خواندنی ها برچسب :

آتش-زدن-جسد

از او خواستم تا حضوری همدیگر را ببینیم می‌خواستم دوباره مهلت بگیرم. اما شیلا تهدید کرد که از من شکایت می‌کند. در یک لحظه کنترل خودم را از دست دادم و گلویش را فشار دادم. به خودم که آمدم متوجه شدم نفس نمی‌کشد. سرگردان در خیابان‌ها پرسه می‌زدم تا اینکه از شهر خارج شده و وارد جاده منتهی به فرودگاه [امام خمینی (ره)] شدم.