مقدمه
ظهور اسلام همراه است با پیدایش جریان ها و گروه های مخالف و منحرف، این جریان ها مورد توجه آیات مختلف قرآن و احادیث نبوی قرار گرفته است، جریان هایی که در طول حیات امامان شیعه نیز ادامه داشتند. اوج این جریان ها در عصر صادقین(ع) بود و تا عصر غیبت ادامه یافت وبخش بزرگی از برنامه های ائمه را به خود مشغول ساخت. بخشی از این جریان ها در پوشش دوستان افراطی بروز یافتند همانند جریان غلو که خطر آن گاهی از خطر جریان شرک و دشمن بیرونی نیز بیشتر بود؛ چرا که سران آن با انتساب خود به ائمه و اظهار دوستی، اعتماد افراد ضعیف شیعه را جلب و آن ها را از مسیر ایمان حقیقی خارج می ساختند و نتیجۀ آن جلوه ای زشت و ناپسند از باورها و رفتارهای دینی در نگاه مخالفین شیعه بود.
مقالۀ حاضر به دنبال شناسایی تقابل امام هادی و امام عسکری (ع) با جریان های انحرافی آن عصر است. اهمیت این پژوهش از آن جاست که شیعه در یک موقعیت حساس تاریخی و در آستانۀ ورود به دورانی است که دیگر امام خود را نمی بیند و با او ارتباط ندارد و معلوم نیست این زمان تا کی ادامه خواهد داشت. این دو امام علاوه بر آماده سازی شیعه برای ورود به این دوران، در کنار تمام حصرها و دشمنی های حکومت عباسی، از حضور جریان های انحرافی نیز رنج می بردند. در این مقاله سعی بر آن است ضمن بیان بعضی جریان های انحرافی این دوره، به نحوۀ تقابل این دو امام با آن ها اشاره شود.
بازتبیین مفاهیم کلیدی
شیعه دارای معانی لغوی و اصطلاحی است. در لغت به معنای پخش شدن و گسترش یافتن است. تشیع الشیب یعنی پیری در او پخش شد و گسترش یافت. شیعه فرقه یا گروهی که امری یگانه داشته باشند و جمع آن اشیاع است. (فراهیدی، 1409: ج2، 191) شیعه در زبان عربی سدۀ نخست هجری، در کاربرد مطلق آن به معنای گروهی از مردم (مریم: 69) و در صورت اضافه شدن، به معنای یاران و پیروان (قصص: 15) بوده است (پاکت چی، 1383: ج10، 158) و در اصطلاح به پیروان حضرت علی ( و خاندانش و کسانی که معتقد به جانشینی بلافصل آن حضرت بعد از رسول خدا ( باشند، گفته می شود (فیروزآبادی، 1409: ج3، 62).
غلو درلغت به معنای افراط، ارتفاع، بالا بردن از حد و تجاوز از حد و مرز است و چیزی را که قیمت آن از حد معمول بالاتر باشد غال می گویند (راغب اصفهانی، 1426: 365) و در جایی به کار می رود که تجاوز از حد همراه با افراط باشد (ابن منظور، 1414: ج15، 132) و مقابل آن تقصیر است (درباره معنای غلو، نک: رضایی، بی تا). در اصطلاح علمای شیعه، غالی به کسانی اطلاق می شود که دربارۀ رسول خدا ( و امامان خود راه غلو و افراط را پیموده و آنان را از حدود و مقام حقیقی خود خارج ساخته و به مرحلۀ خدایی رسانیده اند (جعفری، 1381: ج4، 277). شیخ مفید غالیان را از تظاهر کنندگان به اسلام می داند که به حضرت امیر(ع) و امامان دیگر(ع) نسبت خدایی می دادند و آنان را در فضیلت چنان می ستودند که از مرز اعتدال فراتر می رفتند (مفید، 1371: 131).
وضعیت شیعه در این دوره
آغاز این دوره با خلافت معتصم (218 تا 227) هشتمین خلیفۀ عباسی همراه است (ابن کثیر، بی تا: ج10، ص295 ). امام هادی (ع) در سال 220 ق به امامت رسید، به رغم سن کم امام، باتوجه به تجربۀ امامت امام جواد(ع) به جز عده ای اندک، همۀ شیعیان به امامت حضرت گردن نهادند. این عدۀ کم برای مدتی کوتاه به امامت موسی بن محمد معروف به موسی مبرقع گرویدند و پس از مدتی بازگشتند (نوبختی، 1355: 91). همچنین این دوره هم زمان است با دوران حکومت متوکل عباسی (232 تا 247 ق) که خفقان شدیدی علیه شیعیان وجود دارد[1] (اصفهانی، 1408: 478). متوکل با حمایت از اهل حدیث به سرکوب معتزله و شیعه پرداخت و راویان عامه را به پذیرش شعارهای ضد شیعی ترغیب می کرد. پیش از این، سیاست خلفا دفاع از معتزله در برابر اهل حدیث (سنیان افراطی) بود که فضای مناسبی را برای شیعه به وجود می آورد، ولی از زمان متوکل این سیاست تغییر یافت (مجلسی، 1403: ج50، 214). این دو امام توسط متوکل به سامرا منتقل و در یک محاصره سیاسی قرار می گیرند. (کلینی، 1418: ج568؛ مفید، 333؛ مجلسی، 1403: ج50، 213) و میان آن ها و شیعیانشان فاصله می افتد، به نحوی که دسترسی به امام با خطر همراه است (ابن شهر آشوب، ج3: 533). همچنین شیعه از مقام های حکومتی اخراج و تودۀ آن ها تحت فشار و ظلم شدید حکومت قرار می گیرند (اربلی، ج3: 212). برخی وکلای امام هادی (ع) در بغداد، مدائن، کوفه و سواد تحت شکنجه در گذشته و عده ای دیگر به زندان افتادند (کشی، 606، ح1129 و 1130). اموال شیعیان مصادره و جان آن ها در خطر است، علاوه بر آشوب های داخلی، علویان نیز دست به قیام زده اند؛ مثل قیام احمد بن صالح، قاسم بن عبدالله و عبدالله بن موسی. فشار حکومت بر علویان بیشتر شده و نتیجۀ این قیام ها سرکوب و قتل عوامل آن ها بود. (اصفهانی: 1408، 480؛ ابن اثیر، 1382: ج10، 4300).
با وجود این سختی ها امامان شیعه با استفاده از سیاست تقیه، به توسعه و گسترش نهاد وکالت پرداختند و شیعه را که در مناطق مختلفی مثل کوفه، بغداد، نیشابور، قم، آبه، مدائن، خراسان، آذربایجان، بصره، جرجان و سامراء [2] پراکنده بودند از درون حفظ و آن ها را برای ورود به دوران غیبت آماده کردند. نظام وکالت در این زمان در نقاط مختلف از جمله حجاز، عراق، ایران و مصر پراکنده بود (کلینی، 1418: ج1، 513). همچنین شیعه در این دوره توانست به جمع آوری احادیث خود در شکل اصول و جوامع بپردازد و شاگردانی را برای دفاع از کیان اعتقادی و فقهی خود تربیت کند.
علاوه بر مشکلاتی که از سوی حاکمان عباسی بر جهان اسلام به خصوص شیعه تحمیل می شد، وجود جریان های انحرافی خطری بزرگ برای باورها و رفتارهای شیعه بود به نحوی که برخورد و تقابل بدون تقیۀ امامان را به دنبال داشت که در ادامه به برخی از آن ها اشاره خواهد شد.
