انشا نوشتن فرصتی به منظور بیان احساسات، تخیل و خلاقیت می باشد و در واقع باعث تقویت توانایی تفکر و تحلیل ما می شود که معلمان عزیز از دانش آموزان می خواهند تا در مورد موضوعات مختلف انشا بنویسند که یکی از موضوعات ناب، سالمندان است. از این رو، اگر شما نیز به دنبال انشا درباره سالمندان هستید بهتر است تا پایان مطلب همراه ما باشید.
چند انشا ناب درباره سالمندان
سالمندان افرادی هستند که با زندگی کردن سال های زیادی، تجربیات زیادی کسب کرده اند و در این دوران نیاز به محبت و توجه بیشتری دارند و بهترین نعمت های خدا برای جوانان هستند و در مورد آن ها انشا های ناب و دلنشینی گفته است که می توانید برای انشا نوشتن از آن ها کمک بگیرید. در ادامه مطلب چند انشا در مورد سالمند را در اختیارتان گذاشته ایم تا بتوانید از بین آن ها، انشای ناب و دلنشینی را انتخاب کنید.

انشا دلنشین در مورد دوران سالمندی
مقدمه
سالمندان کسانی هستند که سالهای زیادی را زندگی کردهاند و تجربیات زیادی دارند. دوران پیری یکی از زیباترین و در عین حال سختترین دوران زندگی است. در این دوران، سالمندان نیاز به محبت و توجه بیشتری دارند
بدنه
وقتی به سالمندان نگاه میکنیم، میبینیم که چهرههای آنها پر از چین و چروک است. این چین و چروکها نشانههای سالهای زیادی است که آنها زندگی کردهاند و داستانهای زیادی را دیده و تجربه کردهاند. سالمندان معمولاً بیشتر از جوانترها دوست دارند با ما صحبت کنند و داستانهای جالبی از گذشته تعریف کنند.
سالمندان معمولاً خیلی آرام و مهربان هستند. آنها یاد میدهند که باید صبر و حوصله داشته باشیم و از هر لحظه زندگیمان لذت ببریم. وقتی ما به آنها کمک میکنیم یا با آنها وقت میگذرانیم، آنها خوشحال میشوند و احساس خوبی پیدا میکنند.
گاهی اوقات سالمندان ممکن است به دلیل بیماری یا تنهایی احساس غمگینی کنند. ما باید به آنها توجه کنیم و بهشان محبت کنیم تا احساس تنهایی نکنند. درست مانند زمانی که ما بچه بودیم و به محبت و حمایت آنها نیاز داشتیم.
نتیجه
در پایان، سالمندان بخشی از خانواده و جامعه ما هستند. ما باید یاد بگیریم که چگونه به آنها احترام بگذاریم و محبت کنیم. دوران پیری یک دوران زیباست و ما میتوانیم با محبت و توجه خود، آن را برای سالمندان خوشایندتر کنیم. بیایید همه با هم تلاش کنیم تا سالمندان را شاد کنیم و از تجربیات آنها بهرهمند شویم.
******

انشا در مورد دوران سالمندی
مقدمه:
وقتی کلمه سالمندان را می شنویم یاد پدربزرگ و مادربزرگ هایمان می افتیم. به نظر من سالمندان قشر نادیده گرفته شده ای هستند که ما باید بیشتر حواسمان به آنها باشد. در مطلبی خواندم سالمندان گنجینه هایی از خرد و تجربه زندگی هستند که چیزهای زیادی در مورد زندگی آموخته اند که برای ما درس زندگی است. بنابراین مهم است که از آنها مراقبت کنیم و از آنها یاد بگیریم.
بدنه:
وظیفه ما این است که با آنها با احترام و مهربانی رفتار کنیم. ما خانواده سنتی هستیم که در آن بزرگترها با توجه به سنشان مورد احترام هستند و توصیه های آنها مورد توجه همه اعضای خانواده است. ما خیلی زیاد به خانه مادربزرگ و پدربزرگمان می رویم و از هم صحبتی با آنها خیلی لذت می بریم. مادربزرگم غذاهای خوشمزه درست می کند و پدربزرگم از خاطرات و تجربه زندگی خود می گوید.
اما متاسفانه در جامعه امروزه، سالمندان دیگر ارزش و احترام زیادی در بین جوانان ندارند و اغلب در جامعه بی مراقبت به خانه سالمندان فرستاده می شوند. در حالی که من معتقدم مراقبت از سالمندان به نفع ماست و می توانیم از آنها درس زندگی بگیریم.
همه ما بالاخره در زندگی پیر می شویم و فرار از آن اجتناب ناپذیر است. افراد سالمند از آنجایی که عمر طولانی و زندگی پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشته اند با بودن در کنار آنها خودآگاه تر و عاقل تر می شویم.
در حقیقت، سالمندان قابل اعتمادترین مربیانی هستند که ما داریم. اما آنها در سنین پیری به کمک جسمی و روحی نیاز دارند و این وظیفه ما است که محبت و مراقبت از آنها را برعهده داشته باشیم.
خانه های سالمندان یک واقعیت تلخ است زیرا سالمندان در آنجا درد تنهایی را حس می کنند و مانند زندانیان از همه امکانات یک زندگی معمولی مانند غذا، پوشاک و سرپناه برخوردار هستند. در حالی که از محبت، امنیت، حمایت روانی، آسایش فرزندان و اعضای خانواده خود محروم میباشند.
نتیجه گیری:
اخر این انشا را می خواهم اینگونه تمام کنم که لطفا پدر و مادر پیر خود را به خانه های سالمندان نیندازید، زیرا در آینده ممکن است همین بلا به سر خودتان بیاید، آنچه می کاریم را درو می کنیم و بیایید این دنیا را به مکانی بهتر و زیباتر تبدیل کنیم.
******

