خواندنی ها برچسب :

سردار-شهید

اثر پیش رو، حاصل تلاش جهادی گروهی از دوستداران شهید حاج شعبان نصیری است که پس از صدها ساعت مصاحبه و گفتگو با دوستان همرزمان همکاران و خانواده شهید به رشته تحریر درآمده است.
مدیریت‌ها گاهی بر سر و صدا هستند و پرطمطراق گاهی هم آرام و بی صدا و چشم نوازند مثل اروند باید غور کنی در این رودخانه به ظاهر آرام تا ببینی که چه جوشش و چه هیجانی در عمقش پنهان شده...
دلش که می‌گرفت و از نامرادی‌های سیاست و جامعه به تنگ می‌آمد، یادداشت‌هایش را همچنان به من می‌رساند تا در رسانه‌ها منعکس کنم. خاطرات جنگ و جهادش را هم به ماهنامه فکه می‌داد و علاقمند بود منتشر شود.
دلش که می‌گرفت و از نامرادی‌های سیاست و جامعه به تنگ می‌آمد، یادداشت‌هایش را همچنان به من می‌رساند تا در رسانه‌ها منعکس کنم. خاطرات جنگ و جهادش را هم به ماهنامه فکه می‌داد و علاقمند بود منتشر شود.
دلش که می‌گرفت و از نامرادی‌های سیاست و جامعه به تنگ می‌آمد، یادداشت‌هایش را همچنان به من می‌رساند تا در رسانه‌ها منعکس کنم. خاطرات جنگ و جهادش را هم به ماهنامه فکه می‌داد و علاقمند بود منتشر شود.
چون آن دوره کفش کتانی پایمان بود و در حال بدو بدو بودیم، همه‌اش دنبال کفش پاشنه کوتاه بودم. عروس‌ها اکثرا پاشنه بلند می‌پوشند، من هم نمی توانستم چنین کفشی بپوشم. فقط دنبال کفش پاشنه کوتاه می‌گشتیم.
چون آن دوره کفش کتانی پایمان بود و در حال بدو بدو بودیم، همه‌اش دنبال کفش پاشنه کوتاه بودم. عروس‌ها اکثرا پاشنه بلند می‌پوشند، من هم نمی توانستم چنین کفشی بپوشم. فقط دنبال کفش پاشنه کوتاه می‌گشتیم.
قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را می‌گرفت که صدای بسمه در گوشم شکست : «پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن!»
ابوجعده سر تا پای لرزانم را تماشا کرد و از چشمانش نجاست می‌بارید که نگاهش روی صورتم چسبید و به زن جواب داد :« افغانیه! بلد نیس خیلی عربی صحبت کنه!» و انگار زیبایی و تنهایی‌ام قلقلکش می‌داد که...
پیشخوان