زمزم راز ( شرحی ادبی و عرفانی بر نماز ) ( ۲ )

۵- سوره حمد؛ قرآن مجمل سوره حمد از نخستین سوره هایی است که بر قلب مطهر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است تا با عبارت های آن، نمازگزار واقعی با خدا مناجات کند و ارام گیرد

زمزم راز ( شرحی ادبی و عرفانی بر نماز  )  ( 2 )

5- سوره حمد؛ قرآن مجمل

سوره حمد از نخستین سوره هایی است که بر قلب مطهر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است تا با عبارت های آن، نمازگزار واقعی با خدا مناجات کند و ارام گیرد. بنابر روایات، نماز جز با فاتحه الکتاب صورت نمی پذیرد. بنابراین، در نماز هیچ سوره ای را نمی توان جای گزین سوره حمد کرد. (95) نام های فراوانی برای این سوره بیان شده است که از آن جمله: «ام الکتاب»، «ام القرآن»، «فاتحه الکتاب» و «سبع المثانی» است.
دلیل نام گذاری سوره حمد به «ام الکتاب» از آن روست که تمام معارف و معانی قرآنی در آن نهاده شده است. این سوره، چکیده آموزه ها و معارف قرآن کریم است؛ زیرا خطوط کلی و اصول معارف دین شامل مبدأ شناسی، معاد شناسی و رسالت شناسی به اختصار و به روشنی در آن بیان شده است که بخش اول آن، توحید و مبدأ شناسی در دو بعد نظری و عملی است. از ابتدای سوره تا «الرحمن الرحیم»، توحید نظری است و آیه «ایاک نعبد و ایاک نستعین» ناظر به توحید عملی است. «مالک یوم الدین»، ناظر به معاد و جهان پس از مرگ است و بخش پایانی آن رسالت شناسی است. در این بخش، مسیر حرکت انسان از مبدأ تا معاد نشان داده می شود که معاد و محور آن وحی و رسالت است. از همین رو، همتای قرآن عظیم قرار گرفته است: «ولقد آتیناک سبعا من المثانی و القرآن العظیم؛ و به راستی، ما به تو سوره حمد و قرآن عظیم دادیم». (حجر: 87)(96)
روایت های فراوانی نیز در اهمیت سوره حمد وارد شده است. برای مثال، در روایتی آمده است:
چیزی از خیر و حکمت نیست که در قرآن و کلمات دیگران آمده باشد، مگر اینکه در سوره حمد تمامی آنها وجود دارد. (97)
حکیم متأله و مفسر ژرف اندیش، صدرالمتألهین شیرازی درباره این سوره مبارکه می گوید:
نسبت سوره فاتحه به قرآن، همانند نسبت انسان (جهان کوچک) به جهان (انسان بزرگ) است و هیچ یک از سوره های قرآنی در جامعیت، همتای آن نیست. (98)
این سوره، درهای رحمت الهی را به سوی بنده می گشاید؛ هم درتحصیل معاش و هم در کسب معارف الهی. تلاوت سوره حمد، شفابخش بیماری های جان و تن آدمی است. در روایتی آمده است: «فاتحة الکتاب شفاء من کل داء؛ فاتحة الکتاب، درمان تمام دردهاست». (99)

الف- بسم الله الرحمن الرحیم

این آیه شریفه، باعظمت ترین و شریف ترین آیه قرآن مجید است؛ زیرا مشتمل بر اسم اعظم الله است.
امام علی (علیه السلام) در مورد اهمیت این آیه می فرماید:
تمام علوم قرآن در فاتحة الکتاب و تمام علوم فاتحة الکتاب در آیه شریفه بسم الله الرحمن الرحیم و تمام علوم بسم الله الرحمن الرحیم، «باء» بسم الله الرحمن الرحیم است. (100)
آیه شریفه «بسم الله الرحمن الرحیم» به کارها تقدس می بخشد و مایه برکت کردارهای انسان است؛ زیرا افتتاح کارها با این آیه، رحمت خداوندی را در پی دارد.
خداوند متعال، سوره حمد و دیگر سوره های قرآن کریم را با بسم الله الرحمن الرحیم شروع کرده است و با این کار، ادب شروع کارها به نام خدا را به بندگانش یادآوری فرموده است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در تبیین همین ادب می فرماید:
کل امر ذی بال لم یبدء فیه ببسم الله فهو ابتر. (101) هر کار مهمی که با بسم الله شروع نشود، به پایان نمی رسد.
امام علی (علیه السلام) نیز می فرماید: «فقولوا عند افتتاح کل امر صغیر او عظیم؛ در هر کار کوچک و بزرگ، بسم الله را بگویید». (102)
در ادبیات ما این مضمون آمده است:
ای نام بهترین سرآغاز بی نام تو، نامه کی کنم باز
حضرت سلیمان نبی نیز نامه خویش را به ملکه سباء، با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کرد و بدین وسیله، خواسته و اراده اش را در راستای مشیت حکیمانه الهی قرار داد؛ زیرا می دانست کاری که برای خدا نباشد و با نام خدا شروع نشود، ماندگارنخواهد بود. قرآن می فرماید:
کل من علیها فإن و یبقی وجه ربک ذوالجلال والإکرام؛ (الرحمن:26)
هرچه بر (زمین) است، فانی شونده است و ذات با شکوه و ارجمند پروردگارت باقی خواهد ماند.
علامه طباطبایی درباره راز شروع کارها با نام خدا می نویسد:
دلیل آن، این است که خدای تعالی در چند جا از کلام خود بیان فرموده است که: آنچه برای رضای او و به خاطر او و به احترام او انجام نشود، باطل و بی اثر خواهد بود و نیز فرموده: به زودی به یک یک اعمالی که بندگانش انجام داده، می پردازد و آنچه به احترام او و به خاطر او انجام نداده اند، نابود و هباء منثورا (فرقان: 23) می کند و آنچه به غیر این منظور انجام داده اند، حبط و بی اثر و باطل می کند. نیز فرموده هیچ چیز جز وجه کریم او بقا ندارد. در نتیجه، هر چه به احترام او و وجه کریمش و به خاطر رضای او انجام شود و به نام او درست شود، باقی می ماند؛ چون خود او باقی و فناپذیر است و هر امری از امور از بقای، آن مقدار نصیب دارد که خدا از آن امر نصیب داشته باشد. (103)
بنابراین، راز جاودانگی کردارهای نیک انسان، الهی بودن آنهاست و هرآنچه برای غیرخدا انجام شود، باطل و نابودشدنی است. این آیه شریفه سبب نجات انسان از سختی ها و گرفتاری هاست. حضرت نوح با نام خدا بر آن توفان سهمگین چیره شد و توانست کشتی خود را با نام خدا به حرکت در آورد و آرام گرداند. «بسم الله مجریها و مرسیها.» (هود: 41)(104) همچنین وقتی حضرت ابراهیم خلیل را بر منجنیق نهدند تا به سمت آتش پرتاب کنند، وی این آیه را تلاوت فرمود و خداوند آتش را بر او سرد گردانید.
از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) روایت است که فرمود:
کلمه مبارکه «بسم الله الرحمن الرحیم»، گشایش هر امر بسته و آسان کننده هر دشواری و شفای کدورت سینه هاست و امانی از سختی های روز حشر است. (104)
از دیگر آثار این آیه شریفه، آمرزش گناهان است. روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از قبرستان بقیع می گذشت که به نزدیکی قبری رسید. آن گاه به اصحابش فرمود با شتاب بگذرید و آنان با شتاب از آنجا گذشتند. هنگام برگشت، چون به آنجا رسیدند، خواستند به شتاب بگذرند که حضرت فرمود: «تعجیل نکنید.» گفتند: یا رسول الله! چرا در وقت رفتن، امر به تعجیل فرمودی و اکنون از آن باز می داری؟ فرمود: در آن وقت شخصی را عذاب می کردند ومن طاقت ناله و فریاد او را نداشتم. اکنون خدای تعالی بر وی رحمت فرموده است. گفتند: یا رسول الله! سبب عقوبت و رحمت او چه بود؟ فرمود: مرد فاسقی به سبب فسقش تا این ساعت، در اینجا در عذاب بود.کودکی از وی مانده بود. او را به مکتب بردند معلم به او «بسم الله الرحمن الرحیم» یاد داد و کودک آن را به زبان آورد. به ملایکه عذاب کننده خطاب شد که دست از او بردارید و او را عذاب نکنید. روا نباشد که پدر را عذاب کنمی و پسرش به یاد ما باشد.(105)
استجابت دعا از دیگر آثار «بسم الله الرحمن الرحیم» است. در حدیث نبوی است که: لایرد دعاء اوله بسم الله الرحمن الرحیم؛
دعایی که با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز شود؛ رد نخواهد شد (و به اجابت می رسد).(106)

ب- الرحمن الرحیم

دو صفت رحمان و رحیم بودن خداوندی، در هر شبانه روز، بارها نهال امید و نشاط روحی را در باغ وجود آدمی آبیاری می کنند و او را از تباه شدن در وادی پوچی ها و ناامیدی ها باز می دارند.
رحمان، رحمت بی کران و گسترده ای است که همه جهانیان را فرا گرفته است و همانند آفتابی که بر زندگی همه بتابد، فراگیر است. خداوند متعال می فرماید:
«ورحمتی و سعت کل شی؛ و رحمت من در هر چیزی گسترش یافته است». (اعراف: 156)
امام علی (علیه السلام) نیز در دعای کمیل می فرماید: «وبرحمتک التی وسعت کل شیء.»
رحمت رحمانیه خداوند چنان گسترده است که هر آنچه را مورد نیاز موجودات عالم بوده، به آنان عطا کرده است.
از در بخشندگی و بنده نوازی
مرغ هوا را نصیب، ماهی دریا
این رحمت، فیض منبسط و نور فراگیری است که هر موجودی را روشن کرده است: قل من کان فی الضلالة فلیمدد له الرحمن مدا. (مریم:75)
بگو: هر که در گمراهی است، (خدای) رحمان به او تا زمانی مهلت می دهد.
رحیم بر وزن فعیل، صفت مشبهه وبه معنای رحمت خاص خداوندی است که بهره پرهیزگاران و مؤمنان راستین است و در مقابل غضب که بهره ستم کاران است، آمده است. خداوند متعال می فرماید: «والله یختص برحمته من یشاء؛ خدا هر که را خواهد، به رحمت خود اختصاص دهد». (بقره: 105)
انسان با رحمت رحانیه الهی از کتم عدم به حیز وجود آمد و زمینه زندگی و جاودانگی برایش فراهم شد. همچنین با رحمت رحیمیه الهی در دنیا به کمال و هدایت می رسد و در آخرت گناهانش آمرزیده می شود. رحمت رحیمیه خدا، انسان را از تاریکی ها به سوی نور هدایت می کند.
هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمات الی النور و کان بالمؤمنین رحیما. (احزاب: 42)
خداوند در آیه شریفه «بسم الله الرحمن الرحیم» با آوردن اسمای «رحمان» و «رحیم» در کنار لفظ جلاله «الله»، نمایش هستی را مبتنی بر رحمت الهی جلوه داده است که در آن، اساس کار خداوند بر رحمت و آمرزش است، نه غضب. همچنان که در دعا می خوانیمک« یا من سبقت رحمته غضبه؛ ای خدایی که رحمتت بر غضبت پیشی گرفته است». (107)
هرچند مصداق های کمی و میزان فراگیری رحمت رحیمیه الهی محدودتر از رحمت رحمانیه اش است، ولی به دلیل استمرار آن در آخرت، بسیار گسترده و بی منتهاست. بنابراین، چه خوب است انسان حجاب خودخواهی را کنار زند و لباس بندگی و تقوا بر تن کند و ازلطف و فضل و رحمت بی منتهای الهی دردنیا و آخرت بهره مند گردد؛ زیرا هرچه هست، از آن خداست. از نعمت وجود و هدایت گرفته تا رحمت و آمرزش ودیگر ونعمت هایی که انسان را هرگز یارای شمارش آن نیست، همه از آن اوست.

