گاهى بر اثر بینظم شدن امور اقتصاد عدهاى دچار ورشکستگى و تهیدستى میشوند، گاهى بر اثر حوادث خانمانسوز مانند طوفان، سیل، زلزله، آتش سوزى، جنگ گروهى خانه و کاشانه و اموالشان را از دست میدهند، گاهى بر اثر پیش آمدهاى غیرمترقبه مانند بیمارى هاى ناگهانى، مشکلات خانوادگى هزینه سال یک آبرومند از درآمدش بیشتر میشود، و دچار کسر مال میگردد، و در فشار مالى قرار میگیرد.
گاهى چرخ کسب و کار و تجارت و خرید و فروش نمیچرخد و زحمت کشى آبرومند در مضیقه میافتد و دچار سختى میشود، اینان و امثال اینان مانند هر مرفهى علاقه دارند به زن و فرزند برسند، مخارجشان را تأمین کنند، مسکن و مرکب و پوشاک و خوراک اهل بیتشان را در حد لازم به آنان برسانند ولى بخاطر تنگدستى و تهیدستى دچار فشار روحى و روانى میشوند و در برابر نیازهاى زن و فرزند که نمیتوانند تأمین کنند گرفتار خجالت و شرمسارى میگردند،
اینجاست که اخلاق انسانى و هم نوع گرائى و دیگران را چون خود دانستن اقتضا میکند که اهل مال و ثروت بدون منت به احسان به این آبروداران برخاسته و هر نوع کمکى که در توانشان میباشد از آنان دریغ نکنند، که بیتفاوتى نسبت به فقیران، نیازمندان، محتاجان، آبروداران دور از شأن انسانیت و اخلاق آدمى و خلاف خواسته حضرت حق است که احسان به اینان را به عنوان امرى شرعى و اخلاقى از همه متمکنان طلب کرده است.
بنى آدم اعضاى یک پیکرند که درآفرینش زیک گوهرند
چو عضوى به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
توکز محنت دیگران بیغمى نشاید که نامت نهند آدمى
درباره احسان به دیگران از حضرت باقر (ع) روایت شده:
«صنایع المعروف تقى مصارع السوء، وکل معروف صدقة، واهل المعروف فى الدنیا اهل المعروف فى الآخرة و اهل المنکر فى الدنیا اهل المنکر فى الآخرة، و اول اهل الجنة دخولًا الى الجنة اهل المعروف وان اول اهل النار دخولا الى النار اهل المنکر:» «1»
انجام کار نیک و خوبى به دیگران و احسان به مستمندان انسان را از لغزش گاههاى خطرناک حفظ میکند، هرکار خیرى و هر نوع احسانى صدقه است، اهل نیکى در دنیا اهلى نیکى در آخرت اند، و اهل زشتى در دنیا اهل زشتى در آخرت اند اولین کسانى که از اهل بهشت وارد بهشت میشوند نیکوکاران اند، و اولین کسانى که از اهل دوزخ وارد دوزخ میگردند بدکاران اند.
روایت شده مردى فقیر به محضر امیرمؤمنان آمد و گفت مرا به تو حاجتى است، حضرت فرمود حاجتت را روى زمین بنویس من تنگدستى و فقر را در تو آشکارا میبینم، تهیدست روى زمین نوشت:
«انا فقیر محتاج:»
من تهیدستى نیازمندم، حضرت به قنبر فرمود دو جامه قیمتى بر او بپوشان، مرد تهیدست چهارخط شعر در مدح امیرمؤمنان سرود، حضرت فرمود: صد دینار به او بدهید، عرضه داشت همان دو لباس قیمتى مرا کفایت کرد و از فقرم کاست حضرت فرمود: از رسول خدا شنیدم میفرمود: شأن مردم را رعایت کنید و هر کس را در جایگاه خاص خودش قرار دهید سپس فرمود:
در شگفتم از کسانى که بردگان را با مال خود میخرند ولى آزادگان را با احسان و کار نیک خود نمیخرند! «2»
حضرت صادق (ع) فرمود:
«المعروف شیئى سوى الزکات فتقربوا الى الله عزوجل بالبر و صلة الرحم:» «3»
احسان و کار نیک نسبت به دیگران به ویژه تهیدستان غیر از زکات است، با نیکى و احسان وصله رحم به خدا تقرب جوئید.
امام صادق (ع) میفرماید:
«رأیت المعروف لایصلح الابثلاث خصال: تصغیره و ستره وتعجیله، فانک اذا صغرته عظمته عند من تصنعه الیه، واذا سترته تممته واذا عجلته هنیته وان کان غیر ذلک محقته و نکرته:» «4»
احسان و کار نیک را جز به سه خصلت آراسته و درست ندیدم: کوچک دانستن آن، پنهان انجام دادنش، و شتاب در تحققش، هنگامى که آن را کوچک دانستى نزد کسى که به او احسان کردهاى بزرگ و عظیم نموده اى، و چون پنهانش داشتى کار را کامل و تمام کرده اى، و وقتى در انجامش شتاب ورزیدى آن را گوارا نمودهاى و اگر غیر از این باشد آن را پوچ و نابود و ناگوار کرده اى.
حضرت صادق از پدرانش از رسول خدا روایت میکند که آن حضرت فرمود:
«کل معروف صدقة، والدال على الخیر کفاعله، والله یحب انماثة اللهفان:» «5»
هر احسان و کار نیکى صدقه است، دلالتکننده بر کار خیر مانند انجام دهنده آن است، خدا کمک به غصه دار و اندوهگین و رسیدن به فریاد او را دوست دارد.
روایت بسیار مهمى در این زمینه از رسول خدا به مضمون زیر نقل شده است:
«رأس العقل بعد الدین التوّدد الى الناس واصطناع الخیر الى کل احد، برّ و فاجر:» «6»
رأس عقل پس از دین دوستى و محبت به مردم و نیکى کردن به هر کسى است چه اینکه انسان خوبى باشد و یا بدکار.
رسول خدا متن بسیار مهمى را از پروردگار عالم در رابطه با احسان و نیکوکارى به مضمون زیر نقل میکند:
«المعروف هدیة منى الى عبدى المؤمن، فان قبلها منى فبرحمتى ومنى وان ردها فبذنبه حرمها ومنه لامنى وایما عبد خلقته فهدیته الى الایمان وحسنت خلقه ولم ابتله بالبخل فانى ارید به خیراً:» «7»
نیکى و خیر و احسان به دیگران هدیه من به بنده مؤمنم میباشد پس اگر آن را پذیرفت از جانب من و به کمک رحمت من پذیرفته و اگر آن را قبول نکرد به گناه خودش از آن محروم گشته و محرومیت از فیض از طرف اوست نه از جانب من، و هر بندهاى را بیافرینم و او را به ایمان هدایت کنم و اخلاقش را نیکو گردانم و او را مبتلاى به بخل ننمایم بیتردید نسبت به او خیر خواستهام.
از حضرت صادق (ع) روایت شده است:
«ایما مؤمن اوصل الى اخیه المؤمن معروفاً فقد اوصل ذلک الى رسول الله:» «8»
هر مؤمنى به برادر دینى اش احسانى برساند، تحقیقاً آن را به پیامبر خدا رسانیده است.
از حضرت رضا (ع) روایت شده که آن امام معصوم فرمود:
«اهل المعروف فى الدنیا اهل المعروف فى الآخرة لان الله عزوجل یقول لهم: قد غفرت لکم ذنوبکم تفضلا علیکم لانکم کنتم اهل المعروف فى الدنیا و بقیت حسناتکم فهبوها لمن تشاؤون فیکونون بها اهل المعروف فى الآخرة ...» «9»
اهل احسان و نیکى در دنیا اهل احسان در آخرت هستند زیرا خدا در آخرت به آنان میگوید: از روى احسان و لطف گناهانتان را بخشیدم زیرا شما در دنیا اهل احسان و نیکى بودید، خوبى هایتان براى شما مانده به هر کس میخواهید ببخشید که به وسیله این بخشیدن اهل احسان و نیکى در آخرت باشید!
از ابوهاشم جعفرى نقل شده که میگوید از حضرت ابامحمد (ع) شنیدم میفرمود:
«ان فى الجنة لباباً یقال له المعروف لایدخله الا اهل المعروف فحمدت الله فى نفسى و فرحت بما اکلفه من حوائج الناس فنظر الى ابومحمد (ع) و قال: نعم قذُم على ما انت علیه فان اهل المعروف فى الدنیاهم اهل المعروف فى الآخرة جعلک الله منهم یا اباهاشم و رحمک:» «10»
در بهشت درى است که به آن معروف میگویند، جز اهل معروف از آن وارد بهشت نمیشوند، من پس از شنیدن این حقیقت در درونم خدا را ستایش کردم و بخاطر این که رفع حوائج و نیازمندى هاى مردم را به عهده گرفته ام خوشحال شدم، امام به من نظرى فرمود و گفت آرى باید شکر کنى و خوشحال باشى بر این برنامه مداومت کن زیرا اهل معروف در دنیا اهل معروف در آخرت اند، خدا تو را از آنان قرار دهد و تو را سزاوار رحمت و مهرش محسوب بدارد.
