خواندنی ها برچسب :

سردار-شهید-سیدعلی-اکبر-مصطفوی

حمید بدون آنکه خم به ابرو بیاورد، جلو رفت. عزالدین دستش را بالا برد و سیلی به صورت حمید زد. حمید گیج خورد و روی زمین افتاد. عزالدین و سربازها بیرون رفتند. بچه ها دور حمید را گرفتند و بلندش کردند.