ج- الحمدلله رب العالمین

اگر انسان به وسعت لایتناهی عالم هستی توجه کند و باعقل ژرف اندیش خود به اسرار و شگفتی های هستی، نباتات، حیوانات واز همه مهم تر، عالم اعجاب انگیز انسان، -این موجود ناشناخته- از ملک تا ملکوت بنگرد، با تمام وجود در می یابد که ستایش تنها سزاوار خالق و مدبر این شگفتی هاست.
نفس، روح، وجدان و اندیشه همگی نشان قدرت نامحدود الهی است و ادب بندگی اقتضا دارد که انسان، سپاس گزار این همه شگفتی باشد.
یک- حمد
برخی لفظ «حمد» را به «مدح» یا «شکر» معنا کرده اند. البته هرچند این الفاظ از نظر معنا به هم نزدیکند، ولی مترادف هم نیستند و تفاوت دقیقی با هم دارند. استاد مطهری در تبیین این تفاوت می نویسد:
مدح به معنی ستایش است. ستایش از احسان های مخصوص انسانی است؛ یعنی این انسان است که دارای این درجه از ادارک و احساس است که وقتی در مقابل کمال و جمال، زیبایی و بها قرار می گیرد، این احساس به صورت عکس العمل در او پیدا می شود که او را ستایش کند.(108)
البته گاهی ممکن است مدح و ستایش از احسان های مخصوص انسانی است؛ یعنی این انسان که دارای این درجه از ادراک و احساس است که وقتی در مقابل کمال و جمال، زیبایی و بها قرار می گیرد، این احساس به صورت عکس العمل در او پیدا می شود که او را ستایش کند. (109)
البته گاهی ممکن است مدح و ستایش از سرچاپلوسی باشد که در این صورت، صفت رذیله ای است.
شکر نیز به معنای سپاس گزاری است و آن وقتی است که از سوی کسی به انسان خیری برسد. در این صورت، انسانیت انسان اقتضا می کند که از او قدردانی کند.
حمد نه مدح خالص است و نه شکر خالص، بلکه ترکیبی از این دو است. حمد مقامی است که هم لایق ستایش است و هم شایسته سپاس. لایق ستایش است؛ زیرا «خالق» تمام عالم است: «قل الله خالق کل شیء. (رعد:16)
افزون برآن، مخلوقات خویش را در کمال حسن و جمال و یبایی آفریده است: «الذی احسن کل شیء خلقه.» (سجده:7) همچنین او شایسته سپاس است؛ زیرا اولا: همه نعمت ها از آن اوست و او منعم حقیقی و بالذات است:«بکم من نعمة فمن الله.» (نحل:53) به جز آنف ذات اقدس الهی بر سراسر عوالم هستی ربوبیت مطلقه دارد؛ به گونه ای که تنها فیض الهی است که همه عوالم هستی را اداره می کند. در این راستا، کارهایی که به دیگران اسناد داده می شود، جز تجلی فیض و فعل خدا نیست.
شهید مطهری درباره این موضوع که حمد مخصوص خداوند متعال است، می نویسد:
حمد یک احساس پاک درونی است و از اعماق روح هر انسانی سرچشمه می گیرد که جمال و جلال را بستاید و در مقابل عظمت الهی، خاضع باشد. این است که سوره حمد مستلزم معرفت الهی است؛ یعنی تا انسان به خداوند معرفت کامل پیدا نکند، نمی تواند یک سوره حمد را درست و به صورت صحیح که لقلقه زبان نباشد، بخواند. (110)
از سویی، معرفت کامل نسبت به خداوند سبحان، به شناخت دقیق وجود انسانی وابسته است که فرموده اند: «من عرف نفسه فقد عرف ربه». (111)
البته باید توجه داشت که شناخت خویش به «ستایش خویش» نینجامد؛ زیرا حقیقت آن است که: «جمله، معشوق است و عاشق، پرده ای.» شناخت نفس باید به فنای نفس بینجامد. در این صورت است که ستای و ثنای حضرت حق عزوجل همراه با معرفت، روح انسان را جلا می دهد و اگر عشق اهلی در درون انسان تجلی کند، اثر آن در رفتار و کردار او جلوه گر خواهد شد. بدین گونه انسان از سطح انسانیت بالاتر می رود و مانند موجودی الهی در میان افراد انسانی، شایسته قمام خلیفةالهی می گردد. انسانی الهی که آیینه وار، غبار خودخواهی را از صفحه وجود زدوده است و هستی خویش را فانی در هستی حضرتش می بیند.
آینه ات دانی چرا غماز نیست
زان که زنگار از رخش ممتاز نیست
رو تو زنگار از رخ او پاک کن
بعد از آن، آن نور را ادارک کن
آینه کز رنگ آلایش جداست پرشعاع نور خورشید خداست
باید دانست که شناخت کامل اصرار نفس برای همگان مقدور نیست. بنابراین، شناخت کامل حضرت حق و در نتیجه، ستایش در خور حضرتش، هرگز ممکن نخواهد بود. امام علی (علیه السلام) می فرماید:
حمد از آن خدایی است که نه حمد و مدح او از عهده کسی بر می آید؛ نه نعمت هایش قابل شمارش است و نه حق او را کوشندگان می توانند ادا کنند. نه شاهین بلندپرواز اندیشه و همت حکیمان را توان رسیدن به اوج قله شناخت اوست و نه عارف غواص دریای دل را یارای استخراج گوهر شناخت آن ذات متعالی است. (112)
بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندی اش
کس نتواند که به جای آورد
اسرار و حقایق زیادی در آیه مبارکه «الحمدلله رب العالمین» نهفته است.
حمد، مقدمه بندگی و شکر گزار بودن انسان است. اگر انسان هر کاری را با حمد و سپاس خدای تعالی شروع کند، در شمار شاکران جای خواهد گرفت. خداوند در باره حضرت نوح که همه کارهایش را با الحمدلله شروع می کرد، می فرماید: «إنه کان عبدا شکورا». (اسراء: 3)
حضرت سجاد (علیه السلام) در دعای اول صحیفه سجادیه به بیان آثار و ویژگی های سوره حمد در دنیا، برزخ و قیامت می پردازد ومقام والایی را که با حمد می توان بدان دست یافت، نشان می دهد. همچنین ایشان در این دعا برخی از پی آمدهایی حمد الهی را یادآور می شود که به بعضی از آنها اشاره می کنیم: (113)
اول- مرتبه کامل حمد، وجه تمایز میان انسان ودیگر حیوان هاست. اگر انسان به حمد الهی معرفت نداشته باشد، همانند چهارپایان خواهد بود که با وجود بهره مندی از نعمت های الهی، چنین معرفتی ندارد، بلکه از آنها نیز پست تر خواهد بود. «اولئک کالانعام بل هم أضل». (اعراف: 179)
دوم- حمد الهی، عامل هم نشینی با پیامبران و فرشتگان و ره توشه ای برای رسیدن به مقام رضایت و عفو الهی است.
سوم- حمد، روشنی بخش تاریکی های عالم برزخ و هموارکننده راه انسان به سوی رستاخیز است. تاریکی برزخ در نتیجه گناه است و نور آن با طاعت حاصل می شود. با روشن شدن برزخ، راه انسان به سوی قیامت کبری هموار می شود و پیمودن این راه که برای برخی انسان ها، همانند ورود از دنیا به برزخ بسیار دشوار است، آسان می گردد.
چهارم- حمد به انسان جایگاهی شرافتمندانه نزد گواهان قیامت می بخشد.
پنجم- حمد، عامل ارتقای رتبه انسان به اعلی علیین، مایه روشنی چشم و روسفیدی در قیامت است.
ششم- حمد، عالم رهایی از عذاب دردناک آتش و راه یابی به جوار کریمانه حق است.
هفتم- حمد، وسیله ای برای رقابت با فرشتگان و پیوستن به پیامبران در بهشت است.
هشتم- حمد، سبب دست یابی انسان به طاعت، بخشش، رضوان و غفران الهی است.
نهم- حمد، راهی به سوی بهشت، لقای حق و نگهبانی در برابر عذاب ها و عقوبت های الهی و مایه ایمنی از خشم خداست.
دهم- حمد، مانعی در برابر نافرمانی الهی و وسیله ادای حق خداست.
یازدهم- حمد، عامل عروج به اوج سعادت اولیاء و پیوستن به سلک شهیدان راه خداست.
دو- رب
کسی است که مخلوقات را به سوی کمال و تعالی هدایت می کند. بنابراین، رب بدون قید و به طور مطلق که ناظر بر صفت ربوبیت دایمی است، تنها بر خداوند متعال اطلاق میشود.
برخی «رب» را به آفریدگار معنا کرده اند(114) که درست نیست؛ زیرا رب همان کارگردان و مالک مدبر را گویند. اساسا خالقیت و ربوبیت، ملازم یکدیگرند؛ زیرا تنها آفریدگار است که می تواند پروردگار باشد. آن که خالق چیزی نیست، از سازمان دهی هستی آن بی خبر است و قدرت تدبیر و پرورش آن را نیز ندارد. پس تنها خالق هستی، رب آن است. (115) قرآن کریم می فرماید: «ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی». (طه: 50)
بنابراین، در کلمه «رب» هم مفهوم خداوند گاری و صاحب اختیاری نهفته و هم معنای پرورش دهنده بودن نهفته است.
در تفسیر فخر رازی به نکته لطیفی اشاره شده است که یادآوری آن خالی از فایده نخواهد بود. (116) وی گفته است رب را معمولا در دعاها می خوانند و موجب استجابت دعا و آمرزش گناهان می شود؛ چنان که ابراهیم چون حاجتی داشت، خدا را با این نام می خواند: «رب هب لی حکما و ألحقنی بالصالحین». (شعراء: 83)
سلیمان نیز هنگام در خواست مغفرت فرمود: «رب اغفر لی وهب لی ملکا لا ینبغی لأحد من بعدی» (ص:35) و خدای متعال این در خواست را اجابت فرمود.
سه – العالمین
واژه عالمین جمع عالم است که همه نظام گسترده کیهانی و انسانی را در بر می گیرد. این واژه، در قرآن کریم گاهی به معنای همه جوامع انسانی است، مانند: «إن اول بیت وضع للناس للذی ببکة مبارکا و هدی للعالمین.» (آل عمران:96) و «لیکون للعالمین نذیرا». (فرقان:1) گاهی نیز به معنای همه عوالم امکانی است، مانند: «قال فرعون و ما رب العالمین، قال رب السموات و الأرض و ما بینهما... رب المشرق و المغرب و ما بینهما...«. (شعراء: 23-28)
«رب العالمین» در واقع، اجتماعی بودن انسان و پیوستگی او با تمام عوالم وجود را بیان می کند و با نفی گوشه نشینی و تنهایی، حس مسئولیت پذیری را در انسان تقویت می کند. انسان با عبارت «رب العالمین» می فهمد که همه عوالم وجود با او در یک چیز مشترکند و آن خالق مشترک یگانه داشتن است. این احساس پیوستگی، او را نسبت به همه موجودات مکلف و متعهد می سازد. (117)
بنابراین، انسان در برابرعالم هستی مسئول است و نخستین مسئولیت او شناخت پروردگار و در نتیجه، ادای حق بندگی اوست. انسان باید با تأمل درآیات و نشانه های عالم هستی، بر شناخت خود از هستی و خالق آن بیفزاید. به قول سعدی:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
بدین وسیله، انسان با اتصاف به اوصاف کمالیه، از بند جهان و تن خاکی می گذرد و طوق بندگی حضرت حق را به گردن می آویزد؛ یعنی به اصل خویش باز می گردد و از گرداب دنیا به ملکوت اعلی گام می نهد.

