6. جواز انتخاب مرگى که گریزى از آن نیست
فقهاى اهل سنت بحثى دارند مبنى بر اینکه اگر کسى که - مثلاً - در کشتى مسافرت مىکندو کشتى بر اثر حادثهاى آتش گرفته و شخص یقین مىکند که در آتش خواهد سوخت، آیامىتواند براى گریز از مرگ در آتش خود را به دریا بیفکند در حالى که یقین دارد در آب همغرق خواهد شد و راه نجاتى براى او نیست؟
بعضى از فقهاى اهل سنت به خاطر آنکه با به دریا افکندنخود مرگش مستند به او خواهدبود، آن را ممنوعشمردهاند، اما اکثر آنان به وى اجازه مىدهند که خود را بهدریا افکند. از نظرایشان نمىتوان به چنین کسى گفتخودکشى کرده و او را سرزنش نمود. زیرا فرض برایناست که اگر در کشتى هم بماند، کشته مىشود.
[83] در موردبحث ما نیز کسانى که بهعملیات استشهادى اقدام مىکنند، در حقیقت دفاع مىکنند، دفاعى که تنها راه باقیمانده براىآنهاست به طورى که اگر از این اقدام دست بر دارند و بنشینند و منتظر آینده باشند، باید مثلگذشتگان خود مرگ ذلتبارى را به دست دشمن ملاقات کنند. یا باید تسلیم خواست دشمنمتجاوز شوند تا آنان را از سرزمینشان بیرون کند یا به قتل برساند یا به بردگى و اسارت بگیرد.
یک طرف عزت و افتخار است و طرف دیگرى ذلت و نکبت و بدبختى به ارمغان
مىآورد. در صورتى که زنده هم بمانند، زندگى ذلیلانهاى به مراتب بدتر از مرگ خواهد بود.بنابراین او از بین مرگ و زندگى ذلیلانه و مرگ عزتمندانه، دومى را برگزیده است؛ همان کهاباعبدالله انتخاب کرد. آیا مىتوان با این بهانه که دشمن خشونتش بیشتر مىشود، مسلمانانرا از دست زدن به اقدامات شهادتطلبانه بازداشت؟ آیا تجاوز کشتار ابتدایى دشمن مسبوقبه عملیات شهادتطلبانه بود؟!
7. حفظ اسرار نظامى تا سر حد مرگ
اگر کسى اسرار مهمى در دل داشته باشد و در جنگ اسیر شود و بداند که در برابرشکنجههاى دشمن تاب و مقاومت ندارد و بالاخره مجبور خواهد شد که اسرار را فاش کندو بدین وسیله ضربه سنگینى بر پیکر جبهه اسلامى وارد شود - مثلاً - بر اثر افشاى اسرار جانصدها تن از مسلمانان به خطر بیفتد و عملیاتى نظامى با شکست مواجه شود، آیا چنین فردىمىتواند وقتى تحملش به پایان رسید، به حیات خود هم خاتمه دهد؟
پاسخ دادن به این سؤال بسیار دشوار مىنماید. از یک سو مجوّز خودکشى صادر کردن باتوجه به حرمت قطعى این عمل کار دشوارى است، از سوى دیگر اجازه چنین عملى را ندادنکه به کشته شدن صدها تن از مسلمانان منتهى مىشود و شکستى بر پیکر اسلام و مسلمینوارد مىگردد، کار آسانى نیست. فقهاى اهل سنت این بحث را مطرح کرده و بعضى از علماىمعاصر آنان حکم به جواز صادر کردهاند اما مشروط به شرایطى از آن جمله اینکه،
- اسرار بسیار مهمى باشد که با فاش شدن آنها شکست سنگینى بر پیکر مسلمینواردشود.
- در دست دشمن به گونهاى اسیر باشد که هیچ راه گریزى براى او نباشد و اگر قبل از اسیرشدن باشد، مىتواند آن قدر مقاومت کند که به شهادت برسد و اسیر دشمن نگردد.
- قصدش راحت کردن خود از شکنجه دشمن نباشد بلکه دفع ضرر عظیم ازمسلمینباشد.
[84]
ظاهراً در فقه شیعه صریحاً بحثى با این عنوان وجود ندارد اما به نظر مىرسد که ا ز باب«الضرورات تبیح المحظورات» مىتوان جواز کشتن خویش را در شرایطى خاص و بسیاراستثنایى صادر کرد. زیرا اقدام به ضررى است از روى ضرورت براى جلوگیرى از ضرربزرگترى که اسلام و مسلمین را تهدید مىکند و فرض هم بر این است که راه گریز دیگرى وجود ندارد.
شبیه این فرع را علامه حلى در «تذکرة» مطرح کرده و آن اینکهاگر احتمال قوى دهد بر اینکه در جنگ اسیر خواهد شد، بهتر ایناست که تن به اسارت ندهد و آن قدر بجنگد که شهید شود و خودرا براى اسارت تسلیم نکند تا در اسارت گرفتار کفار نشود ومجبور نگردد به استخدام آنان در آید.
[85]
حال چرا مجاهد راه خدا نتواند از باب ضرورت و ناچارى تنبه عملیات استشهادىبدهد؟
8. جواز مراجعه مستحقّ حدّ و قصاص به حاکم
یکى از مباحثى که در کتاب الحدود و القصاص مطرح است آناست که اگر کسى به خاطر ارتکاب عملى مجرمانه مستحق اجراىحدّ یا قصاص باشد و به چنگ عدالت گرفتار نشود، آیا مجاز استخود را به حاکم شرع معرفى کرده و خواستار اجراى حد یاقصاص براى خود شود تا از عذاب الهى در قیامت ایمن باشد؟
هر چند بنابر این بوده که اگر کسى در خفا مرتکب عملىمجرمانه شده باشد که مستحق جریان حد است، بهتر است که بهدرگاه خدا توبه کند و اگر حقى از کسى تضییع شده، جبران نماید،اما اگر نزد حاکم آمد، کسى او را سرزنش نمىکند بلکه به خاطرایمان به روز قیامت و ترس از عذاب خدا و شجاعت در جهتاستقبال از مجازات او را تحسین مىکنند که قدمى در راه جبرانگناهش برداشته است، اگر مجرم براى آنکه به مجازات برسدمجاز است، خود را به پاى چوبهدار برساند، چرا مجاهد راه خدابراى رضاى حق و با هدف ضربه زدن به دشمن نتواند اقدام بهعملیات شهادتطلبانه نماید؟
برخى از علماى اهل سنت از قاعدهاى سخن گفتهاند که
انسانمىتواند براى مصلحتى بالاتر خود را به قتل برساند،چنانکه در جنگ احد بعضى از اصحاب پیامبر براى محافظتازجان آن حضرت خود را به کانون خطر افکنده و جانبازىکردند. این سخن نظیر همان قاعدهاى است که پیشتر ازصاحبجواهر نقل کردیم، بعید نیست که این نکته نیز مؤیدى بربحث ما باشد.
جمعبندى
غرض ما از بر شمردن موارد هشتگانه فوق از فقه اهل سنت وشیعه این نبود که یکایک آنها را دلیل مستقلى براى جواز ومشروعیت عملیات استشهادى قلمداد کنیم، هر چند بعضى ازآنها دلیل قاطعى بر مورد بحث ما و برخى مؤید خوبى است، اماغرض این است که نشان داده شود عملیات استشهادى در تاریخمسلمین و حتى سایر ملل دارد. ممکن است برخى از موارد یادشده بنابر مبناى قیاس - که از منابع استنباط در مذهباهلسنتاست - راست بیاید و بنابر مذهب امامیه قابل توجیهنباشد، اما به نظر ما از مجموع این موارد مىتوان با اطمینان ازجواز مشروعیت، بلکه از فضیلت و ارزش عملیات استشهادىسخن گفت.
پاسخ به یک شبهه
ما در خلال بحث به پارهاى از شبهات در خصوص عملیاتاستشهادى به طور غیرمستقیم پاسخ دادیم، اما یکى از شبهاتى کهلازم است در پایان این مقاله مورد توجه قرار گیرد آن است که بااین عملیات فقط سربازان دشمن کشته نمىشوند، بلکهشهروندان عادى و بىگناه نیز کشته مىشوند. این سخن گرچه درقالب یک شبهه مطرح شده و ممکن است در ذهن برخى
مسلمانان نیز باشد، اما بیشتر ناشى از مغالطهاى است براى فریب افکار عمومى تا بتوانندجوانان غیور مسلمان را به تروریست بودن متهم کنند و مردم را از اینکه به دفاع از ایشانبرخیزند، بر حذر دارند.
پاسخ این شبهه بسیار واضح است.
اولاً: گاهى همه افراد دشمن اعم از زن و مرد و کوچک و بزرگ در تجاوز شرکت دارندمثل اینکه دشمن با اهل و زن و فرزندش به مملکت اسلامى هجوم آورده و آنجا را اشغالکرده و در آن ساکن شده باشد و راهى براى بیرون راندن آنان از این سرزمین جز سلب امنیتایشان وجود ندارد، بنابراین چون تنها راه باقیمانده براى سلب امنیت آنان عملیاتشهادتطلبانه است. این عملیات جایز گردد.
ثانیاً: ممکن است زنان دشمن نیز در کنار مردان آموزشهایى ببینند و دوشادوش مردانبجنگند، بنابراین آنان جزء سربازان دشمن هستند و کشتن آنان، کشتن نیروهاى دشمن استنه شهروندان بىگناه.
این مطلب را فقها با صراحت ابراز داشتهاند که اگر زنان، کودکان و سالخوردگان به نحوىاز انحاء دشمن را یارى کنند، در حکم دشمناند و کشتن آنان مجاز و بلکه لازم است. علامهحلى مىنویسد:
«پیر مردان کفار حربى اگر صاحب نظر بوده و در جنگ مؤثر باشند، قتلشان بالاجماع جایزاست. همچنین راهبان و صومعه داران چنان که داراى رأى و نظرى باشند که در جنگ مؤثرباشد و بدین وسیله در جنگ نقش آفرینى کنند، کشته مىشوند.»
[86]
ثالثاً: ممکن است وقتى رزمندگان مسلمان اقدام به چنین عملیاتى مىکنند، کشته شدندیگران از باب ناچارى باشد بدون اینکه مورد نظر باشد.
رابعاً: حتى اگر با علم به کشته شدن شهروندان عادى اقدام به عملیات کنند، از باب «مقابلهبه مثل در حدّ ضرورت» مجاز و مشروع است. آیا مقابله به مثل با دشمنى که جوانان ونوجوانان، زنان و کودکان، سالخوردگان، و بیماران را به قتل مىرساند و کشتن زنان و کودکانمسلمان را جزیى از اعتقادات خود مىداند، خلاف است؟
به راستى چگونه باید مانع از تجاوز چنین دشمنى شد؟ آیا مىتوان فقطاعلام مظلومیتکرد و به انتظار یارى جهانیانى نشست که اگر پشتیبان ظالم نباشند، دلشان براى مظلومهمنمىتپد؟
پینوشتها:
[83]. الموسوعة الفقهیه، وزارة الاوقات و الشئون الاسلامیه، ج6، ص283.
[84]. دکتر محمد الزحیلى، احمد معاذ الخطیب، العملیات الاستشهادیه فى المیزان الفقهى، ص145 - 150.
[85]. تذکرة الفقهاء، ج9، ص59.
[86]. علامه حلى، تذکرة الفقهاء ج9، ص65 - 66.
منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27