ماهان شبکه ایرانیان

ویژگی های حضرت خدیجه علیها السلام

خداوند تبارک و تعالی می فرماید: (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَة...)[۱]؛ «هر کسی، از مرد یا زن، کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگی پاکیزه ای، حیات [حقیقی] می بخشیم...»

ویژگی های حضرت خدیجه علیها السلام

مقدمه

خداوند تبارک و تعالی می فرماید: (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَة...)[1]؛ «هر کسی، از مرد یا زن، کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگی پاکیزه ای، حیات [حقیقی] می بخشیم...»

دهم ماه مبارک رمضان، سال روز وفات بانوی بزرگوار اسلام، امّ المؤمنین، حضرت خدیجه کبری(ص) است. ضایعه ای که بر پیامبر اکرم(ص) سنگین و سخت بود و چون در همان سال داغ دیگری (وفات حضرت ابوطالب(ع)) نیز بر پیامبر(ص) وارد شده بود، نبی مکرم اسلام(ص) آن سال را «عام الحزن»؛ یعنی سال حزن و اندوه نام نهادند.

خدیجه بنت خویلد(ع)، از خانواده ای اصیل و شجاع، فهیم و با درایت بود. پدرش کسی است که وقتی پادشاه یمن تصمیم گرفت «حجر الاسود» را به یمن منتقل کند، شمشیر به دست گرفت و با شجاعت تمام فریاد زد: اجازه نمی دهم متعرِّض حجرالاسود شوید.

عموی او «ورقة بن نوفل» از ادیبان و دانشمندان اهل کتاب بود؛ یعنی نصاری قبولش داشتند و به او مراجعه می کردند. این بانوی بزرگوار، در چنین کانونی متولد شد و رشد کرد. در این نوشتار راجع به ایشان چند ویژگی را متذکر می شویم.

ویژگی های قرآنی حضرت خدیجه(ع)

بر اساس آیه 35 سوره احزاب که می فرماید: (إِن الْمسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتینَ وَ الْقانِتاتِ...)[2]؛ «مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان عبادت پیشه...» ده ویژگی برای زن و مرد مسلمان ذکر شده است که قطعاً یکی از متقدم ترین و پیشگامان این ده صفت، حضرت خدیجه کبری(ع) می باشد.

اسلام در مسائل ارزشی؛ یعنی علم، عمل صالح، عبادت و رشد معنوی، بین مرد و زن هیچ تفاوتی قائل نشده است. طبق آیه ای که ابتدای نوشتار به آن اشاره شد،[3] می فرماید: «هر کسی» عمل صالح انجام دهد، زندگی پاکیزه ای خواهد یافت؛ از آنجا که معمول خطابها در قرآن کریم، مذکر است، خداوند برای اینکه این شبهه نشود که منظور آیات فقط مردان است، با «مِنْ» بیانیه مسئله را تبیین کرده است. در عبارت (مَنْ عمِلَ)، «عمل» مذکر و صالحاً هم مذکر است؛ ولی بعد با «مِنْ» بیان می کند: (مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثی) مرد باشد یا زن: (منْ عمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ) هر کسی که مؤمن باشد و عمل صالح انجام دهد (فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَة) ما به او زندگی پاکیزه می دهیم.

در این رابطه در تاریخ اسلام گاهی زنانی بر بعضی از مردان زمان خودشان سبقت گرفته اند. از جمله حضرت خدیجه کبری(ع) که چند خصوصیت از ایشان را فهرست وار اشاره می کنیم:

1- عقل و درایت

نخستین ویژگی حضرت خدیجه(ع) عقل و درایت ایشان است. کتابهایی که به معرفی این شخصیت پرداخته اند، مثل «تذکرة الخواص»، «ریاحین الشریعة» و... و غالب کتابهایی که اهل سنت در شرح حال اصحاب نوشته اند، درباره حضرت خدیجه(ع) نیز چند صفحه ای نگاشته اند.

در «صحیح بخاری» آمده است: «کَانَتْ من اَحسَن نسَاء جَمَالاً وَ اَکمَلُهُنَّ عَقلاً وَ اَتَمَّهُنَّ رَأیاً؛[4] از زنهای زمان خودش زیباتر و عقل و درایتش کامل تر و رأی و دیدگاهش تمام تر بود.»