د- الرحمن الرحیم

ای آیه بیان کننده این معناست که تدبیر جهان هستی بر اساس رحمت است و نه غضب. بنابراین، اقتضای رحمت خداوندی – که هم شامل رحمت عام و هم شامل رحمت خاص حضرتش است- این است که او را ستایش کنیم و حمد و سپاس را تنها ویژه او بدانیم.
«الرحمن الرحیم» تکرار نیست، بلکه بلکه عمیق شدن و نزدیک شدن به حقیقت است. این ایه بیان کننده پیوند عاطفی میان عبد و معبود است. «تکرارش بعد از رب العالمین لطف مخصوصی دارد که ربوبیت حق از جهت قهر و غلبه و فشار بر موجودات نیست، بلکه از جهت رحمت عام و خاص است، بدین معنا که تمام موجودات در پرتو این حقیقت پرورش می یابند و این مسئله معلوم است که هر مربی و معلم و حاکمی آن گاه تربیتش به ثمر می رسد که با مهر و محبت توأم باشد. ربوبیت حق نسبت به موجودات و به خصوص انسان که اتصالی است دایم و همیشگی و شامل زندگی دنیا و آخرت، نه بر سبیل قهر و غلبه، بلکه از راه عنایت و لطف و مرحمت و محبت است. پس حمد و شکر آن وجود مقدس در حقیقت پاسخگویی به ندای فطرت است در برابر رحمانیت و رحیمیت». (118)
هـ- پایان سر نوشت و حساب و کتاب عمری که انسان گذرانده است و نیز تعیین شقاوت و سعادت ابدی، همگی به دست خداوند متعال است. این آیه ناظر به اصل معاد است. به دیگر سخن، بیان کننده هدفداری جهان و بهترین عامل رهایی انسان از تباهی است؛ زیرا اگر انسان با اعتقاد به روز قیامت و با اطمینان از هموار بودن راه تکامل، خود را در برابر خدا مسئول بداند، به تهذیب نفس و تزکیه روح خویش خواهد پرداخت.
افزون بر این، رحمت رحیمیه خداوند اقتضا می کند روز جزایی در کار باشد؛ زیرا این جهان گنجایش پاداش و کیفر کردارهای نیک و بد تمامی انسان ها را ندارد. از این رو، بنابر حکمت و عدل و رحمت رحیمیه خداوند، هر کس به آنچه سزاوار اوست، می رسد: «فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره». (زلزال: 7)
مالکیت خدا حقیقی است، نه اعتباری، مانند مالکیت انسان بر سرمایه خود که قابل تغییر و انتقال است. بنابراین، همه مالکیت ها ساختگی و اعتباری است و مالک حقیقی و مطلق خداست. قرآن می فرماید: «قل اللهم ملک الملک». (آل عمران:26) همچنین می فرماید: «لمن المک الیوم لله الواحد القهار». (مؤمن: 16)
آیت الله جوادی آملی می فرماید:
درسوره مبارکه حمد، در کنار رحمت الهی سخن از «مالک یوم الدین» است تا انسان ها را بی خوف و رجا بپروراند. اگر خدای سبحان تنها به عنوان رحمان و رحیم معرفی شود و همواره سخن از رحمت حق باشد، زمینه تجری و غرور انسان فراهم می شود، اما اگر خدای رحمان و رحیم با صفت مالک یوم الدین نیز شناخته شود، انسان در میان بیم و امید حرکت می کند؛ زیرا می داند روز پاداش هم بهشتی سراسر رحمت دارد و هم جهنمی سوزان که هیچ رحمتی در آن نیست: «دار لیس فیها رحمة». (119)
یوم الدین، صحنه دادگاه علنی خلایق است که در آن ملاک ارزش گذاری، قدرت و ثروت و مقام نیست. بلکه ایمان و عمل صالح است که ارزش انسان ها را تعیین می کند. در دادگاه عدل الهی، رأی به نفع کسانی است که فریب دنیا را نخورده اند و با دیدی واقع نگر و روشن بین در حالتی بین خوف و رجاء خود را برای حیات حاوید و سعادتمندانه آماده کرده اند، در مقابل، گروهی نیز به عذاب الهی محکوم می شوند؛ زیرا خود را در دنیا به مادی گرایی و مسائل دنیایی مانند پول و مال و مقام مشغول ساخته بودند؛ غافل از آنکه در خیالی پوچ و وهمی ناپایدارند.