احسان حضرت هادى به تهیدست
در کتاب باارزش کشف الغمه روایت شده: روزى حضرت هادى (ع) براى انجام کارى از سامراء بیرون شدند، عربى در جستجوى حضرت بود، او را به محل کار حضرت در خارج از شهر راهنمائى کردند، پس از شرفیاب شدن به محضر امام عرضه داشت از اعراب کوفه و از دوستداران و ارادتمندان شما اهل بیت پیامبر هستم، قرضى سنگین بر عهده دارم و کسى جز شما را نمیشناسم که بتواند قرض مرا ادا کند مرا از این بار سنگین نجات دهد، حضرت فرمودند اندوهگین مباش و به او فرمان دادند بنشیند، سپس فرمودند: من تو را به مطلبى راهنمائى میکنم اما مواظب باش با مطلب من مخالفت نکنى، من به خط خودم مینویسم و اقرار میکنم که تو مبلغى از من طلبکارى، چون به شهر آمدیم به منزل من بیا و اداى آن مبلغ را درخواست کن، هرچه از تو مهلت خواستم تو گوش نده و به درشتى و غلظت پول خود را از من بخواه و در آنچه گفتم کوتاهى مکن.
چون حضرت به شهر بازگشت مرد عرب وارد بر حضرت شد و در برابر عدهاى که در محضر حضرت بودند و در میانشان بعضى از اطرافیان حاکم عباسى قرار داشتند طلب خود را به صورتى جدّى درخواست کرد، حضرت از او تقاضاى صبر و تمدید مدت و دادن مهلت نمودند ولى عرب راضى نشد و با غلظت و درشتى طلب خود را درخواست میکرد، حضرت در نهایت از پرداخت فورى پوزش خواستند ولى او نپذیرفت، اطرافیان حاکم عباسى جریان را به حاکم منتقل کردند و مضیقه مالى حضرت و تنگدستى آن جناب حاکم را به فکر فرو برد و در نتیجه سى هزار درهم براى حضرت فرستاد، آن جناب عرب را احضار نموده و همه سى هزار درهم را در اختیار او گذاشتند و فرمودند قرضت را ادا کن و این بار سنگین را از دوشت بردار و مازاد آن را هزینه خانواده ات کن، عرب گفت پسرپیامبر یک سوم این مبلغ مشکل مرا حال میکرد و مرا از فشار روحى نجات میداد، براستى چنین است که خدا درباره شما فرموده:
اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ: «11»
خدا داناتر است که رسالتش را کجا قرار دهد.
احسان پیامبر به دختر حاتم طائى
زمانى که اسیران قبیله طى را که قبیله حاتم بودند به مدینه آوردند به شرف حضور پیامبر اسلام رسانیدند.
در میان اسیران سفانه دختر حاتم طائى قرار داشت، مردم از زیبائى او در شگفت شدند و هنگامى که شروع به سخن گفتن کرد از ملاحت گفتار و شیرینى بیانش متحیر گشتند و زیبائى او را از یاد بردند.
گفت: اى محمد پدرم از دنیا رفت و برادرم عدى پنهان شد، اگر مرا آزاد کنى تا به شماتت دشمن گرفتار نشوم و از طعنه قبائل عرب در امان بمانم بسیار بجاست زیرا پدرم طرفدار اخلاق نیکو و حالات پسندیده بود، گرسنگان را سیر میکرد، و برهنگان را میپوشانید، و هیچ آرزومندى نزد او نیامد مگر این که به آرزویش رسید.
حضرت فرمود دخترک صفاتى که برشمردى از اخلاق مؤمن است، اگر پدرت زنده بود از خدا براى او درخواست آمرزش و رحمت میکردیم!
سپس فرمود: او را آزاد کنید تا شرافت پدرش رعایت شود، دختر حاتم گفت درخواست دارم همه اسیرانى که با من هستند آزاد کنید، پیامبر فرمود: همراهان او را نیز به سبب شرافت خودش آزاد نمائید آنگاه فرمود: به سه دسته ترحم کنید و به کارشان برسید: عزیزى که پس از عزت خوار گردد، ثروتمندى که تهیدست شود، دانشمندى که در میان جاهلان تباه شده باشد.
