُحتسبٍ؛ ای شهید مخلص راه خدا، سلام من بر تو باد![9]
8- عبد صالح
«عبد صالح» به معنی بنده نیکوکار خداوند است. این لقب از زیارتنامه حضرت عباس(ع) از زبان امام صادق(ع) گرفته شده است.
ای نام تو جان پناه مردم
چون بحر بلا کند تلاطم
باشد لقب تو عبدصالح
همچو لقب امام هفتم[10]
9- حامی الضّعینه
«ضعینه» به معنی هودج است. این لقب به مفهوم حامی بانوان است، کنایه از اینکه حضرت ابوالفضل(ع) حامی بانوان هودج نشین در سفر کربلا بوده است. در این سفر، حضرت از آنها نگهبانی می کرد و آنان در پناه چنین نگهبانی نیرومند و شجاع هیچ گونه نگرانی نداشتند.[11]
10- فادی
«فادی»؛ یعنی فداکار، حضرت عباس(ع) به راستی فداکاری را به آخرین حد و مرز خود رسانید و برادران خود، هستی خود و حتی دو پسر خویش را فدای دین، امام حسین(ع) و آرمان آن حضرت نمود و حق جهاد و جانبازی را با تلاشی بی نظیر تا آخرین نفس و قطره خون انجام داد.[12]
11- المستجار
«المستجار»؛ یعنی پناهگاه. از القاب حضرت ابوالفضل(ع) اینکه پناه برای پناهندگان بود. شاعر معروف، فهیم و مخلص اهل بیت(ع) شیخ محمد رضا ازری در شأن حضرتش قصیده ای سرود.[13]هنگامی که این مصراع را سرود:
«یوم ابوالفضل استجار به الهدی؛ روز عاشورا ، روزی است که حسین(ع) محزن هدایت، به عباس(ع) پناه برد.»
سپس صحت این مطلب را در نظر خود بعید دانست و گفت: شاید این سخن مورد قبول امام حسین(ع) واقع نگردد !
شب در عالم خواب، امام حسین(ع) به او فرمود: آنچه را گفته ای صحیح است، من به برادرم پناهنده شدم ! مصرع دوم این شعر را با این جمله تکمیل نما:
« والشَّمس مِن کَدِرِ العَجاجِ لِثامُها؛ در آن هنگام به عباس پناه بردم که بر اثر حمله ها و در گیری و گرد و غبار، بین زمین و آسمان تیره و تار شده بود، به طوری که نقاب گرد و غبار جلوی نور خورشید را گرفته و هوا را تاریک نموده بود.»[14]
12- ضِیغَم
گاهی حضرت عباس(ع) را «ضیغم» و گاهی «ضرغام» که هر دو به معنی شیر ژیان و چابک است، می خواندند؛ چرا که او در میدان رزم با دشمن چون شیری نیرومند بود که به گله روباه حمله می کرد، دهها و صدها نفر را در حمله های حیدری خود به خاک مذلت می افکند.
از القاب دیگری که به حق به حضرت عباس(ع) نسبت داده اند، می توان به موارد ذیل اشاره نمود:
13- ظهرالولایه (پشتیبان ولایت و امامت).
14- مُوثِر(ایثارگر).
15- مُواسی (مواسات و برادری).
16- واقی (نگهبان).
17- ساعی (تلاشگر).
18- باب الحسین(ع)
19- سردار و پیشتاز.
20- البطل العلقمی (قهرمان نهر علقمه).
21- فرمانده لشکر.
22- صدّیق ( بسیار راستگو).
23- حامل اللّوا (پرچمدار).
24- صابر
کسی که در تحمل همه سختی ها راه ا مرحله شهادت، شکیبایی اش را از دست نداد و احساساتش بر صبرش غلبه نکرد.
نکته بسیار مهم در این رابطه، این است که حدود نیمی از القاب ابوالفضل(ع)، ملهم و متأثر از شخصیت مقتدایش امام حسین(ع) و به جهت همراهی، پشتیبانی و یاری نمودن او در طول زندگی سراسر فیض و معنویت؛ به ویژه در واقعه کربلاست. این نکنته از دو جهت قابل تأمّل است:
1- قدرت رهبری ذاتی امام، که توانسته است استعدادهای مثبت کسی چون حضرت عباس(ع) را به ظهور رسانده و نتیجه تعلیمات دانشگاه علی(ع) را تجلی بخشد و شخصیت او را از خود پر سازد.