و- إیاک نعبد و إیاک نستعین

در این آیه، نمازگزار دو نوع ارتباط اساسی بر قرار می کند: ارتباط با خدا (ایاک نعبد) و ارتباط با انسان ها (ایاک نستعین). انسان با این دو ارتباط، در یک واحد عالی قرار می گیرد و توفیق می یابد تا در مسیر کمال الی الله گام بردارد.
از آغاز سوره حمد تا «إیاک نعبد و إیاک نستعین»، توحید نظری است. به عبارتی، تمام الهیات در این چند آیه گنجانده شده است. توحید نظری؛ یعنی توحیدی که از مقوله شناخت است. الوهیت، رحمانیت، رحیمیت و مالکیت، از مصداق های توحید نظری هستند.
«إیاک نعبد» ورود به سرمنزل «عمل» است. عبد کسی است که در برابر معبود رام و تسلیم و مطیع است و بدون هیچ گونه نافرمانی و سرکشی لباس زیبنده بندگی به تن کرده است. بندگی آزادی روح است؛ آزاد شدن از بند گرایش های پست حیوانی و دور کردن غل و زنجیز دل بستگی های مادی از خویشتن.
بندگی و عبادت حضرت حق تعالی، نیازمند شناخت آن ذات اقدس است؛ زیرا تا عظمت و جلال معبود روشن نشود، نفس سرکش انسان تن به بندگی نخواهد داد. هر گاه قلب با زبان همراه شود و مظاهر نعمت ها ورحمت خداوندی را بشناسیم و به مالکیت مطلق و الوهیت حضرتش یقین پیدا کنیم، آنجاست که به حقیقت عبادت پی خواهیم برد.
ترغیب بندگان به عبادت خداوند از هدف های رسالت انبیای الهی است؛ چنان که حضرت صالح (علیه السلام) به قوم خود فرمود: «یقوم اعبدواالله ما لکم من إله غیره.» (اعراف: 73) یا حضرت هود به قوم خود می گفت: «یقوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره.» (اعراف: 65)
ممکن است انسان در مسیر عبادت خداوند متعال، به شرک و دیگر آسیب ها دچار گردد از جمله این آفات عبادت، هوای نفس است. خداوند در این باره می فرماید: «افرایت من اتخذ الهه هواه.» (فرقان: 43) نیز در روایت آمده است: «اعدی، عدوک نفسک التی بین جنبیک».(120)
مولوی می گوید:
مادر بت ها، بت نفس شماست
چون که آن بت، مار و این بت، اژدهاست
آهن و سنگ است نفس و بتف شرار
آن شرار از بت، می گیرد قرار
سنگ و آهن ز آب که ساکن شود
آدمی با این، کی ایمن شود
بنابراین، «إیاک نعبد»، انکار بندگی در برابر هوا و هوس و شهوت ها است.
روزی امام موسی بن جعفر (علیه السلام) از در خانه بشر می گذشت که صدای لهو و لعب از خانه او شنید. حضرت از کنیز بشر که جلو در خانه آمده بود، پرسید: اینجا خانه کیست؟ گفت: خانه بشر است. امام (علیه السلام) فرمود: صاحب خانه آزاد مرد است یا بنده؟ کنیز گفت: خودش دارای غلام ها و کنیزهاست، چگونه بنده باشد؟ حضرت فرمود: اگر بنده بود، چنین نبود. (121)
شیطان نیز انسان را به هوا وهوس آلوده می کند؛ جنان که خداوند می فرماید: «ولأضلنهم و لأمنینهم؛ و آنان را سخت گمراه و دچار آرزوهای دور و دراز خواهم کرد.» (نساء: 119) همچنین می فرماید:
الم اعهد إلیکم یبنی ءادم أن لا تعبدوا الشیطان إنه لکم عدو مبین. (یس:60)
ای فرزندان آدم! مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید؛ زیرا وی دشمن آشکار شماست؟
همچنین نکته های فراوانی در این آیه وجود دارد که به اجمال به برخی از آنان می پردازیم:
یک- عبادت، حق انحصاری خداست؛ زیرا:
اول- حضرتش جامع همه کمال ها و جمال هاست و سراسر جهان مخلوق، آن وجود مقدس است. خداوند می فرماید: إن کل من فی السموت و الأرض إلا ءاتی الرحمن عبدا؛ هر که در آسمان ها و زمین است، جز بنده وار به سوی خدای رحمان نمی آید. (مریم: 93)
دوم- انسان پس از شناخت این صفات و اسمای الهی، حجاب غفلت را می درد و تنها خدا را می بیند. در این صورت، به هر سوی بنگرد، وجه خدا می بیند: «فأینما تولوا فثنم وجه الله». (بقره: 115)
از این رو، تنها او را شایسته عبادت می داند. مولوی در زمینه راز محبوبیت ویژه حضرت موسی (علیه السلام) نزد خداوند می گوید: خداوند به موسی وحی فرمود: ای برگزیده من! تو را دوست می دارم. موسی عرض کرد: (خدایا) کدامین خصلت سبب شده است که به من محبت ویژه داشته باشی؟ بگو تا در افزودن آن خصلت بکوشم. خداوند به موسی(علیه السلام) فرمود: تو مانند آن کودکی هستی که حتی هنگام قهر مادرش، باز به دامان مادر پناه می برد و هرگز به ذهنش خطور نمی کند که جز مادر، جای دیگری نیز وجود داشته باشد. تو نسبت به ما این گونه هستی و در تمام حالت ها به ما پناهنده می شوی. هنگامی که «إیاک نعبد و إیاک نستعین» بر زبان می آوریف تنها مرا می پرستی و تنها از من کمک می جویی. این است راز دوستی من!
خاطر تو هم زما، در خیر و شر
التفاتش نیست با جای دگر
غیرمن پیشت چو سنگ است و کلوخ
گر صبی و گر جوان و گر شیوخ
همچنانک ایاک نعبد در حنین
از بلا از غیر تو لانستعین
که عبادت مر تو را آریم و بس
طمع یاری هم ز تو داریم و بس (122)
دو- این آیه، کمک خواهی بشر را تنها از خداوند متعال جایز می داند. راه دست یابی به این کمک ها نیز در آیات دیگر معرفی شده است: «واستعینوا بالصبر و الصلوة و إنها لکبیرة إلا علی الخشعین». (بقره:45)
انسان همواره به شگردهای گوناگون در معرض امتحان الهی است؛ گاه اطاعت، عرصه امتحان انسان است و گاهی در نافرمانی ها و مصیبت ها مورد آزامایش الهی قرار می گیرد. در هر صورت، انسان برای پیروزی در این امتحان ها، باید از خداوند متعال یار بجوید و با کمک نماز، مشکلات خویش را بر طرف کند.
عارف فرزانه، میرزا جواد ملکی تبریزی درباره آمدن «نعبد» به جای «اعبد» می نویسد:
به خاطر رعایت ادب و اینکه انسان چون خود را لایق مقام عبودیت نمی بیند، مطلب را به صیغه جمع بیان می دارد. کسب شرافت توسط فرد نمازگزار به وسیله ضمیمه کردن عبادت بندگان صالح حضرت حق به عبادات خود، احتراز از ادعای دروغین پرستش، عبودیت خالص پروردگار به خاطر غلبه عبادت بندگان مخلص برعبادت او و اشتراک صفت عبدتی بین جمیع ماسوی الله و هر آنچه غیر اوست. (123)
«ایاک نستعین»، توحید در استعانت را می رساند؛ یعنی اینکه انسان تنها از خدا یاری بخواهد و تنها به او اعتماد کند. نمازگزار، با خواندن نماز وتکرار آیه ایاک نستعین، روح امیدواری را در خود زنده نگه می دارد وانگیزه تلاش پی گیر و جهت دار برای وی ایجاد می شود و باور می کند که در عین فقر و ناتوانی و بیچارگی، تنها نیست و در برابر سختی ها و مشکلات پشتوانه محکمی دارد.
حافظ می گوید:
از وی همه مستی و غرور است و تکبر
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است
خدایا! در این دامگه سخت و کمین گاه های پیدا و پنهان از تو یاری می جوییم:
دام سخت است، مگر یار شود لطف اله
ورنه انسان نبرد صرفه زشیطان رجیم
خدایا! در دم از توست، درمان هم از توست؛ همه تویی «یا من اسمه دواء و ذکره شفاء»(124) بنابراین، تنها زا تو کمک می خواهم:
کار خود گر به خدا باز گذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی

ح- اهدنا الصراط المستقیم

در بطن آفرینش انسان و هستی، راهی برای رسیدن به مقام قرب الهی و استعداد فطری برای رسیدن به کمال حقیقی وجود دارد.
خداوند در قرآن کریم، هدایت عامه خویش را که همه مخلوقات را در بر می گیردف چنین بیان می کند:
قال ربنا الذی أعطی کل شیء خلقه ثم هدی. (طه:50)
گفت: پروردگار ما کسی است که هرچیزی را خلقتی که درخور اوست، داده، سپس آنر ا هدایت فرموده است.
یعنی هدایت عامه خداوند سبحان، به سوی حضرت اوست. قرآن کریم می فرماید: «الا الی الله یصیر الامور؛ بدانید که (همه) کارهای به خدا باز می گردد.» (شورا: 53) و نیز می فرماید: «و ان الی ربک المنتهی؛ و اینکه پایان (کار) به سوی پروردگار توست»:(نجم: 42)
خطاب به انسان می فرماید:
یأیها الانسان إنک کادح الی ربک کدحا فملقیه. (انشقاق:6)
ای انسان! بی گمان تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی و او را ملاقات خواهی کرد.
هدایت خاصه انسان بدان سبب است که انسان به عنوان خلیفةالله در مقامی برتر از دیگر موجودات غایتی متعالی و مأموریتی سترگ دارد. پس انسان به سوی خدا راهی دارد و در مقابلف راه دیگری است که انسان را به سوی شیطان و غیرخدا می کشد؛ زرا انسان بر خلاف دیگر موجودات که تک بعدی اند، دارای سرشت مختلفی است که بایستی با استفاده از قوه اختیار، راه خود را از میان طبیعت های پست و عالی برگزیند.
تفاوت اصلی انسان با دیگر پدیده ها درهمین قوه اختیار است که او را بر سر دو راهی انتخاب قرار داده است. در این دوراهی انتخاب، یا توفیق هرماه او می شود و کمالاتی که در وجودش نهادینه شده است، به فعلیت می رسد و یا دچار نابودی می گردد.
در این دنیا که مظاهر فریبنده در آن بسیار است، یافتن راهی ه به معبود حقیقی بینجامد، به سختی قابل تشخیص است. دنیا پلی است که بر پایه های سستی استوار است. بنابراین، عابر باید برای گذر از آن لوازم دفاع را داشته باشد.
صدهزاران دام و دانه است ای خدا
ما چو مرغان حریص بینوا
دم به دم پا بسته دام نویم
هر یکی گر باز و سیمرغی شویم
می رهانی هر دمی ما را و باز
سوی دامی می رویم ای بی نیاز
در این مسی رپر خطر، باید راهی را جست که انسان را به حوزه امنیت و سلامت رهنمون سازد.
تنها در سایه تقوای الهی و بندگی واقعی پروردگار می توان ظرافت ها و پیچیدگی های این مسیر خوفناک را تشخیص داد و از چیزی که از شمشیر برنده تر است، به سلامت گذشت. (125)

نکته هایی درباره صراط مستقیم

1- صراط مستقیم تنها یکی است و آن خطر سیری است که از مقام بندگی انسان آغاز و تا مقام قرب الهی ادامه می یابد. اگر آدمی به حقیقت این آیه پی برد، دیگر در برابر غیر خدا سر تسلیم فرود نمی آورد: «وأن اعبدونی هذا صراط مستقیم». (یس: 61)
صراط بندگی تنها راهی است که از کژی ها و دستبرد شیطان در امان است. هرگونه افراط و تفریطی نیز خارج از صراط مستقیم است. امام علی (علیه السلام) در تبیین صراط مستقیم می فرماید:
الیمین و الشمال مضلة و الطریق الوسطی هی الجادة. (126)
2- یکی از معانی مستقیمف استقامت، قدرت و مقاومت است. به همین دلیل، صراط المستقیم، راهی پایدار است؛ چون از درون ریشه و پایه دارد.
3- یکی از مصادیق صراط مستقیم از نظر قرآن کریم، همان دین قیم است:
قل إننی هدانی ربی إلی صرط مستقیم دینا قیما ملة ابراهیم حنیفا. (انعام: 161)
بگو، آری، پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده است؛ دینی پایدار، آیین ابراهیم حق گرا.
دین، متن صراط مستقیم است که مسیر تکامل انسان از آن می گذرد و اگر کسی از مسیر دین و حدود الهی خارج شود، از مسیر تکامل انسانی خارج شده است و در نتیجه، به خویش و خدایش ستم کرده است: «و من یتعد حدود الله فقد ظلم نفسه». (طلاق:1) و نیز می فرماید: « ومن یتعد حدودالله فأولئک هم الظلمون؛ کسانی که از حدود احکام الهی تجاوز کنند، آنان همان ستمگرانند. (بقره: 229)
4- بندگان مخلص خداوند نیز از دستبرد شیطان در امانند و مسیر آنان صراط مستقیم است. شیطان پس از رانده شدن از درگاه خداوند به ناتوانی خویش در گمراه ساختن بندگان مخلص خدا اعتراف کرد و گفت:
رب بما أعویتنی لأزینن لهم فی الأرض و لأغوینهم أجمعین. إلا عبادک منهم المخلصین. قال هذا صراط علی علی مستقیم. (حجر: 39-41)
1- در برخی از روایات نیز از صراط مستقیم به ائمه هدی (علیهم السلام) تعبیر شده است. از امام صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود:
صراط مستقیم راهی است که خداوند به محمد و ذریه او کرامت فرموده است. (127)
از امام سجاد (علیه السلام) نیز روایت شده است که:
ما ائمه راه خدا و طریق مستقیم او هستیم؛ ما خزانه دار علم خدا و ترجمان وحی او و ارکان توحید و محل اسرار اوییم. (128)
همچنین امام صادق (علیه السلام) فرموده است:
صراط همان راه معرفت به خداوند عزوجل است و آن دو نوع است: صراط دنیا و صراط آخرت؛ اما صراط دنیا، همان امامی است که از اطاعت از اوواجب است و هر کس آن امام را بشناسد و از وی پیروی کند، در روز قیامت از صراط که مانند پلی بر روی جهنم کشیده شده است، عبور خواهد کرد و هر کس که او را نشناسد، پایش در صراط آخرت بلغزد و در آتش جهنم افتد. (129)