زنی که بتواند کاروان بزرگ تجاری را مدیریت کند، قطعاً دارای چنین صفاتی است. ایشان حداقل با چهار کشور (مثل شام، حبشه، مصر، یمن و...) ارتباط اقتصادی داشت و حدود چهارصد کارگزار و نیرو زیر دست ایشان بود و هشتاد هزار شتر داشت. یکی از ویژگی های اقتصاد آن زمان، بهره گیری از ربا، حیله و حقّه در معاملات بود؛ اما ایشان اقتصادی پاک، بدون ربا و با توجه به آن ضوابطی که دین ابراهیمی مد نظر داشته، تشکیل داده بود. اینها نشانه عقل و درایت این بانوی بزرگوار است.

در روایت است که در شش موضع عقل انسانها را امتحان کنید. در بعضی روایات نیز آمده است عاقل کسی است که مثلاً فلان کار را ترک کند؛ اما روایتی که مورد بحث ماست، پیرامون مباحث اجتماعی است. به عنوان مقدمه باید گفت که عقلها با هم فرق دارند؛ بعضی افراد دارای عقل فردی قویی هستند؛ اما عقل اجتماعی شان قوی نیست. این روایت در واقع ضوابط انسانی را بیان می کند که در جامعه می تواند متفکرانه و عاقلانه زندگی کند.

امام کاظم(ع) فرمودند: «الْعاقِلِ أَنْ یکونَ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ یجِیبُ إِذَا سُئِلَ وَ ینْطِقُ إِذَا عَجَزَ الْقَوْمُ عَنِ الْکلَام وَ یشیرُ بِالرَّأْی الَّذِی یکونُ فِیهِ صَلَاحُ أَهْلِه...»[5]

1- «یجیبُ إِذَا سُئِل؛ وقتی از او چیزی می پرسند، جواب می دهد.» اما غیر عاقل، نپرسیده جواب می دهد و یا از دیگری می پرسند؛ ولی او پاسخ می گوید.

گاهی از رسول خدا(ص) سؤال می پرسیدند؛ اما بعضی حاضرین هنوز حضرت لبهای مبارکش باز نشده، جواب می دادند. آیه نازل شد: (لا تُقَدِّمُوا بَینَ یدَی اللَّهِ وَ رَسولِه)[6]؛ «در برابر خدا و پیامبرش [در هیچ کاری] پیشی مجویید.»

2- «وَ ینْطِقُ إِذَا عَجَزَ الْقَوْمُ عَنِ الْکلَام؛ (عاقل) جایی که مردم از جواب درمانده می شوند، او حرف می زند (و حق را می گوید).»

ابن زیاد روی منبر نشسته بود و به سر امام حسین(ع) توهین می کرد. مسجد کوفه پر از جمعیت بود؛ همگی مردم لال شده بودند و فقط نگاه می کردند. تنها «عبدالله بن عفیف» نابینا برخاست و گفت: «یَا بنَ مرجَانَة! اِن کذّاب بنَ کذَّاب أَنتَ وَ أَبُوک وَ الَّذِی وَلَّاک وَ أَبُوهُ. یا ابنَ مرْجَانَةَ! أَتَقْتُلُوا أَبنَاءَ النَّبِیینَ وَ تُکَلِّمُوا بِکَلامِ الصِّدِّیقِینَ؛[7] ای پسر مرجانه! دروغگو پسر دروغگو تویی و پدرت و همچنین کسی که تو را قبول دارد و پدرش. ای پسر مرجانه! آیا فرزندان پیامبر(ص) را می کُشی و در مقام صدیقان سخن می گویی؟»

این فرد عاقل است، چرا که وقتی مردم نمی توانند، یا می ترسند و یا جواب را نمی دانند، او بر می خیزد و حق را می گوید. به سنّ و سال هم نیست. عبدالله بن عفیف نابینا بود. در آن روز افراد بینا لال شده بودند؛ ولی او با شجاعت حرف زد و حتی به همین خاطر شهیدش کردند.

وقتی نبی مکرم اسلام(ص) از غار حراء پایین آمد، این حضرت خدیجه(ع) بود که سخن گفت و شهادت به وحدانیت خدا و رسالت حضرت داد، گرچه ایشان قبل از این ماجرا نیز موحد بود.