2- تأثیر تعلیمات و آموزش های مؤثّر در شخصیت سپهسالار، که از کودکی وی را همراهی نموده است و وجودش در قالب یک مرید، مملوّ از وجود مولایش حسین(ع) بوده است. تسلیم او در برابر اراده امام، تصدیقش بر ولایت امام و وفاداری اش نسبت به امام، همگی تشکیل دهنده نمادی بی نظیر از مرید بودن اوست. او جز حسین(ع) نمی شناخت و توحیدش را نیز در ارادت به حسین(ع) می یافت. حسین(ع)، مظهر عشق و عباس(ع) مظهر وفا، هر دو با هم پیوندی دیرینه از عشق و وفاداری را به نمایش می گذارند و به همه ما می آموزند که: وفا، از عشق پیروی می کند.
اوج وفاداری
ذکر نکته ای که زینت وفاداری و شاهکار انحصاری حضرت عباس(ع) است و او را برای همیشه در «تاریخ جوانمردان» از دیگران متمایز می سازد، در اینجا لازم است.
نقل شده است که: وقتی حضرت ابوالفضل(ع) ، سپهسالار رشید دشت کربلا برای بار دوم به شریعه فرات وارد می شود تا برای تشنگان آب ببرد، در میان نهر آب که قرار گرفت -این واقعه عموماً به این منوال نقل شده است – هنگام برداشتن آب، فشار تشنگی باعث شد که حضرت وضعیت تشنگان حرم را فراموش کرده و میل به خوردن آب کند. به همین علت،آب را با دست به دهان نزدیک کرد که بیاشامد؛ ولی یکباره به خاطر آورد که بچه های امام حسین(ع) تشنه اند وبا خود گفت: این، خلاف جوانمردی و وفاداری است که آنان تشنه باشند و من سیراب شوم! و آب را از دستان خود به زمین ریخت. اسب ایشان نیز از خوردن آب تا قبل از این اقدام حضرت، خودداری نمود.[15]
ولی آیا این قضاوت، تعریف کاملی از جوانمردی و وفاداری آن حضرت است؟ آیا ممکن است عباس علمدار که سقایی را از کودکی تمرین کرده، اکنون دچارغفلت گرددو منشأ مأموریتش را؛ حتی چند لحظه فراموش کند؟ آیا وفاداری محض، جایی برای غفلت باز می گذارد؟ هیهات!
آب که مظهر پاکی و علت ساری ایجاد است، با شخصیت میر حرم، «ابوالقربه» از کودکی عجین گشته و حداقل بر سیاق عادت و ملکه اخلاقی هم این امکان وجود نداشته که دچار غفلت مذکور گردد.
به یقین، انگیزه آب نخوردن ابوالفضل(ع) خیلی لطیف تر از آن است که تاکنون شنیده ایم. خوب دقت و توجه نمایید!
تاریخ می گوید که: حضرت عباس(ع) وقتی وارد شریعه فرات شد، اسبش هم با همه تشنگی که به طور طبیعی داشت، ابتدا از خوردن آب خودداری می کرد. اسب، با هوش است و شاید به دلیل همین هوش، عرب این حیوان را «فرس» می نامد. این حیوان خوب می فهمید که راکبش آب نمی خورد و فضا، فضای جنگ است؛ هیاهو و کشتار و شهادت را می دید و بر سیاق ذات هوشی اش حوادث راپیش بینی می کرد و می فهمید. بنابراین رغبتی به خوردن آب از خود نشان نمی داد و در واقع، نوعی تعهد به راکب و احترام را از خود بروز می داد! اسب می فهمید که نباید غفلت کند؛ ولی با کمال تأسف، تاریخ در این باره در توضیح جوانمردی سپهسالار کربلا، غافلانه نقض غرض کرده و حقیقتی لطیف را در قالب یک وهم تاریخی جلوه می دهد؛ زیرا با مراجعه به کلید شخصیتی حضرت باب الحوائج عباس بن علی(ع) و از سر وفاداری و ارادت ورزی اش، به خوبی د رمی یابیم که او نه تنها غافلانه و از سر سهو هم یک لحظه از دایره وفا خارج نگشت؛ بلکه از سر جوانمردی وقتی دید حیوانش هم حرمت گرفته