سفانه گفت: اجازه میدهید براى شما دعا کنم فرمود: دعا کن گفت خدا کمک ها و احسان هاى شما را شامل مستمندان و بیچارگان کند و هیچ نعمتى را از قوم و طایفهاى نگیرد مگر آن که شما را وسیله بازگشت آن نعمت قرار دهد، حضرت آمین گفتند.
آنگاه پیامبر کریم فرمان دادند مقدارى شتر و گوسپند به او دادند که میان دره را فراگرفت، دختر حاتم از این جود و سخاوت در شگفت شد، و به پیامبر گفت:
این نوع جود و سخاوت ویژه کسانى است که از فقر و پریشانى نترسند، پیامبر فرمود: پروردگارم اینگونه مرا تربیت کرده، دختر حاتم عرضه داشت اجازه میدهید به سوى خانه ام برگردم؟ حضرت فرمود: تو تا زمانى که از خویشان و اقوامت شخص مورد اعتمادى بیاید که به همراه او بروى مهمان ما هستى؟ پس از چند روز که در ضیافت حضرت بود افرادى از بستگانش آمدند، سفانه خدمت پیامبر رسید و اذن رفتن خواست حضرت فرمان دادند محملى برایش باروپوش خز بستند و سپس او را در حمایت پسرعموهایش بازگرداند، سفانه در تمام مسیر هرگاه سر از محمل بیرون کرد دید گروهى با شمشیرهاى برهنه به حفظ و حراست او مشغول اند.
زمانى که به وطن رسید به برادرش عدى سفارش کرد برو و به این مرد بزرگوار ملحق شو، اگر او را ببینى خواهى دانست به حقیقت پیامبرى بزرگوار و باعظمت است.
عدى به مدینه آمد و در مسجد خدمت رسول خدا رسید، هنگامى که پیامبر او را دید از نامش پرسید، گفت من عدى بن حاتم هستم، حضرت از جاى برخاست و عباى خود را زیر او پهن کرد و وى را به روى آن نشانید و خود آن جناب براى احترام به او روبروى او نشست، عدى از مشاهده این رفتار و اخلاق پسندیده آن هم از چنان شخصیت عظیم و بینظیر به آئین اسلام مشرف شد. «12»
گناه ترک احسان عظیم است
فقیه بزرگ سیدجوادعاملى مؤلف کتاب باعظمت مفتاح الکرامة میگوید: شبى در حال غذا خوردن بودم که دق الباب کردند، به نظرم رسید کوبنده در خادم جناب سیدمهدى بحرالعلوم است، با عجله در را باز کردم، خادم سید گفت غذاى سید را آماده و در برابرش نهاده ایم و ایشان منتظر شما هستند به شتاب حرکت کنید!
همراه خادم به خانه سید رفتم، همین که خدمت سید رسیدم و چشم او به من افتاد گفت: از خدا نمیترسى که مراقب او نیستى، آیا از حضرت حق حیا نمیکنى؟!
پرسیدم چه اتفاقى افتاده؟ گفت، مردى از برادران هم کیش تو براى خانواده اش هرشب خرماى زاهدى نسیه میگرفت و وضع مالى اش اجازه نمیداد غیر خرما تهیه کند، اینک یک هفته بر آنان گذشته که گندم و برنج نچشیده اند و جز خرماى زاهدى چیزى نیافته اند، امروز رفته از بقال همان خرما را بخرد، بقال به او گفته: بدهى و قرض شما از فلان مبلغ بیشتر شده و من خرما به شما نمیفروشم، آن مرد آبرودار شرمنده شده و چیزى نخریده و به خانه برگشته و امشب خود و خانواده اش بدون شام و غذا شب را به روز میآورند ولى تو خوب میخورى و با این که او را میشناسى و همسایه توست و نامش فلانى است به او توجه ندارى!!
به سید گفتم: من از وضع او کمترین اطلاعى نداشتم، سید گفت اگر آگاهى داشتى و کمک نمیکردى یهودى بلکه کافر بودى!!
این خشم و درشتى من براى این است که چرا از وضع و حال برادران دینى ات تجسس نمیکنى و از همسایه احوال نمیپرسى، اکنون این ظرف هاى غذا را خادمم برمیدارد با او در خانه آن مرد برو و بگو: علاقه داشتم امشب باهم غذا بخوریم و این کیسه را که مقدارى پول در آن است زیر حصیر او بگذار و ظرف هاى غذا را نیز برمگردان.
خادم ظرف هاى پر از غذا را که در سینى بزرگى بود برداشت و تا درب خانه آن مرد آورد، آنجا از او گرفتم و در را کوبیدم، آن مرد در را باز کرد من وارد شده گفتم: میل داشتم امشب باهم غذا بخوریم، پذیرفت، هنگامى که سینى را جلو کشید ملاحظه کرد از غذاها بوى خوشى استشمام میشود و این غذا غذاى ثروتمندان و ارباب نعمت است.
به من گفت: سیدجواد اعراب نمیتوانند چنین غذائى تهیه کنند، باید این غذا مربوط به شخص متمکنى باشد، داستانش را بگو تا بخورم، آنقدر بر خواسته خود پافشارى کرد تا حکایت را شرح دادم.
سوگند یاد کرد و گفت: جز خدا احدى تا الآن از حال من آگاهى نداشت، حتى همسایگان نزدیک نمیدانستند زندگى من چگونه میگذرد چه رسد به کسانى که دورند و این پیش آمد را از سید بسیار عجیب و شگفت آور شمرد.
مرد تهیدست شیخ محمد نجم عاملى نام داشت، پولى که در کیسه قرار داشت شصت عدد شوش بود که واحد پول آن زمان است و هر شوشى دو ریال و اندى میشد. «13»
احسان به مسکین پیش از درخواست کمک
حضرت صادق (ع) میفرماید: امیرمؤمنان براى مردى پنج بار کیل بزرگ خرما با پنج شتر فرستاد، مردى که آبرومند بود و از غیر على سئوال و درخواستى نمیکرد.
مردى خدمت حضرت بود گفت: یا على آن مرد از شما تقاضائى نکرده و از پنج بار شتر یک بار براى او بس بود، حضرت فرمود: در میان مؤمنان هرگز مانند تو زیاد نشود، من میبخشم تو بخل میورزى؟ اگر به کسى پس از آن که تقاضا کند کمک نمایم، در این صورت آنچه به او داده ام قیمت همان آبروئى است که ریخته و سبب آبروریزى او من شده ام، آبرومند رویش را فقط در هنگام عبادت به پیشگاه خدا روى زمین میگذارد. «14»
سهم مسکینان در ثروت ثروتمندان
ابوبصیر میگوید: به حضرت صادق (ع) عرضه داشتم یکى از شیعیان شما که مردى باتقواست بنام عمر پیش عیسى بن اعین آمد و درخواست کمک کرد، با این که در مضیقه بود عیسى به او گفت زکات نزد من میباشد ولى به تو نمیپردازم، زیرا دیدم گوشت و خرما خریدى و این مقدار براى زندگى هزینه کردن اسراف است!
آن مرد گفت در خرید و فروشى یک درهم بهره من شد یک سوم آن را گوشت، و بخش دیگر را خرما و مازادش را هزینه دیگر احتیاجات منزل کردم.
حضرت صادق از شنیدن این خبر افسرده و غمگین شدند، و مدتى پس از شنیدن این جریان دست بر پیشانى گذارد فرمودند: خدا براى تهیدستان سهمى در مال ثروتمندان قرار داده به اندازه که بتوانند با آن بخوبى زندگى کنند و اگر آن سهم کفایت نمیکرد، بیشتر قرار میداد از این جهت باید به مقدارى که خوراک و پوشاک و ازدواج و تصدق و حج ایشان را تأمین نماید به آنان بپردازند و نباید سخت گیرى کنند به ویژه شخصى به مانند عمر که از نیکوکاران است. «15»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بحار، ج 71، ص 407، ح 1.
(2)- امالى صدوق 164.
(3)- خصال، ج 1، ص 25.
(4)- بحار، ج 71، ص 408، ح 8.
(5)- بحار، ج 71، ص 409، ح 10.
(6)- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 35.
(7)- امالى طوسى، ج 1، ص 23.
(8)- ثواب الاعمال 154.
(9)- بحار، ج 71، ص 412.
(10)- کشف الغمه 306.
(11)- انعام 124.
(12)- شجره طوبى، ج 2، ص 222.
(13)- کلمه طیبه 111.
(14)- انوار نعمانیه 343.
(15)- شرح من لایحضره الفقیه کتاب زکات، ص 36.
برکرفته از
کتاب: تفسیر حکیم ج 3
نوشته: استاد حسین انصاریان