گاهی ممکن است این هوش و ذکاوت در کودکی نمود پیدا کند. عمر بن عبدالعزیز در سال نود و نُه هجری به خلافت رسید و تقریباً سه سال حکومت کرد. وی خدماتی داشته است، از جمله اینکه وقتی به حکومت رسید، هیئتی از ریش سفیدها و رؤسای قبایل مصر آمدند تا تبریک بگویند. نماینده آنها بچه ای، ده پانزده ساله بود. برخاست که به عنوان سخنگوی این هیئت صحبت کند. عمر بن عبدالعزیز ناراحت شد و گفت: بزرگ تر از این بچه بین شما کسی نیست که او می خواهد حرف بزند؟

آن پسر گفت: جناب خلیفه! شما هم حاکم جوانی هستید. اگر ملاکِ برتری، بالا بودن سنّ باشد، در این مملکت پیرتر از شما خیلی هست. عمر بن عبدالعزیز تصدیق کرد و گفت: چه شجاعتی! چه می خواهی بگویی؟

گفت: ما آمده ایم به شما تبریک بگوییم؛ نَه از روی ترس و نَه از روی طمع. ترس نداریم؛ چون شنیده ایم شما عادل هستید. طمع نداریم؛ چون وضع مالی ما خوب است. ما برای گدایی و پول گرفتن نیامده ایم؛ آمده ایم فقط به شما تبریک بگوییم.

او یک کودک بود؛ اما نماینده یک قوم شد؛ چون دارای هوش و درایت بود.

2- موحّد بودن

ویژگی دوم حضرت خدیجه(ع) توحید است. این بانوی بزرگوار قبل از ایمان آوردن به رسول خدا(ص)، پیرو دین ابراهیم(ع) بود و هرگز بت نپرستید؛ چون در زیارتنامه حضرت زهرا(ع) و ائمه(ع) می خوانیم که شما (اهل بیت(ع)) در دامنهایی تربیت شده اید که پاکیزه است (طَابَت و طَهُرَت)؛ یعنی آباء و اجداد شما نیز موحد بوده اند. در زیارات مأثوره عرضه می داریم: «اَشْهَدُ أَنَّک کنْتَ نُوراً فِی الْأَصْلَابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ؛ گواهی می دهم که تو به راستی نوری بودی در پشت پدرانی بلند مرتبه و رحم هایی پاکیزه.» و همچنین می خوانیم: «طَابَتْ وَ طَهُرَتْ بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ؛ پاکیزه و پاک شد، برخی از آن از برخی دیگر است».

با تحقیق و بررسی زندگینامه مادران ائمه(ع) بدست می آید که آنها تصادفی مادر امام نشده اند؛ به طور مثال نرجس خاتون (مادر امام زمان(عج))، نجمه خاتون (مادر امام رضا(ع))، حمیده (مادر امام کاظم(ع)) و... شخصیتهای ویژه ای داشتند و از افراد شاخص زمان خود بودند.

3- ولایت پذیری

یکی از ویژگی های حضرت خدیجه(ع) ولایت پذیری است. وقتی پیغمبر(ص) در «یوم الانذار» تمام فامیل را در خانه خود جمع کرد و رسالت خویش را اعلام داشت، فرمود: اول کسی که به من ایمان بیاورد، وزیر و وصیّ من است. تنها امیرالمؤمنین(ع) برخاست و اعلام ایمان کرد. رسول خدا(ص) نیز دست روی شانه حضرت علی(ع) گذاشت و فرمود: «هَذَا اَخِی، وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی وَ وَزِیرِی».

غدیر فقط اعلام ولایت نیست؛ غدیر رفراندم و رأی گیری است. مسئله ولایت امیرالمؤمنین(ع) از کنار غار حراء، یوم الانذار، جنگ تبوک و جاهای مختلفی مطرح شده است. در تمام حرکتهایی که اولیای خدا داشته اند، نقش یک زن را می بینیم؛ مریم کبری(ع) کنار حضرت عیسی(ع)، مادر و خواهر موسی (ع) کنار حضرت موسی(ع)، خدیجه کبری(ع) کنار رسول خدا (ص)، زهرای مرضیه(ع) کنار امیرالمؤمنین(ع)، زینب کبری(ع) کنار امام حسین(ع)، فاطمه معصومه(ع) کنار و به دنبال امام رضا(ع).