و تشنگی را تحمل کرده، دست به زیر آب برد و آب را دست نزدیک دهان خود نمود تا حیوان فریب این حرکت را بخورد و درآسودگی آب بیاشامد. و این، به طور دقیق عین نکته سنجی حضرت ابوالفضل (ع) است که در تمامی زوایای حوادث، ریز و درشت، غفلت نکرده و در حساس ترین لحظات جای خالی و ناتمام باقی نگذارده است. تنها در این صورت است که راز وفاداری حضرت عباس (ع) به عنوان بارزترین چهره او آشکار می گردد و وجود مقدسش را برای همیشه سرخیل مریدان عالم قرار می دهد.[16]
در گفتار معصومان علیهم السلام
1- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
در یکی از رؤیاهای صادقه آمده است که پیامبر(ص) به عباس(ع) فرمود: «خداوند چشمت را روشن گرداند! تو باب الحوائج هستی!عز هر که خواستی، شفاعت کن!»[17]
2- امام علی علیه السلام
حضرت علی(ع) در شأن فرزندش حضرت ابوالفضل(ع)، در آن هنگام که در بستر شهادت بود و او را طلبید و به سینه اش چسبانید، فرمود:
« به زودی در روز قیامت، چشمم به وسیله وجود تو روشن می گردد!»[18]
3- حضرت زهرا علیهما السلام
پیامبر(ص) به علی(ع) می فرماید: به حضرت زهرا(ع) بگو؛ برای شفاعت و نجات امت چه داری؟ حضرت علی(ع) بعد از ابلاغ این پیام به حضرت زهرا(ع) چنین پاسخ می شنود:
« ای امیرمؤمنان! دو دست بریده پسرم عباس(ع) برای ما در مورد مقام شفاعت،کافی است.»[19]
4- امام حسین علیه السلام
امام حسین(ع) در شأن حضرت عباس(ع) گفتارهای متعددی دارد که ما از میان آنها به یک گفتار اشاره می کنیم:
در عصر تاسوعا، امام حسین(ع) به ابوالفضل(ع) فرمود:
«برادرم! جانم به قربانت! سوار بر اسب شو و نزد دشمن برو و از آنها بپرس برای چه به اینجا آمده اند…»[20]
در این عبارت، امام حسین(ع) با عالی ترین تعبیر؛ یعنی «فدایت شوم»، محبت خود را به حضرت عباس(ع) ابراز می دارد و با چنین گفتاری، که بیانگر اوج عظمت مقام حضرت عباس(ع) است، او را می ستاید.
5- امام سجاد علیه السلام
امام سجاد(ع) وقتی که روز سیزدهم محرم، همراه بنی اسد برای دفن پیکرهای مطهر شهیدان به کربلا آمد و در کنار بدن بی دست عمویش حضرت ابوالفضل(ع) قرار گرفت، خود را به روی پیکر مطهر آن حضرت انداخت و در حالی که آن را می بوسید، فرمود:
«ای ماه بنی هاشم! بعد از تو، خاک بر سر دنیا!»[21]
6- امام صادق علیه السلام
فرازهای مهمی از زیارت نامه حضرت عباس(ع) از زبان امام صادق(ع) نقل شده است که ما در اینجا به فراز آخر آن اشاره می نماییم:
«اَشهدُ اَنَّکَ لَم تَهِن و لَم تَنکُل وَ اَنَّکَ مَضَیتَ عَلی بصیرةٍ مِن اَمرِکَ، مّقتَدِیاً بِالصّالحِینَ وَ مُتَّبِعاً لِلنّبّیین؛ گواهی می دهم که تو ای عباس! در امر دینت هیچ گونه سستی نکردی و در برابر دشمن از مقاومت، باز نایستادی و به راستی با کمال بصیرت و اگاهی به صالحان نمودی و از پیامبران پیروی کردی.»[22]
7- امام هادی علیه السلام
در فرازی از زیارت نامه امام هادی(ع)، از زبان آن حضرت خطاب هایی با این مضامین به حضرت عباس(ع) آمده است:
السلام علی ابی الفضل العباس ابن امیرالمؤمنین…؛ سلام بر ابوالفضل العباس پسر امیرمؤمنان علیه السلام:
آنکه با کمال مواسات، ایثار و برادری، جانش را نثار برادرش حسین(ع) کرد.
