ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

غصب-فدک،-حرام-خورى-غاصبان-ولایت‏

کسى به مدینه آمد، به پیغمبر صلى الله علیه و آله عرض کرد: من باغى به نام «فدک» دارم، مى خواهم آن را به شما هبه کنم. پیغمبر این باغ را براى خود نمى خواست. اگر قبول کرد؛ چون براى خودش برنداشت. به تمام فقراى مدینه اعلام کرد: من نان بخور و نمیرى دارم، این باغ در زندگى من اضافه است. این باغ را بفروشید و خرج خود را اداره کنید.
دفعتاً خبر آمد که فدک از دست رفت و این برای شما بانوی من که تازه داغ غصب خلافت دیده بودید، کم غمی نبود
دفعتاً خبر آمد که فدک از دست رفت و این برای شما بانوی من که تازه داغ غصب خلافت دیده بودید، کم غمی نبود
کسى به مدینه آمد، به پیغمبر صلى الله علیه و آله عرض کرد: من باغى به نام «فدک» دارم، مى خواهم آن را به شما هبه کنم. پیغمبر این باغ را براى خود نمى خواست. اگر قبول کرد؛ چون براى خودش برنداشت. به تمام فقراى مدینه اعلام کرد: من نان بخور و نمیرى دارم، این باغ در زندگى من اضافه است. این باغ را بفروشید و خرج خود را اداره کنید.
مسجد به طرفه‌العینی غلغله شد. مهاجرین و انصار از هم پیشی می‌گرفتند
کسى به مدینه آمد، به پیغمبر صلى الله علیه و آله عرض کرد: من باغى به نام «فدک» دارم، مى خواهم آن را به شما هبه کنم. پیغمبر این باغ را براى خود نمى خواست. اگر قبول کرد؛ چون براى خودش برنداشت. به تمام فقراى مدینه اعلام کرد: من نان بخور و نمیرى دارم، این باغ در زندگى من اضافه است. این باغ را بفروشید و خرج خود را اداره کنید.
کسى به مدینه آمد، به پیغمبر صلى الله علیه و آله عرض کرد: من باغى به نام «فدک» دارم، مى خواهم آن را به شما هبه کنم. پیغمبر این باغ را براى خود نمى خواست. اگر قبول کرد؛ چون براى خودش برنداشت. به تمام فقراى مدینه اعلام کرد: من نان بخور و نمیرى دارم، این باغ در زندگى من اضافه است. این باغ را بفروشید و خرج خود را اداره کنید.
کسى به مدینه آمد، به پیغمبر صلى الله علیه و آله عرض کرد: من باغى به نام «فدک» دارم، مى خواهم آن را به شما هبه کنم. پیغمبر این باغ را براى خود نمى خواست. اگر قبول کرد؛ چون براى خودش برنداشت. به تمام فقراى مدینه اعلام کرد: من نان بخور و نمیرى دارم، این باغ در زندگى من اضافه است. این باغ را بفروشید و خرج خود را اداره کنید.
دفعتاً خبر آمد که فدک از دست رفت و این برای شما بانوی من که تازه داغ غصب خلافت دیده بودید، کم غمی نبود
مسجد به طرفه‌العینی غلغله شد. مهاجرین و انصار از هم پیشی می‌گرفتند
پیشخوان