راهنماى مطالعات فرقه شناسى اسلامى (۲)

۱ـ۶. اسناد حدیث تفرقه   این روایت در جوامع روایى اهل سنت همانند سنن ابن ماجه (۲۱۸ـ۲۷۶ق)،[۲۸] با توجه به طرق متعدد حدیث، آن را مى پذیریم و بیشتر در محتواى آن به بحث مى پردازیم

راهنماى مطالعات فرقه شناسى اسلامى (2)

1ـ6. اسناد حدیث تفرقه
 

این روایت در جوامع روایى اهل سنت همانند سنن ابن ماجه (218ـ276ق)،[28]
با توجه به طرق متعدد حدیث، آن را مى پذیریم و بیشتر در محتواى آن به بحث مى پردازیم.

2ـ6. محتواى حدیث تفرقه
 

هنگام بحث از محتواى حدیث، باید جداگانه از دو بخش صدر و ذیل آن سخن گفت. در صدر، سخن از پراکندگى امت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به هفتاد و دو یا هفتاد و سه فرقه است;[29]ذیل حدیث درصدد تعیین فرقه ناجیه برآمده است. صدر حدیث را از قدیمى ترین منبع، یعنى سنن ابن ماجه، نقل مى کنیم:
... قال(صلّی الله علیه و آله و سلّم) : «افترقت الیهود على احدى و سبعین فرقة، فواحدة فى الجنّة وسبعون فى النار و افترقت النصارى على اثنتین وسبعین فرقة، فاحدى وسبعون فى النار، واحدة فى الجنّة والذى نفس محمد بیده لتفترقنَّ امتى على ثلاث وسبعین فرقة، واحدة فى الجنّة واثنتان وسبعون فى النار.
در همه منابع، صدر حدیث با تفاوت هاى اندکى در عبارت و محتوا به همین گونه نقل شده است. اما ذیل حدیث از آن جا که سرنوشت ساز است و حقانیت یک گروه و بطلان گروه هاى دیگر را اثبات مى کند، دستخوش تفاوت هاى فراوان گشته است، زیرا فرقه هاى مختلف، هرکدام سعى در تطبیق آن با مرام خود کرده اند.
شیعیان ذیل حدیث را با چنین عباراتى نقل کرده اند: «هو ما نحن علیه الیوم انا و اهل بیتى;[31] فرقه ناجیه همان است که از وصى محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیروى کرده است».
منابع مختلف اهل سنّت، در ذیل حدیث، عباراتى همچون «الجماعة»[33] نقل مى کنند تا بر مذهب کلامىِ بیشتر آنان تطبیق شود.
در این میان، غزالى روایتى را نقل مى کند که از میان هفتاد و سه فرقه، تنها یک فرقه را اهل هلاکت و بقیه را اهل نجات دانسته است. او مى گوید: در روایتى چنین آمده: «کلها فى الجنّة الا الزنادقة»، یعنى همه این گروه ها به جز زندیقان در بهشت اند. وى ترجیح مى دهد که فرقه هالکه تنها یک فرقه باشد، زیرا آن را با رحمت واسعه خداوند سازگارتر مى بیند و معتقد است که اگر روایات قائل به وحدت فرقه ناجیه صحیح باشد، معناى آن این است که گروه ناجیه گروهى هستند که بدون آن که بر آتش عرضه شوند و یا احتیاج به شفاعت داشته باشند، مستقیماً وارد بهشت مى شوند. این سخن به معناى رستگار نشدن بقیه گروه ها پس از عرضه بر آتش و یا با شفاعت نیست.[34]
از آن جا که ورود به مباحث مربوط به ذیل حدیث به بحث هاى تخصّصى کلامى و حدیثى مى انجامد، آن را رها کرده، به بحث در پیرامون صدر حدیث مى پردازیم: درباره صدر و اعداد به کار رفته در آن، بحث هاى مختلفى بین علماى کلام و ملل و نحل پیش آمده است. برخى با وارد کردن اشکالاتى که عمدتاً محتوایى و کم تر سندى است، به ردّ حدیث پرداخته و آن را مجعول دانسته اند.[36]
تصوّر بر این است که با توجّه به کثرت اسناد این حدیث در منابع شیعه و اهل سنّت، اثبات جعلى بودن آن بسیار مشکل است.[37] اما اشکالات محتوایى مربوط به صدر حدیث تنها به قول اول از میان دو قول وارد است. بعضى از این اشکالات از قرار زیر است:
1. تقسیم یهودیت به هفتاد و یک فرقه و مسیحیت به هفتاد و دو فرقه با واقعیّت خارجى منطبق نیست.[38]
2. منظور از اختلافى که باعث به وجود آمدن یک فرقه مى شود، چیست؟ اگر مراد اختلافات فقهى باشد، هنوز تعداد فرقه ها به هفتاد و سه نرسیده است، و اگر منظور اختلافات کلامى باشد، اگر شامل هر نوع اختلاف در مسائل کلامى اعم از خرد و کلان بشود، تعداد فرقه هاى مختلف در طول تاریخ اسلام از مرز هزار نیز گذشته است و اگر منظور اختلاف در مسائل اصلى همانند توحید، امامت و عدل باشد، هنوز تعداد فرقه ها به این عدد نرسیده است.
3. ظرف زمانى که در آن این اختلاف واقع شده کدام است؟ آیا مراد ظرف زمانى صدر اسلام تا زمان حیات نویسندگان کتب ملل و نحل است، که معمولا در قرن هاى چهارم تا ششم مى زیسته اند وبه آن حدیث استناد کرده اند، ویا منظور تا روزقیامت است؟
فخر رازى در جواب این اشکال و اشکال قبل چنین مى گوید:
منظور پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از این حدیث آن است که امّت من به زودى در حالتى نامعیّن (زمانى نامعین) به این عدد خواهند رسید. در این حدیث دلالتى براى حالات دیگر (زمان هاى دیگر) وجود ندارد، به این معنا که در زمان هاى دیگر نیز به همین عدد باقى بماند و کم و زیاد نشود.[39]
ناگفته پیداست که این توجیه براى حدیث تفرقه، توجیه منطقى و کارآمدى نیست; زیرا ظاهر حدیث این است که این عدد نهایت تقسیم را مى رساند، نه تقسیم امت را در زمانى نامعین.
4. بعید است که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عددى را ذکر کند و منظورش معناى حقیقى آن باشد و بدین ترتیب امت خود را در سرگردانى رها کند.
5. هر کوششى بر تطبیق تعداد فرقه ها بر این عدد خالى از اشکال نیست و بیشتر، بیانگر تلاش هاى بیهوده تطبیق کنندگان است.[40]
اشکالى که به قول دوم یعنى کنایى بودن اعداد وارد شده، آن است که تنها در صورتى مى توانیم عدد هفتاد را کنایه از کثرت بدانیم که به صورت عقود[43]
پاسخ آن است که متکلّم اگر بخواهد کثرت متعارف را بیان کند، معمولا آن را با کلمه سبعین بیان مى کند، مانند آیه قرآن که خطاب به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى فرماید: «ان تستغفرلهم سبعین مَرَّة فلن یغفر اللّه لهم». (سوره توبه، آیه 8). ولى اگر بخواهد یک درجه بالاتر از کثرت متعارف را بهوسیله عددى کنایى بیان کند، چاره اى ندارد از آن که یک عدد بر سبعین بیفزاید و آن را با «احد و سبعون» بیان کند. و اگر مراد او دو درجه بالاتر از کثرت متعارف باشد، آن را با عدد «اثنان و سبعون» بیان مى کند. و اگر درصدد بیان سه درجه بالاتر از کثرت متعارف باشد، چاره اى ندارد از آن که با عدد «ثلاث وسبعون» بیان کند، و عدد «ثلاث» با آن که خود در بعضى از موارد کنایه از کثرت است، در این جا عددى حقیقى است و تنها عدد سبعون کنایه از کثرت است.
آنچه این برداشت را تأیید مى کند این است که سیاق حدیث، نمایانگر تعجبى است از اختلافات فراوان درون گروهى پیروان ادیان آسمانى به خصوص مسلمانان، با وجودى که پیامبرانشان راه حق را روشن کرده اند، و بیان این معنا با اعدادى که فوق کثرت را برسانند، مناسب تر است.
درباره محتواى این حدیث، مباحثى همچون علل اختلاف، ضوابط اختلافى که موجب صدق فرقه مى شود، تعیین فرقه ناجیه، کفر یا فسق فرق دیگر مطرح است که از وضع این مقاله خارج است.[44]

3ـ6. تاریخچه استناد به حدیث تفرقه در کتب ملل و نحل
 

چنان که دیدیم، این حدیث در منابع روایى قرن سومِ اهل سنّت همانند مسند احمد بن حنبل، سنن ابى داوود، سنن ابن ماجه و صحیح ترمذى نقل شده است. همچنین در بعضى از منابع قرن چهارم شیعه همانند تفسیر عیاشى[46]روضه کافى تألیف محمد بن یعقوب کلینى (م328 یا 329ق) والخصال ومعانى الاخبار شیخ صدوق (م 381ق) آمده است. اما ملل و نحل نویسان شیعه و سنى در نیمه دوم قرن سوم و نیمه اوّل قرن چهارم هجرى همانند سعد بن عبداللّه اشعرى (م299 یا 301ق) در المقالات والفرق، ابومحمد حسن بن موسى نوبختى (م بین 300 تا 310ق) در فرق الشیعه، ابوالحسن على بن اسماعیل اشعرى (م 324ق) در مقالات الاسلامیین این حدیث را در کتب خود نیاورده و طبعاً کتب خود را بر مبناى آن پى ریزى نکرده اند. اگرچه درباره دو کتاب اوّل مى توانیم چنین توجیه کنیم که چون مؤلفان شیعى این دو کتاب درصدد بیان فرقه هاى شیعه و نه تمام مسلمانان بوده اند، این حدیث را ذکر نکرده اند، اما این توجیه درباره کتب سوم که درصدد بیان همه فرقه هاى اسلامى بوده، صحیح نیست.
براى اولین بار در نیمه دوم قرن چهارم هجرى در کتاب التنبیه والردّ على اهل الاهواء والبدع نوشته ابوالحسین محمد بن احمد مَلطى شافعى (م 377ق) اشاره اى به این حدیث شده[48] پس از وى، در قرن پنجم هجرى، ابومنصور عبدالقاهر بغدادى (م429ق) در آغاز کتاب الفرق بین الفرق وبیان الفرقة الناجیة منهم، این حدیث را با ذکر اسناد مختلف آن آورده و کتاب خود را بر مبناى آن پى ریزى کرده است. از شیوه کار او دامادش، ابومظفر اسفرائینى (م471ق) در التبصیر فى الدین وتمییز الفرقة الناجیة عن الفرق الهالکین تقلید کرد. آوردن عبارت فرقه ناجیه درعنوان هردوکتاب، قصد مؤلفان آنهارا ازاستناد به این حدیث روشن مى کند.
همچنین در این قرن، ابوالمعالى محمد حسینى علوى، که کتاب بیان الادیان خود را در سال 485ق به زبان فارسى تألیف کرد، این حدیث را با سلسله سندى متصل از امام صادق علیه السلام نقل مى کند[50] و در ترتیب کتاب خود توجهى به آن نکرده است. با این همه، پس از او و در همین قرن عثمان بن عبداللّه بن حسن حنفى عراقى (م حدود 500ق) در الفرق المفترقة بین اهل الزیغ والزندقه کتاب خود را بر پایه این حدیث پى ریزى مى کند.
محمد بن عبدالکریم شهرستانى (م 548ق) مشهورترین ملل و نحل نویس قرن ششم و حتى تاریخ این علم، در آغاز کتاب الملل والنحل به ذکر این حدیث پرداخته و ضمن پى ریزى قواعدى، در تطبیق عدد هفتاد و سه بر فرقه هاى اسلامى کوشیده است. از این زمان به بعد، این حدیث جاى پاى خود را در این علم محکم کرده و آن را به صورت اصلى مسلّم پذیرفته اند، از سوى ملل و نحل نویسان و نیز کسانى که در این وادى قلم زده اند، و لذا در آثارى که پس از این زمان تألیف شده اند مانند تبصرة العوام فى معرفة مقالات الانام منسوب به سیدمرتضى داعى حسنى رازى (که در قرن هفتم هجرى مى زیسته)، الاعتصام تألیف شاطبى (م 790ق)، المنیة والامل فى شرح الملل والنحل تألیف احمد بن مرتضى حسینى رازى (م 840ق) و الخطط المقریزیة تألیف تقى الدین مقریزى (746ـ845ق) این حدیث مبناى نویسندگان در پایه ریزى تقسیم فرقه هاى اسلامى قرار گرفته است. جالب این جاست که فردى همانند مقریزى که تعداد فرقه هاى شیعه را سیصد و تعداد فرقه هاى مشهور آن را بیست مى داند و فقط براى خطابیه که یکى از گروه هاى غالیان بوده، پنجاه فرقه قائل است،[51] دست از ظاهر این حدیث برنداشته و سعى در تطبیق عدد هفتاد و سه بر تعداد فرقه هاى اسلامى کرده است. در این میان، شاید بتوان تنها استثنا را فخرالدین رازى (544ـ604ق) دانست که در کتاب اعتقادات فرق المسلمین والمشرکین، بدون توجّه به این حدیث و بدون شمارش تعداد فرقه ها، به ذکر آنها و عقایدشان پرداخته است.

تاریخچه اجمالى متون علم ملل و نحل اسلامى
 

با مراجعه به کتاب شناسى ها درمى یابیم که نگارش آثارى در علم ملل و نحل اسلامى از اوایل قرن سوم هجرى آغاز گشته است، و این در زمانى بود که امّت اسلامى جریان هاى مختلف سیاسى دخیل در فرقه سازى و همچنین جریان هاى فرهنگى مؤثر در پیدایش فرقه ها همچون نهضت ترجمه و نیز اختلاط امّت اسلامى با مردم سرزمین هاى دیگر همانند ایران، روم و هند را پشت سرگذاشته و ظهور انواع و اقسام فرقه ها را در درون خود تجربه کرده بود.[52]
از کتاب هاى پدیدآمده در قرن سوم مى توانیم از نوشته هاى زیر نام ببریم:
1. کتاب الفرق، نوشته ابویوسف یعقوب بن اسحاق بن سِکیّت (186ـ244ق)،[53] که در آغاز معلّم فرزندان متوکّل عباسى بود و به جرم تشیع به شهادت رسید.
2. کتاب المقالات، تألیف ابوعیسى محمد بن هارون ورّاق (م 247ق).[54]
3. المقالات، نوشته حسین بن على کرابیسى (م 245 تا 248ق)، که یکى از منابع اصلى کتب مدوّن در تکفیر خوارج و غلات بوده است و هم اکنون بخشى از آن در کتبى که درباره الحاد نوشته شده موجود است.[55]
4. کتاب الاستقامة فى السنة والردّ على اهل الاهواء، نوشته ابوعاصم خشیش بن اصرم (م 253ق) که مَلَطى در التنبیه والردّ فراوان از او نقل مى کند.[56]
5. کتاب المقالات[59]
6. الآراء والدیانات، نوشته ابومحمد حسن بن موسى نوبختى (م 310 ق) که نجاشى آن را کتابى بزرگ و نیکو مى داند که علوم فراوانى را در خود جاى داده است.[60]
در این میان، برخى به تألیف کتبى پیرامون بعضى از فرقه هاى بزرگ همانند شیعه، معتزله و خوارج دست زدند که تألیفات پیرامون فرقه هاى شیعه نمود بیشترى داشت، که از آن میان مى توانیم از کتب زیر نام ببریم:
1. اختلاف الشیعة، نوشته ابوعیسى محمد بن هارون ورّاق;
2. فرق الشیعة، تألیف ابوالمظفر محمد بن احمد نعیمى که از شاگردان امام حسن عسکرى علیه السلام بوده است;
3. فرق الشیعة، نوشته ابوالقاسم نصر بن صباح بلخى;
4. المقالات والفرق، نوشته سعد بن عبداللّه بن ابى خلف اشعرى (م 299 یا 301ق);
5. فرق الشیعة، نوشته ابومحمد حسن بن موسى نوبختى (م300ـ310ق).[61]
علم ملل و نحل اسلامى در قرن چهارم هجرى همچنان به رشد خود ادامه داد. از کتاب هاى پدیدآمده در این قرن مى توان از کتب زیر یاد کرد:
1. کتاب الرد على اهل البدع والاهواء، نوشته ابومطیع مکحول بن فضل نسفى (م318ق);[62]
2. مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، نوشته ابوالحسن على بن اسماعیل اشعرى (م324 ق);
3. المقالات، تألیف شیخ ابومنصور محمد بن محمد ماتریدى (م333 ق);[63]
4. نحل العرب (نحل اهل المشرق)، نوشته محمد بن بحر رهنى ابوالحسن نرماشیرى (م ح 340 ق);[64]
5. المقالات فى اصول الدیانات من الخوارج والمعتزلة والشیعة، نوشته ابوالحسن على بن حسین مسعودى (م346 ق);[65]
6. التنبیه والردّ على اهل الاهواء والبدع، نوشته ابوالحسین محمد بن احمد بن عبدالرحمن مَلَطى شافعى (م377 ق);
7. کتاب الفرق نوشته شیخ صدوق (م381 ق);[66]
8. التمهید فى الردّ على الملحدة المعطّلة والرافضة والخوارج والمعتزلة، نوشته ابوبکر محمد بن طیب معروف به باقلانى (م403ق)، که آن را قبل از سال 367ق و در شیراز به منظور تعلیم صمصام الدولة فرزند عضدالدوله از سلاطین آل بویه تألیف کرد.[67]
از حوادث مهم این قرن تألیف کتاب مقالات الاسلامیین اشعرى است که بنیان گزار کلام اشعرى بود. این کتاب در مؤلفات بعدى این قرن و نیز ملل و نحل نویسان قرون بعد تأثیر فراوان گذاشت و شاید بتوانیم یکى از علل رشد ملل و نحل در میان اشاعره را تألیف این کتاب بدانیم.
قرن پنجم نقطه عطفى در تاریخ ملل و نحل نویسى است، زیرا قسمت عمده کتبى که طىّ قرن ها مورد استناد ملل و نحل نویسان بودند، و هم اکنون نیز به عنوان منابع اصلى این علم مطرح اند، در این قرن نگاشته شده اند. این کتب عبارت اند از:
1. الفرق بین الفرق وبیان الفرقة الناجیة منهم، تألیف عبدالقاهر بن طاهر بن محمد بن بغدادى اسفرائینى تمیمى (م429ق). نویسنده پیش از این اثر، کتاب دیگرى با عنوان الملل والنحل تألیف کرده است و در کتاب الفرق بین الفرق به آن ارجاع مى دهد.[68]
به نظر مى رسد براى اولین بار عنوان ملل و نحل را براى این علم، همین نویسنده و در همین کتاب به کار برده باشد. مؤلف این کتاب با آن که عنوان ملل و نحل را برگزیده، فقط به بررسى فرقه هاى اسلامى (و نه مجموع ادیان و فرقه ها) پرداخته است.[69]
2. الفصل (الفَصْل، الفِصَل) فى الملل والاهواء والنحل، تألیف ابومحمد على بن احمد معروف به ابن حزم ظاهرى (م456 ق).
درمیان کتاب هاى موجودى که به این موضوع پرداخته اند، الفصل اولین کتابى است که هم ادیان مختلف وهم فرقه هاى اسلامى را بررسى کرده است.گرچه نوبختى پیش ترچنین کارى را در الآراء والدیانات انجام داده بود ولى آن کتاب هم اکنون در دسترس نیست.[70]
3. التبصیر فى الدین و تمییز الفرقة الناجیة عن الفرق الهالکین، نوشته ابومظفر طاهر بن محمد شافعى اسفرائینى (م471ق). نویسنده داماد و شاگرد عبدالقاهر بغدادى است و از کتاب هاى الفرق بین الفرق و الملل والنحل استادش تأثیر زیادى گرفته است.
4. بیان الادیان در شرح ادیان و مذاهب جاهلى و اسلامى، تألیف ابوالمعالى محمد حسین علوى، که آن را در سال 485 ق در ادیان و فرق نگاشته است. این کتاب اولین تألیف موجود به زبان فارسى در این علم است.
5. الفرق المفترقة بین اهل الزیغ والزندقة، تألیف ابومحمد عثمان بن عبداللّه بن حسن عراقى حنفى (م حـ 500 ق).[71]
در قرن ششم هجرى کتابى در این علم نگاشته شد که نام خود را با این علم قرین ساخت، به گونه اى که هرگاه سخن از ملل و نحل به میان مى آید، نام این کتاب به ذهن خطور مى کند. این کتاب الملل والنحل تألیف ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانى (479ـ548ق) است که به علّت جامع بودن آن و نیز طرح ابتکارى اش که تا حدودى آن را ضابطه مند کرده، نام خود را در این علم جاودان ساخته است.
از دیگر کتب نگاشته شده در این قرن مى توان از الحور العین نوشته ابوسعید نشوان بن سعید حمیرى (م573 ق) و تلبیس ابلیس نوشته جمال الدین ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزى (م597 ق) یاد کرد که گرچه به صورت تخصصّى درباره این علم نگاشته نشده اند و تنها بخشى از آنها به مطالب این علم اختصاص دارد، اما ملل و نحل نویسان قرون بعد از آنها استفاده کرده اند.
به نظر مى رسد از قرن ششم به بعد و به خصوص پس از تألیف کتاب الملل والنحل شهرستانى، این علم دوران افول خود را آغاز کرده باشد. ازاین رو، در میان ملل و نحل نویسان کم تر دیده مى شود که به کتب پس از شهرستانى به عنوان منبع اصلى این علم استناد کنند. با این همه، پس از قرن ششم کتبى در این علم نگاشته شد که به مهم ترین آنها اشاره مى شود:
1. اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، تألیف فخرالدین رازى (543ـ606 ق).
2. تبصرة العوام فى معرفة مقالات الانام، که آن را سیدمرتضى بن داعى حسنى رازى به زبان فارسى در قرن هفتم هجرى نگاشته است. مؤلف این کتاب شیعه است و در جاى جاى کتاب به دفاع از شیعه و ردّ اتهامات منسوب به آن مى پردازد.[72]
3. الفرق الاسلامیة، نوشته شهاب الدین ابراهیم بن عبداللّه حموى شافعى معروف به ابن ابى الدم (م642 ق).[73]
4. مرهم العلل المعضلة فى دفع الشبه والرد على المعتزلة بالبراهین والادلّة المفصّلة مختوماً بعقیدة اهل السنّة المفصّلة وذکر مذاهب الفرق الاثنین والسبعین المخالفین للسنّة والمبتدعین، تألیف ابومحمد عبداللّه بن اسعد یافعى شافعى (م717 ق).
5. الفرق الاسلامیة (ذیل کتاب شرح المواقف)، نوشته محمد بن یوسف بن على بن سعید کرمانى (م 786 ق). منبع عمده این کتاب، الملل والنحل شهرستانى است.[74]
6. عُدَد الفَرَق وعَدَد الفِرَق، نوشته زین الدین سریجانى محمد مَلَطى (م 788 ق).[75]
7. کتاب المنیة والامل فى شرح الملل والنحل، نوشته احمد بن یحیى بن مرتضى یمانى (م840 ق) که بعضى او را از ائمه زیدیه دانسته اند.[76]
8. الخطط المقریزیة المسماة بالمواعظ والاعتبار بذکر الخطط والآثار، تألیف تقى الدین احمد بن عبدالقادر معروف به مقریزى (746ـ845ق). این کتاب گرچه مربوط به بررسى اوضاع و احوال مصر و اقالیم آن است، اما در بخشى از آن به ذکر ادیان و فرق اسلامى پرداخته[77] که همین بخش مورد استفاده بعضى از ملل و نحل نویسان قرار گرفته است.
علم ملل و نحل اسلامى در قرون اخیر بنا به عللى که بعد ذکر خواهد شد، همچنان سراشیبى سقوط را طى مى کرد اما در قرن معاصر با تلاش برخى از دانشمندان شیعه و سنّى که دست به تألیف و تصحیح کتب این علم زدند، بار دیگر روحى تازه اما نه چندان پرقدرت در آن دمیده شد که امید است با رفع معایب و نواقص آنها، این علم حیات دوباره یابد.
از میان این دانشمندان مى توان از این افراد نام برد: محمد ابوزهره، مؤلف کتاب تاریخ المذاهب الاسلامیة; دکتر عبدالرحمن بدوى، مؤلف کتاب مذاهب الاسلامیین; سامى النشار، مؤلف کتاب نشأة الفکر الفلسفى فى الاسلام; دکتر محمدجواد مشکور، مصحح و مترجم کتاب هاى فرق الشیعه نوبختى و الفرق بین الفرق بغدادى و مصحح کتاب هاى المقالات والفرقِ سعد بن عبداللّه اشعرى و المنیة والامل فى شرح المللِ یمانى و مؤلف کتاب هاى تاریخ شیعه و فرقه هاى اسلام تا قرن چهارم و فرهنگ فرق اسلامى; و آیت اللّه شیخ جعفر سبحانى، مؤلف بحوث فى الملل والنحل.
ادامه دارد ...

پی نوشت :
 

[22]. ابوعبداللّه محمد بن یزید قزوینى (معروف به ابن ماجه) سنن، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقى (داراحیاء التراث العربى، بیروت)، کتاب الفتن، ج2، باب 17، ص1321ـ1322.
[23]. احمد بن حنبل، مسند (دارالفکر، بیروت)، ج2، ص332.
[24]. ابوداود سلیمان بن اشعث سجستانى، سنن، تحقیق محمد محیى الدین عبدالحمید (المکتبة العصریة، بیروت)، ج4، ص198، حدیث 4597.
[25]. ابوعیسى محمد بن عیسى بن سوره (معروف به ترمذى)، سنن، تحقیق کمال یوسف الحوت (دارالفکر، بیروت)، ج5، کتاب الایمان، باب 18، ص26، حدیث41.
[26]. جعفر سبحانى، پیشین، ج1، ص25، به نقل از المستدرک على الصحیحین، ج1، ص128.
[27]. براى اطلاع بیشتر رک: عبداللّه بن محمد زیلقى مصرى (م 762ق)، تخریج احادیث الکشاف، که دو کتاب بحث فى الملل والنحل (ج1، ص33) و مذاهب الاسلامیینِ عبدالرحمن بدوى (چاپ اوّل، دارالعلم للملائین، بیروت، ج1، ص33ـ34) از آن نقل مى کنند.
[28]. محمد بن یعقوب کلینى (م 328 یا 329ق)، الروضة من الکافى، تصحیح محمدجعفر شمس الدین (دارالتعارف للمطبوعات، بیروت)، ص182، حدیث 283.
[29]. در مسند احمد (ج2، ص332) هفتاد و دو و در بقیه منابع هفتاد و سه آمده است.
[30]. محمدباقر مجلسى، پیشین، ج28، ص3، حدیث4.
[31]. همان، ص4، حدیث5.
[32]. ابن ماجه، پیشین، ج2، ص1321.
[33]. الترمذى، پیشین، ج5، ص26، حدیث41.
[34]. احمد بن محمد غزالى، فیصل التفرقة بین الاسلام والزندقه، تصحیح سید محمد نورالدین حلبى (چاپ اوّل، مطبعة السعادة، مصر، 1325ق)، ص23ـ24.
[35]. مذاهب الاسلامیین (ج1، ص33ـ34) بیشتر اشکالات محتوایى را مطرح مى کند اما ابومحمد على بن احمد معروف به ابن حزم ظاهرى، در کتاب الفصل فى الملل والاهواء والنحل (تحقیق محمد ابراهیم نصر و عبدالرحمن عمیره، چاپ دوم، دارالجیل، بیروت، 1416ق، ج3، ص392) آن را از جهت سند ردّ مى کند.
[36]. براى اطلاع بیشتر از نظر دوم رک: احمد مهدوى دامغانى، «نظرى به عدد 73 در حدیث تفرقه»، مجلّه یغما (سال17، شماره 5)، ص209ـ212.
[37]. براى اطلاع بیشتر از کیفیت اسناد این حدیث رک: جعفر سبحانى، پیشین، ج1، ص23ـ26.
[38]. براى اطلاع بیشتر از برخى توجیهات دراین باره رک: محمدجواد مشکور، تاریخ شیعه و فرقه هاى اسلام تا قرن چهارم هجرى (چاپ سوم، اشراق، تهران، 1361)، ص19.
[39]. فخرالدین رازى، التفسیر الکبیر ومفاتیح الغیب (چاپ سوم، دارالفکر،بیروت، 1405ق)، ج22، ص219، ذیل آیه 93، سوره انبیا.
[40]. عبدالرحمن بدوى، پیشین، ج1، ص33ـ34.
[41]. اعداد عقود عبارت اند از بیست، سى تا نود.
[42]. اعداد معطوف از ترکیب عقود و آحاد به دست مى آیند، مانند هفتاد و یک، هفتاد و دو.
[43]. جعفر سبحانى، پیشین، ج1، ص36.
[44]. براى اطلاع از این مباحث مراجعه شود به: ابواسحاق ابراهیم بن موسى شاطبى، الاعتصام، تحقیق مسعود طعمه حلبى (چاپ اوّل، دارالمعرفة، بیروت، 1413ق)، ج2، ص438ـ527.
[45]. محمدباقر مجلسى، پیشین، ج28، ص6، حدیث 9، به نقل از تفسیر العیاشى، ج2، ص42.
[46]. او را هم طبقه کلینى دانسته اند، رک: آقابزرگ تهرانى، پیشین، ج4، ص295.
[47]. ابوالحسین محمد بن احمد بن عبدالرحمن ملطى شافعى، التنبیه والرد على اهل الأهواء والبدع، تعلیق محمد زاهد بن حسن کوثرى (مکتبة المثنى ومکتبة المعارف، بغداد و بیروت، 1388ق)، ص47.
[48]. همان، ص91.
[49]. ابوالمعالى محمدحسین علوى، بیان الادیان در شرح ادیان و مذاهب جاهلى و اسلامى، تصحیح عباس اقبال (انتشارات ابن سینا، تهران)، ص23ـ24.
[50]. ج3، ص292.
[51]. تقى الدین احمد بن على بن عبدالقادر (معروف به مقریزى)، الخطط المقریزیة المسماة بالمواعظ والاعتبار بذکر الخطط والآثار (دار احیاء العلوم و دارالعرفان، بیروت)، ج3، ص300.
[52]. آقابزرگ تهرانى، ج16، ص174. براى اطلاع از بعضى از عوامل بروز اختلاف و به وجود آمدن فرق مختلف مراجعه شود به: محمد ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه (دارالفکر العربى، بیروت)، ص7ـ29.
[53]. الذریعة، ج16، ص174.
[54]. همان، ج21، ص388.
[55]. فؤاد سزگین، تاریخ التراث العربى (چاپ دوم، کتابخانه عمومى آیت اللّه العظمى مرعشى نجفى، قم، 1412ق) ج1، جزء4 (فى العقائد والتصوف)، ص29.
[56]. آقابزرگ تهرانى، پیشین، ج16، ص178.
[57]. ملاکاتب چلبى، پیشین، ج2، ص1782.
[58]. احمد بن یحیى بن مرتضى یمانى، کتاب المنیة والامل فى شرح الملل والنحل، تحقیق دکتر محمدجواد مشکور (مؤسسة الکتاب الثقافیة، بیروت، 1988م)، مقدمه محقق، ص10. محقق همچنین خبر از کشف این کتاب در دهه هاى اخیر مى دهد.
[59]. فؤاد سزگین، پیشین، ص34.
[60]. ابوالعباس احمد بن على نجاشى (372ـ450ق)، رجال، تحقیق سیدموسى شبیرى زنجانى (مؤسسة النشر الاسلامى، قم)، ص63. براى اطلاع بیشتر از این کتاب و مؤلف آن رجوع شود به: دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ج1، ص272.
[61]. فرق الشیعة، ترجمه محمد جواد مشکور، (چاپ اوّل، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، 1353)، ص بیست و دو.
[62]. فؤاد سزگین، پیشین، ج1، ص34.
[63]. ملاکاتب چلبى، پیشین، ج2، ص1782.
[64]. آقابزرگ تهرانى، پیشین، ج24، ص83.
[65]. همان، ج21، ص392.
[66]. همان، ج16، ص174.
[67]. محمد رمضان عبداللّه، الباقلانى و آراؤه الکلامیة (مطبعة الامة، بغداد، 1986م)، ص159 و ص198.
[68]. براى اطلاع بیشتر از این کتاب رک: عبدالقاهر بغدادى، کتاب الملل والنحل تحقیق دکتر بیرنصرى نادر (چاپ سوم، دارالمشرق، بیروت)، مقدمه محقق; الفرق بین تاریخ مذاهب الاسلام، ترجمه محمدجواد مشکور (چاپ سوم، انتشارات اشراقى، تهران، 1358)، ص یازده به بعد.
[69]. بیرنصرى، کتاب الملل والنحل، ص38.
[70]. براى اطلاع بیشتر از مطالب کتاب الآراء والدیانات رک: دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ج1، ص272.
[71]. تاریخ وفات اورا رضا کحاله در معجم المؤلفین (مکتبة المثنى و دار احیاء التراث العربى، بیروت، ج5، ص258) ذکر کرده است.
[72]. این کتاب را عباس اقبال آشتیانى تصحیح و در سال 1313ش مطبعه مجلس آن را چاپ کرد.
[73]. ملاکاتب چلبى، پیشین، ج2، ص255.
[74]. این کتاب به دست سلیمة عبدالرسول تحقیق شده و در سال دانشگاه بغداد به چاپ رسیده است.
[75]. همان، ج2، ص1130.
[76]. این کتاب به تازگى کشف شده و دکترمحمدجواد مشکور آن را تحقیق کرده و مؤسسة الکتاب الثقافیه به چاپش رسانده است.
[77]. مقریزى، پیشین، ج3، ص289 و بعد از آن.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان