خواندنی ها برچسب :

حمید-داودآبادی

در را که شکستند، دیدند فرمانده، درحالی که داروهای نصفه نیمه کنار دستش بود، تمام کرده و اون‌قدر مانده که سیاه شده و بو گرفته!
روز جمعه 28 اسفند ماه 1371، به آرزوی دیرینه‌ام رسیدم. آرزویی که با دیدن اولین قسمت‌های روایت‌فتح در سال‌های گذشته، در وجودم شعله کشید تا بر دستان مبارک سازندگانش بوسه زنم.
شاید بتوان غرفه مکتب حاج قاسم را گل سرسبد همه غرفه‌های ناشران ادبیات پایداری در نمایشگاه دانست. غرفه‌ای ساده اما شکیل و چشم‌نواز که نگ قرمزش از دور، چشم‌ها را متوجه خود می‌کرد.
نویسنده و پژوهشگر دوران دفاع مقدس، در کتاب «چادر وحدت» به بیان خاطره‌ای از سردار شهید «حمیدرضا میرزایی» پرداخته است.
شروع کرد به گشتن میان استخوان‌ها. وقتی پرسیدند که چیکار می کنی؟ گفت: «می‌خواهم از این خاک‌هایی که ازش باقی مانده است، مقداری بردارم». گفتند که خُب بردار، ولی دنبال چی می‌گردی؟ گفت:...
«حمید داودآبادی» از پیشکسوتان و پژوهشگران دوران دفاع مقدس، در صفحه مجازی خود، به تشریح انگیزه «محمدحسین مهدویان» برای نویسندگی و کارگردانی فیلم سینمایی «ایستاده در غبار» پرداخت.
یکی از بزرگوارانی که فرمانده سپاه لبنان قبل از جنگ 33 روزه بوده می گفت از سید حسن نصرالله پرسیده ایم و ایشان گفته اند هیچ خبر موثقی مبنی بر زنده بودن حاج احمد به دست نرسیده.
جاسوس بازی؛ اثر جدید حمید داوود آبادی نویسنده کتاب «دیدم که جانم میرود» توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.
خبری در روزنامه خودنمایی می‌کرد که به نظرم خیلی شیرین و جذاب آمد. عکس پسربچه‌ای پنج‌شش‌ساله را که بالاتنه‌اش لخت بود و شلوار باستانی‌کار برتن داشت.
گفتم:حاج آقا، من تقریبا 25 ساله که در ایران و لبنان پی گیر قضیه حاج احمد متوسلیان هستم ... نگاهش به روبه رو بود. همان طور حرف می زد. جرات نکردم به چشمانش نگاه کنم. با همان لبخند روی لبش، گفت...
پیشخوان