انشا در مورد دوران پیری
مقدمه
سالمندی و پیر شدن از نظر اکثر مردم چیز وحشتناکی به نظر میرسد و میتوان گفت همه از آن فراری هستند. اما من پیری را خیلی دوست دارم و یکی از آرزوهایم این است که این دوران جالب را تجربه کنم.
بدنه
آدم وقتی پیر میشود چیزهای زیادی در زندگی دیده و فهمیده و این باعث شده فلسفه عمیق تری نسبت به زندگی داشته باشد. سالمندان دانا دیگر به خیلی از مشکلات اهمیت نمیدهند و مثل جوانترها خودشان را به خاطر مسائل زودگذر ناراحت نمیکنند. فکر کنید ما در نوجوانی و جوانی چقدر بیهوده رنج میکشیم وقتی کوچکترین خواسته هایمان برآورده نمیشود یا موانعی سر راهمان سبز میشود. سالمندان فهمیده اند که زندگی ارزشمندتر از این است که مسائل پیش پا افتاده روزهایمان را خراب کند.
من بیخیالی دوران پیری را دوست دارم.
آهسته شدن روند زندگی در دوران سالمندی آدم را از عجله و شلوغی های سرسام آور دور میکند. آن وقت فرصت زیادی داری که با خانواده و دوستانت بگذرانی، مطالعه کنی، فکر کنی و حتی تجربیات و دانسته های زندگیات را بنویسی. میتوانی به هرچیز دنیا با جزئیات نگاه کنی و از خود خود زندگی لذت ببری. چیزهایی مثل دندان درآوردن نوه هایت یا گل دادن گیاهان خانه.
من دوران پیری خودم را میبینم که با سرمایه ای که در جوانی ذخیره کرده ام با خیال راحت نشسته ام و به کارهای مورد علاقه ام میپردازم. گذراندن وقت با خانواده و رفقا، گوش دادن به موسیقی، کتاب خواندن و نوشتن. دوران سالمندی ام را میبینم در حالی که کمی گوشهایم سنگین شده و راه رفتنم کند تر، به صداهای درونم میاندیشم و خودم را به خدا نزدیکتر حس میکنم. وقتی اطرافیانم از من راهنمایی میخواهند به آنها یاد میدهم که چگونه مشکلات و غم ها را پشت سر بگذارند و وقتی آرامش و قوت قلب را در نگاهشان میبینم لبخند رضایت روی لبهایم نقش میبندد.
نتیجه
پیری دوران پختگی و جذابیت است. موهای سفید و چروک های سالمندان از نظر من بسیار زیباست؛ همانقدر که درختها در پاییز زیباترند. مسلما یک انسان بالغ و قوی دوران پیری باشکوهی خواهد داشت؛ هرچند جسمش ضعیف تر شده باشد. امیدوارم در زندگی ام تجربه های مفیدی کسب کنم و در دوران سالمندی هرآنچه آموخته ام را در اختیار دیگران قرار دهم تا زندگی پرباری داشته باشم.
*******

انشا ناب در مورد دوران پیری
چرخ گردون روزگار می چرخد و کودکان را جوان می کند و جوانان را پیر! با هر چرخشش تجربه ای را به یادگار می گذارد و مویی را سپید می کند. سالمندکسی است که سال های زیادی را با روزگار سفر کرده و دیگر، رفیق دست هایش، عصایی شده که زحمت قدم های او را به دوش می کشد.
پدر بزرگ و مادر بزرگ هایمان همان سالمندانی هستند که لبخندشان تا عمق جان نفوذ می کند؛ لبخندی که بر کودکی می زنند و خاطرات کودکی شان تداعی می شود؛ لبخندی که به جوانی می زنند و یاد بهترین دوران زندگی شان می افتند، گویی همین دیروز بود که تاج جوانی بر سرشان می درخشید؛ و در نهایت لبخندی که به بی وفایی دنیا می زنند و آهی می کشند…
سالمند کسی است که شیشه ی دلش با کمترین طوفانی می شکند و قطره های دریای دلش، روانه ی چشم هایش می شوند. مبادا رهایشان کنیم و بجای محبت کردن و بوسیدن دستانشان، آزرده خاطرشان کنیم.
سالمند کسی است که تمام امیدش، فرزندانی هستند که سال های جوانی اش را به پای آن ها گذاشته و حالا دلش می خواهد چراغ خانه اش، با دورهمی های آنها گرم شود نه اینکه خانه اش در چهاردیواریِ دلگیرِ خانه ی سالمندان باشد و چشمانش خیره به درهایی که آشنایی از آن گذر نمی کند.
پدر بزرگ و مادر بزرگ هایمان سالمندان مهربانی هستند که همیشه سماور عشقشان در حال جوشیدن است تا چایی با طعم محبت به میهمانانشان بدهند؛ سفره ی دلمان را که برایشان باز می کنیم، پر می شود از خاطرات شیرینی که با ذوق و شوق روی آن می چینند.
سالمندان بهترین نعمت های خدا برای جوانانند. عمرشان با برکت و سایه شان مستدام …
*******

شما دوستان با کلیک بر روی انشا درباره تلاش و انشا درباره شجاعت می توانید انشاهای نابی را مطالعه کنید.