فروزان آصف نخعی: برخی سوالات بسیار مشکل هستند. برای مثال تحصیلکرده بودن به چه معناست؟ و یا نظریه پردازی ما را به راه درست رهنمون می کند یا طرح سوال خوب با اتکا به نظام انتقادی بهتر می تواند بشریت را به راه درست رهنمون شود؟ و در نهایت اگر به سوال اول و دوم پاسخ بدهیم به معنای آن نیست که زندگی همه سراسر حل مسئله است؟ این سوالات ابتدا با پاسخ هایی بدیهی به نظر می رسند، ولی در عمل نیازمند یک عمر مفید حرکت، توجه و قصدمندی و ساختن هستند.
چامسکی و طرح سئوالات اساسی و خودیابی
از چامسکی پرسیده شد «تحصیلکرده بودن به چه معناست؟» نوام چامسکی یکی از فیلسوفان، زبان شناسان و نظریه پردازان برجسته آمریکایی است. فایل تصویری این سوال جواب در در یوتیوب منتشر شده است. از او به عنوان پدر زبان شناسی مدرن یاد می شود. نظریه معروف وی دستور زایشی-گشتاری است که در دهه 60 میلادی انقلابی در زبانشناسی معاصر ایجاد کرد. مقالات و کتابهای نوام چامسکی آغازگر پژوهشهای نوینی در عرصهی روانشناسی زبان شد.
او که استاد بازنشسته موسسه فناوری ماساچوست است، و به گفته خودش 65 سال در آن مشغول به فعالیت بوده ، برای پاسخ به این سوال به برخی دیدگاه های کلاسیک به ویژه نظریه ویلهلم فون هومبولت، پایه گذار سیستم آموزش عالی مدرن، انسان گرای برجسته و یکی از چهره های جنبش روشنگری رجوع می کند. همبولت به شکل جامع در مورد آموزش و پرورش و رشد و توسعه انسانی آثار مهمی منتشر کرده است. از نظر چامسکی همبولت به شیوه ای بسیار معقول این استدلال را مطرح کرد که اصل بنیادی و شرط لازم برای رسیدن به شخصیت انسانی کامل، توانایی پرسشگری و آفرینش سازنده و مستقل به دور از هر گونه کنترل بیرونی است.
چامسکی در ادامه به شخصی مشابه همبولت در دانشگاه ماساچوست اشاره می کند که در کلاس هایش می گفت مهم نیست که در کلاس در مورد چه چیزهایی صحبت می کنیم، بلکه مهم این است که ببینیم شما چه چیزی را کشف می کنید. از نظر چامسکی آموزش حقیقی از این منظر به این معناست که در موقعیتی باشیم که بتوانیم پرسشگری کنیم، و بر اساس منابعی که در دسترس مان است و از آن ها آگاهی یافته ایم و به ادراک درآورده ایم، به پژوهش و خلق و آفرینش بپردازیم. این که بدانیم باید به کجا نگاه کنیم، چگونه سئوالات اساسی را طرح کنیم، اگر نیاز است یک دکترین معیار را زیر سئوال ببریم، راه خودمان را پیدا کنیم. سئوالاتی را مطرح کنیم که ارزش دنبال کردن را دارند، و مسیری را برای دنبال کردن آن ها بسط دهیم.
نگاهی که چامسکی مطرح می کند به معنای دقیق کلمه قرار گرفتن فرد تحصیلکرده به عنوان فردی توسعه خواه و توسعه آفرین است. از نظر چامسکی «این امر به معنای شناختن و درک بسیاری چیزهاست. این که بدانید به کجا نگاه کنید، چگونه نگاه کنید، چگونه سوال کنید، چگونه به چالش بکشید، چگونه به طور مستقل جلو بروید، بسیار مهم تر از چیزی است که در مغز خود انباشت کرده اید. همه این ها برای مقابله با چالش هایی است که دنیا بر سر راهتان قرار می دهد؛ و این که شما در جریان خودآموزی و پرسشگری و پژوهش با همکاری دیگران است که پیشرفت می کنید.»
چامسکی برای تحقق چنین تحصیلکرده هایی به سیستم آموزشی ارجاع می هد: «این همان چیزی است که سیستم آموزشی باید از مقطع پیش دبستان تا تحصیلات تکمیلی بپروراند. و در بهترین نمونه ها «گاهی» آن را انجام هم می دهد. و این به داشتن افرادی منتهی می شود، که دستکم با معیارهای من، «تحصیلکرده» به حساب می آیند.» این وضعیت از تحصیلکرده تا اندازه زیادی تعریف چامسکی را به مفهوم روشنفکری نیز نزدیک می کند.
آلن دبنوا و مساله روشنفکر و تحصیلکرده
آلن دبنوا فیلسوف و نویسنده فرانسوی است. از منظر فلسفی شاید بتوان گفت راهی را که چامسکی طی کرده، دبنوا از زاویه ای دیگر می رود. دبنوا تاکید می کند که نظریه پردازان و روشنفکران لزوماً نباید به دنبال نظریهپردازی نوین باشند، بلکه طرح سؤالات بنیادین و چالشبرانگیز، خود میتواند نقشی به سزا در پیشبرد اندیشه و آگاهی ایفا کند. این سؤالات، میتوانند به بیدار شدن وجدان عمومی، نقد وضع موجود و ایجاد تغییرات مثبت در جامعه کمک کنند. از نظر دبنوا، نظریهها کرانمند و محدود بوده، ولی سوالات افق ها و چشم اندازهای بازتر و ناکرانمندی را مقابل آدمی می گشایند. نظریهها، چارچوبهای فکری مشخصی را ارائه میدهند که ممکن است با گذر زمان و تغییر شرایط، کارایی خود را از دست بدهند. در حالی که سؤالات، دریچههایی به سوی ناشناختهها هستند و میتوانند ذهن را برای یافتن پاسخهای جدید و خلاقانه تحریک کنند.
نکته اساسی اما از نظر دبنوا آن است که سوالات پیشران اندیشه، زمینه ساز گفت و گو و راهگشای عمل هستند. سؤالات بنیادین، انسان را به تفکر و تعمق وامیدارند و او را به چالش میکشند تا باورها و پیشفرضهای خود را مورد بازبینی قرار دهد. این فرآیند، خود منجر به رشد و تکامل اندیشه میشود.همچنین سؤالات چالشبرانگیز، میتوانند زمینهساز گفت وگوهای سازنده و تبادل نظر بین افراد و گروههای مختلف شوند. این گفت وگوها، به نوبه خود، به روشن شدن ابعاد مختلف موضوع و رسیدن به درک عمیقتر کمک میکنند. همچنین سؤالات، میتوانند الهامبخش راهحلهای عملی برای مشکلات و چالشهای موجود در جامعه باشند. با طرح سؤالات درست، میتوان مسیر را برای یافتن پاسخهای مناسب و اقدام مؤثر هموار کرد.
به هر روی وقتی بحث طرح مسئله از سوی دبنوا به میان می آید در درون خود دارای این پیش فرض است که افراد تحصیل کرده هستند. به این معنا که روی موضوع بحث مسلط بوده و قادرند با طرح سوالات خود به یک جانبه نگری در ارائه جواب ها که پایه دیکتاتوری فردی و جمعی است حتی در حوزه اندیشه پایان بدهند.
پوپر: زندگی سراسر حل مسئله است
وقتی صحبت از طرح سوال خوب به میان می آید، مسئله بعدی خود را نمایان می کند؛ چه پاسخی برای آن مناسب است؟ به عبارت دیگر در پاسخ به مسئله، که نماینده امر واقعی است، نخستین مشکل بعد از طرح سوال ایجاد می شود؟ امر واقعی چیست؟ در این باره تکثری از واقعیت پدیدار شده، و خود را به عنوان امر واقعی جلوه می دهند. اما کدام از پاسخ ها می توانند درست باشند؟ از منظر پوپر زمانی که ابطال پذیر باشند. رفتن از سئوال به واقعیت و بازسازی مسئله و طرح پاسخ، پوپر را به این نقطه سوق داد که زندگی سراسر حل مسئله است. این گزاره پوپری حکایت از رنج دائمی بشر می کند. بشر مجبور است از نردبان دانش که پایه هایش در باتلاق است، بالا برود، والا، مرگ در باتلاق ناشی از بی دانشی، سرانجام محتوم است. هرچند او مخالف خوانش سخت و سخت نوشتن بود و چه از منظر روش و چه از منظر نظریه از منتقدان جدی و مؤثر حلقه وین بهشمار میرفت و از این نظر او به عنوان یک فیلسوف تحلیلی شناخته میشود اما در عمل خود او نیز بشر را در مقابل کثرتی از مسائل و نه یک مسئله قرار می دهد که فهم آن نه در مسئله ساده ، که آدمی را به امر پیچیده رهنمون می کند.
کتاب "زندگی سراسر حل مسئله کارل ریموند پوپر، مجموعهای از مقالات و سخنرانیهای اوست که در آنها به بررسی مسائل مختلفی از جمله مسائل علمی، فلسفی، اجتماعی و سیاسی میپردازد. در این کتاب، پوپر به طور مفصل به اهمیت حل مسئله در زندگی انسان و نقش تفکر انتقادی در این فرآیند میپردازد. رابطه میان طرح سوال و طرح مسئله ارتباط مستقیمی با تفکر انتقادی دارد. پوپر معتقد است زندگی، مجموعهای از مسائل است که انسانها در طول زندگی با آنها روبه رو هستند، حل مسئله، نیازمند تفکر انتقادی، منطق و استدلال است. بدون آن، جامعه دچار توسعه نیافتگی شیوه حل مسئله می شود که خود بزرگترین آفت برای عقب افتادگی و سقوط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و اقتصادی است. چیزی که الآن ایران دچار آن شده است. آزمون و خطا، تمایل به یادگیری از اشتباهات خود و پیشرفت علم و دانش، از طریق حل مسائل جدید و چالشبرانگیز، از مهمترین نتایج حل مسئله از طریق نظام انتقادی است.
نهضت پرسشگری و حل مسئله
حرکت از چامسکی به سوی دبنوا و پوپر، به معنای نشان دادن پویایی طرح مسئله درست از سوی روشنفکر، نهادهای سیاسی و جامعه است. به این معنا که با طرح هر مسئله ای که ابعاد آن برای جامعه مورد شناسایی واقع شده، ارائه راه حل و عدم انجماد اجتماعی و پذیرش را ممکن تر می کند. از این منظر همان گونه که هابز در بهیموت دنبال آموزش به مردم از طرق مختلف و به ویژه در فضای مشارکت آنان در یک فرآیند بر سر مسئله های حیاتی آنان است، همچنین دنبال حل مسئله نیز هست.
بنابراین هر چند طرح مسئله با واگرایی همراه است، ولی شیوه های حل مسئله نوع نظم و انسجام جدید را مشخص می کند. به میزانی که نظم جدید مبتنی بر مسئله مداری و حل مسئله باشد آنگونه که چامسکی، دبنوا و پوپر بر روی آن تاکید دارند، احتمال آموزش اجتماعی و گسترش مشارکت برای حل مسئله قوام و دوام یافته همبستگی از زوایای سنتی و مکانیکی به زوایای مدرن و داینامیک و پویا تبدیل می شود. عدم ورود به چنین عرصه ای، به معنای ساده لوح بارآمدن سیاستمداران، دانشگاهیان، و مردم برای ساختن اراده جدید به منظور سامان دادن حرکت از اجتماع به سوی جامعه خواهد شد. این رویکرد رقت آمیز در وضعیت اصلاحات ایران به شدت موج می زند.
این نگرش انتقادی، ریشه در آبشخور فقدان سپهر عمومی مبتنی بر حل مسئله دارد و این که درخواست ها و مطالبات جنبش های اجتماعی، خالی از پیچیدگی مذکور به نظر می رسد. به عبارت دیگر اگر بر فرض طرح مسئله و شیوه های مختلف حل آن، خود را با توجه به تکثری از سنت فکری جامعه ایران، در جامعه ظهور و بروز بدهد، به معنای آن است که با احصاء نقطه عزیمت به تفکر و استراتژی، تا اندازه ای باید امکان تغییرات در خرده نظام های پارسونزی، را مشخص می کرد به این معنا که میزان امکان پذیری دسترسی به یک هدف به عنوان مسئله موضوعی بسیار مهم، اثرگذاری اش، آمادگی طرف های متضاد برای مشارکت در حل آن، آمادگی مردم، افق تاثیر، و پس از چنین ارزیابی ای، اصلی یا فرعی بودن تحقق آن بر اساس افق تاثیرش به دست می آمد. اما کماکان سرگشتگی بسیار بغرنجی در این باره در جامعه سیاسی، دانشگاهی، و اجتماعی مشاهده می شود. این امر حاکی از آن است که جامعه ایران به طور همه جانبه هنوز وارد مرحله خروج از بحران های گسترده از جمله بحران شناخت خود در موارد یاد شده، نشده است. و این خود به دلیل فقدان فضای گفت و گویی است.
اما آن چه طرح آن بسیار ضروری است، طرح مسئله، شیوه حل مسئله در نگاه های مختلف و ارزیابی توانمندهای همه نیروها برای حل آن ها است. نظریه چامسکی، با ابتناء بر نظام آموزش و پرورش و تربیت آدمی از کودکی استوار است. دبنوا مسئله پردازی به جای نظریه پردازی را سرمشق روشنفکران و نظریه پردازان قرار می دهد و پوپر، برای رفتن به این سو نظریه جهان سراسر حل مسئله است را برای نهادهای دانشگاهی، روشنفکری و اجتماعی مطرح می کند. این ها همگی مقدمه ای برای آگاهی یافتن و خارج شدن از جهان بسته بی مسئله گی به جهان مسئله مداری است. مسئله ها و چگونگی حل آن ها حکایت از میزان امید واقعی و امید غیرواقعی برای تحول می کند.
بیشتر بخوانید:
راه رویا و آرزو به دیار آزادی و آبادی نمیرسد
اندیشه آمران به معروف در دوران های باستان، مسیحت و جدید / نبردی برای نجابت و رابطه آن با قدرت
نقد و انتقاد، دلیل استقبال دانشجویان ایرانی از فلسفه کانت / آزادی کانتی، رفتار دلبخواهانه نیست
216216