زنهایی دیگری هم بودند که در دفاع از ولایت نقش داشتند؛ از جمله «امّ الخیر» که وقتی او را نزد معاویه آوردند، در سن و سال بالایی بود و کنیزها زیر بغلش را گرفتند و آوردند. معاویه گفت: تو امّ الخیری؟ گفت: آری، گفت: تو همانی نیستی که در جنگ صفین سپاه علی[(ع)] را علیه ما تحریک می کردی؛ آیات رحمت را می خواندی و بر سپاه علی[(ع)] تطبیق می کردی و آیات عذاب را بر ما تطبیق می دادی؟ تو همانی نیستی که در صفین فریاد می زدی: با سپاه معاویه بجنگید تا به بهشت بروید؟ گفت: چرا، من همان زن هستم. هنوز هم موضع من همان است و عوض نشده و هنوز هم از مولایم علی(ع) دفاع می کنم.

وقتی رفت، معاویه به اطرافیانش گفت: علی[(ع)] سفره گرانی برای اینها نینداخته و از او پول یا مقامی نگرفته اند؛ ولی در دفاع از او این طور پابرجا هستند، آیا شما می توانید از من که سفره های گران، پول و مقام برایتان مهیا کرده ام، دفاع کنید؟[8]

زنانی مثل سوده حمدانی که به معاویه گفت: «صَلَّی اللَّهُ عَلَی جَسَدٍ تَضَمَّنَهُ القَبرُ فَاَصبَحَ فِیهِ العَدلُ مَدفُوناً؛[9] درود خدا بر آن بدنی که وقتی در خاک رفت، عدالت نیز با او خاک شد.» معاویه گفت: چه کسی را می گویی؟ گفت: «ذَاکَ عَلِیُّ بنُ اَبِی طَالِب(ع)».

وقتی خبر شهادت امیرالمؤمنین(ع) به شام رسید، معاویه جشن گرفته، اظهار شادی کرد. کنیز خواننده ای داشت. به او گفت: بخوان و ما را شاد کن. گفت: برای چه بخوانم؟ گفتند: چون علی[(ع)] کشته شده است. اشک در چشمان آن کنیز حلقه زد و گفت: شما را برای اینکه علی کشته شده است، شاد کنم؟ ابیاتی خواند مبنی بر اینکه: معاویه! ساکت باش. من فراموش نمی کنم علی و نمازهای طولانی او را و عبادتش که مثل عبادت رسول خدا(ص) بود و... و مجلسش را به عزاخانه تبدیل کرد.

ولایتمداری این زنها مثال زدنی است. امّ سلمه ها، سوده حمدانی ها، لبابه والبیه ها و... سومین خصوصیت و ویژگی حضرت خدیجه کبری(ع) ولایتمداری اوست که وقتی پیامبر خدا(ص) فرمودند: «یا خَدِیجَةُ هذَا علِی مَوْلَاک وَ مَوْلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ إِمَامُهُمْ بعْدِی؛ ای خدیجه! علی مولای تو مولای مؤمنین و امام آنها بعد از من است» حضرت خدیجه(ع)عرض کرد: «صَدَقْتَ یا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ بایعْتُهُ علَی ما قُلْتَ أُشْهِدُ اللَّه وَ أُشهِدُک وَ کفَی بِاللَّهِ شَهِیداً علِیماً؛ راست فرمودی ای رسول خدا! همانا من همان گونه که شما فرمودی با او بیعت کردم؛ خداوند و تو را - بر این کار - شاهد می گیرم و همانا برای شهادت خداوند گواه و دانا کفایت می کند.».