آنکه دنیا را وسیله آخرت قرار داد.
آنکه خود را فداکارانه فدای برادر نمود.
آنکه نگهبان دین و سپاه حسین(ع) بود.
آنکه تلاشش بسیار برای آب رسانی به سوی لب تشنگان بود.
آنکه دو دستش در راه خداوند متعال قطع شد.[23]-[24]
8- امام زمان علیه السلام
در اینجا بسیار تناسب دارد تعبیر جالب امام عصر(ع) از مقام ارجمند حضرت ابوالفضل العباس(ع) را که درقالب کرامتی از کرامات ایشان وارد شده، بیان نماییم.
حضرت آیه الله مرعشی نجفی قدس سره فرمود: یکی از علمای نجف اشرف که مدتی به قم آمده بود، برای من نقل کرد: برای رفع مشکلی که داشتم، به مسجد مقدس جمکران رفتم. درد دلم را در عالم معنا به حضرت ولی عصر - عجل الله تعالی فرجه الشریف – عرض کردم و از او خواستم که وساطت کرده، از درگاه خدا شفاعت کند تا مشکل من حل شود. برای این منظور، به طور مکرر به مسجد جمکران رفتم؛ ولی نتیجه ای نگرفتم تا اینکه روزی در آن مسجد در هنگام نماز، دلم شکست و خطاب به امام زمان(ع) عرض کردم:
مولا جان! آیا جایز است که درمحضر شما باشم و به دیگری متوسل شوم؟شما امام من هستید! آیا زشت نیست با وجود امام، حتی به علمدار کربلا قمر بنی هاشم متوسل شوم و او را نزد خدا شفیع قرار دهم؟
از شدت ناراحتی بین خواب و بیداری بودم؛ ناگهان با چهرة نورانی قطب عالم امکان حضرت حجت – عجل الله تعالی فرجه الشریف – رو به رو شدم. بی درنگ سلام کردم. حضرت جواب سلامم را داد و فرمود:
«نه تنها زشت نیست و ناراحت نمی شوم که به علمدار کربلا متویل شوی؛ بلکه شما را راهنمایی نیز می کنم که هنگام توسل به علمدار کربلا چه بگویی؟! هنگامی که برای روای حاجت به آن حضرت متوسل شدی، بگو: یا اباالغوث ادرکنی؛ ای پدر پناه دهندگان! به فریادم برس و به من پناه ده!»[25]
طلوعی غروب آفرین
هفتمین روز محرم فرا رسید و میزبانی نامهربانانه یزیدیان شروع شد. فریادی از لابه لای شمشیرها آخته و نیزه های بر افراشته به گوش همه رسید:
قطره ای آب به سپاه حسین و خاندان او نرسد! بگذارید عطش، و کار حسین و خاندان و سربازان او را بسازد! این، در حالی است که تیغ عطش بر عمق جان کودکان و بانوان حرم فرو رفته بود و صدای العطش نوباوگان به گوش می رسید.
ناگاه ناوک نگاه امام به عباس افتاد و با نیم نگاهی پر معنا و تأملی بصیرت آمیز مأموریت تهیه آب برای خیمه ها به ابوالفضل(ع) واگذار شد. سی سوار و بیست پیاده همراه سقای کاروان حسین(ع) حرکت کردند تا به شریعه فرات دست یابند و به نهر علقمه برسند.
نافع بن هلال، پیشانی حرکت کرد و عباس چون شیری ژیان، دلاور و قوی پنجه، خیره سران سپاه اموی را کنار می زد. عمروبن حجاج با ترفندی شیطانی قصد سیراب سازی سقای تشنه لب حسین را داشت؛ اما شور حماسه ابوالفضل(ع) و عهد و پیمان والای او تمامی حیله های دشمن راخنثی نمود و دیری نپایید که همراهان غیرتمند و پر شور عباس، همانند فرمانده خود، وارد شریعه شدند مشک های آب را با قامتی افراشته به سوی امام حرکت دادند. تمام تشنگان از دست سقای لب تشنه سیراب شدند و این نهضت گران سنگ و جاودان برای همیشه بر بلندای قله کرامات عباس چون بیرقی درخشان به اهتزاز در آمد.[26]
علامه مجلسی قدس سره ماجرای شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) را چنین نقل می کند:
وقتی که عباس(ع) تنهایی برادرش حسین(ع) را دید، به محضرش رسید و عرض کرد:یا اَخی هَل مِن رُخصَهً؟
حسین(ع) با شنیدن این سخن، گریه سختی کرد و چنین فرمود:
یا اَخی اَنت صاحِبُ لِوائی، وَ اِذا مَضَیتَ تَفَرَّقُ عَسکَری!