غالیان
غلو یک جریان انحرافی است که در هر یک از شریعت های یهود (نک: مائده: 77؛ توبه: 30 و 31؛ کتاب مقدس، مزامیر، فصل 2، آیه 7، فصل 89، آیه 26؛ دوم سموئیل، فصل7، آیه 14؛ همچنین نک: سلیمانی، 1387: 42)، مسیحیت ( نساء: 171) و اسلام وجود داشته است. تاریخ پیدایش این گروه به صدر اسلام برمی گردد، [3] و پس از شهادت امام حسین(ع) به صورت منسجم شکل می گیرند (نوبختی، 1361: 25). آن ها دارای گروه های مختلفی بودند، لکن از زمان امام رضا (ع) تا زمان غیبت صغری کمتر موردی به عنوان فرقۀ غالی یافت می شود و افرادی که در این دوره غالی نامیده می شوند طرفدار فرقه های معروف غالی بودند. بنابراین این دوره را دورۀ «غالیان بدون فرقه» می نامند (صفری، 1378: 125).
بزرگان شیعه در مورد ماهیت و مراتب گونه های مختلف غلو اختلاف نظر دارند و گاهی ناسازگاری باورهای راویان در مورد برخی از فضایل ائمه با اعتقاد کسانی که راویان را به غلو متهم کرده اند، موجب این اتهام گردیده، بدون این که دلیل خاصی بر این مطلب داشته باشند و از سویی از طرف مخالفان شیعه هم شلوغ نمایی شده است (همو: 360)، چنان که بعضی از محققان بر این باورند که هیچ یک از فرقه های نامقبولی که به شیعه نسبت داده اند واقعی نیست[4] (عسکری، 1392: ج2، 16).
پیدایش غلو از زیان بارترین جریان ها و انحراف های درونی شیعه به شمار می رود که به علت پیشینۀ تشیع سردمداران آن، نقش مهمی در تخریب شخصیت ائمه(ع) و ترسیم جلوه ای ناپسند از شیعه و انزوای مکتب اهل بیت (ع) داشته است به نحوی که عده ای در رویارویی با باورهای این گروه، از اصل مبانی و رفتارهای صحیح شیعی پرهیز می کنند. [5]این جریان علاوه بر آن که توانست بخش بزرگی از نیروی فکری و فرهنگی شیعه را به خود مشغول سازد و میزان بهره برداری آنان را از جامعه، برای معرفی معارف شیعه و اسلام کاهش دهد، توانست شماری از نیروهای شیعی را در درون خود فرو برد. (صفری، 1382: 6) آن ها با انتساب خود به ائمه و طرح باورهای غلو آمیز دربارۀ آن ها به جعل و دسیسه در روایات به نام آن بزرگواران پرداخته ومخالفت ائمه با خود را نوعی تقیه قلمداد می کردند (کشی، 1418: ش401، 402، 994، 995).
برخی از باورهای منسوب به غالیان عبارت اند از: باور به الوهیت ائمه(ع)، تشبیه خدا به موجودات دیگر، برداشته شدن هر گونه تکلیف با وجود معرفت درست به امام، تناسخ، [6]حلول [7]، نبوت ائمه و اشخاص دیگر، تفویض، تحریف قرآن[8]، جواز ازدواج با محارم، جواز لواط. بخشی از این باورها در شیعه وجود ندارد مثل الوهیت ائمه (ع) و بخشی باورهایی است که در شیعه بوده و غالیان آن را تحریف کرده اند مثل رجعت، تأویل قرآن[9] (صفری، 1387: 173) البته احتمال می رود که برخی از آراء و باورهایی که به غالیان نسبت داده اند، چه در مورد اصناف آن ها و چه در مورد باورهای آن ها، از جانب دشمنان آنان بوده است (جعفری، 1381: ج4، 278).
بعضی از سران غالی که در این دوره می زیستند عبارت اند از:
1- فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینی (کشی، 1418: 323 )
وی از یاران امام هادی (ع) و وکیل حضرت در سامراء بود. زمانی که امام هادی (ع) متوجه اختلاف و درگیری فارس با وکیل دیگر امام، علی بن جعفر همانی، شد حق را به علی بن جعفر داد و از او حمایت کرد، لذا فارس به مخالفت با امام برخاست و شایع کرد که آن حضرت پس از خود جعفر را به امامت برگزیده نه حسن را. (نوبختی، 1361: 84) فارس، نقش تعیین کننده ای در انحراف فکری شیعیان از مسئلۀ امامت داشت، بنابراین مورد برخورد شدید امام هادی (ع) قرار گرفت. شیعیان مکرر در مورد او از امام هادی (ع) پرسش هایی کردند و حضرت در جواب این پرسش ها ضمن بیزاری از فارس، او را تکذیب و و مورد لعن قرار داد و از شیعیان خواست او را مورد دشمنی خود قرار داده و از او فاصله بگیرند و کاری کنند که موجب خواری او شود و اجازه ندهند در امورشان دخالت کند (طوسی، 1417: 612، ح312؛ کشی، 1418: ح999، 1003، 1004، 1005، 1011). [10]
بر اثر انحراف افرادی مثل فارس، در آغاز امامت امام عسکری (ع)، عده ای از شیعیان در امامت حضرت شک کرده و در صدد آزمایش حضرت و نامه نگاری با ایشان برآمدند. حضرت، در پاسخ با آزردگی و رنجش نوشتند: هیچ یک از پدرانم مانند من گرفتار شک و تزلزل شیعیان در امر امامت نشدند (حرانی، 1388: 487). فتنه گری فارس به جایی رسید که امام عسکری (ع) ضمن بیان بدعت گرا بودن او، دستور به قتل فارس می دهد (کشی، 1418: 524، ح1006). به نظر می رسد دلیلی بر غالی بودن فارس وجود ندارد، هرچند شکی در فسق و انحراف او نیست. مهم ترین شاخصۀ انحرافی او، انحراف از مسیر اصلی امامت و دعوت به بدعت است، چنان که شیخ طوسی فارس را در شمار وکلای نکوهیده نام می برد (طوسی، 1417: 213) و کشی نیز از قول فضل بن شاذان از او با تعبیر کذّاب و فاجر یاد می کند (کشی، 1418: ح1005) نجاشی در نکوهش او مطلبی نمی آورد، تنها این که وی روایات کمی نقل کرده است (نجاشی، 1418: 310 و 848 ).
2- عروة بن یحیی النحاس الدهقان[11]
او قبل از لغزیدن از یاران امام هادی (ع) و وکیل مورد اعتماد حضرت در بغداد بود، ولی پس از چندی از برگرداندن اموال خودداری کرد و حتی گنجینۀ اموال امامت را به آتش کشید. او دروغ هایی را به حضرت نسبت داد و مورد لعن امام و شیعیان واقع شد و سرانجام به نفرین حضرت از دنیا رفت. (کشی، 1418: ح1008 ) شیخ طوسی از او با تعبیر "ملعون غال" یاد می کند. به نظر می رسد خاستگاه انحراف دهقان، گرایش های دنیاطلبی او بود. کشی می نویسد: عروه بر امام دهم و یازدهم دروغ می بست و اموال امام را تصرف می کرد. وی نفرین امام را به خاطر فساد مالی دهقان می داند. (کشی، 1418: ح1008) بنابراین با وجود انحراف و فساد دهقان دلیلی بر غالی بودن او وجود ندارد، تنها شیخ طوسی از او به عنوان غالی یاد می کند.
3- ابوعبدالله مغازی [12]
طوسی او را غالی و از اصحاب امام هادی (ع) دانسته است (خویی بی تا: ج21، 231).
4- حسن بن محمد بن بابای قمی
وی از یاران امام دهم و یازدهم(ع) بود که پس از مدتی افکار غالیانه پیدا کرد و شاگردی ابن حسکه [13]غالی سرشناس را پذیرفت و مدعی نبوت از سوی امام شد و خود را باب امام معرفی کرد (کشی، 1418: 1001، ح999). امام حسن عسکری (ع) او را از خود راند و در حق او نفرین کرد و شیعیان را به دوری از او فرا خواند و از او به تعبیر آشوب گر و آزار دهنده نمود. حضرت به شیعیان یاد آور می شود که ابن بابا به نام امام اموال مردم را چپاول می کند (همو).
