«ناهید آنقدر عاشق من بود که میخواست از من بچهدار شود، اما من خودم زن و زندگی داشتم و نمیتوانستم چنین چیزی را قبول کنم. از مرگ او بسیار ناراحت هستم. چون ناهید من را خیلی دوست داشت؛ او روز حادثه چمدانش را بسته و همه لباسها و وسایلش را آورده بود تا با من به خانه مشترک برویم و با هم زندگی کنیم که این حادثه اتفاق افتاد».