عباس(ع) عرض کرد: سینه ام تنگ گشته و از زندگی خسته شده و به ستوه آمده ام، می خواهم انتقام خون شهیدان را از این منافقان بگیرم!
امام حسین(ع) فرمود: پس برو و برای این کودکان تشنه، اندکی آب بیاور!
عباس(ع) به طرف شریعه فرات روانه شد و در برابر جمعیت دشمن ایستاد، آنها را موعظه کرد و به آنه هشدار داد؛ ولی انذار و هشدار آن حضرت در دل سیاه آن کوردلان اثر نکرد. عباس(ع) نزد برادرش بازگشت و موضوع را گزارش داد. دراین هنگام فریاد العطش کودکان را شنید. حضرت سوار بر اسب شد، نیزه خود و مشکی را برداشت و به طرف فرات حرکت کرد. چهار هزار نفر نگهبان شریعه فرات، سر راه آن حضرت را بستند و آن حضرت را تیرباران کردند، حضرت عباس(ع) با شجاعتی بی بدیل بر آنها حمله کرد؛ به طوری که هشتاد نفر از آنها راکشت. بقیه هم پراکنده شده و عباس(ع) خود را به شریعه فرات رسانید. حضرت، مشک را پر از آب کرد و بر شانه راستش نهاد و به سوی خیمه ها روانه شد، به امید آنکه آب را به لب تشنگان برساند. در راه بازگشت، شروع به رجزخوانی در میدان نبرد نمود که هر فرازی از آنها بیانگر عالی ترین درس های شجاعت، ایثار، همت بلند، وفاداری و اخلاص است.
نگهبانان شریعه به حضرت عباس(ع) حمله کردند. او نیز به آنها حمله کرد و همچنان رجزخوانی نمود و به جنگ خود ادامه داد و دشمن را پراکنده نمود. در این هنگاه، زید بن وقار – که در پشت نخله خرما کمین کرده بود – با همیاری حکیم بن طفیل، شمشیر خود را بر دست راست عباس(ع) فرود آورد و دست راست آن حضرت را قطع نمود.حضرت عباس(ع) شمشیر به دست چپ گرفت و در این حال رجزهایی خواند و همچنان به جنگ ادامه داد. دراین میان حکیم بن طفیل هم که درپشت نخله خرما کمین کرده بود، شمشیرش را بر دست چپ آن حضرت فرود آورد که دست چپش نیز قطع گردید. عجب اینکه، حضرت عباس(ع) همانند عمویش جعفر طیار، پرچم را به سینه اش چسبانید و با بازوان قطع شده آن را نگه داشت و دوباره به رجز خوانی پرداخت. در آن هنگام ظالمی شقی عمود آهنین بر سرش زد که آن حضرت از پشت اسب بر زمین افتاد.[27]
نتیجه
در پایان، با عرض عذر و تقصیر به پیشگاه مقدس حضرت عباس(ع) که با قلم ناقص خویش، به شرح زندگانی و ابعاد وجودی آن والا مقام پرداختم، از درگاه ایزد منان مسألت می نمایم که به همه ما با آگاهی کامل توفیق عطا فرماید تا از رشادت های بی بدیل،پیکار و پایداری حضرت ابوالفضل العباس(ع) و اخلاص حسنه او پیروی نماییم وبا الگو قرار دادن تندیس و اسوه حقیقی تقوا، معرفت، انسانیت و معنویت؛ یعنی حضرت عباس(ع)، به درگاه الهی اش تقرب جسته، سعادت دنیا و آخرت را برای خویش به ارمغان آوریم. همچنین همیشه برای رفع حاجات خود، وجود مقدس ایشان را شفیع به درگاه خداوندی قرار دهیم، که «شفاعت او» رد نخواهد شد.