ط- صراط الذین أنعمت علیهم

در این آیه، نمازگزار هدایت به راه نعمت یافتگان را از درگاه خداوند سبحان طلب می کند. نعمت از ماده «نعم» بر نوع خاصی از نعمت دلالت می کند که مصادیق آن فراوان و گوناگون است: «و إن تعدوا نعمة الله لا تحصوها؛ اگر نعمت (های) خدا را شماره کنید، آن ار نمی توانید بشمارید». (نحل: 18)
تمام نعمت ها از سوی حضرت باری تعالی است: « و ما بکم من نعمة فمن الله؛ و هر نعمتی که دارید از خداست». (نحل: 53)
این نعمت ها به دو قسم نعمت های ظاهری و نعمت های باطنی تقسیم می شوند:«واسبغ علیکم نعمه ظاهرة و باطنه؛ و نعمت های ظاهر و باطن خود را بر شما تمام کرده است». (لقمان: 20)
نعمت های ظاهری که مخصوص زندگی دنیای اند، ممکن است سبب گمراهی و در نتیجه، هلاکت انسان شوند. شیطان برای فریب انسان ها، نعمت های ظاهری را آراسته و در شکلی فریبنده، آن را وسیله گمراهی انسان ها قرار می دهد: لأزینن لهم فی الأرض و لأغوینهم أجمعین. (حجر: 39)
گفت: پروردگارا! به سبب آنکه مرا گمراه ساختی، من (هم گناهشان را) در زمین برایشان می آرایم و همه را گمراه خواهم ساخت.
قرآن کریم، زینت های ظاهری و دنیایی را مایه آرایش زمین و ابراز آزمایش انسان می داند؛ نه مایه آراستگی انسان و آن را ناپایدار معرفی می کند.
إلا جعلنا ما علی الارض زینة لها لنبلوهم أیهم أحسن عملا. (کهف: 7و8)
در حقیقت، ما آنچه را که بر زمین است، زیوری برای آن قرار دادیم، تا آنان را بیازماییم که کدام یک از ایشان نیکوکارترند.
قرآن همچنین دلیل طغیان گروهی از کافران را برخورداری از مال و فرزند می داند:
إن کان ذا مال و بنین. إذا تتلی علیه ءایتنا قال أسطیرالأولین. (قلم: 14- 15)
به صرف اینکه سرمایه دار و پسردار است، چون آیات ما بر او خوانده شود، گوید: «افسانه های پیشینیان است».
قرآن در جای دیگر، از نعمتی سخن می گوید که انسان را به روی گردانی و استکبار می کشاند: «و اذا انعمنا علی الانسان اعرض و نابجانبه؛ و چون به انسان نعمت ارزانی داریم، روی می گرداند و پهلو تهی می کند». (اسراء: 83)
خداوند، قوم بنی اسرائیل را با اینکه نعمت های فراوانی به آنان داده شده بود. (130) ذلیل و غضب شده معرفی می کند.
ضربت علیهم الذلة و المسکنة و بآءو بغضب من الله. (بقره: 61)
و (داغ) خواری و ناداری بر پیشانی آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند.
قرآن کریم، نعمت یافتگان را فرمانبران از خدا و رسول معرفی می کند که پیامبران، صدیقان، شهیدان و صالحان می باشند:
و من یطع الله و الرسول فأولئک مع الذین أنعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصلحین و حسن أولئک رفیقا.(نساء: 69)
از جمله نعمت هایی که خداوند سبحان به بندگان خویش ارزانی داشته است، نعمت ولایت است و قرآن کریم ولایت را مایه اکمال دی و اتمام نعمت بر شمرده است: «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی». (مائده:3)
بنابراین، محور صراط مستقیم، سنت پیامبران و امامان معصوم (علیهم السلام) است؛ زیرا هر کسی پیرو آنان باشد، در صراط مستقیم است و آن که از دستورهای ایشان سرپیچی کند، به کج راهه ها و گمراهی ها گرفتار شده است. (131)

ی- غیر المغضوب علیهم

در نظام هستی، همه موجودات در صراط مستقیمند و پیوسته در حال تسبیح و عبادت خداوند متعال هستند:
و إن من شیء إلا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم. (اسراء: 24)
چیزی نیست مگر اینکه در حال ستایش، تسبیح او می گوید، ولی شما تسبیح آنها را در نمی یابید.
البته چون انسان موجودی مکلف و آزاد است، ممکن است از صراط مستقیم خارج و به بیراهه کشانده شود. در این صورت، به خشم و غضب الهی گرفتار خواهد شد و در کژراهه های گمراهی سرگردان می ماند.
مغضوبین کسانی هستند که غیر خدا را پرستش کرده اند و از هوا و هوس خویش پیروی می کنند. این گروه از سیر اصلی کمال خارج شده و مورد خشم و غضب الهی اند: «اینها در حقیقت، انسان هایی هستند که به جای اینکه راه انسانیت را طی کنند، به راه های حیوانی می روند؛ انسانیتشان مسخ گردیده و به جای آنکه پیش بروند، عقب گرد می کنند». (132)

ک- ولاالضالین

گمراهی در مقابل هدایت است. در قرآن کریم آمده است:
من اهتدی فإنما یهتدی لنفسه و من ضل فإنما یضل علیها. (اسراء:15)
هر کس به راه آمده تنها به سود خود به راه آمده و هر کس بیراهه رفته، به زیان خود بیراهه رفته است.
گمراهی انسان به سبب کمبودی است که انسان در ذات خود دارد. به سبب همین کمبود، از دستورهای الهی نافرمانی می کند و گمراه می شود.
مصداق های گمراهی فراوانند. برای نمونه:
1- قرآن کریم، سرپیچی کنندگان از بندگی و طاعت خدا و رسول را اهل گمراهی آشکار می داند.
و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضللا مبینا. (احزاب: 36)
و هر کس خدا و فرستاده اش را نافرمانی کند، به یقین دچار گمراهی آشکاری گردیده است.
نیز می فرماید:
و من یشرک بالله فقد ضل ضلالا بعیدا. (نساء: 116)
و هر کس به خدا شرک ورزد، به یقین دچار گمراهی دور و درازی شده است.
2- پیروی از هوای نفس و روی گردانی از حق، از دیگر مصداق های ظلم و انحراف از صراط مستقیم هدایت و در نتیجه گمراه شدن بشر است.
قرآن می فرماید: بل اتبع الذین ظلموا اهواءهم بغیر علم فمن یهدی من أضل الله. (روم: 29)
(نه، این چنین نیست)، بلکه کسانی که ستم کرده اند، بدون هیچگونه دانشی هوس های خود را پیروی کرده اند. پس آن کس را که خدا گمراه کرده، چه کسی هدایت می کند؟
نیز می فرماید: و من أضل ممن اتبع هواه بغیر هدی من الله (قصص: 50)
و کیست گمراه تر از آن که بی راهنمایی خدا از هوسش پیروی کند؟
3- ضالین کسانی هستند که راه مشخصی ندارند؛ حیران و سرگردانند و هر لحظه راهی را پیش می گیرند و به جایی نمی رسند. این گروه در قرآن این گونه توصیف شده اند:
مذبذبین بین ذلک لا إلی هولاء و لا إلی هولاء. (نساء: 143)
میان آن (دو گروه) دو دل اند؛ نه با اینانند و نه با آنان و هر که از راه خدا گمراه کند، هرگز راهی را برای نجات او نخواهی یافت.
ضالین همان گروهی هستند که نعمت ولایترا پاس نداشتند و خداوند درباره آنان فرمود:
قد ضلوا من قبل و أضلوا کثیرا. (مائده: 77)
و بسیاری (از مردم) را گمراه کردند و خود از راه راست منحرف شدند.
در زیدة التفاسیر از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمود:
الضالین الشکاک الذین لا یعرفون الامام.
ضالین، تردید کنندگانی هستند که امام (زمان خود) را نمی شناسند. (133)

6- رکوع

رکوع در لغت، حالت مخصوص خمیده بودن در انسان است. از این رو، به پیرمرد سالخورده ای که پشتش خمیده است (شیخ راکع؛ پیرخمیده» می گویند. پیرخمیده در عرف شرع، به حالت خاصی در عبادت گویند.
رکوع، تجلی روح خشوع و فروتنی در نمازگزار است؛ رکوع، سرخم کردن موجودی ناتوان و محدود در برابر عظمتی بی پایان است. رکوع، اظهار ذلت عبد در برابر عزت معبود است.نشانه ناتوانی بنده و از بهترین حالات عبادت است. رکوع ترک خودبینی است. رکوع، اظهار ادب در محضر جلال و جمال خداوندی و حفاظی در مقابل دیو نفس و شیطان های باطن و ظاهر است.
اقرار به توحید و دریافت حقیقت یگانگی ذات باری تعالی، مشاهده شوکت و عظمت خداوندی در اعمال و ذکرهای پیش از رکوع، اقتضا می کند که تحمل نمازگزار به سرآید و قدرت ایستادن و مشاهده آن صفات جمال و جلال خداوندی را از دست دهد. بنابراین، خم می شود و بزرگی و جلال حضرت حق را به نظاره می نشیند و به تسبیح و تنزیه او می پردازد.
رکوع کننده حقیقی به نور آراسته می شود و روحش در پرتو انوار الهی گشاده می شود و از سردی ظلمتکده ماده رهایی می یابد.
حقیقت رکوع، مشاهده جلالت و عظمت الهی و درک زبونی و ذلت غیرخدا است. حقیقت رکوع، نوراست. امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
عبد برای خدا به حقیقت رکوع نمی کند، مگر اینکه خداوند عالم، او را به نور بهایش نوری و زینتی عطا کن ودر سایه کبریا و بزرگی خود جای دهد و لباس برگزیدگان خود را بر او بپوشاند. (134)
رکوع کنندگان حقیقی ائمه اطهارند؛ زیرا تنها آنان حق عبادت را رعایت کردند و به مقام ولایت رسیدند. رکوع تمام، باعث غضب شیطان است. امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
بر شما باد به طول رکوع و سجود که هرگاه یکی ازشما رکوع و سجودش طول بکشد، شیطان به دنبال او فریاد می کشد: وای بر من، او اطاعت کرد و من معصیت کردم، او سجده کرد و من سرباز زدم. (135)
رکوع از ارکان نماز است و ذکر رکوع برگرفته از قرآن کریم است: «فسبح باسم ربک العظیم.» (اعلی: 2)
سبحان ربی العظیم و بحمده
اقرار به صفات جلال سلبی حضرت حق پس از تهلیل و تحمید اوست و حقیقت این تنزیه، هماهنگی زبان و قلب است؛ هماهنگی عقل و قلب و نفس است. رکوع عقل، راندن خیالات و تصورات باطل است و رکوع قلبف تزیین آن به محبت و عشق الهی است و رکوع نفس نیز آراستن آن به نیکی ها و ارزش های الهی است.
ذکر رکوع، کمال مقام توحید و خداشناسی است و «تمام کردن قوس عبودیت» است. ذکر رکوع، گذر از صافی تواضع و فروتنی است. رکوع صیقل دادن آیینه دل به نور الهی و زدودن زنگار خودخواهی ها ازصفحه دل است. رکوع سبب اطمینان و اقرار به ناتوانی و نیستی است.
رکوع همراه با خشوع بسیار ارزشمند است؛ زیرا رکوع مقام خضوع و محل خشوع قلب است و این عالی ترین درجه خشوع است.پس انسان باید بکوشد تا حقیقت رکوع را دریابد. سپس با ذکر «سمع الله لمن حمده» قلبش را جلا بخشد و سرمست از مشاهده نور جمال الهی و امیدوار به فیض خداوندی به سجده رود.

7- سجده

سجود، مصدر سجد به معنای به رو بر زمین افتادن و پیشانی یا چانه را بر زمین نهادن است. همچنانکه قرآن درباره برادران یوسف می فرماید: «و خروا له سجدا.» (یوسف: 100) نیز فرموده است: «یخرون للأذقان سجدا؛ سجده کنان به روی در می افتند». (اسراء: 107)(136)
نمازگزار در سجده ، شریف ترین قسمت بدن خویش را به نشانه بندگی بر خاک می ساید و بدنی ترتیب، مراتب خواری و حقارت خود را در برابر بزرگی خدا به نمایش می گذارد.
امام علی (علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که انسان نماز می خواند، ساییدن گونه ها به خاک نشانه تواضع و گذاردن اعضای شریف بر زمین دلیل کوچکی و حقارت اوست. (137)
سجئه، عالی ترین نمود و درجه فروتنی نمازگزار است. سجده، نزدیک ترین حالت انسان به حضرت ربوبیت است. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «نزدیک ترین حال بنده به خدا، حالت سجود است.» (138)
سجده بهترین عبادت است و سبب نزدیک به ذات باری تعالی است. سجده بازگشت به اصل خویش و اظهار ادب نسبت به معبود حقیقی است. سجده مایه رستگاری ونجات انسان هاست؛ گذرنامه ورود به بهشت و سبب استجابت دعاست.
الف- حقیقت سجده وسجده کننده حقیقی
حقیقت سجده، شناخت خداوند سبحان است. شناخت خداوند نیز، بر ایمان و یقین می افزاید:
إذا تتلی علیهم ءایت الرحمن خروا سجدا و بکیا. (مریم: 58)
و هر گاه آیات (خدای رحمان برایشان خوانده می شد، سجده کنان و گریه کنان به خاک می افتادند.
نماز گزار در سجده سر برآستان احدیث می نهد و بدین طریق، آخرین پله وصال و قرب الهی را می پیماید. سجده حقیقی افضل اعمال بدنی است. از امام صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود: «نور را در دو چیز یافتم: در گریه و سجده».(139)
امام خمینی (رحمه الله) درباره سر سجده می فرماید: سجده سر تمام صلوة و تمام سر صلوة است؛ آخرین منزل قرب و منتهی الیه وصول است. (140)
در سجده حقیقی، همه اعضا و ابعاد وجودی انسان در سجده اند؛ همان گونه که تمامی موجودات جهان هستی، از جمادات و نباتات و فرشتگان گرفته تا حیوانات، مشغول سجده اند:
ولله یسجد من فی السموات و الأرض طوعا و کرها و ظللهم بالغدو و الأصال. (رعد: 15)
و ره که در آسمان ها و زمین است – خواه و ناخواه- با سایه هایشان، بامدادان و شامگاهان برای خدا سجده می کنند.
در سجده حقیقی، عقل نیز که مظهر امتیاز انسان است، با طرد خرافه ها و توهم ها، هوا و هوس را پشت سر انداخته و خود را از نفس و دنیا پیرایش می دهد، نفس اماره را مغلوب ساخته و با کمال خضوع و خشوع سر برخاک می نهد و در برابر حضرت حق و سرچشمه فیض الهی ازلی سربرسجاده بندگی می ساید.
سجده کننده حقیقی از هر آنچه غیرخداست، بریده است و کمال انقطاع و بالاترین درجه وصال برای او حاصل می شود؛ به گونه ای که در جمال و جلال الهی فانی می شود.
سجده کننده حقیقی در سجده، نهایت درجه عظمت الهی و حقارت خویش را درک می کند و خود را عین فقر و نیاز می بیند.
یک شمه زفقر خویش اظهار کنم
چندان که خدا غنی است، من محتاجم
ب- اسرار سجده
هنگامی که آیه «سبح اسم ربک الاعلی» نازل شد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «آن را در سجده هایتان قرار دهید؛ یعنی سجان ربی الاعلی و بحمده بگویید». (141)
سر اینکه در سجده خداوند با صفت «اعلی»، ولی در رکوع با وصف «عظیم» یاد می شود، این است که «خشوع و خضوع در هنگام سجود بیشتر از آن خضوعی است که در حال رکوع انجام می شود». (142)
ج- سجده دوم؛ تعمیق، نه تکرار
امام علی (علیه السلام) در تفسیر دوباره سجده کردن، این آیه را قرائت فرمود که: «منها خلقنکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تاره اخری». (طه:55)
اول که سر بر سجده می گذاری و بر می داری؛ یعنی «منها خلقنکم»؛ همه ما از خاک آفریده شده ایم و ریشه این پیکر، خاک است؛ دو مرتبه که سرت را به خاک می گذاری؛ یعنی «فیها نعیدکم» و دوباره سرت را از خاک بر می داری؛ یعنی «منها نخرجکم تاره اخری»؛ یک بار دیگر از همین خاک محشور و برانگیخته خواهی شد (143) و این همان بازگشت به اصل خویش است:
هر کس که کاو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
د- سرسجده طولانی
طول دادن سجده، سبب دوری از شیطان و بیزاری از اوست. سجده طولانی سبب شکستن بت نفس و دیگر بت هاست. هرچه پیشانی را که مقدس ترین جایگاه نفس انسانی است، بیشتر بر خاک بگذاریم، بهتر ادب بندگی را به جا آورده ایم.
طولانی کردن سجده، سنت پیامبر و ائمه (علیهم السلام) است. (144) امام زین العادبدین به دلیل سجده های طولانی اش به امام «سجاد» معروف شد.
عارف کامل، حاج میرزا جواد ملکی تبریزی (رحمه الله) می نویسد:
مرا شیخی بود بزرگوار، عامل و عارف کامل که من مانند و را در مراتبی که گفته شد، ندیده ام، از او پرسیدم که در اصلاح و جلب معارف، چه عملی را به تجربه رسانده است؟ گفت: من عملی را در اینکه گفتی مؤثرتر ندیدم از اینکه در هر شبانه روزی یک بار بر سجده طولانی مداومت شود و در آن سجده بگوید: «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین.» و به هنگام گفتن ذکر خود را در زندان طبیعت زندانی و به زنجیرهای اخلاقی رذیله بسته ببیند. آن گاه اقرار کند که بارالها! این کار را تو بر من نکردی و تو بر من ستم روا نداشتی، بلکهخ این من بودم که بر خود ستم کردم و خود را به اینجا انداختم. (145)

8- قنوت

نماز گزار پس از قیام و قعود و رکوع و سجود به مرحله ای از شناخت و معرفت و خلوص می رسد که جز به اذن پروردگار رحمان سخن نمی گوید و جز از او نمی خواهد.
قنوت دست نیاز به آستان الهی گشودن است. دعا کلید دربسته است و خالی کردن بغض های در گلومانده. حافظ می گوید:
به صفای دل رندان صبوحی زدگان
بس در بسته، به مفتاح دعا بگشایند
سعدی نیز چنین می گوید:
دست حاجت چو بری، پیش خداوندی بر
که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود
چه خوب است نمازگزار برای رعایت سنخیت میان رکوع و قرائت، قنوت را نیز به تسبیح و تحمید حضرت خداوند سبحان بپردازد. نیز بهتر آن است که نخستین کلام نمازگزار در قنوت نمازف صلوات بر پیامبر و خاندان طاهرینش باشد؛ زیرا صلوات شعار اسلام است.
قنوت راز دل گفتن و درد دل و سوز دل داشتن است. چه زیباست که نمازگزار در قنوت با تضرع و گریه، حاجت های خود را از خداوند متعال بخواهد و در این حاجت ها، بیشتر فرج صاحب الزمان (عج) را بخواهدکه او غمگسار واقعی دل خستگان و سالکان الی الله است. چه زیباست که نمازگزار در قنوت، با دعاهای ائمه (علیهم السلام) با خدایش به نجوا نشیند.

9- تسبیحات اربعه

کلمه تسبیح به معنای منزه دانستن است. وقتی «سبحان الله» می گوییم، طهارت و پاکیزگی از همه عیب ها وضعف ها را به او نسبت می دهیم. تسبیح را در لغت، پاک دانستن خدا از هر بدی تعریف کرده اند.(146)
تسبیحات اربعه ارکان اصلی توحید و خداشناسی است. سبحان الله مبنا و اساس باورهای اسلام است؛ زیرا در سبحان الله اصل بر نبود نقص و عیب در ذات پاک الهی است. بنابراین، توحید، عدل و نبوت همه بر تسبیح استوارند، همان گونه که «عشق به خدا نیز بر تسبیح استوار است؛ زیرا تا او را از هر عیب و نقصی منزه ندانیم، چگونه می توانیم دل را خانه محبت او کنیم». (147)
الف- سبحان الله
خداوند پاک و منزه است و این سخن نه تنها سخن نمازگزار، بلکه سخن تمامی موجودات هستی است: نسبتح لله ما فی السماوات و ما فی الارض». (صف:1)
ب- والحمدلله
حمد تنها شایسته و سزاوار پروردگاری است که رحمت و نعمتش بی نهایت است و ذره ای از نور رحمت رحیمیه او برای بندگان مؤمنش کافی است. مالک الملک و تنها معبود و یاری کننده آدمی است. حمد، مخصوص خداوند است؛ زیرا بدون کمک و توجه او هیچ کاری به سامان نمی رسد.
ج- لااله الاالله
این عبارت بهترین عبادت است؛ (148) بهایی بهشت و کلمه اخلاص است. «لااله الا الله» از ارکان اسلام است. ساختار این کلام و حیانی به گونه ای است که بخش اول آن مربوط به کفر به طاغوت و بخش دیگر آن نیز بیانگر ایمان است؛ یعنی این کلام و حیانی می رساند که در مقام توحید و خداشناسی اقرار به هر دولازم است. نخست بایستی خدایان باطل را نفی کرد و سپس به یکتایی ذات بی چون وی اقرار کرد.
د- والله اکبر
این بند آخر در تسبیحات اربعه بیانگر ان است که خداوند، با اینکه تسبیح و تحمید و تهلیل تو را به جای آورده ام، ولی کیست آن که ادعای شناخت ذات و حقیقت تو را بکند: « والله اکبر من کل شی».
امام صادق (علیه السلام) از امام علی (علیه السلام) روایت می کند که فرمودک
التسبیح نصف المیزان و الحمدلله یملأالمیزان و الله اکبر یملأ ما بین السماء و الارض. (149)
ذکر تسبیح نیمه میزان است و الحمدلله میزان را پر می کند و الله اکبر هر آنچه را بین زمین و آسمان هاست، پر می کند.
نیز از امام صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود:
لااله الا الله اکبر را بسیار بگویید؛ زیرا چیزی نزد خدای عزوجل محبوب تر از گفتن تهلیل و تکبیر نیست.(150)

10- تشهد

تشهد حمد و ثنای خداوند سبحان و پیوند ظاهر و باطن است. در تشهد نوای درونی انسان با الفاظ ظاهر، همراه گشته و به وحدئانیت و رسالت شهادت می دهند.
تشهد نشانه وصول و شهادت به حصول مقام عین الیقین است. تشهد مایه شفاعت و دستگیری است. حقیقت تشهد، تصدیق قلب است و باطن نمازگزار به شهادت زبان و ظاهر اوست. عارف واصل، امام خمینی (رحمه الله) می فرماید:
بدان که شهادت به وحدانیت و رسالت در اذان اقامه که از متعلقات نماز است، ورودی در آن است و در تشهد که خروج از فنا به بقا و از وحدت به کثرت و در آخر نماز است، عبد سالک را متذکر می کند که حقیقت صلات حصول توحید حقیقی و شهادت به وحدانیت از مقامات شامله است که با سالک از اول صلات تا آخر آن است. نیز در آن سر «اولیت» و «آخریت» حق جلا و علاست و نیز در آن سر عظیمی است که سفر سالک من الله و الی الله است. «کما بداکم تعودون.» پس سالک، باید در همه مقامات متوجه این مقصد باشد و حقیقت وحدانیت و الوهیت حق را به قلب برساند و قلب را در این سفر معراجی، الهی کند تا شهادتش حقیقت پیدا کند و از نفاق و شرک منزه گردد. (151)
نمازگزار پس از سجده، سرمست از درک جلال و جمال الهی، در پی بازگشت به کثرت است. شهادت به یگانگی خدا می دهد و بندگی خویش را در راستای رسالت و بندگی انسان کامل و افتخار عالم امکان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) اعلام می دارد تا شاید پرتوی از دریای معرفت او و رشحه و نفخه ای از بی کرانه بندگی آن حضرت برگیرد.
البته شرط تصدیق و درستی شهادت به بندگی و رسالت فخر کاینات، آراستن جسم و جان نمازگزار به اخلاق نبوی و پیروی صادقانه و فرمانبرداری واقعی از آن حضرت است.
نمازگزار در تشهد جز خدا را نمی بیند. در گفتار و عمل و قلب و زبانش نفاق راه ندارد و هر آنچه می گوید عین صدق و راستی است؛ زیرا تمام اجزای وجودش را به حقیقت بندگی زینت بخشیده است.
الف- سرتقدیم عبودیت بر رسالت
امام خمینی (رحمه الله) در این باره می نویسد:
از تقدم مقام عبودیت بررسالت، متنبه شود که قدم عبودیت مقدمه همه مقامات سالکین است و رسالت شعبه عبودیت است. (152)
بنابراین، سالک باید در مسیر طاعت و بندگی بکوشد؛ زیرا بر بنده، بندگی شایسته است؛ از آن رو که هرچه هست، خداست و آفرینش و فنا همه در دست اوست؛ فقر ماییم و غنی اوست، عدم ماییم و وجود اوست.
همچنین شهادت به وحدانیت به وحدانیت و الوهیت و اقرار به رسالت و صلوات بر محمد و آل پاکش در اول و آخر نماز، از آن جهت است که عبادت عبد در میان شهادت باشد به برکت آن راز و نیاز و عبادتش مقبول درگاه الهی قرار گیرد؛ زیرا پیامبر و ائمه (علیهم السلام)، واسطه فیض و شفاعت کننده بنده در نزد خداوند سبحان هستند.
ب- صلوات
فرستادن صلوات بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سبب ارتقای مقام و افزونی منزلت در پیشگاه حضرت باری تعالی است. فرستادن صلوات به سبب شنیدن نام مبارک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ویژه در نماز، یاد آۀن حضرت را همواره زنده نگاه می دارد. از همین رو، پیامبر اکرم فرمودک «هر که هنگام شنیدن نام من، بر من صلوات نفرستد، بخیل است». (153)
صلوات موجب نورانی شدن روح و روان آدمی است. آیت الله جوادی آملی در کتاب اسرار عبادات با اشاره به حدیثی از حضرت علی (علیه السلام) می نویسد:
هر گاه حاجتی داشتید یا دعایی کردید یا چیزی از خدا خواستید، همراه با آ یا بعد از صلوات بر پیامبر را فراموش نکنید؛ زیرا صلوات بر آن حضرت دعایی مستجاب است و چون همراه صلوات حاجت دیگر خود را خواستید؛ خدای سبحان این چنین نیست که یکی را برآورده کند و دیگری را برآورده نکند. لذا گفتند اگر خواستید دعا کنید، اول از خدای سبحان درود بر پیامبر را مسئلت کنید تا در پرتو این صلوات که دعایی مستحاب است، سایر دعاها هم مستجاب شود. (154)
از دیگر آثار صلوات زدوده شدن غم و اندوه انسان در دنیا و آخرت است. (155) همچنین صلوات نفاق را از میان می برد. امام صادق (علیه السلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند که فرمود: «الصلوة علی و علی اهل بیتی تذهب بالنفاق». (156)

11- سلام؛ امان نامه

سلام، امان است؛ امان نامه ای از سوی خدا برای بنده. سلام، امان خواستن از بلای دنیا و عذاب آخرت است. امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
معنای سلام در پایان هر نماز امان است، یعنی هر کس امر خدا و سنت پیامبرش را با خشوع قلبی در مقابل خدا به جای آورد، از بلای دنیا در امان و از عذاب آخرت برکنار است. (157)
منظور از خشوع در این روایت، شکسته دلی است؛ زیرا خدا شکسته دلان خسته را می پذیرد.
در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس
بازار خود فروش از آن سوی دیگر است
سلام امانتی الی است که در میان بندگانش به ودیعه نهاده شده است و نمازگزار در تمامی دادوستدها و رفتار و کردارش بایستی آن را اجرا کند.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
سلام نامی از نام های خداوند تبارک و تعالی است که میان خلق خود به ودیعه نهاده تا معنا و محتوای آن را در داد و ستدها ، امانت داری ها و در روابط با هم برای تأیید و تصدیق هم نشین ها و صحت معاشرت هایشان به کار برند. (158)
روح سلام تقوا و پرهیز از گناه در تمامی صحنه های زندگی است و حقیقت سلام، سلامت نفس است. معنای سلام و روح آن، ترک خودبینی و احیای صفات نیکو و فضیلت های اخلاقی است.
الف- السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته
معمولا رسم بر این است که مسافر پس از بازگشت از سفر به حاضران سلام می دهد. نمازگزار نیز پس بازگشت از سفر روحانی و ملکوتی معراج، در حالی که از لذت سفر به وجداست، بازگشت خود را با سلام بر نبی مکر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) اعلام می دارد.
سلام حقیقی آن است که نمازگزار جواب سلام خویش را از مخاطب بشنود و این در صورتی است که نماز او لقلقه زبان نباشد و از دایره طبیعت بیرون رفته و حقیقت روح خویش را یافته باشد.
الهی! آن که در نماز جواب سلام نمی شنود، هنوز نمازگزار نشده است. ما را با نمازگزاران بدار. (159)
ب- السلام علینا و علی عبادالله الصالحین
نماز گزار پس از سلام بر پیامبر، بر خود سلام می فرستد؛ زیرا پس از سیر و سفر روحانی معراج، غبار خودبینی را بر باد داده، پاک و بی آلایش گشته و شایسته سلام شده است. سپس بر تمام بندگان صالح خداوند سلام می دهد و برای آنان رحمت و برکات خداوندی را آرزو می کند. این امر، حس مسئولیت پذیری نمازگزار مسلمان را نشان می دهد.
ج- السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
نماز گزار نمازش را با تحیت پایان می بخشد و این در حالی است که نمازش را با ذکر خدا آغاز کرده بود.