4- شجاعت

خصوصیت چهارم حضرت خدیجه کبری(ع) شجاعت ایشان است. شجاعت فقط به شمشیر دست گرفتن نیست. گاهی شجاعت این است که جایی که همه می گویند: «نه»، جرأت کند و بگوید: «آری». رسول خدا(ص) وقتی به مدینه هجرت کردند، همسرانی در آنجا داشتند؛ ولی آنها زمانی با پیامبر(ص) بودند که دوره خوشی حضرت بود. پیامبری که در مدینه وقتی وضو می گیرد، آب وضویش را به عنوان تبرک از دست هم می ربودند. پیامبری که در مدینه وقتی قدم برمی داشت، جای قدمش را می بوسیدند. پیامبر(ص) در مدینه رئیس حکومت بود. وقتی اشاره می کرد، مردم جان به پایش می دادند.

زنی سه شهید روی شتر گذاشته بود و می آورد. گفتند: اینها چه کسانی هستند؟ گفت: این شوهر من است، آن یکی برادرم و این هم پسرم؛ ولی الحمدلله که پیغمبر(ص) سالم است.

مدینه جایی است که دور پیغمبر(ص) حلقه وار می چرخند. اگر زنان پیغمبر(ص) در مدینه با حضرت هستند، دوره خوشی ایشان بوده است؛ اما ده سالی که حضرت خدیجه(ص) با پیغمبر(ص) در مکه بودند، دوره سختی، گرسنگی، محاصره در شعب ابی طالب و انواع اذیت و آزارها بود. دوره ای بود که پیغمبر(ص) و یارانش از گرسنگی سنگ به شکم می بستند و گاه سه نفر با یک خرما خود را سیر می کردند. دورانی که رسول خدا(ص) در فقر بود، دوران چوب و سنگ و ناسزا و تهمت ساحر و مجنون و کاهن بودن به حضرت. در این دوران حضرت خدیجه(ص) با شجاعت در کنار همسرش ایستاد.

گاهی حضرت خدیجه(ع) در کوچه های مکه به دنبال پیغمبر(ص) می گشت و می گفت: «مَنْ اَحَسَّ لِیَ النَّبِی الْمُصْطَفَی؟ مَنْ اَحَسَّ لِیَ الرَّبیعَ المُرتَّضی؟؛[10] کیست که جای پیامبر خاتم(ص) را به من نشان دهد؟ کیست که بهار من (پیغمبر اکرم(ص)) را پیدا کند؟» گاهی می دید رسول خدا(ص) پشت سنگی نشسته و خون از پای مبارکش جاری است. با سنگ و چوب می زدند؛ اما او این زخمها را می بست و مرهم می گذاشت.

وقتی رسول خدا(ص) به غار حراء می رفت، این همسر فداکار، آن راه طولانی را هر روز طی می کرد و برای حضرت غذا می آورد. این شجاعت حضرت خدیجه کبری(ع) است که به عنوان یکی از خصوصیات آن بانوی بزرگوار مدافع، در جایی که همه «نه» می گفتند، ایشان «آری» گفت و پای آن ایستاد.

5- ایثار

ویژگی پنجم حضرت خدیجه کبری (ع) ایثار می باشد. ایثار غیر از انفاق است. ایثار؛ یعنی من خودم نخورم و به دیگران بدهم؛ اما انفاق این است که هم خودم می خورم و هم به دیگران می دهم.

قرآن کریم می فرماید: (وَ الَّذِینَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا...)[11]؛ «و کسانی که هرگاه انفاق کنند، اسراف نمی نمایند....»؛ یعنی هم خودتان بخورید و هم به دیگران بدهید. انفاق؛ یعنی از مالی که داری، درصدی نیز به دیگران بده. انفاق دستوری عام است؛ ولی ایثار خاص. هر کسی اهل ایثار نیست.

ایثار این است که حضرت زهرا(ع) و خانواده اش گرسنه بخوابند؛ اما غذای خود را به یتیم، مسکین و اسیر بدهند. ایثار این است که امام حسن(ع) سه بار تمام آنچه را که داشت، به فقیر داد و دو بار زندگی خود را با فقیر تقسیم کرد. این ایثار کار هر کسی نیست.

تعارضی بین این دو نیست. ایثار در جایی که امر دایر است بین اینکه من گرسنه بخوابم یا دیگران، غذا را به دیگری بدهم و خود گرسنه بمانم. حضرت خدیجه(ع) هشتاد هزار شتر و چهارصد کارگزار داشت و دارای مدیریت اقتصادی قویی بود. آن هم زمانی که در جامعه به زن محل نمی گذاشتند و حاضر نبودند زن را جزء آمار بیاورند. مردمی که دختران را زنده به گور می کردند.

