شاید این هم یکی از بازیهای زمانه باشد که خوانش اندیشههای متفکران غربی در ایران معاصر نسبت به گذر زمان و اتفاقات آن دچار فراز و نشیب میشود.
البته که اهمیت برخی متفکران و حضور همیشگی آنان را میتوان در این قضاوت وارد کرد، اما به شکل حداقلی در خوانش اندیشههای چپ آن گونه که این اندیشهها در جامعه تقریر شده یا فرصت تکوین یافته اند، هر دورهای اندیشه خود را در میان انداخته است.
مثال ساده برای این اتفاق نوع نگاه وامداران اندیشه چپ در ایران در سالهای پس از انقلاب اسلامی است. سالهایی که بخش عدیدهای از شور انقلابی در نوع ترجمه اندیشههای مارکسیستی خود رانشان میداد. ورق زدن تاریخ آن روز نتایج بسیاری را از این زاویه به دست میدهد. اما در وانفسای ترجمه اندیشههای چپ در ایران پس از انقلاب بودند کسانی هم که در همان 5 سال ابتدایی به ترجمه آثار آنتونیو گرامشی دست بزنند.
فیلسوف، انقلابی، و نظریه پرداز بزرگ مارکسیست ایتالیایی که در سالهای نه چندان بلند عمر خود تلاش کرد فارغ از آنچه انقلاب کبیر و سرخ روسیه برای اندیشه به بار آورده بود، دیگر گونه به اندیشه مارکس و مارکسیسم نگاه کند.
ترجمه آثار گرامشی در آن زمان شاید با نگرشها و رویکردهای انقلابی چندان عجیب نبود، اما این اتفاق تنها 5 سال ادامه داشت و بعد از آن هم فهم اندیشههای چپ از کانال اندیشههای دیگری صورت گرفت. گرامشی تا میانه دهه 70 و روی کار امدن دولت اصلاحات به فراموشی سپرده شد و اندیشه چپ در ایران نیز به راهی غیر از آنچه امثال گرامشی از مارکسیسم میفهمیدند سوق پیدا کرد.
آنتونیو گرامشی زاده جزیره ساردینی در ایتالیا بود؛ او برای تحصیل به تورین مهاجرت کرد و زبان شناسی خواند. مهاجرت به تورین که یک شهر صنعتی بود و کار خانههای زیادی داشت او را با جنبش کارگری آشنا کرد. این آشنایی منجر به پیوستن گرامشی به حزب سوسیالیست ایتالیا شد، اما ماجرا به همین پیوستن ختم نشد. او در آغاز جنگ جهانی اول تحصیل را نیمه کاره رها کرد و وارد فعالیتهای سیاسی و انقلابی شد. جنبش شوراهای کارگری تورین صاحب یک عضو تازه نفس یا دیدگاه فلسفی خاص شده بود.
سه سال بعد اودییر بخش تورین در حزب سوسیالیست شد و این آغاز زندگی پر از ماجرایی بود که فقط به عمل سیاسی منتهی نشد بلکه اندیشههایی در او پروراند که موجب شد بعدها از گرامشی به عنوان یکی از بنیانگذاران مارکسیسم غربی یاد کنند، این همان نقطهای بود که عدم توجه به گرامشی را چندان توجیه پذیر نمیکرد.
مفهوم کلیدی نظریه سیاسی انتونیو گرامشی فیلسوف ایتالیا و رهبر حزب کمونیست این کشور که بر اثر حضور طولانی در زندان موسیلینی و بیماری شدید از دنیا رفت، هژمونی با سلطه همه جانبه سیاسی است، این همان نکتهای است که او را به اندیشمندی متفاوت در اندیشه چپ تبدیل میکند. گرامشی بر مفاهیمی، چون روشنفکران و جامعه مدنی تفاسیری ارائه میدهد که میتوان گفت: او را به پدیدای ل. ول البدیل على اللیا وجه تمایز او یا دیگر بازیگران این عرصه فکری میشود.
در اهمیت گرامشی همین بس که دکتر حسین بشیریه در کتاب جامعه شناسی سیاسی ضمن دسته بندی معانی متفاوت جامعه مدنی در تاریخ اندیشه سیاسی یکی از این دستهها را به تفکرات این اندیشمند ایتالیایی اختصاص میدهد.
گرامشی از این دیدگاه در ادامه اندیشه ارسطو، اصحاب قرارداد اجتماعی، آدام فرگسون، هگل و مارکس قرار میگیرد. بشیریه درباره نوع نگاهگرامشی به مقوله جامعه مدنی مینویسد:بعد از مارکس، آنتونیو گرامشی بیش از هر مارکسیست دیگری مفاهیم دولت و جامعه مدنی را در ارتباط با یکدیگر به کار برد. با این حال معانی مورد نظر گرامشی متفاوت است.
در اندیشه مارکس جامعه مدنی یا «جامعه بورژوایی» همان حوزه بنیادهای مادی یا روابط زیربنایی است که بر اساس آن حوزه روبنایی حقوق و دولت و ایدئولوژی پیدا میشود، درحالی که گرامشی جامعه مدنی را به مفهوم حوزه روبنایی به ویژه بخش ایدئولوژیک آن به کار میبرد. وی در حوزه روبنایی را از هم تفکیک میکرد؛ یکی حوزه عمومی یا دولت و دیگری حوزه خصوصی یا جامعه مدنی.
قدرت طبقه حاکمه در عرصه جامعه مدنی به عنوان «هژمونی» (استیلای فکری) و در عرصه دولت و حکومت به عنوان «سلطه مستقیم» ظاهر میشود. به نظر گرامشی مثلا کلیسای کاتولیک به عنوان سازمان فکری و فرهنگی طبقه حاکمه دستگاه هژمونی آن طبقه در جامعه مدنی است.
به طور خلاصه جامعه مدنی حوزهای است که در آن دستگاههای ایدئولوژیک به منظور ایجاد هژمونی طبقاتی عمل میکنند. جامعه مدنی خود جزئی از دولت تلقی میشود با این تفاوت که جامعه مدنی حوزه اجماع و ترغیب و مشروعیت و کار آموزشی است در حالی که حوزه دولت حوزه زور و اجبار وسلطه است.» (حسین بشیریه، جامعه شناسی سیاسی، ص. 332)
از نظر او «جامعه مدنی شامل مجموعه ارگانهایی است که به گونهای سطحی به آنها ارگانهای خصوصی میگویند، اما این ارگانها با سلطهای که گروه مسلط بر تمامی جامعه اعمال میکنند رابطه مستقیم دارد. جامعه مدنی بستر اخلاقی دولت را تشکیل میدهد. جامعه مدنی یعنی در برگیرنده سازمان مادی که هدف آن حفظ، رفاه و توسعه جبهه نظری و ایدئولوژیک طبقه مسلط است. سه نهاد اساسی وظیفه نشر ایدئولوژی را بر عهده دارند که عبارتند از: کلیسا، سازمان آموزشی و رسانههای جمعی.» (احمد نقیب زاده، درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی، ص. 148-149)
گرامشی با بحث درباره جامعه مدنی و تاکید بر این نکته که «تضمین کارویژه سلطه از طریق ایدئولوژی مسلط بر عهده روشنفکران است دروازهای را گشود که شاید دنباله آن را بتوان در رویکرد او نسبت به انتقاد از حزب در مفهوم لنیتی آن فهمید.
مارکسیسم منحرف شده و لنینیسم ساده انگار
شاید کلیدیترین نفقه برای بررسی اندیشههای گرامشی انتقاد او به لتیتیسم باشد. برخلاف لنین که بر جنبه سیاسی سلطه طبقاتی و سرنگونی خشونت آمیز دستگاه دولتی تاکید داشت، گرامشی صحنه اساسی مبارزه سیاسی را جامعه مانی میداند، به همین دلیل گرامشی از آغاز، شوراها را مرکز اصلی فعالیت انقلابی میدانست، نه حزب به مفهوم لینی آن.
از نظر او دولت فسمت نمادین سلطه سیاسی است که پشت سر آن ایدیولوژی و روشنفکری قرار دارد و اگر این ایدئولوژی و روشنفکری از هم بپاشد دولت نیز از بین میرود؛ بنابراین تصویری که گرامشی از جامعه سوسیالیستی به دست میدهد برخلاف تصویری که لنبین ارایه میدهد، جامعهای آزاد و غیر متمرکز است که در آن قدرت در دست شوراهای خود مختار قرار دارد.
گرامشی معتقد بود که مارکسیسم دچار انحراف شده است و مارکسیسم روسی ایدئولوژی عامیانه و بسیج گرایاندانی پیش نیست. انحراف مارکسیسم از نظر گرامشی از آنجا آغاز شده بود که لنین با تاکین پر عمل و سازماندهی و انقلاه مجبور شد به سادسازی مارکسیسم بپردازد.
به همین دلیل التبتیسم تا اندازه زیادی مسئول عامیانه سازی مارکسیسم بود. گرامشی معتقد بود لنین سیرات فلسفی مارکس را به روشی پراگماتیستی تبدیل کرد از نظر او عمل سیاسی نیازمند ایده آلیسم فلسفی است در حالی که لنینیسم به عنوان نگرشی ساده انگار عمق نگلیق فلسفی و فرهنگی را در نمییابد. با این همه نظریه عمل گرانی مارکسیستی نیاز به فلسفه را از میان برنداشته است.
سیاست همواره دارای بعدی فلسفی خواهد بود به خصوص هنگام هر انقلابی نیازمند آمادگی و تدارک فلسفی است. کسب آزادی واقعی از طریق تاکتیکهای قبضه کردن قدرت سیاسی به وسیله اقلیتی انقلابی به شیوهای که النینیستها در نظر داشتند ممکن نیست. از دیدگاه گرامشی تحقق انقلاب مستلزم تحول در جهان بینی و پیدایش نظام فکری و اخلاق نوین است.
هر انقلابی با انقلاب در اندیشهها و اخلاق در سطح تودهها آغاز میگردد. از این رو انقلاب اساسا تکلیفی فلسفی است. ؛ به همین جهت از نظر گرامشی مارکسیسم باید به عنوان جنبش اصلاحات جدید ظاهر شودنه به عنوان تاکتیک و استراتژی انقلاب سیاسی (حسین بشیریه، تاریخ اندیشههای سیاسی در قرن بیستم: اندیشههای مارکسیستی، ص. 137-140) این گونه بود که میشد از فهمی دیگر گون از مارکسیسم حرف زد که متاسفانه آنچه در عمل اتفاق افتاد بسیار دورتر از این دیدگاهها بود.
هر چند گرامشی نیز با تمام این تاکیدی که بر فلسفه و فرهنگ و ایدئولوژی در انقلاب داشت ضرورت عمل سیاسی تحت رهبری حزب سازمان یافته را نفی نمیکرد. این شاید رویکردی باشد که گرامشی از شرایط زمانه خود به آن رسیده بود. از نظر او «نفی انضباط حزبی به معنای مورد نظر لنین و تاکید بر عنصر خودجوشی در انقلاب صرفا بهانهای برای بی تفاوتی و کناره گیری سیاسی است.
به طور مثال در شرایط بحرانی که فرصتهای نادر برای انقلاب به دست میآید بهره گیری از روشهای لنینی ضرورت مهمی پیدا میکند که اگر این بهره گیری انجام نشود معمولا جنبشهای راستگرا با تهییج افکار عمومی از شرایط فروپاشی نظم اجتماعی استفاده میکنند و قدرت را به دست میگیرند.
اما خطر از نظر گرامشی در این است که این امکان وجود دارد که حزب به عنوان ابزار قبضه کردن قدرت به بوروکراسی بناپارتیستی تمرکزی تبدیل گردد.» (همان) با همه این تفاسیر، اما او در انتها معتقد بود که کل اندیشه شامل اندیشه اجتماعی و علمی و از آن جمله مارکسیسم نیز زمانمند و گذرا است، زیرا متعلق به روبنای ایدئولوژیک است. دیدگاهی که نیاز به گذر فراوان زمان داشت تا قابل فهم شود.
اندیشمند فراموش شده
شاید امروز دیگر نتوان از فراموش شدن گرامشی در ایران حرف زد، اما نکته مهم درباره او این است که از سال 1358، 1367 پنج کتایش در ایران ترجمه شد. در ابتدای فروردین 1358 کتاب درباره آموزش و فرهنگ توسط ره آوورین و م. سرخرودی ترجمه و از سوی انتشارات پژواک منتشر شد.
در همان زمان انتشارات یشا نیز کتابی را توسط فردی که ارهروا نامیده شده بود، ترجمه کرد که از نیازهای اساسی جامعه انقلابی بود. ااشورای کارگری» همزمان با کتاب پیشین در ابتدای سال 1358 منتشر شده و در ابتدای اردیبهشت 1358 نیز گزیدهای از آثار گرامشی در دسترس علاقمندان قرار گرفت و حتی سازمان دانشجویان پیشگام تبریز ترجمه دیگری از درباره تعلیم و تربیت و فرهنگ را روانه بازار کرد. هر چند که این فرآیند در سالهای ابتدایی چندان بر اساس منطق خاصی پیش نمیرفت در ابتدای سال 1359 عباس میلانی کتاب مهم ادولت و جامعه مدنی» را ترجمه و انتشارات پاور آن را روانه بازار کتاب کرد.
اتفاقی که نشان بیداد میتوان رویکردیتر و تازه به اندیشه گرامشی داشت. موسسه انتشارات آثاء آخرین انتشاراتی بود که در سال 1362 کتاب النامههای زندان او را با ترجمه تریم علوی نیا روانه بازار کرد. ترجمه انامدهای زندان» کتابی که گرامشی آن را در زندان نوشته بود، توجه، ترجمه وخوان آثار این اندیشمند ایتالیایی را به فطرتی 15 ساله برد. فطرتی که باز هم میتوان تاکید کرد ضربه سنگینی به فهم اندیشه چپ در ایران پس از انقلاب و جلوگیری از خوانش دیدگاههای دیگر درباره مارکسیسم زد.
منبع: روزنامه سازندگی