مقتول شوهر خاله همسرم بود، اما حس خوبی به او نداشتم. خیلی مرموز و شبیه جادوگرها بود. روز حادثه وقتی فهمیدم در خانه تنهاست به خانهشان رفتم و در فرصتی مناسب با چوب به جانش افتادم و چند ضربه به سرش زدم و وقتی دیدم او دیگر نفس نمیکشد به سرعت از خانهاش خارج شدم و فرار کردم.