خواندنی ها برچسب :

شب-روایت

یکبار می‌خواستم برخی از رمان‌هایم را به یکی از نماینده‌های مجلس بدهم بلکه بخواند؛ ولی مرا راه ندادند و گفتند می‌توانی ساعت ششصبح فلان روز که نماینده از فلان جا رد می‌شود، کتاب‌هایت را به او بدهی!
شکلات و قهوه برای هیچ چشمی روشنی و نور نمی‌آورد. اینکه چشم‌های تو و محمدتقی حتی از پشت صفحه‌ی تلویزیون قلب آدم را از جا درمی‌آورند راز دیگری دارد.
پیشخوان