ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

سعدی

کسی مژده پیش انوشیروانِ عادل آورد. گفت: شنیدم که فلان دشمنِ تو را خدای ،عَزَّ وَ جَلَّ، برداشت.
دو برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگر به زورِ بازو نان خوردی. باری، این توانگر گفت درویش را که: چرا خدمت نکنی تا از مشقّتِ کار کردن برهی؟
با طایفهٔ بزرگان به کشتی‌در، نشسته بودم. زَورقی در پیِ ما غرق شد، دو برادر به گِردابی در افتادند. یکی از بزرگان گفت ملاح را که: بگیر این هر دو را که به هر یکی پنجاه دینارت دهم.
رضا نمازی مترجم «خیابان لوگاوینا» درباره این کتاب گفت: این کتاب بیشتر در مورد زندگی، امید و تلاش ساکنان لوگاوینا در طول سه سال و نیم جنگ و محاصره است.
پیشخوان