پی نوشت :
[1] مقاله «مروری بر سیره و شخصیت حضرت ابوالفضل(ع)، نشریه آزاد، شماره 97/1/92 و بازیابی 720، ص 1 و 2؛ پرچمدار نینوا، محمدی اشتهاردی، ص 60-57.2
[2] . -مولد العباس بن علی(ع)، محمد علی الناصری البحرینی، ص 56.
[3] مقاتیخ الجنان، حاج شیخ عباس قمی، زیارت اربعین منسوب به جابر بن عبدالله انصاری.
[4] بطل العلقمی، ج 2، ص 8.
[5] جهت مطالعه و اطلاع از کرامات گسترده و دریای بیکران عنایات حضرت عباس(ع)، ر. ک: خصائص العباسیه، آیه الله کلباسی نجفی؛ العباس، سید عبدالرزاق مقرم؛ چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس(ع)، علی ربانی خلخالی، ج 1؛ زندگانی پرچمدار کربلا،معارف مظفری، معجزات و کرامات حضرت عباس(ع)، آیه الله حاج میرزا هادی خراسانی ؛ پرچمدار نینوا، محمدی اشتهاردی؛ کرامات حضرت ابوالفضل(ع)، سید علی حسینی قمی؛ باب الحوائج(ع)، عبدالحسین مؤمنی؛ اعلام الناس فی فضایل العباس؛ سید سعید ین سید ابراهیم بهبهانی؛ تذکره الشهداء، ملا حبیب کاشانی، کرامات باب الحوایج حضرت ابوالفضل(ع)، سی بشیر حسینی.
[6] . این ماجرا در کتاب اعلام الوری،ص 192 آمده است.
[7] . شخصیت قمر بنی هاشم(ع)، عطایی خراسانی، ص 57و 58.
[8] . کامل الزیاره، جعفر بن محمد بن قولویه قمی ، ص 258.
[9] . مقبل الحسین سید عبدالرزاق مقرم، ص 398.
[10] . ای اشکه بریزید، حبیب الله چاایچیان(حسان).
.[11] پرچمدار نینوا، ص 76 و77.
[12] . مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 112.
[13] . نه شعر این قصیده در منتخب التواریخ، ص 260 ذکر گردیده است.
[14] . ر. ک: پرچمدارنینوا، ص 75 و 76؛معالی السبطین، ج 2، ص 44؛ فرسان الهیجاء، ج 1، ص 189.
[15] . نقل به مضمون از منتهی الامال، ص 455 و نفس المهموم، ص 337.
[16] این نکته صریح و مهم از مقاله «مروری بر سیره شخصیت حضرت ابوالفضل العباس (ع)» اقتباس گردیده است و نظر نگارنده نیز همین است.چرا که مداحان و ناقلان تاریخ و محققان این عرصه، دچار چنین اشتباه و خطای سهوی گردیده اند.
[17] برای آگاهی از ماجرای مشروح این موضوع، ر. ک: معالی السبطین، ج 1، ص 453 و پرچمدار نینوا، ص 225- 223.
[18] معالی السبطین، ج 1، ص 454.
[19] همان، ص 452.
[20] ترجمه ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 92.
[21] معالی السبطین، ج 2، ص 69.
[22] . کامل الزیاره، ص 258؛ مفاتیح الجنان، ص 771؛ بحار الانوار، ج 10، ص 277.
[23]. بحارالانوار، ج 45، ص 66.
[24] . تذکر:1. برخی از القاب حضرت عباس(ع) از این فرازها گرفته شده است و در شأن ایشان آمده استۀ 2. با توجه به تاریخ این واقعه که در سال 252 ق. و درعصر امامت امام هادی(ع) رخ داده، فهمیده می شود که منظور از زیارت ناحیه، ناحیه امام هادی(ع) است.
[25] چهره درخشان قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس(ع)، ج 1، ص 419؛ پرچمدار نینوا، ص 55 و 56؛ کرامات باب الحوائج حضرت ابوالفضل(ع)؛ ص 45 و 46.
[26] انساب الأشراف، ج 1؛ ب 1؛ العباس، سید عبدالرزاق مقرم، ص 164-161.
[27] بحارالانوار، ج 45، ص 40 و 41 (با اندکی تصرف و تخلیص).
منبع : http://WWW.beiragh.net