5- محمد بن موسی الشریعی
از یاران امام هادی و عسکری (ع) بود (طوسی، 1415: 19) او پس از درگذشت امام عسکری (ع) چشم به راه نیابت بود، اما برآورده نشد، بنابراین اول کسی بود که بعد از امام عسکری (ع) ادعای بابیت کرد و شاگردی علی بن حسکه را پذیرفت و بر خدا و ائمه(ع) دروغ هایی نسبت داد. شیخ طوسی می نویسد: بعد از این حوادث اعتقاد به کفر و الحاد از شریعی ظاهر شد و در رد او توقیعاتی صادر و کافر معرفی شد (طوسی، 1417: ح368، 397؛ کشی، 1418: ش1001). گویا همین باورها سرآغاز پیدایش اعتقادات پیروان شریعی شد. [14]
به نظر می رسد به جز انحراف شریعی که پس از امام حسن عسکری (ع) اتفاق افتاد و اعتقادات پیروان او که ممکن است بعدها به وجود آمده باشند، دلیلی بر غالی بودن و حتی انحراف شریعی در زمان حیات این دو امام وجود ندارد، وی دارای گرایش های دنیاطلبی و مقام خواهی بود، چون بدان دست نیافت به چنین دروغ هایی پرداخت و گرفتار غلو شد. شاید منظور از دروغ هایی که به خدا و ائمه نسبت داده جعل همین ادعاها بوده؛ البته باید مضمون توقیعاتی که در رد او صادر شده با این نگاه بر رسی شود.
6 و 7- علی بن حسکه و شاگردش قاسم بن یقطین[15]
این دو خود را موالی ائمه معرفی نموده و با سوء استفاده از دلدادگی دینی شیعیان، مطالب انحرافی و غلوآمیز را به نام دین به جامعۀ شیعی تزریق می کردند و به رواج اباحی گری می پرداختند (کشی، 1418: 804، ح994 و 995). علی بن حسکه، امام هادی (ع) را خدا و خالق و مدبر جهان و خود را نبی و فرستاده از جانب امام هادی (ع) می دانست که برای هدایت مردم آمده است، آن ها آیات نماز و زکات و سایر واجبات را به صورت انحرافی تأویل می کردند (همو: 802، ح994 و 995).
امام حسن عسکری (ع) طی چند نامه به شیعیان خود علاوه بر ابراز نفرت و بیزاری از علی بن حسکه و دیگر غالیان، به لعن و تکذیب آن ها می پردازد و با بیان باورهای صحیح، ادعاهای آن ها را باطل و از شیعیان می خواهد که از آن ها دوری کنند و آن ها را در فشار و سختی قرار دهند. [16](همو: ش994 و 997)
8- محمد بن نصیر نمیری(فهری) مکنی به ابوشعیب
وی امام هادی (ع) را رب می دانست و خود را رسولی از سوی امام عسکری بر می شمرد و کشی ابن حسکه را استاد ابن بابا و شریعی نیز می داند (ش1001، 806). امام حسن عسکری (ع) در پاسخ به سؤال تعدادی از شیعیان در بارۀ ابن حسکه و عقائد باطل او می نویسد: ابن حسکه _ که لعنت خدا بر او باد _ دروغ گفته است، من او را از پیروان خود نمی دانم، . . . خدا لعنتش کند! سوگند به خدا که پروردگار، محمد(ص) و پیامبران پیش از او را، جز به آین یکتاپرستی و امر به نماز و زکات و حج و ولایت نفرستاده و محمد(ص) جز به سوی خدای یکتای بی همتا دعوت نکرده است. ما جانشینان او نیز بندگان خداییم و به او شرک نمی ورزیم. اگر او را اطاعت کنیم مشمول رحمت او خواهیم بود. . . . من از کسی که چنین سخنانی می گوید بیزاری می جویم و از چنین گفتاری به خدا پناه می برم. شما نیز از آن ها دوری گزینید و آن ها را در فشار و سختی قرار دهید و چنان چه به یکی از آن ها دسترسی پیدا کردید، سرش را با سنگ بشکنید. (کشی، 1418: 804، ح997). احمد بن محمد بن عیسی _ که از بزرگان شیعه بود _ در نامه ای از امام سؤال کرد: «احادیثی به شما نسبت می دهند که دل ها از شنیدن آن مشمئز است، ولی چون آن ها را به شما نسبت می دهند، جرأت ردّ آن را به خود نمی دهیم؛ علی بن حسکه و قاسم یقطینی که خود را از موالی و منسوبان شما می دانند نقل می کنند که در آیۀ (إنّ الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر «عنکبوت: 45») فحشا و منکر اشاره به شخصی است که اهل رکوع و سجود نبوده، و همچنین مراد از زکات مردی مشخص است، نه پرداخت مبلغی درهم و دینار و اموری از فرائض و سنن را بر همین منوال تأویل می کنند. اگر مصلحت می دانید این امر را برای ما روشن فرمایید و به پیروانتان منّت گذاشته، آن ها را از منجلاب این تأویلات انحراف آمیز نجات دهید. » حضرت در جواب نامه نوشت: «لیس هذا من دیننا، فاعتزِله ». (کشی، 1418: 802، ح994 و 995). مؤلف الفرقة الهامشیه [17] می نویسد: تمام کسانی که در مورد فرق اسلامی گفتگو کرده اند نمیری را به غلو متهم نموده اند؛ او انحراف نمیری را تنها ادعای سفارت و بابیت امام عسکری (ع) می داند و ادعای نبوت او را گفتۀ تابعین بعد از او دانسته، سایرانحرافات اخلاقی را به غیر او منسوب می داند. (منصف بن عبدالجلیل، 2005: 299)
به نظر می رسد بسیاری از انحرافات منسوب به این فرقه و بنیان گذار آن محل تردید است (جوادی، مجلۀ طلوع: ش7) و هر چه از آن زمان فاصله بیشتری گرفته، ادعاهای جدیدی هم اضافه شده و بسیاری از آن ها اتهامی بیش نیست، چنان که گاهی در عقاید نسبت داده شده تفاوت و گاهی تناقض نیز وجود دارد، و یا به مرور زمان توسط مخالفان و یا پیروانشان اضافه شده است[18]، چنان که کشی می نویسد: قال ابو عمر: و قالت فرقة بنوة محمد بن نصیرالنمیری (کشی، 1418: ح1000 ). گواه دیگر این که در نامه ها و کلماتی که در رد این افراد توسط ائمه صادر شده، کوچک ترین اشاره ای به برخی از این عقاید و به خصوص رفتارهای ناشایست نسبت داده شده وجود ندارد. نوبختی اولین بار این افکار و اعمال را به فرقه های نخستین عباسیان نسبت می دهد، آن هایی که باور به وجود امامت در فرزندان عباس داشتند (نوبختی، 1355: 36 ).
بنابراین در انتساب برخی از باورها و اعمال باید دقت نمود و دشمنی و بزرگ نمایی مخالفان شیعه را در نظر داشت، چنان که شهرستانی در کتاب ملل و نحل خود آرای فاسدی را به اصحاب ائمه (ع) نسبت می دهد (سبحانی، کلیات فی علم الرجال: 356). علاوه بر این باید توجه داشت که بسیاری از این آرا و عقاید فاسد تنها از روایت سعد بن عبدالله نقل شده و همو نقل می کند که نصیر را آشکارا دیدند که مرتکب فلان عمل شنیعی بوده؛ و می گوید وقتی محمد بن نصیر در بستر مرگ بود از وی سؤال می شود که بعد از تو این امر به عهدۀ کیست؟ نصیر با لکنت و ضعف می گوید: احمد؛ ولی معلوم نمی شود منظورش کدام احمد است. سعد در ادامه اضافه می کند که پس از او آن ها به سه فرقه تقسیم شدند (طوسی، 1417: 399، ش371 و 373). این در حالی است که خود اشعری، نصیر را از اتباع شریعی می داند (اشعری: ج1، 85) و بعید است که نصیر در حدی باشد که دارای فرقه باشد به گونه ای که پیروانش بر اثر اختلاف جانشینی او به سه فرقه تقسیم شوند؟
به نظر می رسد نمی توان دلیلی بر غالی بودن ابن نصیر در زمان عسکریین(ع) یافت، هرچند در آن زمان عدۀ کمی او را نبی از طرف امام هادی (ع) می دانستند (نوبختی، 1355: 93) که باور این عدۀ کم نمی تواند دلیل بر انحراف او باشد هرچند می تواند زمینه ساز افکار بعدی وی باشد علاوه بر این که طوسی او را از اصحاب امام عسکری می داند که پس از شهادت حضرت مدعی جایگاه ابوجعفر، وکیل دوم می شود و مورد لعن محمد بن عثمان قرار می گیرد، او حتی به قصد پوزش خواهی نزد ابوجعفر می رود ولی به وی اجازه نداده و او را برمی گرداند (طوسی، 1417: 369 و 370) او انحرافات مالی داشت و امام حسن عسکری (ع) در آن زمان او را با عنوان فتنه گر موذی یاد می کند و وی را مورد لعن قرار داده و از او بیزاری می جوید و از شیعیانش هم می خواهد که از او دوری جویند؛ زیرا او به نام امام، اموال مردم را چپاول می کرده است (کشی، 1418: ح999) و اوج آشوب و لغزش او پس از شهادت امام و در زمان وکیل دوم است.
9- عباس بن صدقه[19]
شیخ طوسی از قول نصر بن صباح او را از غالیان بزرگ که مورد لعن واقع شده اند نام می برد (کشی، 1418: ش1002).
10- ابوعبدالله کندی معروف به شاه رئیس[20]
شیخ طوسی از قول نصر بن صباح او را از غالیان بزرگ که مورد لعن واقع شده اند یاد می کند (همو). ولی شیخ صدوق، کندی را در زمرۀ کسانی که حضرت قائم(ع) را دیده و بر معجزات حضرت واقف شده اند نام می برد (صدوق، 1380: باب ذکر من شاهد القائم، ح16).
11- ابوالعباس طرفانی یا طبرانی
شیخ طوسی از قول نصر بن صباح او را از غالیان بزرگ که مورد لعن واقع شده اند نام می برد (همو ). پیرامون شخصیت نصر بن صباح باید گفت: بیشتر منابع رجالی وی را به غالی بودن متهم کرده اند. [21]با این حال وی، عده ای را به غلو متهم نموده است. شاید بدین خاطر باشد که غلو دارای درجاتی است و نصر در درجه ای است که غالیان شدیدتر از خود را نکوهش کرده است. خویی می نویسد: به هر حال اعتبار و حسن نصر ثابت نیست، فلا اقل من انه مجهول الحال. (خویی، بی تا: ج19، 136) با توجه به آن چه در مورد نصر بن صباح بیان شد نمی توان صرف ادعای او برخی را در شمار غالیان قرار داد.
12- احمد بن هلال عبرتایی[22]
وی از یاران امام حسن عسکری (ع) بود، ولی بعد از وفات حضرت منکر وکالت ابوجعفر می شود (طوسی، 1417: 399). او پنجاه و چهار سفر حج رفته بود که بیست بار آن با پای پیاده بود. اما به دلیل پیدایش اختلاف در روابط او با امام، توقیعاتی علیه او صادر شد. حضرت به وکلای خود در عراق نوشتند: «احذروا الصوفی المتصنع. » حضرت در نامۀ دیگری خطاب به شیعیان به خطاهای ابن هلال اشاره می کند که مهم ترین آن ها بی اعتنایی به دستورات امام و خودرأی بودن اوست (کشی، 1418: ح1020؛ طوسی، 1417: 214). شیخ طوسی به نقل از کافی توقیعی کوتاه از ناحیۀ مقدسه نقل می کند که حضرت از ابن هلال و کسانی که از او بیزاری نجویند برائت می جوید و می خواهد که دیگران را هم از احوال این فاجر مطلع سازند (طوسی، 1417: 613، ح313).
به نظر دلیلی بر غالی بودن و حتی انحراف ابن هلال در زمان حیات عسکریین(ع) وجود ندارد، حتی نمی توان گفت که در زمان غیبت غالی شده، هرچند انحراف او ثابت است، اما در این که انحراف او از چه نوع بوده شاید بتوان گفت همان خودرأیی و پای بند نبودن به دستورات امام به خصوص در مسائل سیاسی و در برخورد با مخالفین باشد که موجب به خطر افتادن نهاد وکالت گردیده و امام برای حفظ آن، ابن هلال را از خود و جامعۀ شیعه راند.
13- احمد بن محمد سیاری
وی از غالیان زمان امام حسن عسکری (ع) و نویسندۀ کتاب «القرائات» که به «التحریف و التنزیل» نیز معروف است. کشی چنین نقل می کند: قرأت فی رقعة مع الجواد (ع) یعلم من سأل عن السیاری: انه لیس فی المکان الذی ادعاه لنفسه و الا تدفعوا الیه شیئا. (کشی، 1418: 606، ش1128) او به ائمه افترا زده و به جعل و دسیسه در حدیث پرداخته است (عسکری، 1378: ج3، 248 ). نصر بن صباح او را از بزرگان طاهریه در زمان امام حسن عسکری (ع) ذکر می کند. (کشی، 1418: 825، ش1128) بر پایۀ گزارش های بیان شده در سیرۀ مبارزاتی این دو امام با جریان غلو دانسته شد که این دو امام با روش های مختلفی با این جریان مقابله کرده اند؛ از جمله رد و انکار باورهای آن ها، معرفی شخصیت غالیان به جامعه، لعن و نفرین و اعلام بیزاری از آن ها به صورت آشکارا، خارج دانستن آن ها از گروه شیعه، بر حذر داشتن شیعه از مراوده با آن ها، دعوت شیعه به استقامت و پایداری در برابر غالیان، بیان باورهای صحیح، [23] پافشاری بر عمل گرایی در کنار معرفت زایی و این که هیچ چیز نمی تواند جایگزین عمل صالح و عامل نجات شود، تأکید بر جنبۀ بشری بودن خود، نفی علم مطلق از خود و تربیت شاگردان. [24]
بنابراین به پیروی از حساسیت بی اندازه ائمه(ع) نسبت به جریان غلو، اصحاب و علما و فقها نیز به این مسئله اهمیت داده و کتاب های مختلفی در رد غالیان نوشتند. [25]باید توجه داشت که مهم ترین ابزار اجرائی ائمه در این دوران سازمان وکالت بود. این نهاد توانست نفوذ غالیان و سایر افکار انحرافی را در میان شیعیان به ویژه کسانی که در شهرهای دور از امام زندگی می کردند را کنترل و دفع کند. و این خود در حفظ اصالت فرهنگی شیعه و جلوگیری از آلودگی دیدگاه های آن ها به انحراف نقش بسزایی داشت (جعفریان، 1387: 554).
تحریف قرآن
از جریان های انحرافی که در دوران این دو امام بزرگوار جریان داشت مباحثی مانند مسئلۀ حادث یا قدیم بودن قرآن، تحریف قرآن و وجود تناقضات در قرآن بود که تدبیر و مصلحت سنجی این دو امام مانع از راه یابی آسیب های این جریان ها به جامعۀ شیعه شد.
ابن شهر آشوب می نویسد: [یعقوب] بن اسحاق کندی که از فلاسفۀ اسلام و عرب بود کتابی با عنوان تناقضات قرآن تألیف نمود و سرانجام با هدایت و نکته سنجی امام عسکری (ع)، به اشتباه خود آگاه گردید و آن کتاب را از بین برد. (ابن شهرآشوب، 1405: ج4، 424) عملکرد امام عسکری ( مانع از نفوذ و گسترش این مسئلۀ آسیب زا به جامعۀ اسلامی شد، جریانی که می توانست تا مدت ها پیامد های زیادی به لحاظ کلامی، سیاسی و امنیتی در جامعه داشته باشد. تحریف قرآن از مسائلی بود که غالیان به وجود آوردند. این اتهام در قرن سوم، موجب حملۀ فرق اسلامی به شیعه شد[26]- در برابر این اتهام، ائمۀ شیعه همواره اصالت را به قرآن دادند و هرگونه روایت مخالف با آن را باطل اعلام نمودند. امام هادی (ع) ضمن رسالۀ مفصلی بر اصالت قرآن تأکید و آن را در مقام سنجش روایات صحیح از ناصحیح به عنوان معیاری دقیق اعلام کرد[27] (حرّانی، 1388: 338 و 356؛ طبرسی، ج2، 251؛ مجلسی، ج2، 225 به نقل از جعفریان، 1387: 516).
بحث دیگری که آن زمان دامنۀ جهان اسلام را فرا گرفت حادث یا قدیم بودن قرآن بود. این بحث از اواخر حکومت امویان آغاز شد و ریشۀ آن از شخصی به نام طالوت بن اعصم یهودی بود. این بحث از حوزۀ مباحث کلامی پا فراتر نهاد و با مباحث سیاسی گره خورد و در برخی موارد، مورد حمایت حاکمان قرارگرفت، به نحوی که در زمان مأمون ملاک ابقاء یا برکناری قضات شد و منکران خلق قرآن از کار برکنار می شدند، بسیاری از دانشمندان به خاطر این مسئله به زندان افتاده و تازیانه خوردند. در زمان خلافت هارون، بشر مریسی، که گفته شده یهودی تبار بود، چهل سال این بحث را ترویج کرد. وی به مرگ تهدید و متواری شد. مأمون نیز در زمان خویش به این بحث دامن زد و از معتزله و نظریۀ مخلوق بودن قرآن پشتیبانی کرد و آن را باور رسمی دولت اعلام نمود. وی به بازجویی عقاید و سرکوب مخالفان پرداخت و این جریان به محنة القرآن مشهور شد (ابن اثیر، 1382: ج6، 423؛ سیوطی، 308؛ مسعودی، ج3، 464؛ یعقوبی، ج3، 215). متوکل در زمان خویش جانب اهل حدیث را گرفت و این بار نظریۀ قدیم بودن قرآن بر جامعه تحمیل شد. با وجود محنت بار بودن این موضوع و پیامدهای زیانبار آن بر جامعه و کشته شدن عده ای بی گناه، این بحث در میان شیعیان بازتابی نداشت چرا که ائمه، شیعه را از ورود به آن برحذر داشتند و آن را فتنه، و اصل طرح این مسئله را بدعت دانستند که سؤال کننده و جواب دهنده در آن شریکند. امام هادی (ع) طی نامه ای به یکی از شیعیان خود دستور می دهد که در این زمینه اظهار نظر نکند و جانب هیچ کدام از این دو نظر را نگیرد (صدوق، بی تا: 438).
صوفیه
از جمله جریان های انحرافی این دوره، حضور فعال صوفی گری است که افکار و باورهای انحرافی داشتند. گروه هایی از این فرقه مسجد را کنار و با ساختن خانقاه به جدایی و گوشه گیری از مردم روی آورده و با ژنده پوشی و ظاهرسازی خود را از جامعه جدا ساختند و آیین های بدعت آمیز را جایگزین عبادات و مراسم رسمی دین نهادند (اردبیلی، به نقل از مسعودی، 1388).
می توان گفت واکنش ائمه در برابر این جریان نظیر مبارزه با جریان غلو بود. امام هادی (ع) به تخریب چهرۀ ریاکارانۀ آن ها پرداخت و آن ها را همنشین شیطان دانست و زهد آن ها را تن پروری و شب زنده داری آن ها را حربه ای برای شکار نعمت ها بیان نمود. ایشان پیروان آن ها را احمق معرفی کرد و ضمن منع شیعیان از نزدیک شدن و همنشینی با آن ها، راه درست شناخت و بندگی خداوند را بیان کردند (خضری، 294).
فتنۀ جعفر
بر اثر جریان انحرافی فارس بن حاتم، [28] عده ای بعد از شهادت امام هادی (ع) به امامت جعفر (م271) گرویدند. و امامت او را منصوب از طرف امام هادی (ع) می دانستند. آن ها نداشتن فرزند برای امام عسکری (ع) را علت نپذیرفتن امامت او می دانستند و همچنین بر این باور بودند که امامت از برادر به برادر نمی رسد (نوبختی، 1355: 100) و امامت امام حسن عسکری (ع) را فاقد اعتبار می دانستند. فارس در زمان حیات امام هادی (ع) شایع کرده بود که حضرت بعد از خود جعفر را به امامت برگزیده نه حسن را، و جعفر نیز از این موقعیت استفاده کرد[29]- نوبختی می نویسد: آن ها حتی امامت امام هادی (ع) را انکار می کردند و می گفتند در حقیقت امام، جعفر است (همو: 95 ) باید توجه داشت که شرایط اختناق آمیز عصر امام هادی (ع) مانع از معرفی علنی جانشینی امام عسکری (ع) شده بود و امام هادی (ع) تنها با یاران نزدیک خود امامت حضرت را معرفی کرد (نوبختی، 1355: 84 و 138؛ جاسم حسین: 107).
اوج فتنۀ جعفر پس از شهادت امام حسن عسکری (ع) است، او خود را جانشین حضرت می داند و عده ای از هواداران امام حسن عسکری (ع) امامت او را پذیرفتند. او حتی از خلیفه درخواست جایگاه برادرش را می کند که با برخورد تند خلیفه مواجه می شود (صدوق، 1380: 479). طوسی در کتاب خود با بیان توقیعی از ناحیۀ مقدسه در رد ادعای جعفر، به ادلۀ نفی این فرقه می پردازد ( طوسی: 1417: 397 و403 و508). حضرت در توقیعی ضمن رد منکرین امامت خود می فرمایند: اما راه عمویم جعفر و فرزندانش راه برادران یوسف است (صدوق، 1380: 237 ). بحرالعلوم در تعلیقۀ خود بر کتاب نوبختی(م300ق) ذیل بحث جعفر می نویسد: کذّاب لقبی است که شیعه به جعفر داد چون او خود را امام بعد از برادرش معرفی کرد، و اقوال در مورد او مختلف است ولکن او در اول کار از مسیر حق منحرف شد و حق این است که توبه کرد. و به همین روایت که کلینی نقل کرده استناد می کند. (نوبختی، 1355: 95)
محمدیه
شیخ مفید از گرایش عده ای اندک به امامت محمد، که در زمان حیات امام هادی (ع) در گذشته بود، پس از شهادت امام هادی (ع) خبر می دهد (مفید، بی تا: 301). آن ها بر این باور بودند که او زنده است و او را مهدی قائم می دانستند (نوبختی، 1355: 94). آن ها منکر امامت امام عسکری (ع) و جعفر بودند. طوسی با ذکر هشت روایت به ابطال قول محمدیه می پردازد و از انقراض این فرقه در زمان خود خبر می دهد (طوسی، 1417: 186 و363 ).
شورش صاحب الزنج
چنان که ذکر شد حکومت عباسی در زمان این دو امام دچار آشوب های مختلف داخلی و خارجی بود، مهم ترین این شورش ها، شورش زنگیان به رهبری علی بن محمد مشهور به صاحب الزنج (م 270) است که خود را علوی و از خاندان زید شهید معرفی می کرد. او از نارضایتی بردگان استفاده کرد و آن ها را با خود همدست نمود، این قیام از بصره آغاز شد و تا دروازه های بغداد پیش رفت و بر بخش بزرگی از عراق به مدت چهارده سال چیره یافت که اساس خلافت عباسی در معرض تهدید و زوال قرار گرفت (طبری، 1354: ج15، 643؛ مسعودی، 1374: ج3، 605). نتیجۀ این حرکت علاوه بر کشته شدن هزاران نفر و غارت شهرهای مختلف، موجب تشدید اختناق بر ضد شیعیان و نا امیدی آن ها از روی آوردن به قیام های مسلحانه بود؛ امام حسن عسکری برای حفظ کیان شیعه ضمن رد ادعای علوی بودن او، این قیام را تأیید ننمود (ابن شهرآشوب، 1405: ج4، 429). مسعودی می گوید: اعمال او نشان می دهد که طالبی بودن او مشکوک است و عقیدۀ خوارج ازارقه را داشته است. (مسعودی، 1374: ج2، 595 )
نتیجه گیری
با وجود فشارهای سیاسی، اجتماعی تحمیل شده از طرف حکومت، این دو امام توانستند با جریان های انحرافی گوناگون، که به برخی از آن ها در این نوشتار اشاره شد، مقابله و مبارزه کنند و بحران های گوناگونی که می رفت نظام شیعه را به نابودی بکشاند به خوبی مدیریت کنند. آن ها توانستند از طریق رد شبهات و تبیین اندیشۀ صحیح، ایجاد شبکه های ارتباطی با شیعیان در نقاط مختلف، فعالیت های سری سیاسی، تقویت رجال مهم شیعه در برابر مشکلات، تربیت شاگردان و. . . به حفظ و تقویت نظام فکری، اعتقادی و عملی شیعه بپردازند. سبک رفتاری این دو امام به خوبی بیان گر این امر است که امامان شیعه در سخت ترین اوضاع، نه تنها نسبت به جریان های اطراف خود، بلکه نسبت به مسائل نقاط دوردست نیز بی تفاوت نبودند. آن ها به لحاظ اجتماعی یک شخصیت منفعل در برابر جریان ها نداشته و با وجود تمام محدودیت ها، دارای تلاش های اجتماعی بودند و این تلاش ها با زمان شناسی و آگاهی کامل نسبت به سیاست های پیچیدۀ زمان خود همراه بود، امروز بعد از گذشت دوازده قرن از آن حوادث، چگونگی برخورد امامان شیعه با جریان های انحرافی الگوی کامل و تامی برای تقابل با انحرافات روز است. بنابر آموزه های آن ها با هر گرایش انحرافی در هر اندازه باید برخورد کرد؛ چرا که یک حرکت انحرافی، ولو کوچک، می تواند به مرور زمان سرآغاز انحراف های بزرگ و تبعات سنگینی شود. اهمیت واکنش ائمه از آن جهت مهم است که نه تنها دست آن ها از هر گونه نیروی نظامی و حکومتی خالی، بلکه بر علیه آن ها بود، ولی با این حال توانستند با مدیریت کامل با این جریان ها حتی بدون تقیه برخورد کنند.
به نظر باارزش ترین جلوۀ الگو برداری از رفتار امامان که برای سرنوشت امروز شیعه و اسلام ضروری است این که ائمه با جریان های انحرافی درون شیعی برخورد شدیدی داشتند و ضمن رد باورهای آن ها، شخصیت منحرفین را به جامعه معرفی می کردند و از آن ها بیزاری می جستند و گاه حکم به کفر آن ها می دادند و در بیشتر موارد آن ها را به نام لعن می کردند، این در حالی است که بزرگان عامه از طرف هیچ کدام از امامان شیعه مورد لعن و نفرین قرار نگرفته و حتی کسانی را که به این امر دست می زدند سرزنش و از خود دور می ساختند و برای نزدیک شدن و اتحاد بین آن ها تلاش می کردند. سیاست استکباری و استعماری قدرت های بزرگ در جهان امروز علیه مسلمانان فرقه سازی از درون[30] و ایجاد اختلاف های قومی و مذهبی از بیرون برای رسیدن به اهدافشان است که تمسک به سبک و الگوی رفتاری این دو امام می تواند این اهداف را خنثی سازد.
.
منابع
_ ابن اثیر، عزالدین، تاریخ کامل، ترجمه: حمیدرضا آژیر، تهران، بی نا، 1382ش.
_ مازندرانی (ابن شهر آشوب)، ابوجعفر محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، بیروت، دارالاضواء، 1405ق.
_ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، بی نا، 1414ق.
_ اصفهانی، ابی الفرج، مقاتل الطالبیین، تحقیق: سید احمد صقر، بیروت، نشر اعلمی، 1408ق.
_ احمدی کچایی، مجید، «بررسی چگونگی تقابل ائمه با جریان های غالیانه از آغاز تا دورۀ امام صادق(، مجلۀ تاریخ و فرهنگ اسلامی، ش10-
_ احمدی، محمدحسن، «غالیان و اندیشۀ تحریف قرآن»، فصل نامه علوم حدیث، سال14، ش52-
_ اربلی، ابی الحسن علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، بیروت، دار الکتب الاسلامی، 1410ق.
_ امین، شریف یحیی، فرهنگ نامه فرقه های اسلامی، ترجمه: محمدرضا موحدی، تهران، بی نا، 1378ش.
_ بهمنیار، احمدرضا، «مواضع و اقدامات سیاسی امام حسن عسکری (ع) در برابر خلافت عباسی»، مجلۀ فرهنگ و تمدن اسلامی، ش7-
_ جعفری، سید محمدمهدی، دائرة المعارف تشیع، تهران، نشر شهید محبی، 1381ش.
_ جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم، نشر انصاریان، 1387ش.
_ _______________، فصل نامۀ تخصصی مذاهب و فرق اسلامی، مجلۀ طلوع، ش13و14-
_ حرانی، ابومحمد، تحف العقول، قم، نشر آل علی(، 1388ش.
_ خسروشاهی، سید رضا، علل ظهور فرق و مذاهب اسلامی، بی جا، بی نا، بی تا.
_ حسنی، هاشم معروف، دراسات فی الحدیث و المحدثین، بیروت، دار التعارف، 1398ق.
_ خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، قم، نشر مدینة العلم، بی تا.
_ راغب اصفهانی، حسین، مفردات الفاظ القرآن، قم، نشر طلیعۀ نور، 1426ق.
_ رضازاده عسکری، زهرا، «نقش غلات در تخریب چهره شیعه »، مجله تاریخ و فرهنگ و تمدن اسلامی، ش4-
_ رضایی، محمدجعفر، «تأملی در معنای غلو»، مجلۀ تخصصی ادیان و مذاهب، سال 12، ش46-
_ رضوی اردکانی، سید ابوفاضل، قیام مختار بن ابی عبید ثقفی، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1387ش.
_ سامرایی، عبدالله، الغلو و الفرق الغالیه فی الحضارة الاسلامیة، بغداد، بی نا، 1392ق.
_ سلیمانی، عبدالرحیم، «خداشناسی یهود در قرآن»، فصل نامه تخصصی ادیان و مذاهب، ش40، 1387ش.
_ شریف رضی، محمدبن حسین، نهج البلاغه، ترجمه: سید جعفر شهیدی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1378ش.
_ شریف قرشی، باقر، زندگانی امام حسن عسکری (ع)، ترجمۀ سید حسن اسلامی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین قم، 1373ش.
_ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت، بی نا، 2007م.
_ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الامالی، قم، جامعه مدرسین، 14016ق.
_ _______________________________، التوحید، بیروت، دار المعرفة، بی تا.
_ __________________________________، کمال الدین و تمام النعمة، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، دار الحدیث، 1380 ش.
_ _______________________________، عیون أخبار الرضا، قم، مکتبة المصطفوی، بی تا.
_ صفری فروشانی، نعمت الله، غالیان و کاوشی در جریان ها و برآیندها، مشهد، بنیاد پژوهش های آستان قدس، 1378ش.
_ ____________________________، «غلو و غالیان عصر ظهور در آیینه منابع»، مجله طلوع، ش6، 1382 ش.
_ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ، 1354 ش.
_ طبسی، محمدجواد، حیاة الامام العسکری (ع)، قم، مکتبة الاعلام الاسلامی، 1374ش.
_ طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، 1415ق.
_ _______________________، الغیبة، قم، نشر معارف اسلامی، 1417ق.
_ عاملی، سید جعفر مرتضی، حقائق هامة حول القران الکریم، قم، مؤسسه نشر اسلامی، بی تا.
_ عسکری، سید مرتضی، عبدالله بن سباء و اساطیر آخری، تهران، المطبعة الاسلامیة، 1392ق.
_ ______________________، القران الکریم و روایات المدرستین، تهران، دانشکده اصول دین، 1378ش
_ فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، قم، نشر هجرت، 1409ق.
_ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت، دارالکتب العربی، 1415ق.
_ کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال، تعلیق: میرداماد استرآبادی، قم، آل البیت، 1418ق.
_ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، انتشارات اسوه، 1418ق.
_ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
_ مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجواهر، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1374 ش.
_ مسعودی، عبدالهادی، وضع و نقد حدیث، تهران، دانشکده علوم حدیث، 1388ش.
_ مشکور، محمدجواد، تاریخ شیعه و فرقه های اسلامی تا قرن چهارم، تهران، اشراقی، 1362 ش.
_ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ترجمه: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات علمیه اسلامی، بی تا.
_ ____________________________________، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، به کوشش: مهدی محقق، تهران، 1373ش.
_ ___________________________________، تصحیح الاعتقادات الامامیة، تحقیق: حسین درگاهی، قم، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، 1371 ش.
_ منصف بن عبدالجلیل، الفرقة الهامشیة، لیبی، دارالمدار الاسلامی، 2005م.
_ موسوی بجنوردی، سید کاظم، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، نشر مرکز دائرة المعارف، 1380ش.
_ نجاشی، ابی العباس احمد بن علی، رجال النجاشی، تحقیق: سید موسی شبیری زنجانی، قم، نشر اسلامی، 1418ق.
_ نوبختی، ابی محمد حسن بن موسی، فرق الشیعة، تعلیق: محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف، المکتبة المرتضویة، 1355ق.
پی نوشت ها
[1] ابوبکر خوارزمی، درگذشتۀ 383 یا 393 قمری عملکرد عباسیان به خصوص متوکل را نسبت به علویان چنین شرح می دهد: پیشوایی از پیشوایان هدایت از دنیا می رود، کسی جنازۀ او را تشییع نمی کند، اما چون دلقک و مسخره ای از آل عباس می میرد، تمام عدول دارالقضاء و قاضیان، در تشییع جنازۀ او حاضر می شوند و بزرگان و والیان برای او مجلس عزا به پا می کنند. دهریان و سوفسطاییان از شرّ ایشان در امان اند، لیکن هر کس را شیعه بدانند، به قتل می رسانند، هر کس نام پسرش را علی بگذارد خونش را می ریزند، علویان را از یک وعده غذا منع می کنند، متوکل دوازده هزار کنیز داشت، اما سیدی از سادات اهل بیت فقط یک خدمتکار زنگی یا سندی دارا بود، . . . قومی که خمس بر آن ها حلال و صدقه حرام است از فقر مشرف به هلاک هستند. . آنان گناهی ندارند، جز این که جدشان نبی و پدرشان وصی و مادرشان فاطمه و مذهبشان ایمان به خدا و راهنمایشان قرآن است، چه بگویم در مورد قومی که تربت امام حسین(ع) را شخم زدند و زائرانش را به شهرها تبعید کردند. (رسائل خوارزمی: 76-83 به نقل از آل بویه: 453 )
[2] کوفه: نجاشی، 1418، 74؛ کشی، 1418: ح992؛ بغداد: کلینی، ج1، 324، ح2؛ کشی، 1418: ح992؛ قم: مازندرانی، 1405: ج4، 413؛ آبه: کلینی: ج1، 523، ح20؛ مدائن: کشی، 1418: ح992؛ بصره: اثبات الوصیة، 246؛ سامراء: طوسی، 1417: 214-
[3] عن رسول الله(ص): لا تعرفونی فوق حقی، فانّ الله تعالی اتخذنی عبداً قبل أن یتخذنی نبیاً (صدوق، بی تا: ج2، 201، ح1؛ شریف رضی، 1378: حکمت 117 و 469 ).
[4] چنان که مختار از سوی دشمنانش مورد تهاجم وسیع تبلیغاتی قرار می گیرد و به کذاب و ساحر و مدعی نبوت معرفی می شود و او را با عقاید غلوآمیز معرفی می کنند و فرقه های کیسانیه و مختاریه را به او نسبت می دهند تا قیام او را سرکوب و حکومت خود را توجیه کنند (رضوی اردکانی، 1387: 73 و 98- 103).
[5] ابوحنیفه به بهانۀ غلو عده ای، از نقل حدیث غدیر امتناع می ورزد (صدوق، 1416: 26 -27)
[6] تناسخ یعنی انتقال روح از بدنی به بدن دیگر در همین دنیا؛ دارای اقسامی است، نسخ یعنی هر روحی که از بدن انسانی خارج شود به بدن انسان دیگری وارد می شود، و همواره انسان در جسدها گردش می کند و عالم دوّار است و به جز این عالم عالم دیگری وجود ندارد و حشر و نشر و بهشت و دوزخ محال است و قیامت بیرون آمدن روح از بدنی و رفتن به بدن دیگری است (خسروشاهی، بی تا: 80) در معنای تناسخ نک وقفة عند نظریة التناسخ، محمدهادی معرفت.
[7] حلول یعنی روح خدا یا اجزایی از آن در یک شخص مثل نبی یا امام یا شخص یا جسم دیگری حلول کند به نحوی که با او متحد شود.
[8] غالیان معتقد به تحریف قرآن بودند و قرآنی را که در دورۀ عثمان جمع آوری شده بود باور نداشتند، آن ها می گفتند: آیاتی دربارۀ حضرت علی(ع) در قرآن بوده که از آن حذف شده است (شهرستانی، 2007: ج1، ص273).
[9] عقاید و فرقه های غالیان در کتب فرقه شناسی و کتب رجالی مثل فرق الشیعه نوبختی یا المقالات و الفرق اشعری به صورت مفصل ذکر شده است.
[10] حضرت در نامه ای به علی بن عمرو قزوینی نوشتند: در مورد فارس _ که خدا لعنتش کند _ تمام تلاش و سعیت را در لعن و دشمنی با او به کار بند و بیشتر از آن چه که امکان دارد در این کار تلاش کن، و در لعن و خوار کردن و قطع اسباب او جدیت کن و اصحاب ما را از او دور کرده و باز دار، دستورات و اعتقادات او را باطل کن و از طرف من به شیعیان ابلاغ نما و به آن ها برسان، و من در پیشگاه خداوند در این مورد مؤکد از تو سؤال خواهم کرد، پس وای بر نافرمان و منکر ولایت! (طوسی، 1417: 612، ح312).
[11] از افراد متهم به غلو (صفری، 1378: 352 ).
[12] ازافراد متهم به غلو (صفری، 1378: 346).
[13] شرح حال او در ادامه گفته خواهد شد.
[14] «شریعیه» که پیروان شریعی اند بر این باورند که خداوند در پنج نفر ظهور و تجلی کرده و آن ها محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) هستند و همۀ آن ها از آلهه اند و برای آن ها اضدادی وجود دارد و آن ها ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و عمروعاص اند؛ آن ها همچنین معتقد بودند خداوند در شریعی حلول کرده است (جعفری، 1381: ج4).
[15] تناسخ را قبول داشت. طوسی از زبان سعد بن عبدالله (م 299 یا 301) می گوید: «ابن نصیر دارای اباحه گری بود و ازدواج مرد با مرد را جایز می دانست » (طوسی، 1417: 244؛ کشی، 1418: 438؛ مامقانی: ج3، 195؛ مجلسی، 1403: ج51، 267 ). وی پس از رحلت امام عسکری (ع) مدعی جایگاه ابوجعفر عمری وکیل دوم شد و خود را باب امام مهدی ( می دانست. (طوسی، 1417: ش369) به او نسبت داده اند که به حلول روح خدا در خود اعتقاد داشت (اشعری: 14).
[16] از برخی نوشته ها چنین معلوم می شود که او از اصحاب امام جواد( بوده و در زمان آن حضرت ادعاهای باطلی داشته که امام او را لعنت می کند و از او بیزاری می جوید، او نزد امام می رود تا رضایت حضرت را جاب کند اما امام او را راه نداده و برمی گرداند (صفری، 1378: 133)؛ شیخ طوسی همین مطلب را نسبت به وکیل دوم نقل می کند (طوسی، 1417: ح370؛ مامقانی، ج3، 195) نوبختی می نویسد: عدۀ کمی در زمان حیات امام هادی (ع) پیامبری نمیری را قبل داشتند. (نوبختی، 1355: 93)
[17] این کتاب جدیدترین اثر دربارۀ فرقه های افراطی شیعه با تأکید بر نصیریه نوشته شده است (جعفریان، مجله طلوع ).
[18] از ابن تیمیه دربارۀ نصیریه چنین استفتاء می شود: «نظر شما دربارۀ نصیریه چیست؟ کسانی که به حلال بودن شراب، تناسخ ارواح، قدم عالم، انکار وجود رستاخیز و قیامت و بهشت و دوزخ معتقدند و می گویند نمازهای پنج گانه عبارت است از پنج اسم، یعنی نام های علی، حسن، حسین، محسن و فاطمه و ذکر این پنج نام آن ها را از غسل جنابت و وضو و سایر شرایط و واجبات نماز بی نیاز می کند، روزه نیز نام سی مرد و زن است و خالق آسمان و زمین علی بن ابی طالب است. » ابن تیمیه در جواب می نویسد: «جماعتی که از آن ها یاد شد و نصیریه نام دارند از بسیاری از مشرکان کافرترند. » (تاریخ اندیشه های کلامی در اسلام، ج2، 414 ).
[19] از افراد متهم به غلو (صفری، 1378: 351).
[20] از افراد متهم به غلو (همو ).
[21] نصر بن صباح ابوالقاسم البلخی غال المذهب (نجاشی، 1418: 428، ش1149)؛ انه قیل کان من الطیارة غال (رجال شیخ طوسی)، طیاره لقبی است که علماء و محدثان امامیه به غالیان می دهند (تعلیقات منهج المقال، علامه بهبهانی، 8)؛ نسب الی ابن الغضائری انه قال نصر بن الصباح غال؛ انه غال (کشی، 1418).
[22] از افراد متهم به غلو (صفری، 1378: 361).
[23] یکی از شیعیان بر این باور بود که امام نیازی به خوردن و آشامیدن ندارد؛ زیرا با مقام امام سازگار نیست. امام هادی (ع) خطاب به وی فرمود: «ای فتح بن یزید، حتی پیامبران که اسوۀ ما هستند می خورند و می آشامند و در بازارها راه می روند و هر جسمی این چنین است، جز خدا که به جسم جسمیت بخشیده است» (اربلی، 1410: ج2، 338).
[24] شیخ طوسی شاگردان حضرت را در زمینه های مختلف علوم اسلامی 185 نفر می داند (طوسی، رجال: 409). در میان این گروه، چهره های درخشان علمی و معنوی مانند فضل بن شاذان، حسین بن سعید اهوازی، ایوب بن نوح، ابوعلی حسن بن راشد، عبدالعظیم حسنی، عثمان بن سعید اهوازی و. . . به چشم می خورد که برخی از آن ها دارای تألیفات ارزشمندی در زمینه های مختلف علوم اسلامی هستند.
[25] کتاب هایی که در دوران این دو امام تألیف شد: 1- الرد علی الغلات، ابولحسن علی بن مهزیار اهوازی که از وکلای ائمه و از بزرگ ترین اصحاب امام هادی (ع) بود (نجاشی، 1418: 253؛ آقابزرگ: ج10، 214) 2- الرد علی الغلات، محمد بن اورمه قمی، هر چند از طرف علمای قم متهم به غلو شد، اما نوشته ای از سوی امام هادی (ع) در رد این اتهام به نفع او صادر شد (نجاشی، 1418: 330؛ آقا بزرگ: ج10، 214). 3- الرد علی الغالیة و ابی الخطاب، ابواسحاق کاتب ابراهیم بن ابی حفص که از اصحاب امام حسن عسکری (ع) بود (نجاشی، 1418؛ آقا بزرگ: ج10، 212). 4- الرد علی الغلات، ابوسهل اسماعیل بن علی بن اسحاق بن ابی سهل نوبخت (نجاشی، 1418: 32؛ آقا بزرگ: ج10، 213 به نقل از صفری، 1378: 169). گرچه اصل این کتب از بین رفته، ولی عمده روایات مربوط به غلو که در این کتب بوده، بعدها به مجامیع حدیثی و دیگر کتب شیعه منتقل شده، که بخش عمده ای از این روایات را علامه مجلسی در کتاب بحار ذکر کرده است (صفری، 1382، ش6).
[26] متأسفانه بعض علمای اخباری شیعه نیز با تمسک به روایات جعلی، به موضوع تحریف قرآن پرداخته اند، چنان که محدث نوری این روایات را از کتاب غالی زمان امام حسن عسکری (ع) یعنی احمد بن محمد سیاری گرفته است. (کشی، 1418: ش1128) عسکری می نویسد: با بررسی روایات تحریف قرآن به این نتیجه می رسیم که در سند این روایات، غلات دروغ گو و افراد ضعیف الحدیث و مجهول وجود دارند، سیاری به ائمه افترا می زد و روایات را جعل می کرد. (عسکری، 1378: ج3، 248 و 847) علامه سید جعفر مرتضی نیز بخش عظیمی از این گونه روایات را از غالیان و جاعلان حدیث می داند (عاملی، بی تا: 30).
[27] امام هادی (ع) در رد اعتقاد غالیانی که قائل به تحریف قرآن بودند، فرمودند: «قد اجتمعت الامة قاطبةً لااختلاف بینهم انّ القران حقٌّ لاریب فیه عند جمیع اهل الفرق » (حرانی، 1388: 338).
[28] شرح حال او قبلاً در همین نوشتار گذشت
[29] صدوق روایت می کند که امام هادی (ع) از خبر ولادت جعفر مسرور نبود و فرمود: انه سیضل خلقاً کثیراً (صدوق، 1380: ح2، ب31).
[30] در دو سدۀ اخیر شاهد شکل گیری جریان تند سلفی تکفیری در میان اهل تسنن (وهابیت) و شکل گیری جریان بهائیت در شیعه هستیم و اخیراً با حمایت های همه جانبه غرب روند شکل گیری شیعۀ افراطی در دستور کار آن ها قرار دارد