زوجی که پرنیا را دزدیده بودند، زندگی مرفهی داشتند. آنها تنها مشکلشان بچهدارنشدن بود. حسرت فرزند داشتند. گویا یکی از آشناهایشان هم این موضوع را میدانست، برای همین وقتی پرنیا را در بازار میبیند، او را میدزدد و با خود میبرد و تحویل این زوج میدهد.