پی نوشت :

1- محمد خزائلی، احکام قرآن، تهران، نشر جاویدان، 1352، ص 338.
2- حسن راشدی، نمازشناسی، تهران، ستاد اقامه نماز، 1378، ص 29.
3- همان، ص 26، برگفته از: سنن ترمذی، صلاة 188.
4- محمد حسن حرعاملی، وسائل الشیعه، تهران، اسلامیه، 1367، ج3، ص 29، ح7.
5- همان، ص 26.
6- نماز شناسی، ص 94.
7- همان، ص 38.
8- همان، صص 199 و 200.
9- همان، ص 131.
10- وسائل الشیعه، ج3، ص 23.
11- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسةالوفاء، 140 هـ.ق، ج 82، ص 202.
12- قرة عینی فی الصلوة، بحارالانوار، ج 80، ص 16؛ اصول کافی، ج5، ص 321.
13- پیام آیت الله خامنه ای به اولین اجلاس سراسری نماز.
14- بحارالانوار، ج81، ص 246.
15- «الصلاة احب الاعمال الی الله»، همان، ج 100، ص 11.
16- «بین العبد و بین الکفر ترک الصلوة». همان، ج79، ص 202.
17- حسین نوری، مستدرک الوسائل، بیروت، مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، ج 3، ص92.
18- «الصلوة وجه دینکم»، وسائل الشیعه، ج3، ص 16.
19- سید علی خامنه ای، از ژرفای نماز، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1372، ص 10.
20- بحارالانوار، ج74، ص 127.
21- از ژرفای نماز، ص 14.
22- «علم الاسلام الصلوة»، مستدرک البحار، ج6، ذیل کلمه صلات.
23- پیام آیت الله خامنه ای به سومین اجلاس سراسری نماز.
24- عباس عزیزی، پرورش روح (نماز و عبادت در تفسیر المیزان)، انتشارات نبوغ، 1376، چ3، ص 90.
25- حسین دیلمی، هزارویک نکته درباره نماز، ستاد اقامه نماز، ص 331.
26- حسن انصاریان، عرفان اسلامی، انتشرات عرفان، ج5، ص 117.
27- ویلیام جمیز، دین و روان، ترجمه، مهدی قاینی، ص 167.
28- وسائل الشیعه، ج5، ص 263.
29- همان، ص 263.
30- مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
31- پیام آیت الله خامنه ای به اولین اجلاس سراسری نماز.
32- نهج البلاغه، ترجمه: سید جعفر شهیدی، خطبه 199.
33- بحارالانوار ، ج10، ص 99.
34- نهج البلاغه، خطبه 110.
35- محمد تقی جعفری، نیایش امام حسین (علیه السلام) در صحرای عرفات.
36- ق: 16.
37- پیام آیت الله خامنه ای به هشتمین اجلاس سراسری نماز.
38- بحارالانوار ، ج77، ص80.
39- همان، ج84، ص 264.
40- اصول کافی، ج1، ص 75.
41- شرح غرر الحکم و دررالکلم، ج، ص 98.
42- همان، ج2، ص 293. «و ایاک و الکبر فانه اعظم الذنوب و امام لعیوب و هو حیلة الشیطان».
43- همان، ج2، ص 13.
44- «الیس للمتکبر صدیق»، همان، ج4، ص 578.
45- «لایتعلم من یتکبر»، همان، ج6، ص 373.
46- بحارالانوار، ج6، ص110.
47- نهج البلاغه، خطبه 192.
48- مفاتیح الجنان، دعای عرفه امام حسین.
49- نهج البلاغه، نامه 31.
50- دین و روان، صص 166، 167 و 178.
51- از ژرفای نماز، ص 9.
52- خواجه عبدالله انصاری، تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مجید، تهران، اقبال، 1360، ج1، ص 510.
53- مجید ملک محمدی، چهل نکته پزشکی پیرامون نماز، تهران، معارف، 1376، ص 23.
54- میزان الحکمه، ج3، ص 465.
55- ترجمه تفسیر المیزان، ج11، ص 89.
56- نهج البلاغه، حکمت 299.
57- شیخ صدوق، خصال، ص 628.
58- نهج البلاغه، خطبه 199.
59-جامع آیات و احادیث نماز، برگرفته از: بحارالانوار، ج 82، ص 224.
60- شرح غررودررالکلم، ج2، ص 166.
61- همان، ص 167.
62- هزار و یک نکته درباره نماز، ص 103.
63- ترجمه تفسیر المیزان، ج16، ص 198.
64- همان، ص 211.
65- چهل نکته پزشکی پیرامون نماز، ج1، ص 41.
66- بحارالانوار، ج 33، ص 587. «واعلم ان کل شیء من عملک تابع لصلاتک».
67- جامع آیات و احادیث نمازف ج1، ص 198.
68- «مفتاح الصلاة الطهور، همچنین لا صلاة الا باطهور»، وسائل الشیعه، ج1، ص 261.
69- «من توضاء فاحسن الوضوء خرج من ذنوبه کیوم ولدته امه»، مستدرک الوسائل، ج1، ص 358.
70- محمود یزدانی، معارفی از نماز، قم ستاد نماز، 1376، ص12.
71- تفسیر ادبی و عرفانی قرآن محجید، ج1، ص 238.
72- جواد چناری، آبشار رحمت، قم، ستاد اقامه نماز، 1374، ص 37.
73- تفسیر ادبی و عرفانی قرآن، ج1، ص 239.
74- فرید نهاوندی، رموز نماز، ص 212.
75- محمد باقر مجلسی، حلیة التمقین، ص 129.
76- همان.
77- محسن قرائتی، راز نماز، قم ستاد اقامه نماز، 1374، ص 48.
78- میزان الحکمه، ج1، ص 82.
79- رموز نماز، ص 303.
80- همان، ص 304.
81- محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، تهران، اهل البیت قم، 1360، ج3، ص 30.
82- بحارالانوار، ج74، ص 74، ح3.
83- اصول کافی، ج3، ص 131.
84- وسائل الشیعه، ج1، ص 45؛ کتاب الطهارة، ح2.
85- اصول کافی، ج2، ص 84.
86- همان.
87- سید روح الله موسوی خمینی، شرح دعای سحر، ترجمه: احمدقهری، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1359، ص21.
88- وسائل الشیعه، ج1، ص 11.
89- محمدی ری شهری، میزان الحکمه، دارالحدیث، چ1، ج1، ص 759.
90- بحارالانوار، ج67، ص 25.
91- تفسیر ادبی و عرفانی قرآن، ج1، ص 107.
92- مرتضی مطهری، طهارت روح، قم، ستاد اقامه نماز، 1374، ص 246.
93- نهج البلاغه، خطبه 193، (خطبه متقین).
94- محمود یزدانی، معارفی از نماز، قم، ستاد اقامه نماز، 1376، صص 32 و33.
95- طبرسی، مجمع البیان، ج10، ص 549.
96- عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم (تفسیر موضوعی قرآن کریم)، قم، اسراء، 1378، ص 258.
97- بحارالانوار، ج82، ص 54.
98- تفسیر تسنیم، ص 261.
99- مجمع البیان، ج1، ص 87.
100- میزان جواد ملکی تبریزی، اسرار الصلوة، قم، آل علی (علیه السلام)، 1382.
101- بحارالانوار، ج107، ص 108.
102- تفسیر نورالثقلین، ج1، ص 13.
103- سید محمد حسین طباطبایی، پرورش روح، قم، نشر نبوغ، 1357، ص 328.
104- تفسیر تسنیم، ص 303.
105- نشان از بی نشان ها، ص 364.
106- قاضی زاده گلپایگانی، زیدة التفاسیر، ص 87.
107- بحارالانوار، ج90، ص 313.
108- مفاتیح الجنان، دعای جوشن کبیر، بند 19.
109- طهارت روح، ص 327.
110- همان.ص 331.
111- بحارالانوار، ج2، ص 32.
112- نهج البلاغه، خطبه1؛ برگرفته از: تفسیر تسنیم، ص 358.
113- نک: صحیفه سجادیه، دعای اول.
114- محمد تقی مصباح یزدی، 28 گفتار پیرامون مسائل اعتقادی و اخلاقی، قم، مؤسسه در راه حق، 1361.
115- تفسیر تسنیم، ص 353.
116- تفسیر ابوالفتوح رازی، ج1، ص 43.
117- از ژرفای نماز، ص21.
118- حسین انصاریان، عرفان اسلامیف تهران، پیام آزادی، 1366، ج5، ص 382.
119- تفسیر تسنیم، ص 391.
120- بحارالانوار، ج67، ص 64 و 36.
121- شهید عبدالحسین دستغیب، مظالم، ص 120.
122- محمدمحمدی اشتهاردی، داستان های مثنویف تهران، انتشارات پیام آزادی، 1371، ج5، ج3.
123- میرزا جواد ملکی، اسرارالصلوة، ص 387.
124- مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
125- «الصراط ادق من الشعر و احد من السیف و اظلم من اللیل». تفسیر تسنیم، ص 513؛ برگرفته از: تفسیر قمی، ج1، ص 29.
126- نهج البلاغه، خطبه 16.
127- زبدة التفاسیر، ص 100.
128- همان.
129- همان، ص 99.
130- «یابنی إسرائیل اذکروا نعمتی التی أنعمت علیکم؛ ای فرزندان اسرائیل! نعمت هایم را که بر شما ارزانی داشتم، به یاد آورید». (بقره: 40)
131- نک: تفسیر تسنیم، صص 514- 551.
132- طهارت روح، ص 365.
133- زیدة التفاسیر، ص 103.
134- سید روح الله موسوی خمینی، آداب الصلوة تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمه الله)، 1370، ص 353.
135- عرفان اسلامی، ج6، ص 31.
136- پرورش روح (نماز و عبادت در المیزان)، ص 18.
137- نهج البلاغه، خطبه 193.
138- بحارالانوار، ج12، ص 161.
139- اسرارالصلوة، ص 427.
140- آداب الصلوة.
141- بحارالانوار، ج58، ص 34.
142- رموز نماز، صص 294- 296.
143- طهارت روح، ص 207.
144- عرفان اسلامی، ج6، ص 93.
145- همان، ص 95.
146- المنجد الطلاب، ترجمه: سیاح، نشر اسلام، 1374.
147- راز نماز، ص 85.
148- «خیرالعبادة قول لا اله الا الله»، برگرفته از: ثواب الاعمال، ص 18.
149- اصول کافی، ج4، ص 268.
150- همان.
151- آداب الصلوة، ص 362.
152- همان، ص 364.
153- راز نماز، ص 89.
154- اسرار عبادت، ص 171.
155- همان، ص 171.
156- اصول کافی، ترجمه: سیدهاشم رسولی محلاتی، ج4، ص 250.
157- حسین انصاریان، عرفان اسلامی، شرح جامع مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة، انتشارات پیام آزادی، تهران، ج 151.
158- همان.
159- حسن حسن زاده آملی، الهی نامه، ص 51.

منبع:کتاب زمزم راز : مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان