رامین حاجیان فرد - مدرس دانشگاه- پژوهشگر در حوزۀ تمدن، فرهنگ و هنر- به نقش تاریخی و چشم انداز کنونی و آیندۀ زبان پارسی به عنوان میراثی مشترک برای تمام کسانی که در حوزۀ جغرافیایی ایران به سر برده اشاره کرده و با معرفی اصطلاح «زبان پدری» بابی نو در این حوزۀ مطرح کرده است.
او که دارای دکتری تمدن اسلام و جهان از دانشگاه بینالمللی اسلامی مالزی است، در یادداشتی که آن را در اختیار ایسنا، قرار داده، آورده است:
پدر زودهنگام خانه را ترک میکرد تا شاید لقمه نانی برای ما فراهم آورد. هنگامی که عصرگاهان به خانه باز میگشت از خستگی زیاد نیروی چندانی در او نمانده بود تا سخنی گوید. در درازای روز مادر به جای او نیز با ما سخن میگفت، همچنان که هنگام خواب برایمان لالایی میخواند. اوضاع در بیشتر مناطق این سرزمین همین گونه بوده است. لالاییهای کردی، ترکی، بلوچی، عربی، مازنی، گیلکی و غیره. از همین رو به زبانهای لالاییهایمان زبان مادری گفتهاند.
اما پدر که پای از خانه بیرون میگذاشت و گاه که به شهرهای دیگری میرفت با هم میهنانش که زبان مادری او را نمیدانستند به پارسی سخن میگفت. اگر او پارسی نمیدانست قادر نبود که در سفرهایش به راحتی به کارهای خود سر و سامان دهد. او در این راه دوستان زیادی در شهرهای دور و نزدیک پیدا کرد، شهرهایی که همگی در میان این گربۀ آرمیده در گذرگاه تاریخ قرارگرفتهاند. در درازای تاریخی که همواره مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار داشتهاند.
در خانۀ بزرگی که ما در آن قرار گرفتهایم یک پدر داریم که وقتی ما در آغوش مادر بودیم از شهر رفت تا روبروی دشمن بایستد و خانۀ امن ما را حفظ کند. ما در آغوش مادر با نوای لالایی او به خواب شیرین میرفتیم. گاهی به زبان کردی و گاهی به زبان آذری برایمان زمزمه میکرد. گاه به زبان پارسی از داستانهای «دیو و پری» گفت و گاه به زبان عربی برایمان قصههای «علی بابا و چهل دزد بغداد» را زمزمه کرد. در هر گوشه از این خانۀ بزرگ مادرانمان، ما را با زبانی که آن را زبان مادری مینامیم، پرورش دادند و به سرانجام رساندند.
اما در سوی دیگر پدر که مشغول پاسداری از خانه بود، در حالی که در نبرد خونین و جانفرسا با دشمن دژخیم روزگار با یاد و خاطر همسر و فرزند و به امید حفظ بستر گرم آنها، بیخوابی پاسداری شب را به جان خرید و با دیگر همرزمانش با زبان پدری سخن گفت. زبانی که برای همه اعضای این خانه بزرگ که ایرانش مینامیم آشنا بود و وسیلهای بود برای برقراری ارتباط در جبهه جنگ با خصم؛ آری زبان پارسی.
مدتی پیش در یکی از شهرهای این سرزمین هنگام سخن با یکی از اهالی فرهنگ و ادب گفتوگویی داشتم و در جایی اشاره کرد، بهتر است که زبان انگلیسی همچون زبان رسمی کشور که همگان بدان آگاهی داشته باشند اعلام شود. در این هنگام به ژرفای یک فاجعه پی بردم. بر زبان پارسی که سدههای متمادی همچون دژی استوار در مقابل تاخت و تازهای فرهنگی دوام آورده چه آمده است که چنین دیدگاهی به گوش میرسد؟
جایگزینی زبان امری چندان دشوارتر از جایگزینی مذهبی نیست، ولی فرمانروایان غیرپارس، لزومی برای جایگزینی زبان پارسی به زبانی دیگر ندیدند. بر اسکندر، چنگیز و تیمور چندان دشوار نبود که با فرمانی سر هر که را که به پارسی سخن گوید جدا سازند ولی چنین نشد. به راستی در درازای تاریخ، فرمانروایانی بودهاند که با برق شمشیرهایشان توان بالایی در جابجایی و جایگزینی فرهنگی و دینی داشتهاند که در پارهای از این موارد به کامیابیهای بزرگی دست یافتهاند. ولی نکتهی چشمگیر آن است که برخی از همین فرمانروایان قدرتمند که از قضا به زبانی دیگر غیر از پارسی سخن میگفتند، هنگام به دست آوردن قدرت و فرمانروایی بر این مرز و بوم، زبان پارسی را همچون زبان رسمی کشور برگزیده و در گسترش و بالندگی آن کوشیدند.
نیهارانجای روی- اندیشمند هندی- دربارۀ رواج زبان پارسی در دوران حکومت گورکانیان یا مغولان اعظم بر هند این چنین میگوید: زبان پارسی به عنوان تنها زبانی بود که در دربار و در میان قشر روشنفکر رایج بود. اسطورهها و داستانهای جهان اسلام از طریق این زبان و ادبیات آن منتقل گردید. روح تشنۀ مسلمانان عادی جامعه و درباریان با آوازهایی از چکامههای کسانی همچون نظامی، فردوسی، سعدی، حافظ و جامی سیراب میگردید.
اگر این تمثیل را در مورد زبان پارسی همچون زبان پدری بپذیریم، ناچاریم که در هر کجای این سرزمین پهناور زاده شده باشیم آن را نیز همچون زبان مادری پاس داشته و به داشتنش بر خود ببالیم. شاید ما هم گاهی در دوران کودکی با این پرسش روبرو شده باشیم که "پدرت را بیشتر دوست داری یا مادرت را؟ " حتماً پاسخ بیشتر ما این بوده: هر دو را به یک اندازه دوست میدارم!