ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

قتل-خانوادگی

من و همسرم زندگی خوبی داشتیم و صاحب دو فرزند بودیم. اما مدتی بود که به رابطه همسرم با برادر کوچکم سوءظن داشتم. برادرم آریا رفتار‌های عجیبی داشت و با زنان زیادی در ارتباط بود. او مرد شوخی بود. گاهی برای همسرم پیامک ارسال می‌کرد و بار‌ها مقابل من با همسرم شوخی کرده بود. رابطه صمیمانه آن‌ها با هم موجب شد تا به آن‌ها شک کنم.
هنوز از بلایی که به یکباره بر سرش آوار شد در شوک است، حالا دیگر اشک میهمان همیشگی چشمانش شده و بغضی ابدی راه را بر نفس‌هایش تنگ کرده است.
آنچه انسان را در برابر "قتل‌های خانوادگی" به عنوان بدترین شکل خشونت وادار به تفکر می کند، این است که علت اعمال این‌ حد از خشونت نسبت به خانواده که روابط اعضای آن باید مبتنی بر صمیمیت، فداکاری و گذشت باشد، چیست؟به گزارش به نقل از ایلنا، در عین ناباوری قتل‌های خانوادگی هولناکی رخ می‌دهد؛ از قتل 4 نفر از اعضای یک خانواده بدست پدر ...
مرد میانسال که 20 روز قبل دو دختر، مادرزن و پدرزنش را به قتل رسانده بود در بازجویی‌ها مدعی شد با خوردن قرص و بریدن رگ دست‌هایش قصد داشته به زندگی‌اش پایان دهد
«گفتند همسرم به یکی از شهر‌های شمال شرقی رفته و قصد دارد نزد توریست‌های خارجی برود و دخترهایم را هم با خودش می‌برد. دختر‌های من خیلی پاک و نجیب بودند و من نمی‌توانستم تحمل کنم که برای آن‌ها اتفاقی بیفتد. ده‌ها قرص خوردم و حدود 20 قرص را هم در شیرموز ریختم و همه شیر موز را خوردیم، حتی خودم...»
من پدرم را کشتم، چون مرد بدرفتاری بود و دیگر نمی‌توانستم او را تحمل کنم؛ او مادرم را اذیت می‌کرد، با زن دیگری رابطه داشت و ما دیگر نمی‌توانستیم کار‌های او را تحمل کنیم. از آنجا که من دختر هستم وقتی موضوع لو رفت، برادرم تصمیم گرفت اتهام قتل را قبول کند تا من زندانی نشوم درحالی‌که او کاری نکرده و اصلا در جریان ماجرا قرار نداشت.
خشونت در جامعه به مرز بحران رسیده است و قتل مصداق بیرونی این خشونت است
زن سیاهپوش گوشه‌ای از حسینیه نشسته و مات زده اطراف را نگاه می‌کند. گاهی فریاد می‌کشد و پدر، مادر و دو دختر جوانش را صدا می زند.
کنار دختر بزرگترش که ١٩‌سال داشت، نشست، دستش را دور گردن او انداخت و سعی کرد خفه‌اش کند، اما وقتی مقاومت دخترش را دید چاقو را برداشت
بازهم جواب همیشگی را داد و گفت: حالش از من به‌هم می‌خورد و دیگر از دست کارهایم خسته شده است. این حرف‌هایش آن‌قدر من را عصبانی کرد که دیگر نتوانستم تحمل کنم
پیشخوان