من هروقت میخواستم پول بگیرم، باید سراغ مادرم میرفتم، اما کوروش نیازی به این کار نداشت. با کوروش بهسمت آسانسور رفتیم و در یک لحظه انگار تمام کینه و حسادتی که به کوروش داشتم، من را کور کرد. چاقویی را که در کیفم بود، بیرون آوردم و به گردن او ضربه زدم.