خواندنی ها برچسب :

جواد-محمدی

نمی‌دانم چه می‌شود که سر قرار نمی‌آیند. همان جا جنازه‌ها را خاک می‌کنند تا سر فرصت بتوانند تبادل کنند. بچه‌های قرارگاه هم سر فرصت عملیات می‌کنند و آنجا را طی پنج شش روز آزاد می‌کنند. یک اسیر می‌گیرند.
می گوید این را می بینی، همه قبرها پر است، این یک قبر خالی است، این قبر من است، من شهید می شوم اینجا دفن می شوم. آقای رمضانی که خیلی هم شوخ بود برمی‌گردد بهش بگوید جواد جان اگر تو شهید شدی...
همه کارهایش را کرده بود، پاسپورت گرفته بود، شناسنامه افغانی گرفته بود، همه اینها را می گوید داشت، همه مدارک را داد. البته اینها را با پول گرفته بود. گفتم پس فردا بیا برو، دیگه رفت و مدتی آنجا بود.
همه کارهایش را کرده بود، پاسپورت گرفته بود، شناسنامه افغانی گرفته بود، همه اینها را می گوید داشت، همه مدارک را داد. البته اینها را با پول گرفته بود. گفتم پس فردا بیا برو، دیگه رفت و مدتی آنجا بود.
ما رمان و داستان درباره یکی دو سال آخر جنگ کمتر داریم و یکی از خوبی‌های این داستان همین است که این مقطع را برای ما ترسیم می‌کند.
ما رمان و داستان درباره یکی دو سال آخر جنگ کمتر داریم و یکی از خوبی‌های این داستان همین است که این مقطع را برای ما ترسیم می‌کند.
ما رمان و داستان درباره یکی دو سال آخر جنگ کمتر داریم و یکی از خوبی‌های این داستان همین است که این مقطع را برای ما ترسیم می‌کند.
ما رمان و داستان درباره یکی دو سال آخر جنگ کمتر داریم و یکی از خوبی‌های این داستان همین است که این مقطع را برای ما ترسیم می‌کند.
ما رمان و داستان درباره یکی دو سال آخر جنگ کمتر داریم و یکی از خوبی‌های این داستان همین است که این مقطع را برای ما ترسیم می‌کند.
ما رمان و داستان درباره یکی دو سال آخر جنگ کمتر داریم و یکی از خوبی‌های این داستان همین است که این مقطع را برای ما ترسیم می‌کند.
پیشخوان