حضرت خدیجه(ع) در چنین شرایطی به پای پیغمبر(ص) ایثار کرد و تمام آن اموال خود را به حضرت بخشید، و کار به جایی رسید که شبها با دخترش فاطمه زهرا(ع) روی خار و خاشاک شعب ابی طالب می خوابید.

حضرت خدیجه کبری(ع) تا پنجاه سالگی کنار پیامبر(ص) بود و حضرت در این ده سال با هیچ زنی ازدواج نکرد؛ اما در مدینه به خاطر موقعیتی که داشتند با تعدادی از زنان ازدواج کردند که گاهی بعضی زنها خودشان به حضرت پیشنهاد ازدواج می دادند. بعضی زنها، بی سرپرست شده بودند، مثل ام حبیبه، دختر ابوسفیان که شوهرش مرتدّ شد. شوهر امّ سلمه از دست رفت و بچه یتیم داشت. پیغمبر(ص) او را سرپرستی کرد. پدر صفیه در خیبر شهید شده و او تنها مانده بود، خودش به پیامبر(ص) پیشنهاد داد که اگر با من ازدواج کنی، عده ای جذب اسلام می شوند.

همچنین زینب بنت جحش که خدا این ازدواج را به عهده پیغمبر(ص) گذاشت. در قرآن به پیغمبر(ص) فرمود که با زینب ازدواج کن تا سنت ازدواج با زن پسرخوانده باب شود؛ یعنی بدانند زن پسرخوانده مانند عروس نیست که نشود با او ازدواج کرد. اگر کسی پسری را بزرگ کرد، به زنش محرم نیست. زن آن پسر هم عروس پدرخوانده و محرم او نیست.

به هر حال، با وجود این همه زن در مدینه، مرتب حضرت می فرمود: هیچ کسی برای من خدیجه نمی شود. او روزی مرا تأیید کرد که همه تکذیبم می کردند. روزی مال به پایم ریخت که همه مالشان را از من باز می داشتند. روزی به من ایمان آورد که همگی از ایمان به من اعراض می کردند.

در مدینه ایمان آوردن به پیغمبر(ص) هنر نبود؛ چون حضرت رئیس حکومت بود و موقعیت مهمی داشت؛ هنر ایمان آوردن و حمایت از پیامبر در وقتی بود که نه مال و منالی داشت و نه ریاستی.

پی نوشت ها

[1] نحل/ 97.

[2] احزاب/ 35.

[3] نحل / 97.

[4] الجامع الصحیح، بخاری، دارالکتاب العربی، بیروت، 1403ق، ج 2، ص 492، ح 3818.

[5] اصول کافی، شیخ محمد بن یعقوب کلینی، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 1، ص 19.

[6] حجرات/ 1.

[7] البدایة و النهایة، اسماعیل بن کثیر دمشقی، دار احیا التراث العربی، بیروت، 1408 ق، ج 8، ص 191؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، أبو جعفر محمد بن جریر طبری، دار التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1967م، ج5، ص 459 (ابن زیاد دستور داد عبدالله بن عفیف را دستگیر کنند. او با سردادن شعار طایفه اش (یا مبرور)، آنها را به کمک فراخواند، بستگانش او را از مجلس بیرون بردند. شب هنگام اطرافیان ابن زیاد خانه اش را محاصره کردند. وی نابینا بود؛ اما دخترش صفیه او را به جنگ راهنمایی می کرد. سرانجام او را دستگیر کرده، نزد عبیدالله بن زیاد بردند پس از گفتگویی بین آن دو، به دستور ابن زیاد گردنش را زدند و بدنش را در کناسه کوفه، در جایی به نام سبخه به دار آویختند. او اولین شیعه ای بود که پس از واقعه عاشورا کشته شد؛ wikishia. net).

[8] محدثات شیعه، غروی نائینی، نشر تربیت مدرس، تهران، 1375ش، ص 66.

[9] بلاغات النساء، فضل بن ابی طاهر بن طیفور، انتشارات بصیری، قم، بی تا، ص 48.

[10] بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق، ج 18، ص 242.

[11] فرقان/ 67.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی