به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، تحکیم خانواده به عنوان یکی از ارکان اصلی جامعه، همواره مورد توجه آموزههای دینی و کارشناسان حوزه اخلاق و خانواده بوده است. با توجه به چالشهای امروزی مانند گسترش فضای مجازی، تغییر سبک زندگی و تعارضات بین نیازهای مادی و معنوی، بررسی راهکارهای تقویت بنیان خانواده بیش از پیش اهمیت یافته است. خانوادهها در عصر حاضر با مسائل پیچیدهای همچون مدیریت اقتصاد، تربیت فرزندان در فضای دیجیتال و حفظ تعادل بین نقشهای اجتماعی و خانوادگی مواجه هستند.
بنابر روایت حوزه، در گفتوگویی با حجتالاسلام والمسلمین فرجی، کارشناس مباحث اخلاق و تحکیم خانواده، به بررسی این موضوع پرداخته و راهکارهایی عملی برای تقویت خانواده و ایجاد تعادل بین نیازهای مادی و معنوی ارائه کرده است.
* ضمن تشکر از حضور در خبرگزاری حوزه، در ابتدا، توضیحی مختصر درباره مفهوم خانواده و عوامل مؤثر در تحکیم آن ارائه بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم؛
خانواده یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی است که در مباحث علمی و دینی بسیار مورد توجه قرار گرفته است.
در جوامع بشری، اجتماعات مختلفی وجود دارند؛ از اجتماعات بزرگ گرفته تا اجتماعات متوسط و کوچک؛ یکی از کوچکترین، اما تأثیرگذارترین این اجتماعات، خانواده است.
خانواده، با وجود کوچک بودن، نقش بسیار مهمی در پیشرفت یا انحطاط جوامع بشری ایفا میکند.
در آموزههای دینی ما، بهویژه در قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع)، تأکید فراوانی بر اهمیت خانواده شده است.
در روایات متعددی آمده است که هیچ بنایی در نزد خداوند متعال محبوبتر و ارزشمندتر از ازدواج و تشکیل خانواده نیست. چرا؟
زیرا ازدواج سرمنشأ تشکیل خانواده است و خانواده، بهنوبه خود، پایه و اساس جامعه را شکل میدهد.
حال این سؤال پیش میآید که چرا خانواده در آموزههای دینی ما تا این حد مورد توجه قرار گرفته است؟
برای پاسخ به این پرسش، لازم است نگاهی کلی به این نهاد کوچک اما حیاتی داشته باشیم و دیدگاههای مختلف جوامع و مکاتب فکری را درباره آن بررسی کنیم.
خانواده بهعنوان یک واحد اجتماعی، نهتنها نقش تربیتی و اخلاقی دارد، بلکه بهعنوان محلی برای رشد عاطفی، روانی و اجتماعی افراد نیز عمل میکند.
از این رو، تحکیم خانواده و تقویت بنیانهای آن، تأثیر مستقیمی بر سلامت و پیشرفت جامعه دارد.
ببینید، در مکاتب مختلف، تعاریف و قواعد گوناگونی برای پیشرفت خانواده، یا به تعبیر ما «تعالی خانواده»، ارائه شده است.
در این مکاتب، هر کدام معیارها و اصول خاصی را برای رشد و تعالی خانواده در نظر گرفتهاند؛ اما نکته مهم و قابل توجه این است که در هر مکتب یا جامعه، اصل و اساس رشد خانواده بر چه چیزی استوار شده است.
در برخی از مکاتب یا بهتر است بگوییم در برخی جوامع، اصل را بر «قدرت» و «شهوت» قرار دادهاند.
به این معنا که اگر افراد در چنین جامعهای از قدرت کافی برخوردار باشند تا بتوانند نیازهای خود را برآورده کنند، آنچه دلشان میخواهد (که در تعبیر علمی به آن «شهوت» گفته میشود و خود بحث مفصلی در مباحث اخلاقی دارد)، آنگاه میتوانند به رشد و تعالی دست یابند.
قوه شهویه و تأثیرات آن در رفتار انسانها بسیار گسترده است و اگر به درستی بررسی شود، دامنه نفوذ و تأثیرگذاری آن مشخص میگردد.
بنابراین، در برخی از این نظامها، اصل را بر قدرت و شهوت گذاشتهاند و معتقدند هر فرد یا خانوادهای که بتواند این اهرمها را در اختیار داشته باشد و برای تأمین خواستههای خود از قدرت استفاده کند، در نگاه آنها خانوادهای بالنده و متعالی محسوب میشود.
در برخی دیگر از جوامع، اساس را بر «ثروت» و «مال دنیا» قرار دادهاند.
در این جوامع، معیار موفقیت یک فرد یا خانواده، میزان ثروت و داراییهای مادی آنهاست. هر کس که ثروت بیشتری داشته باشد، موفقتر و سعادتمندتر تلقی میشود.
متأسفانه، گاهی این نگرش حتی در ذهن عموم مردم نیز ریشه دوانده است و برخی به اشتباه تصور میکنند که هر کس ثروت بیشتری دارد، خوشبختتر و سعادتمندتر است.
در حالی که در آموزههای دینی ما، اساس بر «معنویت» و «روحانیت» استوار است. در قرآن کریم و سنت پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع)، توجه اصلی به روح انسان و تعالی آن معطوف شده است.
اگر این چند موردی را که مثال زدم با هم مقایسه کنید، متوجه خواهید شد که در جامعهای که اساس آن بر قدرت استوار است، وقتی قدرت از بین برود، افراد آن جامعه دیگر ارزش چندانی نخواهند داشت.
به عبارت دیگر، در چنین جامعهای، ارزش انسانها وابسته به قدرت آنهاست و اگر این قدرت از بین برود، جایگاه آنها نیز متزلزل میشود.
این در حالی است که در آموزههای دینی ما، ارزش انسانها به روح و معنویت آنها وابسته است و این ارزشها پایدار و ماندگار هستند.
بنابراین، میتوان گفت که در نگاه دینی، تعالی خانواده نه بر اساس قدرت و ثروت، بلکه بر پایه معنویت و اخلاق استوار است. این نگرش، خانواده را بهعنوان نهادی مقدس و پایدار معرفی میکند که میتواند در طول زمان، نقش خود را بهعنوان محور تربیت و رشد انسانها ایفا کند.
لذا، در جامعهای که قدرت مبنای ارزشگذاری است، وقتی انسان به سن پیری میرسد و دیگر قدرتی ندارد، چهبسا از چشمها دور میشود و مورد توجه قرار نمیگیرد.
به همین ترتیب، در جامعهای که ثروت و مال دنیا اساس ارزشهاست، وقتی فردی که زمانی ثروتمند بوده، به سنین پیری میرسد و دیگر آن ثروت را ندارد، ممکن است دیگران رغبتی به او نشان ندهند، زیرا اصل ارزشگذاری در چنین جامعهای بر مال و ثروت استوار است.
اما در نگاه دینی، ارزش انسان بر اساس «کرامت انسانی»، «شرافت روح» و «تعالی روح» تعریف میشود. در این نگاه، هر چه انسان پیرتر میشود، عزیزتر و محترمتر میگردد.
توجه به کسی که زمانی توانمند بوده و اکنون ناتوان است، بیشتر میشود، زیرا هدف اصلی در این نگرش، کسب ثواب، تعالی روح و رسیدن به «حیات طیبه» است.
این فرد، حتی در ناتوانی، به ابزاری برای رسیدن دیگران به آن حیات پاک و معنوی تبدیل میشود که قرآن کریم وعده آن را داده است.
همچنین، در سنین طفولیت و کودکی، وقتی انسان عاجز است و توانایی خاصی ندارد، آموزههای دینی ما به شدت بر توجه به کودکان و افراد ناتوان تأکید میکنند.
این توجه نه به خاطر قدرت یا ثروت، بلکه به دلیل «شرافت» و «کرامت ذاتی» انسان است که مربوط به حقیقت وجودی اوست.
در واقع، ارزش انسان در آموزههای دینی ما به روح و معنویت او گره خورده است، نه به داراییها یا تواناییهای مادیاش.
این نگاه خاص دینی به خانواده است که آن را از دیگر مکاتب متمایز میکند. اگر به این نگاه و تعاریفی که دین درباره خانواده ارائه میدهد، توجه شود، قطعاً خانواده به سوی بالندگی و تعالی حرکت خواهد کرد. در پرتو این تعالی، نهتنها خانواده، بلکه کل جامعه نیز به کمال و تعالی شایسته خود خواهد رسید.
* در جامعه امروزی چگونه میتوان تعادل پایدار بین کار و زندگی شخصی-اجتماعی را بهبود بخشید؟
تعریفی که اسلام از خانواده ارائه میدهد، تعریفی خاص و چهبسا متفاوت با تعاریفی است که امروزه، بهویژه در جوامع غربی، وجود دارد.
در قرآن و روایات ما، خانواده بهعنوان نهادی مقدس و کارساز معرفی شده است که میتواند در حل تعارضات و مشکلات، بهویژه در جامعه امروزی که مسائل معیشتی پیچیدهتر شده و سطح زندگیها تغییر کرده، نقش کلیدی ایفا کند. سبک زندگی مردم نسبت به گذشته دگرگون شده و این تغییرات، چالشهای جدیدی را به همراه آورده است.
مهمترین مسئلهای که میتوان بهعنوان اولین راهحل بیان کرد، «رعایت اولویتها» و مسئولیتها متناسب با ظرفیتها است. اگر این اصول مورد توجه قرار بگیرند، قطعاً بسیاری از تعارضات و مشکلات زندگی حل خواهند شد.
خانواده از یک زن و مرد تشکیل میشود و سپس با اضافه شدن فرزندان، گسترش مییابد؛ اما دین اسلام به این حد بسنده نمیکند و دایره خانواده را وسیعتر میداند.
علاوه بر زوجین و فرزندان، پدر و مادر زن و مرد، خواهر و برادرهای آنها نیز جزئی از این خانواده محسوب میشوند.
امروزه در بسیاری از جوامع، خانواده بهصورت «هستهای» تعریف میشود که فقط شامل زن، شوهر و فرزندان میشود.
این تعریف محدود، گاهی باعث قطع ارتباط با لایههای بعدی خانواده، مانند پدر، مادر، خواهر و برادرها میشود. این قطع ارتباط، آسیبهای فراوانی را به همراه دارد، زیرا خانواده در نگاه اسلام، یک شبکه گسترده از روابط عاطفی و مسئولیتهای متقابل است.
اگر بخواهیم تعارضات بین کار و زندگی را حل کنیم، باید به این نکته توجه داشته باشیم که خانواده در اسلام، تنها محدود به زن و شوهر و فرزندان نیست، بلکه شامل تمامی اعضای گستردهتر خانواده نیز میشود.
این نگاه وسیع به خانواده، میتواند به کاهش تعارضات و ایجاد تعادل بین کار و زندگی کمک کند. برای مثال، اگر پدر و مادر یا خواهر و برادرها در کنار زوجین باشند، میتوانند در مواقع ضروری از یکدیگر حمایت کنند و فشارهای زندگی را کاهش دهند.
در آموزههای دینی، خانواده با ازدواج یک مرد و یک زن شکل میگیرد. این ازدواج، بین یک مونث (زن) و یک مذکر (مرد) اتفاق میافتد و سپس با تولد فرزندان، خانواده گسترش مییابد. پس از آن، توجه به لایههای بعدی خانواده، مانند پدر و مادرها و خواهر و برادرها، نیز بسیار مهم است.
این نگاه گسترده به خانواده، آثار و برکات شگفتانگیزی در زندگی افراد دارد.
حال با توجه به این تعریف، میتوان گفت که در شرایط امروزی، گاهی هر دو طرف زندگی، یعنی هم مرد و هم زن، شاغل هستند.
مشغلههای کاری و مسائل مختلف زندگی، خانوادهها را با چالشها و تعارضات زیادی مواجه میکند. برای حل این تعارضات و کاهش مشکلات، باید به چند نکته مهم توجه کرد.
یکی از این نکات، «اولویتبندی مسائل، مسئولیتها و مشاغل در زندگی» است.
در روایات ما، نمونهای زیبا از تقسیم مسئولیتها بین امیرالمومنین علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س) وجود دارد.
در ابتدای زندگی مشترک، این دو بزرگوار نزد رسول خدا (ص) میروند و درباره وظایف و مسئولیتهای خود در زندگی سوال میکنند.
رفتار و گفتار معصومین (ع)، حتی سکوت آنها، برای ما حجت است و راهنمایی بزرگی محسوب میشود؛ در این مورد، رسول خدا (ص) بیان میکنند که کارهای داخل خانه بر عهده حضرت فاطمه زهرا (س) است و کارهای بیرون از خانه به امیرالمومنین علی (ع) واگذار میشود.
این تقسیم مسئولیتها، نمونهای روشن از مدیریت صحیح زندگی است که میتواند الگویی برای خانوادههای امروزی باشد و نه تنها باعث کاهش تعارضات میشود، بلکه به هر یک از زوجین این امکان را میدهد تا در حیطه مسئولیت خود به بهترین شکل عمل کنند.
در زندگی امروزی نیز، اگر زوجین بتوانند با همفکری و همکاری، مسئولیتها را به درستی تقسیم کنند، بسیاری از مشکلات و تعارضات حل خواهد شد و تقسیم کار باید بر اساس تواناییها، علاقهها و شرایط زندگی باشد تا هر دو طرف احساس رضایت و آرامش کنند.
پیامبر اکرم (ص)، مبین شرع مقدس هستند و کوچکترین کلامی که از ایشان صادر میشود، برای ما حجت است و حقایق عالم هستی را بیان میکند.
تقسیم کاری که در اینجا حضرت رسول الله (ص) انجام دادند، صرفاً برای امیرالمومنین علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س) نیست و تنها مربوط به آن عصر خاص نیز نمیباشد.
بلکه این یک دستورالعمل و قاعده کلی است که در تمام اعصار و قرون کاربرد دارد و متناسب با ظرفیتهایی است که مرد و زن بر اساس آن آفریده شدهاند و متناسب با توانمندیهایی است که هر یک از آنها دارند.
لذا در آموزههای دینی ما، مسئولیت تأمین هزینههای خانواده (نفقه) بر عهده مرد گذاشته شده است. چرا؟
زیرا مرد از توانمندی جسمی و روحی لازم برای انجام این کار برخوردار است. مرد میتواند این مسئولیت را به دوش بکشد و از عهده آن برآید.
همانطور که گفته میشود: «دو صد من استخوان باید که صد بار بردارم.» اما زن، با آن ظرافت و توانمندیهای خاص خود، اگر وارد عرصههای سخت و طاقتفرسای اجتماعی شود، ممکن است استخوانهایش زیر چرخهای سنگین روابط اجتماعی له شود.
مرد اینگونه نیست و توانمندی لازم را برای تحمل چنین فشارهایی دارد. به همین دلیل، شارع مقدس این مسئولیت را بر عهده مرد گذاشته است.
در نقطه مقابل، وظیفه همسرداری و تربیت فرزندان بر عهده زن خانواده گذاشته شده است. چرا؟
زیرا قابلیتها، توانمندیها و ظرافتهای وجودی زن، متناسب با چنین کارهایی است. زن با عاطفه و صبری که دارد، میتواند به بهترین شکل به تربیت فرزندان و مدیریت خانه بپردازد.
در حالی که در کشورهای غربی، مسئولیتها به گونهای دیگر تقسیم شده است. در آنجا، به همان اندازه که مرد در تأمین معاش خانواده مسئولیت دارد، زن نیز به همان اندازه مسئولیت دارد.
مکاتب غربی ادعا دارد که زن نیز نانآور خانواده است و باید برای خود و خانوادهاش تلاش کند. در بسیاری از کشورهای غربی، این شیوه رایج است. اما در آموزههای دینی ما و در کشورهای اسلامی، غالباً این گونه است که مدیریت و تأمین معاش خانواده بر عهده مرد گذاشته شده و زن از این مسئولیت سنگین رها شده است.
بر اساس مدل اسلامی تقسیم کار، زن با تمرکز بر تربیت فرزندان و مدیریت خانه، میتواند محیطی آرام و پر از مهر و محبت ایجاد کند، در حالی که مرد با تأمین مالی خانواده، امنیت و ثبات را برای آنها فراهم میسازد.
این تقسیم مسئولیتها، بر اساس حکمت و مصلحت است و هدف آن، ایجاد زندگیای متعادل و پر از آرامش برای همه اعضای خانواده است.
حضرت زهرا (س) پس از این تقسیمبندی مسئولیتها توسط رسول خدا (ص)، کلامی بسیار قابل توجه بیان میکنند.
وقتی رسول خدا (ص) مسئولیتهای داخل خانه را به عهده حضرت زهرا (س) گذاشتند و مسئولیتهای بیرون از خانه را به عهده امیرالمومنین علی (ع) قرار دادند، حضرت زهرا (س) فرمودند: «مَا یَعْلَمُ مَا دَاخَلَنِی مِنَ السُّرُورِ إِلَّا اللَّهُ؛ فقط خدا میداند که چه سرور و خوشحالی به من دست داد.»
این تعبیر حضرت زهرا (س) نشاندهنده عمق خوشحالی ایشان از این تقسیم مسئولیتهاست.
ایشان با این جمله بیان میکنند که فقط خداوند متعال میداند که چقدر از این تصمیم رسول خدا (ص) خوشحال شدند.
این خوشحالی، یک خوشحالی ساده و سطحی نیست، بلکه نشاندهنده این است که این تقسیم کار، کاملاً متناسب با ظرفیتها و توانمندیهای ایشان بوده است.
*چرا حضرت زهرا (س) از پذیرش مسئولیتهای خانه توسط رسول خدا (ص) خوشحال شدند؟
این تقسیم کار بر اساس «رعایت ظرفیتها» و «اولویتبندی صحیح» بود. حضرت زهرا (س) بهعنوان بانویی که دارای ظرافتها و توانمندیهای خاص خود بود، به خوبی میدانست که مسئولیتهای داخل خانه، مانند تربیت فرزندان و مدیریت امور داخلی خانواده، کاملاً متناسب با ویژگیهای وجودی اوست.
این خوشحالی حضرت زهرا (س) نشان میدهد که تقسیم کار بر اساس ظرفیتها و توانمندیهای هر فرد، نه تنها باعث کاهش فشارهای زندگی میشود، بلکه احساس رضایت و آرامش را نیز به همراه دارد.
وقتی مسئولیتها به درستی تقسیم شوند، هر فرد میتواند در حیطهای که برای آن ساخته شده است، به بهترین شکل عمل کند و این امر، به تعادل و رشد خانواده کمک میکند.
* چگونه میتوان بین نقش مدیریتی زن در خانواده و حضور اجتماعی او تعادل ایجاد کرد، بدون اینکه ارزشهای سنتی خانواده تحت تأثیر قرار گیرد؟
ما چنین چیزی در اسلام نداریم که اسلام مخالف حضور زن در اجتماع باشد.
در عرصههای مختلفی که نیاز به حضور زن در اجتماع است، در میدانهای مختلف، ائمه معصومین (ع) ما اولین کسانی هستند که اجازه میدهند و همراهی میکنند تا خانمها در این عرصهها حضور پیدا کنند.
بنابراین، شما حضرت زینب (س) را در عرصه کربلا میبینید، همسران امام حسین (ع) و برخی دیگر را در کربلا مشاهده میکنید، فرزندان امیرالمومنین (ع) را از جنس زن در کربلا میبینید، و حضرت زهرا (س) را وقتی نیاز به حضور در اجتماع است، در مسجد در حال خطابه میبینید.
اینها نشان میدهد که اسلام مخالفتی با حضور زن در اجتماع ندارد، اما مسئله رعایت اولویتهاست؛ اینکه ما نباید اولویتها را به هم بریزیم.
یکی از مشکلات اصلی در مسائل و اختلافات خانوادگی، «عدم رعایت اولویتها» است. درست است که اسلام با حضور زن در اجتماع مخالفتی ندارد، اما این حضور باید در چه جایگاهی باشد؟
جایگاه شغلی و اجتماعی زن باید بهگونهای باشد که او توانایی و تحمل انجام آن کار را داشته باشد.
به عنوان مثال، زن نمیتواند در معدن کار کند، چرا که حتی مردان نیز گاهی در چنین شرایط سخت و طاقتفرسایی دوام نمیآورند.
متأسفانه در برخی کشورهای اروپایی، حتی گزارشها و عکسهایی وجود دارد که نشان میدهد زنان در معادن کار میکنند که این مسئله بسیار عجیب و نادرست است.
حضور زن در اجتماع باید متناسب با ظرفیتهای وجودی او باشد. این مسئله بسیار مهم است و مهمتر از آن، این است که حضور زن در اجتماع باید بهگونهای باشد که به «اولویتهای اصلی او» آسیب نزند.
اولویت اولیه یک زن، حضور او در کانون خانواده و در کنار فرزندانش است. امروزه در مباحث روانشناسی، زنانی که نمیتوانند حضور حسابشده و برنامهریزیشدهای در کنار فرزندان خود داشته باشند، باعث ایجاد اختلالات جدی در رشد و تربیت فرزندان خود میشوند.
با این حال، نقش اجتماعی زن نیز مهم است و در بسیاری از شرایط، حضور او در اجتماع ضروری است.
قطعاً مشاغلی وجود دارند که مخصوص زنان هستند و در برخی حیطهها، اگر از حضور زنان استفاده نشود، کار به ثمر نمیرسد.
به عنوان مثال، ما به مربیان و اساتیدی نیاز داریم که از جنس زنان باشند، زیرا آنها میتوانند ارتباط بهتری با دانشآموزان و دانشپژوهان خود برقرار کنند.
گاهی یک مرد نمیتواند ارتباط مناسبی با دانشآموزان برقرار کند، اما یک زن به راحتی میتواند این ارتباط را ایجاد کند.
در عرصه درمان نیز میبینیم که بسیاری از مراجعهکنندگان، زنان هستند. در این حوزه، اگر پرستارها و کادر درمانی از جنس خود زنان باشند، کارها بسیار بهتر پیش میرود. گاهی بر اساس آموزههای دینی ما، چارهای جز استفاده از حضور زنان در برخی مشاغل اجتماعی نیست.
بنابراین، هیچگاه اسلام مخالف حضور زن در اجتماع و مشاغل اجتماعی نیست، اما این حضور باید با «رعایت اولویتها»و «متناسب با ظرفیتهای وجودی زنان» باشد.
فقط نکته مهم این است که اسلام اولویتها را بهطور دقیق تعریف میکند و تأکید میکند که این اولویتها باید رعایت شوند.
اگر شما زن را در خانواده نداشته باشید و حضور او را در کنار فرزندان از دست بدهید، قطعاً این بچهها آسیب خواهند دید.
یکی از شگفتیهای خلقت خداوند در این عالم، «عواطف و احساسات» است که در وجود مادران قرار داده شده است. این عواطف، نقش بیبدیلی در تربیت و رشد فرزندان دارند؛ بنابراین، این مسئله باید به عنوان «اولویت اول» مورد توجه قرار گیرد و در کنار آن، اولویتهای دیگری نیز وجود دارند.
اگر اولویت اول ما به دلیل توجه بیش از حد به اولویتهای دیگر آسیب ببیند، طبیعتاً دیگر نوبت به اولویتهای بعدی نخواهد رسید.
این موضوع را باید به دقت مورد توجه قرار دهیم. در آموزههای دینی ما، چنین تعبیری وجود ندارد که فرد خود را تباه کند تا دیگران را نجات دهد. بله، «ایثار» وجود دارد، اما ایثاری که انسان را از مسیر هدایت خارج نکند. ایثاری که انسان را در مسیر هدایت و صراط مستقیم ثابتقدم نگه دارد.
به عنوان مثال، اگر من در اجتماع حاضر شوم و بخواهم فرزندان و کودکان جامعه را تربیت کنم، اما در این راه از تربیت فرزندان خودم غافل شوم، این رفتار قابل پذیرش نیست.
این مسئله باید بهگونهای برنامهریزی شود که اولویتها به درستی رعایت شوند. باید تعاریف و برنامههایی داشته باشیم که هر فرد در جایگاه خودش، بتواند اثر مناسب و مطلوب خود را بگذارد.
حضور زن در اجتماع، به شرطی که به اولویتهای اصلی او، یعنی «نقش او در خانواده و تربیت فرزندان»، لطمهای وارد نکند، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه میتواند بسیار مفید و مؤثر باشد؛ اما اگر این حضور باعث شود که زن از مسئولیتهای اصلی خود در خانواده غافل شود، این مسئله قابل قبول نیست.
* چگونه میتوان در عصر تکنولوژی و فضای مجازی، اولویتهای معنوی و تربیتی را در خانواده مدیریت کرد تا تعادل بین پیشرفت و ارزشهای اساسی زندگی حفظ شود؟
در ارتباط با این موضوع، آموزههای دینی ما راهنماییهای ارزشمندی ارائه میدهند. یکی از این اولویتها، «توجه به حقیقت و ماهیت زندگی انسان» است.
انسان برای چه هدفی در این عالم خلق شده است؟ در چه مسیری حرکت میکند و هدف نهایی او چیست؟
قرآن کریم و روایات ما بهوفور به این موضوع اشاره کردهاند. هدف اصلی انسان، رسیدن به «حیات طیبه» است. حیات طیبه بخشی از آن در این دنیا محقق میشود، اما بخش اصلی و نهایی آن در عالم آخرت است. در روایات نیز تصریح شده است که انسان برای آخرت آفریده شده است، نه برای دنیا.
اگر به این اولویت توجه داشته باشیم، بسیاری از مسائل و مشکلات زندگیمان حل خواهد شد.
متأسفانه، بسیاری از مشکلاتی که امروزه با آنها مواجه هستیم، ناشی از «عدم رعایت این اولویتها» است.
گاهی جای اولویتها عوض میشود؛ به جای این که اولویت اصلی، آخرت باشد، افراد زندگی دنیایی را اولویت اول خود قرار میدهند.
این جابجایی اولویتها، مشکلات زیادی ایجاد میکند و حتی قواعد اساسی دین را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.
به عنوان مثال، وقتی دنیا را اولویت اول خود قرار میدهیم، ممکن است درگیر مسائلی مانند ثروت، قدرت و شهرت شویم و از هدف اصلی زندگی، یعنی رسیدن به حیات طیبه و سعادت اخروی، غافل شویم.
این غفلت نه تنها به زندگی فردی ما آسیب میزند، بلکه بر تربیت فرزندان و مدیریت خانواده نیز تأثیر منفی میگذارد.
بنابراین، اولین قدم برای حل این چالشها، «بازگشت به اولویتهای اصلی» است. ما باید به فرزندان خود بیاموزیم که زندگی دنیایی تنها مقدمهای برای زندگی اخروی است و هدف نهایی، رسیدن به رضایت خداوند و سعادت ابدی است.
اگر این نگرش در خانوادهها نهادینه شود، بسیاری از مشکلات تربیتی و خانوادگی بهطور خودکار حل خواهند شد.
در کنار این، باید به نقش «فضای مجازی و تکنولوژی» نیز توجه کنیم. این ابزارها اگر به درستی مدیریت نشوند، میتوانند به عاملی برای غفلت از اولویتهای اصلی تبدیل شوند.
والدین باید با برنامهریزی دقیق و آگاهانه، استفاده از این ابزارها را برای فرزندان خود مدیریت کنند و آنها را به سمت استفاده مفید و هدفمند هدایت نمایند.
اگر به مسئله تربیت فرزند در جامعه امروزی و در فضایی که با گسترش تکنولوژی و فضای مجازی ایجاد شده است، نگاه کنیم، متوجه میشویم که شرایط نسبت به گذشته بسیار متفاوت شده است.
در گذشته، ارتباطات به این وسعت و سادگی نبود. امروز، در آنِ واحد، فردی در یک نقطه از جهان میتواند با فردی در طرف دیگر دنیا ارتباط برقرار کند و از اخبار آن سوی جهان باخبر شود. این تغییرات، چالشهای جدیدی را در حوزه تربیت فرزندان ایجاد کرده است.
اگر ما بتوانیم «اولویتها و قواعد اصلی و اساسی دین» را مراعات کنیم و به این اساس توجه داشته باشیم، بسیاری از مشکلات حل خواهند شد.
این قواعد و تعاریف الهی هستند و نمیتوان آنها را تغییر داد. این اصول، توسط خالق هستی برای ما بیان شدهاند و در هیچ عصری و در هیچ زمانی تغییر نمیکنند.
اینطور نیست که بگوییم هزار و چهارصد سال پیش، آخرت اولویت اول بوده و امروز در قرن بیست و یکم، دنیا اولویت اول ما شده است.
اساس خلقت و آفرینش انسان، همانطور که برای حضرت آدم (ع) بود، برای انسان امروزی نیز بدون تغییر باقی مانده است. انسان با هدفی مشخص آفریده شده است و این هدف، در طول تاریخ ثابت بوده است؛ بنابراین، این اولویتها همیشه باید مراعات شوند، حتی در جامعه امروزی.
ما در فضایی زندگی میکنیم که رسانهها و پیشرفتهای تکنولوژیکی نقش پررنگی دارند.
اگر بتوانیم این اولویتها را حفظ کنیم، هر چیزی جای خودش را پیدا خواهد کرد؛ اما برای این کار، به «مهارتهای جدیدی» نیاز داریم.
در گذشته، با مسئله اینترنت و فضای مجازی مواجه نبودیم، اما امروز این فضا بخشی از زندگی ما شده است. بنابراین، باید ابزار و سواد لازم را در این زمینه داشته باشیم.
اگر سواد رسانهای نداشته باشیم، ناخودآگاه دیگران میتوانند اولویتهای ما را تغییر دهند، بدون این که حتی متوجه شویم. به عنوان مثال، اگر سواد رسانهای نداشته باشم، نمیدانم در چه سنی باید گوشی موبایل لمسی یا اندروید را به دست فرزندم بدهم.
ممکن است ناخواسته، فرزندم در معرض تصاویر یا محتوای نامناسبی قرار گیرد که تأثیرات منفی بر تربیت او داشته باشد.
امروزه، یکی از مسائل و گلایههای کارشناسان این است که «حدود هشتاد و پنج درصد خانوادهها» از سواد زندگی کردن برخوردار نیستند.
آنها نه سواد تعامل با همسر را دارند، نه سواد تعامل با فرزند را و نه سواد تعامل با رسانه را.
این مسائل باید حل شوند و مورد توجه قرار گیرند. بهویژه، «کانونهای فرهنگی» و «مسئولین» که در این عرصه داعیهدار هستند، باید به این موضوعات حیاتی توجه کنند.
خانوادهها باید به مسائلی که جزو موضوعات حیاتی زندگی هستند، مجهز شوند.
این موضوعات شامل «سواد زندگی کردن»، «سواد تعامل با همسر و فرزند» و «سواد رسانهای» میشود. اگر خانوادهها به این مهارتها مجهز نشوند، نمیتوانند در برابر چالشهای دنیای امروز مقاومت کنند و اولویتهای اصلی زندگی خود را حفظ نمایند.
«تربیت فرزند» امر آسانی نیست و نمیتوان به سادگی از کنار آن رد شد. اینطور نیست که بگوییم: « مسئول خانواده یا سرپرست خانواده غذا میآورد، لباس تهیه میکند، پوشش را تأمین میکند، نوشتافزار را فراهم میکند و اینها کافی است.».
اینها تنها جنبههای مادی و جسمانی زندگی هستند و به تنهایی نمیتوانند نیازهای عمیقتر فرزندان را برطرف کنند.
تربیت فرزند تنها به آموزشهای ظاهری محدود نمیشود، بلکه به «پرورش روحانی» و «رشد معنوی» نیز نیاز دارد.
این اولویتها را باید به دقت مورد توجه قرار دهیم و آنها را در جایگاه واقعی خود بگذاریم. تنها در این صورت است که میتوانیم از چالشها، تعارضها و مشکلات عمیقی که امروزه خانوادهها با آنها مواجه هستند، عبور کنیم و در فضایی سالم به سمت «هدف عالی» حرکت نماییم.
تربیت فرزند به معنای پرورش همهجانبه هم از نظر جسمی، هم از نظر روحی و هم از نظر معنوی اوست.
اگر تنها به جنبههای مادی زندگی توجه کنیم و از نیازهای روحی و معنوی فرزندان غافل شویم، قطعاً در تربیت آنها موفق نخواهیم بود.
فرزندان ما نیاز دارند تا در محیطی رشد کنند که نه تنها نیازهای مادی آنها تأمین شود، بلکه به نیازهای عاطفی، روانی و معنوی آنها نیز توجه شود.
در دنیای امروز، با گسترش تکنولوژی و فضای مجازی، چالشهای تربیتی بیشتر از گذشته شدهاند. فرزندان ما در معرض اطلاعات و محتوای زیادی قرار دارند که ممکن است با ارزشهای خانواده و دینی ما همخوانی نداشته باشد.
باید با آگاهی و برنامهریزی دقیق، این چالشها را مدیریت کنیم. این مدیریت تنها با تأمین نیازهای مادی ممکن نیست، بلکه نیازمند «توجه به اولویتهای معنوی» و «تربیت اخلاقی» است.
* صمیمیت در خانواده، بهویژه بین پدر و مادر، چگونه میتواند به استحکام و تحکیم خانواده کمک کند و راهکارهای ایجاد آن چیست؟
در ارتباط با این سوال، ابتدا مقدمهای را عرض کنم. در مباحث روانشناختی، روانشناسان بیان میکنند که یکی از شاخصهایی که خانواده را از دیگر اجتماعات متمایز میکند، مسئله «صمیمیت» است.
شاخص صمیمیت در خانوادهها بهگونهای است که شما در هیچ اجتماع دیگری نمیتوانید چنین سطحی از صمیمیت را پیدا کنید؛ بهویژه در خانوادههایی که با دین و آموزههای دینی مرتبط هستند و دستورات دینی نقشه راه آنهاست، این صمیمیت به وضوح دیده میشود.
روانشناسان علاوه بر صمیمیت، دو شاخص دیگر «صداقت» و «صراحت» را نیز برای خانوادههای متعادل و متکامل تعریف میکنند.
در خانوادههایی که این سه شاخص وجود دارد، اعضا بسیار صمیمی، بسیار صادق و بسیار صریح هستند.
در چنین خانوادههایی، افراد چیزی را از هم مخفی نمیکنند و زندگیشان کاملاً روشن و شفاف است. البته ممکن است مسائلی در خانواده وجود داشته باشد که لازم نباشد همه اعضا، بهویژه کودکان، از آنها اطلاع داشته باشند، اما این موضوع منافاتی با صراحت و صداقت ندارد.
در این خانوادهها، اعضا به راحتی نیازها، خواستهها و انتظارات خود را بیان میکنند. آنها صادقانه و بدون دروغ با هم صحبت میکنند و آنچه را که واقع شده است، همانطور بیان میکنند، حتی اگر این موضوع باعث شود مورد عتاب و خطاب قرار بگیرند. زیرا آنها مسیر حق و سعادت را در همین صداقت و صراحت میدانند.
ما معتقدیم که این سه شاخص صمیمیت، صداقت و صراحت در پرتو نگاه به آموزههای دینی و رعایت آنها در زندگی، تقویت میشوند.
اگر اهداف اعضای خانواده یکسان باشد و همه در راستای یک هدف مشترک حرکت کنند، کمترین چالش را در خانواده خواهیم داشت؛ اما اگر اهداف افراد متفاوت باشد، فاصله بین آنها بیشتر میشود و این صمیمیت، صداقت و صراحت آسیب خواهد دید.
بنابراین، اگر بخواهیم صمیمیت را در فضای خانواده افزایش دهیم، باید قواعد دینی را بر خانواده حاکم کنیم. اگر این اتفاق بیفتد، قطعاً میتوانیم زندگیای بهشتی و نمونهای از «حیات طیبه» را در این دنیا تجربه کنیم.
با رعایت این قوانین و اصول، خانوادهای مستحکم و پر از آرامش خواهیم داشت که در آن صمیمیت، صداقت و صراحت موج میزند.
* تأثیر عوامل ارتباطی (مانند صمیمیت و صداقت) و باورهای معنوی بر پایداری روابط خانوادگی چگونه است؟
پاسخ به این سوال تقریباً در خود سوال گنجانده شده است. ببینید، بله، ممکن است در خانوادههایی که حتی غیر مذهبی و غیر دینی هستند، این شاخصها (صمیمیت، صداقت و صراحت) وجود داشته باشد.
آنها ممکن است صمیمیت، صداقت و صراحت داشته باشند، اما آن چیزی که در آموزههای دینی داریم، به این شاخصها عمر میبخشد و آنها را به شاخصهای پایدار تبدیل میکند.
تفاوت زندگی در حوزه دینی با زندگی در حوزه غیر دینی همین است. وقتی شما با نگاه وحیانی و الهی وارد زندگی میشوید، پایههای خانواده مستحکم میشود و هیچ چیزی نمیتواند این اصول را از بین ببرد. این شاخصها تحت تأثیر قرار نمیگیرند.
در مقابل اگر نگاه، نگاه وحیانی و الهی نباشد، این اتفاق نمیافتد.
چند وقت پیش، آماری را دیدم که مربوط به کشورهای غربی بود. این آمار جالب بود و نشان میداد افرادی که در کشورهای اروپایی و غربی زندگی میکنند و مسلمان نیستند، اما دین دارند (مثلاً مسیحی هستند یا به هر دین دیگری معتقدند)، در مقایسه با افرادی که هیچ دینی ندارند، از آرامش روحی و روانی فوقالعادهای برخوردارند.
طبق این آمار، افرادی که به دین مرتبط هستند (حتی اگر مسلمان نباشند)، مثلاً هفتهای یک بار به کلیسا میروند یا اعمال عبادی متناسب با آموزههای دینی خود را انجام میدهند، از آرامش بیشتری برخوردارند.
این آمار نشان میدهد که حتی در کشورهای غربی، افرادی که دین دارند، نسبت به افراد بیدین، از سلامت روانی و آرامش بیشتری بهرهمند هستند.
در این تحقیق، پس از توضیحات مختلف، به این نتیجه رسیدهاند که حتی افرادی که دین دارند، وقتی دچار بیماری جسمی میشوند، سریعتر و زودتر از افرادی که دین ندارند، بهبودی پیدا میکنند.
این موضوع نشاندهنده «تأثیر توجه به روح انسان» است. وقتی حقیقت وجود انسان، یعنی روح او، مورد توجه قرار میگیرد، رفتارها، گرایشها و تمامی ابعاد زندگی او از استحکام و ثبات خاصی برخوردار میشود.
اگر بخواهیم تأثیر دین را در زندگی، در حل تعارضات و در ایجاد آرامش بررسی کنیم، شاید بتوانیم در حد چند پایاننامه یا حتی یک پایاننامه با موضوعات زیرشاخهای مختلف، به این موضوع بپردازیم.
این که دین چقدر میتواند در «آرامش روحی و روانی انسان» و همچنین در تحکیم آن سه شاخصی که بیان کردیم (صمیمیت، صداقت و صراحت) تأثیرگذار باشد، سوالی است که پاسخهای روشنی دارد.
دین، با ارائه آموزههایی که به روح و روان انسان توجه میکند، نه تنها به فرد آرامش میبخشد، بلکه به کل خانواده استحکام و پایداری میدهد.
وقتی انسان به حقیقت وجودی خود، یعنی روحش، توجه کند، رفتارها و گرایشهای او از یک ثبات و استحکام خاصی برخوردار میشود. این ثبات و استحکام، نه تنها در زندگی فردی، بلکه در روابط خانوادگی نیز تأثیرگذار است.
در خانوادههایی که دین و معنویت حضور پررنگی دارد، اعضا نه تنها با یکدیگر صمیمی، صادق و صریح هستند، بلکه این صمیمیت و صداقت در پرتو آموزههای دینی، پایدارتر و عمیقتر میشود.
دین به خانوادهها این توانایی را میدهد که در مواجهه با مشکلات و چالشها، با آرامش و استواری برخورد کنند و از بحرانها عبور نمایند.
* مهمترین چالش امروز خانوادههای ایرانی در مسیر رشد و استحکام روابط خانوادگی کدام است؟
نکاتی که در پاسخ به سوالات قبلیتان بیان کردم، تقریباً پاسخ این سوال را روشن میکند. اگر ما بتوانیم «اولویتها»را در زندگیهای مشترک و خانوادهها مراعات کنیم و فضایی ایجاد کنیم که آگاهی لازم را به خانوادهها بدهیم تا هدفمند زندگی کنند، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. در زندگی هدفمند، باید اولویتها را برای رسیدن به آن اهداف عالی رعایت کنیم.
بنده به عنوان کسی که نزدیک به بیست و چند سال در حوزه خانواده و آسیبهای خانواده فعالیت داشتهام، تجربههایی در عرصه مشاوره و تدریس در برخی دانشگاهها دارم.
به نظر من، بزرگترین آسیب، «هدفمند نبودن زندگی» و به تبع آن، «عدم رعایت اولویتها» است.
اگر ما بتوانیم این دو موضوع را که به هم مرتبط هستند، حل کنیم، یعنی اگر هدفمند بودن زندگی به درستی تعریف شود و آگاهی لازم به خانوادهها داده شود، بسیاری از مشکلات برطرف خواهد شد.
متأسفانه، اگر هدفمند بودن زندگی به درستی تعریف نشود و خانوادهها این آگاهی را نداشته باشند یا نپذیرند، طبیعتاً موضوع دوم، یعنی رعایت اولویتها، نیز جای خود را پیدا نمیکند.
در مقابل، اگر هدفمند بودن زندگی در خانوادهها نهادینه شود و خانوادهها بهطور هدفمند زندگی کنند، به تبع آن، اولویتهای خود را برای رسیدن به این اهداف رعایت خواهند کرد. در این صورت، بسیاری از آسیبهایی که امروزه خانوادهها با آنها مواجه هستند، برطرف خواهد شد.
* چگونه میتوان با چالشهای اقتصادی که خانوادهها با آن مواجه هستند مقابله کرد و راهکارهای اصلی برای حل این مشکلات چیست؟
چالش های موجود در زندگی، بهویژه در بخش اقتصادی، پیچیده و مانند حلقههای زنجیر به هم پیوستهاند.
اگر ما بتوانیم این حلقهها را با ترتیبی که بیان میشود، درست سر جای خود قرار دهیم، این سلسله با نظم خاصی حرکت خواهد کرد و جایگاه خود را پیدا خواهد کرد.
وقتی مسائل اقتصادی را به عنوان اولویت اول زندگی خود قرار میدهیم، همه قواعد به هم میریزد و دیگر نمیتوانیم به درستی مدیریت کنیم.
اگر هم مدیریت کنیم، تنها عرصه اقتصادی خانواده را مدیریت میکنیم، اما از اولویتهای اصلی دور میشویم.
ما باید به این مسئله توجه داشته باشیم که اقتصاد در کجای زندگی خانواده قرار دارد؛ البته در نگاه عامیانه، که نگاه علمی یا اصولی نیست و احیاناً نگاه دینی نیز ندارد، ممکن است این موضوع قابل پذیرش نباشد. فرد ممکن است بگوید: «اگر نداشته باشم که بخورم، اگر نداشته باشم که بپوشم، چه کار باید بکنم؟ باید بمیرم؟ چه فایدهای دارد این زندگی؟»
بر خلاف نگاه دینی، ما میگوییم که اولویت اول شما زندگی مادی نباشد، بلکه اولویت اول شما «نیاز روحانی» باشد و نیازمندیهای روحی شما باید در اولویت قرار گیرد.
دین ما نمیگوید که شما نخورید یا نپوشید، اما میگوید که اساس زندگی را فقط بر خوردن و پوشیدن قرار ندهید و اولویت اول شما باید نیازهای روحیتان باشد.
شاید در مقابل این حرف عوامانه، این حرف را هم داشته باشید که میگویند: «شما نان شب نداشته باشی، اما یک شوهر خوشاخلاق باش.» چرا؟
چون این شوهر خوشاخلاق یا همسر خوشاخلاق، نیازهای روحی شما را تأمین میکند.
خوردن و نان شب، نیازهای جسمی شما را تأمین میکند، اما هر چقدر هم که نیازهای جسمی خود را تأمین کنیم، اگر به نیازهای روحیمان نرسیم، از شرافت و کرامت انسانی فاصله میگیریم.
حقیقت وجود انسان، روح اوست. بنابراین، باید به این حقیقت توجه داشته باشیم؛ حتی در آموزههای دینی آمده است که خدای متعال برای تقویت جسم انسان، فقط یک کانال به نام دهان را قرار داده است؛ اما برای تقویت روح انسان، پنج کانال دو گوش، دو چشم و یک دل قرار داده است.
این حکمت خداوند نشان میدهد که نیازهای روحی ما بسیار بالاتر از نیازهای جسمانی است. طبق این تمثیل، نیازهای روحی پنج برابر نیازهای جسمانی است، اما این مقایسه حتی بیشتر از این است و قابل اندازهگیری نیست.
روح ما با دیدنها تقویت میشود، روح ما با شنیدنها رشد میکند یا ضعیف میشود، روح ما با گفتنها قوی یا ضعیف میشود. اما جسم ما تنها از طریق خوردن تغذیه میشود. اگر دهان انسان بسته شود، باید از طریق سرم به او مواد غذایی تزریق کنیم و هیچ راه دیگری برای تقویت جسم وجود ندارد.
این نشان میدهد که اولویت با روح انسان است. اگر این اولویت مغفول بماند، هر چقدر هم به جسم و ظاهر انسان برسید، تنها موجودی خواهید داشت که شاید زیبا و جذاب باشد، اما فاقد محتواست.
به عنوان مثال، شما ممکن است مجذوب زیبایی یک طاووس شوید، اما این زیبایی تنها به پرهای رنگارنگ او محدود میشود. طاووس مغز و اندیشهای ندارد، روحی به معنای روح انسانی ندارد؛ اما انسان، حقیقت وجودش به زیبایی ظاهری یا لباسش نیست.
در نگاه دینی، وقتی الگوسازی میکنیم، هیچگاه به قد و قامت یا زیبایی ظاهری افراد توجه نمیکنیم. به عنوان مثال، در مورد حضرت زهرا (س)، هیچگاه قد و قامت یا ظاهر ایشان تعریف نمیشود، بلکه کرامت انسانی، خلق و خوی، حجاب و شرافت ایشان مورد توجه قرار میگیرد.
بنابراین، ما باید توجه داشته باشیم که اقتصاد مهم است، اما نباید به قیمت نادیده گرفتن نیازهای روحی و معنوی باشد.
در روایات داریم که فقر اگر بر انسان چیره شود، او را به کفر نزدیک میکند. دین نمیگوید که اقتصاد نداشته باشیم یا زندگی نکنیم؛ بلکه میگوید: «طوری زندگی کن که گویا تا قیامت زندهای، اما طوری هم زندگی کن که گویا فردا خواهی مرد.»
یعنی به روح خودت توجه کن. اساس زندگی باید بر پایه روح باشد. اگر شما روح را اساس قرار دهید و اولویتهای زندگی مشترک و خانواده را بر مسائل روحانی بگذارید، مسائل اقتصادی و جسمانی در اولویتهای بعدی قرار میگیرند.
وقتی این اولویتها در جایگاه خود قرار بگیرند، توانایی شما برای مدیریت آنها افزایش مییابد.
افرادی که از معنویت و اعتقادات قوی برخوردار هستند، در مقابله با مشکلات از توان بیشتری برخوردارند. در جامعه ما، اکثر افراد مذهبی از طبقات متوسط و ضعیف جامعه هستند، در حالی که افراد ثروتمند و مرفه معمولاً از دین ضعیفالایمانترند. این نشان میدهد که ثروت به تنهایی خوشبختی نمیآورد، بلکه ممکن است انسان را از حقایق دور کند.
اگر اقتصاد در جایگاه درست خود قرار گیرد، دیگر افراد جامعه و خانوادهها به خاطر آن از دین خود نمیگذرند. داستان کربلا نمونهای از این است که چگونه برخی به خاطر دنیا از دین گذشتند.
امام حسین (ع) فرمودند: «الناس عبید الدنیا و الدین علی لسانهم؛ مردم بنده دنیایند و دین تنها بر زبانشان جاری است.»
یعنی مردم تا زمانی که دنیایشان آباد است و اقتصادشان تأمین است، به دین پایبندند، اما وقتی با مشکلات مواجه میشوند، دین را کنار میگذارند.
* چه الگوهای ارتباطی و تعاملی میان والدین و فرزندان، در انتقال موثر ارزشها و اولویتهای خانوادگی نقش دارد؟
این موضوع حیطه بسیار گستردهای دارد. این فرآیند از «قبل از ازدواج» آغاز میشود.
انتخاب همسر و مدیریت زندگی مشترک نیاز به برنامه ریزی مهندسی دقیق دارد. خانواده و زندگی مشترک امری اتفاقی نیست، بلکه نیازمند آگاهی و برنامهریزی است. تا زمانی که این آگاهی را نداشته باشیم، در زندگی موفق نخواهیم بود.
کارشناسان امور تربیتی بیان میکنند که برای تغییر رفتار، باید چهار مرحله دانش، بینش، گرایش و عمل را طی کنید.
مرحله اول، «کسب دانش» است. اولین گام در تغییر رفتار، کسب آگاهیهای لازم در هر حیطهای است که میخواهید در آن تغییر ایجاد کنید.پس از کسب این آگاهیها، باید آنها را سبکوسنگین کنید و به «بینش» برسید. یعنی به آنها معتقد شوید و آنها را بپذیرید.
از مرحله دانش به مرحله بینش میرسیم.
مرحله دوم، «بینش» است. وقتی شما به آگاهیهای لازم دست یافتید و آنها را باور کردید، «گرایش» خود به خود ایجاد میشود.
وقتی آگاهیهای لازم را کسب کردید و باور قلبی به آنها پیدا کردید، عواطف و احساسات شما تحریک میشود و به سمت این مسائل گرایش پیدا میکنید. هر انسانی به طور طبیعی به سمت امور مطلوب گرایش دارد.
مرحله سوم، «گرایش» است. وقتی شما به دانش و بینش دست یافتید، گرایش شما به سمت این مسائل شکل میگیرد. سپس به مرحله چهارم میرسید که اولین گام اصلی برای تغییر رفتار است.
مرحله چهارم، «عمل» نام دارد. تغییر رفتار در این مرحله آغاز میشود. اگر شما آگاهی نداشته باشید، تغییر رفتار در یک جهت مشخصی ایجاد میشود.
اگر آگاهی داشته باشید اما اعتقاد نداشته باشید، این آگاهی فایدهای ندارد. بسیاری از افراد ممکن است به روانشناسی علاقهمند باشند، اما اگر اعتقادی به آن نداشته باشند، این علاقه اثرگذار نخواهد بود.
بنابراین، برای انتقال مفاهیم و اولویتها به فرزندان، باید این مراحل را طی کنیم. ابتدا آگاهی لازم را کسب کنیم، سپس به بینش برسیم و آنها را باور کنیم. بعد از آن، گرایش به سمت این مفاهیم ایجاد میشود و در نهایت، عمل و تغییر رفتار اتفاق میافتد.
در خانواده، پدر و مادر باید به عنوان الگو عمل کنند. آنها باید ابتدا خودشان این مراحل را طی کنند و سپس با گفتگو و تعامل، این مفاهیم را به فرزندان انتقال دهند.
گفتگوهای خانوادگی باید بر پایه احترام و صمیمیت باشد تا فرزندان بتوانند این مفاهیم را به راحتی بپذیرند و در زندگی خود به کار بگیرند.
* به عنوان آخرین سؤال بفرمایید که شاخصهای موفقیت خانواده در فرهنگ ایرانی و غربی چگونه مقایسه میشوند و کدام الگوها میتوانند برای تقویت بنیان خانواده استفاده شوند؟
در نگاه کلی، ما نمیتوانیم بگوییم که آنها موفق هستند و یا ما موفقیم؛ هر جامعهای برای خود تعاریف، آرمانها و اهدافی دارد که در مسیر رسیدن به آنها تلاش میکند.
ممکن است در جامعهای، اصول و مبانی زندگی بر پایه «قدرت و ثروت» باشد. اگر کسی در آن جامعه به قدرت و ثروت برسد، از نگاه خودش یک انسان موفق است.
چنین فردی فکر میکند که مسیر را درست پیموده و به موفقیت رسیده است. از این جهت، اگر ناظر به اهداف آن جامعه نگاه کنیم، ممکن است بگوییم که آن فرد موفق است.
ما تعریف دیگری از خانواده، تعالی خانواده و خانواده متعادل و متکامل داریم. تعریف ما با تعریف آنها فرق دارد.
در نگاه ما، اساس، «روح و شرافت انسانی» است. وقتی شما اساس را بر کرامت و شرافت انسانی قرار دهید، دیگر ثروت و قدرت نمیتوانند شما را به قلههای سعادت برسانند.
آن چیزی که میتواند شما را به کمال مطلوب برساند، پرورش روح انسان و تقویت جنبههای روحانی و انسانی است و در آموزههای دینی، به این موضوع توجه ویژهای شده است.
از نگاه دین اسلام، اگر بخواهیم به انسان غربی نگاه کنیم، میبینیم که با وجود پیشرفتهای مادی، در بعد انسانی و حقوق بشر، مشکلات زیادی وجود دارد.
حتی در جامعه جهانی، سازمانهایی مانند سازمان ملل و حقوق بشر وجود دارند، اما آیا واقعاً حقوق بشر در جهان مراعات میشود؟
آیا در غزه حقوق بشر مراعات میشود؟ آیا حقوق انسانها در سراسر جهان رعایت میشود؟
سازمان ملل سازمانی است که برای حمایت از ملتها تشکیل شده، اما چقدر از ملتهای مظلوم مانند فلسطین و سوریه حمایت میکند؟
وقتی به این مسائل نگاه میکنیم، میبینیم که در برخی موارد، تروریستها تشویق میشوند تا به جان مردم بیفتند، اما در جای دیگر، همان تروریستها بمباران میشوند و جلوی آنها گرفته میشود.
این تناقضها نشان میدهد که اهداف این سازمانها و جوامع، گاهی با حقوق واقعی انسانها در تضاد است.
بنابراین، اگر بخواهیم با همان اصولی که در پاسخ به سوال اول بیان کردیم، اصول را بر پایه قدرت، ثروت و شهرت قرار دهیم، تعریف موفقیت فرق میکند.
ممکن است بگوییم انسان غربی موفق است، چون آمریکا به عنوان قدرت برتر دنیا، ظاهراً دنیا را تحت تسخیر خود قرار داده است. اما در آموزههای دینی، این کرامت و شرافت نیست.
امیرالمومنین علی (ع)، معاویه را به خاطر همین شیطنتها و حیلهگریها توبیخ میکند و میفرماید: «تو فکر میکنی این حیلهگریها و مکاریها افتخار است؟ اینها امتیاز نیست. دین به من اجازه نمیدهد که از این روشها استفاده کنم، وگرنه من از تو زیرکتر بودم. من بر اساس دین و احکام الهی حرکت میکنم و شرافت در این است که انسان بنده خدا باشد.»
بنابراین، موفقیت واقعی در نگاه دینی، نه در قدرت و ثروت، بلکه در «تقویت روح و کرامت انسانی» است.
خانوادههای ایرانی، اگر بر اساس این اصول حرکت کنند، میتوانند به موفقیتهای واقعی دست یابند. موفقیتی که نه تنها به زندگی دنیایی، بلکه به سعادت اخروی نیز منجر میشود.
وقتی میگوییم جامعه غربی خانوادههای موفق دارد یا خانوادههای ما در جامعه ایرانی موفقتر هستند، باید ابتدا نگاه خود را تنظیم کنیم و ببینیم از چه جهتی به مسائل نگاه میکنیم.
از نگاه دینی، خانوادهای موفق است که «دستورات دین» و «قوانین شرع» را مراعات کند؛ حتی ممکن است در همین جامعه دینی ما افرادی باشند که مانند غربیها زندگی کنند و از این آموزهها بهرهای نبرند.
به چنین افرادی ما امتیاز نمیدهیم و آنها را خانوادههای برتر نمیدانیم. در نگاه دینی، خانوادهای برتر است که در مسیر «تکامل حقیقی» و «کرامت انسانی» حرکت کند.